انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 7 از 10 نخستنخست ... 56789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 97

موضوع: داستان های قرآنی

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    quran داستان های قرآنی






    داستان های قرآنی
    مجموعه ای از داستان های کوتاه قرآنی که شامل داستان های از:

    1- حضرت آدم علیه السلام

    2- حضرت ادریس علیه السلام

    3- حضرت نوح علیه السلام

    4- حضرت هود علیه السلام

    5- حضرت صالح علیه السلام

    6- حضرت ابراهیم علیه السلام

    7- حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق علیه السلام

    8- حضرت لوط علیه السلام

    9- حضرت یعقوب علیه السلام

    10- حضرت یوسف علیه السلام

    11- حضرت ایوب علیه السلام

    12- حضرت ذی الکفل علیه السلام

    13- حضرت شعیب علیه السلام

    14- حضرت موسی علیه السلام

    15- هارون برادر حضرت موسی علیه السلام

    16- اشموئیل و طالوت و جالوت

    17- حضرت داود علیه سلام

    18- حضرت سلیمان بن داوود علیه السلام

    19- حضرت یونس علیه السلام

    20- حضرت الیاس علیه السلام

    21- حضرت الیسع علیه السلام

    22- حضرت عزیر علیه السلام

    23- حضرت خضر علیه السلام

    24- حضرت زکریا علیه السلام

    25- حضرت یحیی علیه السلام

    26- حضرت عیسی علیه السلام

    27- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم

    28- حضرت لقمان علیه السلام

    29- داستان اصحاب کهف

    30- داستان اصحاب رقیم

    31- داستان ذوالقرنین

    32- داستان اصحاب رسّ

    33- داستان هاروت و ماروت



    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  2. Top | #61

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم‌ علیه‌السلام
    ماجرای‌ حضرت‌ابراهیم‌ علیه‌السلام ‌و‌نمرود




    _دو فرمان خطرناك نمرود


    براي آن كه نطفه ابراهيم - عليه السلام - منعقد نشود، نمرود فرمان صادر كرد كه زنان را از شوهرانشان جدا سازند و به طور كلي آميزش زن و مرد غدغن گردد، تا به اين وسيله، از انعقاد نطفه آن پسر خطرناك، در آن سال جلوگيري شود.
    اين فرمان اجرا شد، و مأموران دژخيمان آشكار و نهان نمرود، همه جا را تحت كنترل شديد خود درآوردند، و براي اين كه اين فرمان، به طور دقيق اجرا شود، زنان را در شهر نگه داشتند، و مردان را به خارج از شهر فرستادند.
    ولي در عين حال تارَخ پدر ابراهيم - عليه السلام -، با همسرش تماس گرفت و كاملاً به دور از كنترل مأموران، با او همبستر شد، و نور ابراهيم - عليه السلام - در رحم مادرش منعقد گرديد.
    در اين هنگام دومين فرمان نمرود، چنين صادر شد:
    «ماماها و قابله‌ها و هركس در هر جا كه توانست، زنان باردار را تحت كنترل و مراقبت قرار دهند، هنگام زايمان، كودكان را بنگرند اگر پسر بود كشته و نابود گردد، و اگر دختر بود زنده بماند، اين فرمان حتماً بايد اجرا شود، براي متخلّفين از اجراي فرمان، مجازات شديد در نظر گرفته شده است... حتماً... حتماً.»
    كنترل شديد در همه جا اجرا گرديد، جلّادان خون آشام نمرودي، در همه جا حاضر بودند، نوزادان پسر را مي‌كشتند، و نوزادهاي دختر را زنده مي‌گذاشتند.
    كار به جايي رسيد كه به نوشته بعضي از تاريخ نويسان 77 تا 100 هزار نوزاد كشته شدند.
    مادر ابراهيم - عليه السلام - بارها توسط ماماها و قابله‌هاي نمرودي آزمايش شد، ولي آنها نفهميدند كه او باردار است، و اين از آن جهت بود كه خداوند رحم مادر ابراهيم - عليه السلام - را به گونه‌اي قرار داده بود كه نشانه بارداري آشكار نبود.
    همه جا سخن از كشتن نوزادهاي پسر بود، و جاسوسان نمرود، اين موضوع را با مراقبت شديد دنبال مي‌كردند، در چنين شرايط سختي پدر ابراهيم - عليه السلام - بيمار شد و از دنيا رفت.
    «بونا» مادر شجاع و شير دل ابراهيم - عليه السلام - خود را نباخت و هم چنان با امداد الهي به زندگي ادامه داد، او با اين كه فشار زندگي لحظه به لحظه بر او شديدتر مي‌شد، و همواره سايه هولناك دژخيمان تيره دل و بي‌رحم را مي‌ديد، تسليم نمروديان نشد و تصميم گرفت خود را معرفي نكند و نوزاد خود را پس از تولد، با كمال مراقبت، در مخفي‌گاه‌ها حفظ نمايد.
    آري گر چه فرمان نمرود، ترس و وحشت عجيبي در مردم ايجاد كرده بود، ولي مادر شجاع ابراهيم - عليه السلام - با توكل به خداي يكتا، تصميم گرفت تا برخلاف اين فرمان، كودك خود را از گزند دست خون آشامان نمرودي نگه دارد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  3. Top | #62

