انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: ذكر معجزه‌اى از معجزات محمّد مصطفى (ص)

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض ذكر معجزه‌اى از معجزات محمّد مصطفى (ص)







    ذكر معجزه‌اى از معجزات محمّد مصطفى (ص)


    على عليه السّلام روايت كند كه روزى در حضرت مصطفى صلّى اللّه عليه و آله در خانه نشسته بوديم. آوازى از پس در برآمد و مى‌گويد كه، السّلام عليك يا حبيب اللّه! السّلام عليك يا شفيع المذنبين.


    پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود كه، يا على! ببين كه كيست بر در. گويا عظيم حاجتمند است.
    امام گفت:


    در گشودم، كسى از بنى آدم نديدم [نه از چپ و نه از راست]الاّ شترى لاغرى و ضعيفى كه استخوان‌هاش از لاغرى و ضعيفى پيدا بود و اشك از ديده فرو مى‌ريخت. علىّ گويد كه، به اندرون آمدم و خبر كردم كه شترى بر در است لاغر و مسكين و اشك از چشمش مانند باران مى‌بارد.


    پرسيدم كه، چه حاجت دارى؟ گفت: به مصطفى صلّى اللّه عليه و آله حاجتى دارم. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بيرون آمد و اشتر را بديد و جماعتى از اصحاب پيغمبر حاضر بودند، مثل ابو بكر و عمر و عثمان-. . . اللّه فى الدّارين-و جماعتى از انصار حاضر بودند.

  2. 4 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    مهدی (2013_06_30), گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    همان زمان اشتر به زبان فصيح درآمد و گفت: السلام عليك يا رسول اللّه! يا خاتم النّبيين [و امام المتقين] 1بدان كه من از آن ابو مسعود ثقفى‌ام و او كافر است [به خداى و رسول خدا]، و در ايّام جوانى بارهاى گران بر من نهادى ومع هذا هيچ اشترى بيش  ٢ من نمى‌رفت، اگر هزار بودى. يك روز بر پشت من بارى بس گران نهاد. خواستم كه برخيزم طاقت نداشتم، بيفتادم از پاى، و سينه‌ام بر زمين آمد. چوبى برگرفت و بسيار مرا بزد.
    به هزار حيله آن بار را بردم به آنجا كه مى‌خواست، و دوش مرا علف نداد و او و اهلش بر من مى‌خنديدند و مى‌گفت: فردا وى را مى‌كشم و گوشتش مى‌فروشم و اشترى ديگر مى‌خرم؛ و اين زمان بر تو آمده‌ام تا مرا شفاعت كنى و از هلاك و عذاب باز خرى.



    پيغمبر عليه السّلام بگريست چندان‌كه محاسن مباركش تر گشت از شفقتى كه داشت بر اشترك لاغر، زيرا كه رحيم و مشفق بود بر همۀ مخلوقات؛ از آن‌كه رحمت عالميان است، و حق‌تعالى او را از آيات لطف و رحمت  ٣ سرشته بود و در كنار لطف و مرحمت پرورده.


    ١ ) . داخل كروشه از «لا» .
    2) . شايد: پيش.
     ٣ ) . در «لا» : و حق‌تعالى وى را به آب و رحمت.

  4. 4 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    مهدی (2013_06_30), گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض







    بعد از آن سوگند خورد كه اشتر را محروم ندارد؛ و پيغمبر عليه السّلام بيامد بر در آن اعرابى و در زد. كنيزكى سياه بيرون آمد [و گفت: تو كيستى يا صبيح الوجه؟ گفت: منم محمّد رسول الله. كنيزك به اندرون آمد.]پرسيد كه، كيست بر در؟ گفت: سيّد ولد آدم و بهترين اهل عالم محمّد المصطفى صلّى اللّه عليه و آله بر در است. خيز چه نشسته‌اى؟ گفت: ويلك! او چه كارى دارد به من و كنيزك را بزد و به خشم بيرون آمد و گفت: چه كار دارى يا محمّد؟ گفت:

    مى‌خواهم كه آن اشترك را به من بفروشى. گفت: كدام اشتر. گفت: آن اشتر كه پير و لاغر گشته است و طاقت بار كشيدن ندارد؛ و گفت: اگر مرا هزار اشتر باشد، يكى از آن به تو نفروشم. گفت: اى مسكين! از خدا بترس و ظلم مكن اشترى كه چندين مدّت بر وى بار كرده‌اى و امروز كه پير است و بى‌قوّت و بار نتواند برگرفتن، تو او را مى‌زنى و ببندى و طعامش نخورانى و همه‌شب گويى: فردا بكشم و گوشتش بفروشم و چيزى ديگر بر آن زيادت كنم و اشترى ديگر بخرم؟

