PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ..



گل مريم
2013_06_25, 09:57 PM
besmellah6



خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=3984&viewfull=1#post3984)




سوره : البقرة آیه : 7



خدا بر دلها و شنوايى آنان مهر نهاده، و بر ديدگانشان پرده افكنده است. و اينان را عذابى است سهمگين.


نگرشى بر واژه‏ ها

«كفر» به‏ معناى ناسپاسى و در مقابل «شكر» و «سپاس» است؛ همانگونه كه «حمد» و «ستايش» دربرابر «ذمّ» و «سرزنش» قرار دارد. پس، به بيان روشنتر، كفر به‏ معناى «پوشاندن نعمت» و «سپاس و شكر» به ‏مفهوم «آشكارساختن نعمتهاى» خداست.

در فرهنگ عرب، به هر آنچه چيزى را بپوشاند، «كفر» گفته مى ‏شود. بعنوان مثال، «لبيد» مى‏ گويد: «فى ليلة كفرالنّجوم غمامها» (شبى كه ابرها ستاره‏ ها را پوشانده بود).

«إِنذار»، هشدار خاصى است براى توجّه‏ دادن به آينده ‏اى ترسناك؛ و خدا به اين وصف خوانده شده است؛ چرا كه: «...ذلِكَ يُخَوِّفُ‏ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ...» (...اين كيفرى است كه خدا بندگانش را به آن هشدار مى‏دهد...).

در تفاوت «إنذار» و «إشعار»، برخى گفته ‏اند كه «إنذار» ترساندن از رويدادى هراس ‏انگيز با فرصتى كافى است، امّا «إشعار» عكس آن است.

«ختم» مانند «طبع»، به‏ معناى «مهر نهادن» است. ختم هر چيز، پايان آن است، و ختم كتاب يعنى تمام كردن آن. مهر را نيز به همين دليل «خاتم» مى‏گويند.

واژه «سمع» گرچه مفرد آمده، منظور از آن دستگاه شنوايى است و به اين دليل مفرد آمده كه مصدر است؛ و ممكن است با حذف مضاف باشد، يعنى «مواضع سمعهم»؛ يا بدان جهت كه مضاف ‏اليه جمع است، مفرد هم معناى جمع مى‏ دهد. در ادبيات عرب، نظير اين مورد، بسيار است.

«غشاوه» بر وزن «عمامه»، به‏ معناى «پرده و پوشش» است.

«قلب» در لغت به ‏مفهوم «وارونه‏ شدن» آمده است؛ و از آنجا كه قلب انسان همواره با دريافتها و انديشه‏ هاى گوناگون، دگرگون مى ‏شود، اين واژه را درمورد آن بكار مى ‏برند.

گل مريم
2013_06_25, 09:59 PM
شأن نزول اين آيات‏

درخصوص شأن نزول اين آيات، چند نظر ارائه شده است:

1. ابن عبّاس مى‏ گويد: خطاب اين آيات، دانشوران و سردمداران مذهب يهودند كه از رسالت پيامبر(ص) آگاه بودند، امّا به انگيزه حسدورزى و كينه ‏توزى، به او و كتاب آسمانى‏ اش ايمان نمى‏ آوردند.

2. جبايى مى‏ گويد: مخاطب اين آيات كسانى هستند كه خدا دلهاى آنان را بر اثر گناهان بسيار مهر نهاده است و آنان ايمان نخواهند آورد.

3. اصم مى‏ گويد: اين آيات درمورد شرك گرايان عرب نازل شده است.

4. و برخى ديگر برآنند كه: اين آيات شريفه، معناى گسترده ‏اى دارند و همه كفرگرايان و شرك ‏گرايانى را كه دربرابر حق سرفرود نمى‏ آورند، شامل مى‏ شوند.

گل مريم
2013_06_25, 10:02 PM
تفسير

پس از ترسيم مهمترين ويژگيهاى پرواپيشگان در آيات گذشته، در اين آيات وضعيت كافران - كه در نقطه مقابلِ آنان قرار دارند - به ‏تصوير كشيده مى‏ شود.

گفتنى است كه كفر در اين آيات عبارت است از انكار توحيد و يكتاپرستى و عدالت خدا، نپذيرفتن رسالت پيامبر (ص) يا انكار ديگر پيام ‏آوران و يا يكى از اركان و ضروريات دين خدا.

گرچه مفهوم آيات كلّى است - يعنى اينكه همه كفّار ايمان نمى ‏آورند - با عنايت به اين حقيقت كه پس از نزول اين آيات، گروه هاى فراوانى ايمان آورده ‏اند و مى ‏آورند، روشن مى‏ شود كه منظور گروه خاصّى از حق‏ ستيزان بودند كه توفيق هدايت نيافتند، نه همه كافران.