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم‌ علیه‌السلام
    تولد‌ابراهیم‌ و‌تفکر‌او‌ در‌آفرینش




    _تولّد ابراهيم در درون غار، و سيزده سال زندگي مخفي او


    شب و روز هم چنان مي‌گذشت، هفته‌ها و ماه‌ها به دنبال هم گذر مي‌كرد، و به همين ترتيب ولادت ابراهيم - عليه السلام - نزديك مي‌شد، مادر قوي دل و شجاع ابراهيم - عليه السلام - همواره در اين فكر بود كه هنگام زايمان كجا رود، و چگونه فرزندش را از گزند جلّادان حفظ نمايد؟
    در آن عصر، قانوني در ميان مردم رواج داشت كه زنان در هنگام قاعدگي به بيرون شهر مي‌رفتند و پس از پايان آن، به شهر باز مي‌گشتند.
    مادر ابراهيم - عليه السلام - تصميم گرفت به بهانه اين قانون و رسم، از شهر بيرون برود، و در كنار كوهي، غاري را پيدا كند و در آن جا دور از ديد مردم، شاهد تولد نوزادش باشد.
    همين تصميم اجرا شد، مادر با كمال مراقبت از شهر خارج گرديد، و خود را به غاري رسانيد، و در آن جا درد زايمان به او دست داد، طولي نكشيد كه ابراهيم - عليه السلام - در همان جا ديده به جهان گشود، كودكي كه در همان وقت، نور و شكوه خاصي كه نشانگر آينده درخشان او بود، از چهره‌اش ديده مي‌شد.
    در اين هنگام مادر نگران بود كه آيا كودكش را در غار بگذارد يا به شهر بياورد، سرانجام براي حفظ او تصميم گرفت او را در پارچه‌اي پيچيده در درون همان غار بگذارد، و هر چند وقتي به سراغ او رود و به او شير دهد.
    مادر او را در ميان غار گذاشت و براي حفظ او از گزند جانوران، درِ غار را سنگ چين كرد، و به شهر بازگشت، از آن پس مادر هر چند روزي يكبار مخفيانه و گاهي شبانه خود را به غار رسانده و از پسرش ديدار مي‌نمود، مي‌رفت تا به او شير بدهد، ولي مي‌ديد به لطف خدا، او انگشت بزرگ دستش را به دهان نهاده، و به جاي پستان مادر از آن شير جاري است...
    به اين ترتيب؛ اين مادر و پسر، در آن دوران وحشتناك با تحمّل مشقّت‌ها و رنجهاي گوناگون، با مقاومت بي‌نظير، ماه‌ها و سالها به زندگي چريكي خود ادامه دادند، و حاضر نشدند كه تسليم زورگويي‌هاي حكومت ستمگر نمرود گردند، تا آن كه سيزده سال از عمر ابراهيم گذشت.
    آري حضرت ابراهيم - عليه السلام - از خطر دژخيمان سنگدل نمرود، 13 سال در ميان غار زندگي كرد، در حقيقت در زندان طبيعت به سر برد، همواره سقف غار و ديوارهاي تاريك و وحشت‌زاي آن را مي‌ديد، گاهي مادر رنجديده‌اش مخفيانه به ملاقاتش مي‌آمد، و گاهي سر از غار بيرون مي‌آورد و كوه‌ها و دشت سرسبز و افق نيلگون را تماشا مي‌كرد، و بر خداشناسي و فكر باز و نشاط روحيه خود مي‌افزود، و منتظر بود كه روزي فرا رسد و از زندان غار بيرون آيد و در فضاي باز قدم بگذارد، و مردم را از پرستش نمرود و آيين نمرود باز دارد...
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  4. Top | #63