    كافر گفت: تو را كه خبر كرد كه من با اشتر اين معامله كردم؟ گفت: اشتر تو. گفت.
    گفت: اشتر سخن مى‌گويد؟ اين چه سخن است؟ اشتر به خانۀ من بسته است، چگونه با تو سخن كرد؟ گفت: اشتر تو در خانۀ تو نيست. او بر ما آمد و از تو شكايت كرد. اعرابى بازگشت به خانه تا اشتران را ببيند، آن اشتر را نيافت. بازگشت و بر مصطفى صلّى اللّه عليه و آله آمد و

  6. 4 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    مهدی (2013_06_30), گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  7. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    گفت: راست فرمودى كه اشتر از عقال رفته است، ليكن اگر مرا بشنوانى سخن اشتر، من به تو ايمان آوردم و بدانم كه تو پيغمبرى بر حق.
    گفت: اگر مى‌خواهى كه اين قصّه 1را تحقيق كنى با من بيا تا مشاهده كنى. گفت: بيايم.
    و از پى مصطفى صلّى اللّه عليه و آله روانه شد با بعضى از صحابه و از مدينه بيرون آمدند تا مقدار يك ميل از مدينه دور شدند و بر اثر آن اشتر مى‌روند تا به در خيمۀ كوچك رسيدند و بر در آن خيمه، آهوكى بسته بود و در گردن وى زنجيركى بسته. حالى كه آهو بر طلعت مبارك مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و به غرّۀ ميمون وى نظر كرد به زبان فصيح گفت: السّلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا شفيع الامّة! السّلام عليك يا سيّد الأوّلين و الاخرين!
    پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله جواب داد سلام وى را و تبسّم فرمود.


    خداوند اشتر و جماعتى كه با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بودند، همه مبهوت شدند.


     ١ ) . در «لا» : قضيه.

  8. 3 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  9. Top | #5

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    بعد از آن مصطفى صلّى اللّه عليه و آله فرمود كه، چه حاجت دارى، بگو. گفت: يا رسول اللّه! مرا دو فرزند است. از پيش ايشان بيرون مى‌آمدم به چرا تا قوتى بخورم و شيرم حاصل شود و ايشان بخورند. از قضا در دام اين مردم درافتادم و امروز چهار روز است كه من بسته‌ام و دل من پيش بچگان من است. اگر مرا كشتى، خلاص يافتمى از غم و اندوه.

    گويند: مصطفى صلّى اللّه عليه و آله بگريست، [چنان‌كه محاسن مباركش تر گشت از اشك، از رحمتى كه در دل وى بودى،]زيرا كه رحيم بود بر خلايق بعد از حقّ‌تعالى [كه او از همۀ خلايق رحيم‌تر است]نه رحمت و شفقت چنان‌كه بشر راست، بلكه رحمت ذاتى كه به آن رحمت همه‌چيز را آفريده.



    درين بودند كه دخترى بيرون آمد از خيمه مانند [مانند آفتاب منير و]ماه چهارده از خوبى و گفت: يا رسول اللّه، أنا أشهد أن لا اله الاّ اللّه و أشهد أنّك محمّد رسول اللّه حقا و صدقا.


    مصطفى صلّى اللّه عليه و آله [ ٢۴١ ]فرمود كه، مقبولة و مبرورة إن شاء اللّه. يا جاريه! اين خانه از آن كيست؟ گفت: يا سيّدى! از آن مردى از عرب كافر و منافق. قريشيان وى را فرستاده‌اند و برطيل  ٢ داده‌اند تا شما را بكشد، و سوگند خورده كه وقتى‌كه شما را ببيند، شمشير بزند.



    درين سخن بودند كه اعرابى از پس كوه بيامد و گفت: شما چه كسانيد و چرا بر در خيمۀ من ايستاده‌ايد؟ هيچ‌كس نيارست كه جواب دهد وى را از ترس، چرا كه مرد جبّارى بود و او را به هزار مرد برابر مى‌نهادند در جنگ. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود كه، من رسول خدايم.


    2) . رشوه.



  10. 3 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  11. Top | #6

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    اعرابى بخنديد. گفت: چرا مى‌خندى و موجب خنده چيست؟ گفت: از آن‌كه من تو را در آسمان مى‌جستم، در زمين يافتم. به حقّ لات و عزّى كه همين زمان مردم را از تو برهانم.

    پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: اللّه اكبر! خداى بزرگتر است از هركه بزرگ است و غالب‌تر از هركه غالب است و قوى‌تر از هركه دعوى قوّت كند. اين سخن را رها كن، حالى ما را با تو

    حاجت است، بايد به جوانمردى آن را روا كنى. گفت: چه حاجت؟ گفت: اين آهو را به من بخش.
    گفت: يا محمّد! غزال اگر همه مرا باشد، يكى به تو [تاى مويى]نبخشم.


    آنگاه آن غزال به سخن آمد و گفت: يا رسول اللّه! بگو كه مرا رها كند بروم و بچگان را شير دهم و بازپس آيم، و عهد اللّه و عهد تو به من كه خلاف نكنم، بعد از آن هرچه بخواهد بكند.
    پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: يا اعرابى! شنودى كه چه گفت؟ اعرابى مبهوت گشت از سخن گفتن آهو و گفت: يا محمّد! وقتى‌كه من آهو را رها كنم، كه ضمان مى‌شود كه بازپس آيد؟ پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود كه، ضمانش بر من است. بعد از آن اعرابى پاى آهو بگشاد و آهو تگ گرفت مانند برق تا نزد بچگان رفت. همه خرّم شدند و گفتند: چرا چهار روز است كه ما را گذاشتى و غايب شدى؟ گفت: يا فرزندان! در دام اعرابى افتادم. گفتند: چگونه خلاص شدى از آن كافر؟ گفت: خلاص من نكرد الاّ سيّد الاوّلين و الاخرين محمّد المصطفى صلّى اللّه عليه و آله [عليه]أفضل الصّلوات و أكمل التّحيّات، شفاعت كرد و ضمان شد كه من بازپس بروم و او در گرو من است. اكنون شير بخوريد تا من بر مصطفى عليه السّلام روم تا از گرو بيرون آيد.

  12. 3 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  13. Top | #7

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    بچگان گفتند كه، شير بر ما حرام است تا محمّد صلّى اللّه عليه و آله از گرو بيرون نيايد. تو را شرم نيست كه مصطفى صلّى اللّه عليه و آله در گرو باشد و تو ما را شير دهى؟ لا و اللّه بازگرد و اگرنه آتش ما را بسوزد.

    فى الحال آهو بازپس آمد؛ و اعرابى مى‌گويد كه، هيهات! كه آن آهو بازآيد. وحشى را از دست من جهانيدى. ببين كه همين زمان با تو چه كنم. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود كه، نگاه كن به سوى بريه تا عجايب صنع حق و آيات او مشاهده كنى اى مسكين. نگاه كرد اعرابى. گفت:
    چه مى‌بينى؟ گفت: كبوترى مى‌بينم با مرغى ديگر كه مى‌پرد. گفت: آن مرغ نيست، آهوست كه بازمى‌آيد.
    درين سخن بودند كه آهو برسيد و سر را باز به زنجير كشيد و بايستاد.
    پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله روى به آهو كرد و گفت: زود بازگشتى اى آهو؟ گفت: فرزندان مرا عتاب كردند كه چرا تو درنگ كنى و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در گرو باشد و سوگند خوردند و شير نخوردند كه بر ما حرام است تا بروى و پيغمبر را از گرو بدر آرى.
    پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: يا اعرابى! شنيدى كه غزاله چه مى‌گويد؟ اعرابى گفت: يا رسول الله، الان حصحص الحقّ و زهق الباطل و أنا أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له و أشهد أنّك رسول اللّه حقّا و صدقا. به حقّ آن خداى كه آهو را به گويايى درآورد كه من به اين شمشير سر دشمنان تو از تن جدا كنم، و به حقّ تو كه ديگر صيد آهو نكنم و آهوك را از بند خلاص كرد [و رها كرد و بوسه بر سرورويش داد. گفت: برو در امان حق باشى.
    بعد از آن پيغامبر روى سوى خداوند اشتر كرد و]گفت: يا ثقفى! صدق دارى به خدا و رسول؟ گفت: من نيز مى‌خواهم كه سخن اشتر بشنوم. گفت: شايد. پاره‌اى راه برفتند و اشتر را در بن كوه يافتند كه مى‌چريد. حالى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را بديد سر از زمين برداشت و به شتاب بر مصطفى صلّى اللّه عليه و آله