يك پرسش:
با توضيحى كه از نظرتان گذشت، ممكن است اين پندار پديد آيد كه وقتى خدا آگاه است گروهى خاصّ از كافران هرگز ايمان نخواهند آورد، و ما بر اين عقيده ‏ايم كه آنان مى‏ توانند بر اين حق‏ ناپذيرى فائق آيند، پس بايد اين نتيجه رسيد كه آنان مى‏ توانند برخلاف علم و آگاهى آفريدگار هستى، ايمان بياورند و عمل كنند. آيا اينطور است؟

پاسخ:
پاسخ اين است كه خدا به واقعيتها و آنچه در كران تا كران هستى رخ داده و خواهد داد، آگاه و عالم است و چيزى بر او پوشيده نيست، از جمله ايمان نياوردن اين گروه از كافران؛ امّا اين مطلب با توانايى فرد بر انتخاب راه توحيد و يا شرك هيچگونه منافاتى ندارد؛ درست همانگونه كه واقعيتها وظيفه را تغيير نمى ‏دهند. آرى؛ اين گروه حق‏ ستيز درحقيقت ايمان نخواهند آورد و اطاعت نخواهند كرد.
اين يك واقعيت است؛ امّا فرمان خدا و وظيفه‏ مند ساختن آنان به وظايف انسانى و اخلاقى و اجتماعى، همچنان سرجاى خود محفوظ است و آنان مكلّف هستند.

گل مريم
2013_06_25, 10:06 PM
«ختم ‏اللَّه على قلوبهم»

در مفهوم چگونگى مهر نهادن خدا بر دلها و قلبها، ديدگاه ها گوناگون است؛ ازجمله:


1. نشانه ‏زدن‏

عدّه‏ اى معتقدند كه وقتى فردى در حق ‏ستيزى و كفر خويش به درجه ‏اى رسيد كه ديگر حق را نخواهد پذيرفت و ايمان نخواهد آورد، خدا بر قلب او نشان و علامتى سياه‏رنگ مى‏ نهد كه فرشتگان او را نشناسند و او را نكوهش و نفرين كنند؛ همانگونه كه بر قلب انسان باايمان علامت مى‏ زند تا فرشتگان از بارگاه خدا برايش آمرزش و رحمت بخواهند.

به باور اين گروه، دادن كارنامه اعمال در روز رستاخيز به دست راست انسان، نشانه رستگارى و ورود به بهشت خداست؛ همچنانكه دادن آن به دست چپ، علامت گرفتار بودن فرد به عذاب و كيفر سخت است. همچنين، به اعتقاد اين دانشمندان، منظور از «طبع ‏اللَّه عليها بكفرهم» به احتمال زياد اين است كه خدا نشان و علامت كفر را بر دل كافران نهاده است: «...بَلْ طَبَعَ‏ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ اِلّا قَليلَاً».
و احتمال ديگر نيز اين است كه خدا به‏ سبب كفر آنان، بر دلهايشان مهر زده است.



2. گواهى خدا بر حق‏ ناپذيرى آنان‏

پاره ‏اى بر اين باورند كه منظور از «ختم» اين است كه خدا بر حق‏ ستيزى آنان گواهى داده است و اينكه آنان ديگر حق را نخواهند پذيرفت. با اين بيان، مفهوم واژه «ختم» عبارت خواهد بود از گواهى و داورى؛ و به همين معنا نيز آمده است. براى نمونه، گفته مى ‏شود «أراك تختم على كلّ مايقول فلان؟» (يعنى: هر آنچه فلانى مى‏ گويد، شما بر آن گواهى مى ‏دهى و بافته‏ هاى او را تصديق مى‏كنى؟) و از همين باب است كه گفته ‏اند مهر و امضاى زير نامه، به ‏معناى گواهى و تصديق آن نامه و سند خواهد بود.

گل مريم
2013_06_25, 10:10 PM
3. گويى بر قلب آنان مهر نهاده ‏اند

گروهى از قرآن‏ پژوهان گفته ‏اند كه منظور از «ختم ‏اللّه» نه مهر نهادن است، بلكه منظور اين است كه حق ‏ستيزان نكوهش شوند كه چرا حق را نمى‏ پذيرند؟ به گونه ‏اى كه گويى بر سراچه دل آنان مهر زده شده است تا ايمان در آن وارد نشود؛ درست بسان اين آيه كه در سرزنش آنان مى‏ فرمايد: «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ».
اين حق ‏ناپذيران گويى كر و كور و گنگ هستند و آفت كفر و شرك به گونه ‏اى دلهاى آنان را فرا گرفته است كه ديگر هيچ اميدى به هدايت آنان نمى ‏رود؛ درست همچون كسانى كه بر دلهايشان مهر نهاده شده است.