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم‌ علیه‌السلام
    تولد‌ابراهیم‌ و‌تفکر‌او‌ در‌آفرینش


    _بيرون آمدن ابراهيم از غار و تفكر او در جهان آفرينش

    جالب اين كه ابراهيم - عليه السلام - در اين مدتي كه در غار بود، به لطف خدا از نظر جسمي و فكري رشد عجيبي كرد، با اين كه سيزده ساله بود قد و قامت بلندي داشت كه در ظاهر نشان مي‌داد مثلاً بيست سال دارد، فكر درخشنده و عالي او نيز هم چون فكر مردان كاردان و هوشمند و با تجربه كار مي‌كرد، يك روز مادر به ديدارش آمد و مدتي در كنار پسر نوجوانش بود، ولي هنگام خداحافظي، همين كه خواست از غار بيرون آيد، ابراهيم دامن مادر را گرفت و گفت: «مرا نيز با خود ببر، ماندن در غار بس است، اينك مي‌خواهم در جامعه باشم و با مردم زندگي كنم.»
    مادر مي‌دانست كه درخواست ابراهيم، يك درخواست كاملاً طبيعي است، ولي در اين فكر بود كه چگونه او را به شهر ببرد، زبان حال مادر در اين لحظات، خطاب به ابراهيم چنين بود:
    «عزيزم! چگونه در اين شرايط سخت تو را همراه خود به شهر ببرم، نه! ميوه دلم صلاح نيست، اگر شاه از وجود تو اطلاع يابد، تو را خواهد كشت، مي‌ترسم خونت را بريزند، هم چنان در اين جا بمان، تا خداوند راه گشايشي براي ما باز كند.»
    ولي ابراهيم اصرار داشت كه از غار جانكاه بيرون آيد، سرانجام مادر به او گفت: «در اين باره با سرپرستت (آزر) مشورت مي‌كنم، اگر صلاح باشد، بعد نزدت مي‌آيم و تو را به شهر مي‌برم».
    به اين ترتيب مادر دلسوخته از پسرش جدا شد و به شهر بازگشت.
    وقتي كه مادر رفت. ابراهيم تصميم گرفت از غار بيرون آيد، صبر كرد تا غروب و خلوت شود و هوا تاريك گردد، آن گاه از غار بيرون آمد، گويي پرنده‌اي از قفس به سوي باغستان سبز و خرم پريده، به كوه‌ها و دشت و صحرا مي‌نگريست، ستارگان و ماه آسمان نظرش را جلب كرد، در انديشه فرو رفت، با خود مي‌گفت: «به به! از اين پديده‌هايي كه خداي يكتا آن را پديدار ساخته است!» از اعماق دلش با آفريدگار جهان ارتباط پيدا كرد، و سراسر وجودش غرق در عشق و شوق به خدا شد، ودر اين سير و سياحت، خداشناسي خود را تكميل كرد.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  5. Top | #64

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم ‌علیه‌السلام
    مبارزات‌عملی‌ ابراهيم‌علیه‌السلام‌ با‌ بت‌پرستي



