مادر وقتی تو رفتی سوی اسمانها : پرنده ای امد: روبروی باغمان همان باغی که سالها برای به ثمر نشستنش همراه پدر زحمت کشیده بودی نشست بدون اینکه اوازی بخواند فقط میگفت کو؟ کو؟ کو؟ فکر کنم سراغت را میگیرد .