4. سطحى ‏نگرى‏

ابوعلى جبايى مى‏ گويد: واژه «ختم»، به سطحى ‏نگرى و كوته‏ بينى در استدلال و نظر اشاره دارد؛ و منظور اين است كه اين گروه، از انديشه ژرف بى‏ بهره‏اند، امّا ايمان‏ آوردگان به عكس آنان ژرف‏نگر و درست ‏انديش ‏اند. قرآن درمورد آنان مى‏ فرمايد:

«اَفَمَنْ شَرَحَ ‏اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِاللَّهِ اُولئِكَ فى‏ ضَلالٍ مُبينٍ.»
آيا آن كه را خدا براى پذيرش حق، شرح صدر و انديشه روشن و ژرف ارزانى داشت، با فرد حق‏ ستيزى كه دل و انديشه ‏اش سطحى و تاريك است، يكسان است؟!

گل مريم
2013_06_25, 10:14 PM
اگر در اين آيه شريفه نيك بينديشيم، درمى‏ يابيم كه منظور قرآن، ژرف‏ نگرى و وسعت انديشه براى دريافت حق است؛ هم چنانكه درمورد كافران حق‏ ستيز مى‏ فرمايد:

«اَفَلايَتَدَبَّرُونَ ‏الْقُرْآنَ اَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ اَقْفالُها؟!»

آيا اين حق ‏ناپذيران در آيات قرآن نمى ‏انديشند يا بر دلهاى آنان قفلهاى جهل و شرك و تعصّب و سطحى‏ نگرى است؟! (كداميك؟!)

نيز به همين مفهوم است اين آيه شريفه كه مى ‏فرمايد: «وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ...». همچنين اين آيه شريفه كه: «وَ قالُوا قُلُوبُنا فى‏ اَكِنَّةٍ...».

در برخى آيات، مهرنهادن بر دلها، با گرفتن قدرت شنوايى و بينايى، در يك رديف آمده است:

«قُلْ اَرَاَيْتُمْ اِنْ اَخَذَاللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ اَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتيكُمْ بِهِ؟...»
به نظر شما، اگر خدا شنوايى و ديدگانتان را بگيرد و بر دلهايتان مهر نهد، كدام خدا جز خداى يكتا آن را به شما باز پس مى ‏دهد؟...

با اين بيان، ختم كردن قلبها اين است كه صاحبان آنها از دل و قلب و انديشه خويش در آنچه در زندگى بدانها نياز اساسى دارند و بايد بينديشند و حقايق را دريابند، بهره‏ ور نمى‏ شوند؛ همانگونه كه از چشم نابينا و گوش كر نمى‏ توان بهره گرفت. و منظور از سطحى ‏نگرى و عدم وسعت قلب نيز اين است كه اين قبيل انسانها نمى‏ توانند حق را از باطل تمييز دهند.

گل مريم
2013_06_25, 10:15 PM
در زبان عامه، اصطلاح «دل ندارد» كه به فرد ترسو گفته مى‏ شود، بسيار رايج است. درمورد فردى كه به دين حق دعوت شده، باران دليلهاى روشن بر او باريده و حقيقت به او نمايانده شده، با اين وصف از دين خدا كنار مى‏ كشد و با حق مى‏ ستيزد، نيز بايد گفت كه او همان انسان نگونبخت و كودنى است كه بر قلبش مهر نهاده شده و جان و دلِ او در پوشش است.

يك پرسش:
اگر چنين است، چرا اين مهر نهادن بر دلها، به خدا نسبت داده شده است: «ختم ‏اللَّه»؟

پاسخ:
بدان دليل كه اين سطحى‏ نگرى و تاريك ‏دلى، ثمره طبيعى نافرمانى خدا و حق‏ ستيزى است. در زبان عامه نيز اينگونه نسبت ‏دادن متداول است؛ براى نمونه، مى‏ گويند: «پول و قدرت، فلانى را كور و بدبخت كرد». روشن است كه در اين گفته، منظور آن است كه او در راه پول و مقام نگونسار شد، نه اينكه خودِ پول يا مقام، او را به اين حال و روز افكند.



و پرسشى ديگر:
چرا در ميان همه اعضا و اندامها، تنها از گوش و چشم و قلب نام برده شده است؟

پاسخ:
بدان دليل كه اين اعضا يا بسان قلب، خود فرودگاه دانش و آگاهى ‏اند و يا همانند چشم و گوش، ابزار مهمّ شناخت و فراگيرى ‏اند.


تفسیر مجمع البیان