    _مبارزات عملي ابراهيم (ع) با بت پرستي

    آزر با اين كه ابراهيم را از يكتا پرستي منع مي‌كرد، ولي وقتي كه چشمش به چهره ملكوتي ابراهيم مي‌افتاد، محبتش نسبت به او بيشتر مي‌شد، از آن جا كه آزر رئيس كارخانه بت سازي بود، روزي چند بت به ابراهيم داد تا او آنها را به بازار ببرد و مانند ساير برادرانش آنها را به مردم بفروشد، ابراهيم خواسته آزر را پذيرفت، آن بت‌ها را همراه خود به طرف ميدان و بازار آورد، ولي براي اين كه فكر خفته مردم را بيدار كند، و آنها را از پرستش بت بيزار نمايد، طنابي در گردن بتها بست و آنها را در زمين مي‌كشانيد و فرياد مي‌زد:
    «مَنْ يشْتَرِي مَنْ لا يضُرُّهُ وَ لا ينْفَعُهُ؛ چه كسي اين بتها را كه سود و زيان ندارند از من مي‌خرد.»
    سپس بتها را كنار لجنزار و آبهاي جمع شده در گودالها آورد و در برابر چشم مردم، آنها را در ميان لجن و آب آلوده مي‌انداخت و بلند مي‌گفت: «آب بنوشيد و سخن بگوييد!!»
    به اين ترتيب عملاً به مردم مي‌فهمانيد كه: «بتها شايسته پرستش نيستند، به هوش باشيد و از خواب غفلت بيدار شويد و به خداي يكتا و بي‌همتا متوجه شويد، و در برابر اين بتهاي ساختگي و بي‌اراده كه سود و زياني ندارند سجده نكنيد مگر عقل نداريد، مگر انسان نيستيد، چرا آن همه ذلّت، چرا و چرا؟!» آنها را نزد آزر آورد و به او گفت: «اين بتها را كسي نمي‌خرد، در نزد من مانده‌اند و باد كرده‌اند.»
    فرزندان آزر توهين ابراهيم به بتها را به آزر خبر دادند، آزر ابراهيم را طلبيد و او را سرزنش و تهديد كرد و از خطر سلطنت نمرود ترسانيد.
    ولي ابراهيم به تهديدهاي آزر، اعتنا نكرد. آزر تصميم گرفت ابراهيم را زنداني كند، تا هم ابراهيم در صحنه نباشد و هم زندان او را تنبيه كند، از اين رو ابراهيم را دستگير كرده و در خانه‌اش زنداني كرد و افرادي را بر او گماشت تا فرار نكند.
    ولي طولي نكشيد كه او از زندان گريخت و به دعوت خود ادامه داد و مردم را از بت و بت پرستي بر حذر داشته و به سوي توحيد فرا مي‌خواند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  6. Top | #65

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم ‌علیه‌السلام
    مبارزات‌عملی‌ ابراهيم‌علیه‌السلام‌ با‌ بت‌پرستي


    _مذاكرات رو در روي ابراهيم با نمرود، و محكوم شدن نمرود

    آوازه مخالفت ابراهيم با طاغوت پرستي و بت پرستي در همه شكلهايش در همه جا پيچيد، و به عنوان يك حادثه بزرگ در رأس اخبار قرار گرفت، نمرود كه از همه بيشتر در اين باره، حسّاس بود فرمان داد بي‌درنگ ابراهيم را به حضورش بياورند، تا بلكه از راه تطميع و تهديد، قفل سكوت بر دهان او بزند، ابراهيم را نزد نمرود آوردند.
    نمرود بر سر ابراهيم فرياد زد و پس از اعتراض به كارهاي او گفت:
    «خداي تو كيست؟»
    ابراهيم: خداي من كسي است كه مرگ و زندگي در دست اوست.
    نمرود از راه سفسطه و غلط اندازي وارد بحث شد، و گفت: «اي بي‌خبر! اين كه در اختيار من است، من زنده مي‌كنم و مي‌ميرانم، مگر نمي‌بيني مجرم محكوم به اعدام را آزاد مي‌كنم، و زنداني غير محكوم به اعدام را اگر بخواهم اعدام مي‌نمايم.»
    آن گاه دستور داد يك شخص اعدامي را آزاد كردند، و يك نفر غير محكوم به اعدام را اعدام نمودند.
    ابراهيم بي‌درنگ استدلال خود را عوض كرد و گفت: تنها زندگي و مرگ نيست بلكه همه جهان هستي به دست خدا است، بر همين اساس، خداي من كسي است كه صبحگاهان خورشيد را از افق مشرق بيرون مي‌آورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو مي‌برد، اگر راست مي‌گويي كه تو خداي مردم هستي، خورشيد را به عكس از افق مغرب بيرون آر، و در افق مشرق، فرو بر.
    نمرود در برابر اين استدلال نتوانست غلط اندازي كند، آن چنان گيج و بهت زده شد كه از سخن گفتن درمانده گرديد.
    نمرود ديد اگر آشكارا با ابراهيم دشمني كند، رسوائيش بيشتر مي‌شود، ناچار دست از ابراهيم كشيد تا در يك فرصت مناسب از او انتقام بگيرد، اما جاسوسان خود را در همه جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهيم بترسانند و دور سازند.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  7. Top | #66