  14. 3 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  15. Top | #8

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    آمد و به زبان فصيح گفت: السّلام عليك يا محمّد! السّلام عليك يا رسول اللّه! السّلام عليك يا سيّد الأوّلين و الاخرين. شفاعت كن مرا پيش خداوندم تا مرا رها كند و ببخشد كه پير شدم و طاقت بار كشيدن ندارم، و اگر مرا بكشد، گوشت من لايق مردم نيست. حالى كه خداوند اشتر، سخن اشتر بشنود بر وى آمد و در پاى مبارك مصطفى صلّى اللّه عليه و آله افتاد و كلمۀ شهادت بگفت و مسلمان شد و روى سوى اشتر كرد و گفت: هرجا كه تو را بايد، برو و آزادت كردم.
    آن اشتر تا مدتى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در دنيا زنده بود در وادى‌ها به روز مى‌چريد و به شب در مدينه مى‌آمدى و كس متعرّض وى نمى‌شد، بلكه وى را آب و علف دادندى. بعد از آن‌كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله از دنيا رحلت كرد، بيامد و سر خود چندان بر قبر مصطفى صلّى اللّه عليه و آله بزد و بكوفت كه جان بداد.


    راوى گويد: آنگاه مصطفى صلّى اللّه عليه و آله بازگشت سوى مدينه. پس گفت: و الذى نفس محمّد بيده كه ازين قضيه عجيب‌تر در پيش است و شما مشاهده خواهيد كردن.

  16. 3 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  17. Top | #9

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    بعد از آن پاره‌اى راه برفتند. كودكى را ديد در راه، گوسفندى چند در پيش دارد و مى‌چراند.
    پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سلام كرد آن كودك را. كودك جواب داد سلام مصطفى را و گفت: يا صبيح الوجه! مى‌خواهم بدانم كه تو چه كسى و به چه معرفت بر من سلام كردى و به خوبى تو كسى را نديده‌ام.

    گفت: من پيغمبر خدايم كه مرا به كافّۀ خلق فرستاده است به حق، تا ايشان را به راه راست بخوانم، و به بندگى حق‌تعالى كه آفرينندۀ ايشان است. بعد از آن گفت: يا غلام! پيش تو شربتى آب هست يا شربت شير؟ گفت: آبى دارم. آنگاه گفت: من شنوده‌ام از مردم كه، به مدينه شخصى آمده است كه ساحر است. گفت: حاشا! من ساحر نيستم. من فرستادۀ خدايم. اگر تو سخن من بشنوى و پيروى من كنى، ضمان كنم كه تو در بهشت جاويد روى. گفت: من نمى‌شنوم از تو. حاضران گفتند: يا رسول اللّه! اين كافر است، رها كن تا وى را بكشيم. پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: أعوذ باللّه! همين زمان عجايب قدرت خدا را تماشا كنيد.

    پس مصطفى صلّى اللّه عليه و آله روى به غلام كرد و گفت: نام تو چيست؟ گفت: عمرو. اينك اهل من نزديك‌اند و بيرون مدينه حىّ ماست. گفت: مرحبا! شما همسايۀ ماييد. ما را آبى  ١ بده. گفت: يا محمّد! تو تنها بخور و باقى به من ده كه من از تشنگى مى‌ترسم. فرمود كه، من آب به اين شرط نمى‌خورم، زيرا كه اگر آب تنها خورم، فرداى قيامت حق‌تعالى از من بازخواست كند كه يا محمّد! تو رحيم دل كسى بوده‌اى؟ گفت: اى عمرو! خداى من رحيم است و رحيمان را دوست مى‌دارد.
    كودك گفت: چون چنين است تو و اصحاب تو بخوريد و من صبر كنم تا به حىّ روم.

     ١ ) . در «لا» : شير.

  18. 3 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    گل مريم (2013_07_01), آفاق (2013_07_02), صبور (2013_07_01)

  19. Top | #10

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.26
    نوشته ها
    1,100
    صلوات و تشکر
    1,212
    مورد صلوات
    2,090 در 867 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    ادامه دارد
    سیره نبوی روایت داستانی ترجمه پارسی ذوره العلیاء فی سیره المصطفیجلد: ١ نويسنده:بکر ی، احمد بن عبد اللهبه کوشش:جعفریان، رسولمترجم:کازرونی، بهاء الدین

  20. 2 کاربر برای پست " فاطمه " عزیز صلوات فرستاده.

    گل مريم (2013_07_01), صبور (2013_07_01)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 08:28 AM