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم ‌علیه‌السلام
    مبارزات‌عملی‌ ابراهيم‌علیه‌السلام‌ با‌ بت‌پرستي


    _بت شكني ابراهيم - عليه السلام - و استدلال او

    ابراهيم از راه‌هاي گوناگون با بت پرستي مبارزه كرد، ولي بيانات و مبارزات ابراهيم - عليه السلام - در آن تيره بختان لجوج اثر نكرد، از طرفي دستگاه نمرود براي سرگرم كردن مردم و ادامه سلطه خود هرگز نمي‌خواست كه مردم از بت پرستي دست بردارند.
    ابراهيم در مبارزه خود مرحله جديدي را برگزيد و با كمال قاطعيت به بت پرستان و نمروديان اخطار كرد و چنين گفت:
    «وَ تَاللَّهِ لَاَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ؛ به خدا سوگند در غياب شما نقشه‌اي براي نابودي بتهايتان مي‌كشم.»
    ابراهيم هم چنان در كمين بتها بود تا روز عيد نوروز فرا رسيد، در ميان مردم بابِل رسم بود كه هر سال روز عيد نوروز شهر را خلوت مي‌كردند و براي خوش گذراني به صحرا و كوه و دشت و فضاهاي آزاد ديگر مي‌رفتند، آن روز مردم شهر را خلوت كردند، نمرود و اطرافيانش نيز از شهر بيرون رفتند، حتي ابراهيم - عليه السلام - را نيز دعوت كردند كه با آنها به خارج از شهر برود و در جشن آنها شركت كند، ولي ابراهيم - عليه السلام - در پاسخ دعوت آنها گفت: «من بيمار هستم».
    ابراهيم از نظر بدني بيمار نبود، ولي وقتي كه مي‌ديد مردم، غرق در فساد و هوسبازي و بت پرستي هستند، از نظر روحي كسل و ناراحت بود، و منظور او از اين كه گفت: «من بيمارم» يعني روحم كسل است.
    وقتي كه شهر كاملاً خلوت شد، ابراهيم اندكي غذا و يك تبر با خود برداشت و وارد بتكده شد، ديد مجسمه‌هاي گوناگون زيادي در كنار هم چيده شده و با قيافه‌هايي مختلف، اما بدون هر گونه حركت و توان، در جايگاه‌ها قرار دارند، ابراهيم غذا را به دست گرفت و كنار هر يك از بتها رفت و گفت: «از اين غذا بخور و سخن بگو».
    وقتي كه آن بت پاسخ نمي‌داد، ابراهيم با تبري كه در دست داشت، بر دست و پاي بت مي‌زد و دست و پاي آن بت را مي‌شكست، ابراهيم با همه بتهايي كه در آن بتكده بودند، همين كار را كرد، و فضاي وسط بتخانه از قطعه‌هاي بتهاي شكسته پر شد.
    ولي ابراهيم به بت بزرگ حمله نكرد و او را سالم گذاشت، و تبر را بر دوش او نهاد، ابراهيم از اين كار، منظوري داشت، منظورش اين بود كه در آينده از همين راه، استدلال دشمن شكن بسازد و دشمن را محكوم نمايد.
    مراسم عيد كم كم پايان يافت و بت پرستان گروه گروه به شهر بازگشتند، رسم بود پس از بازگشت، نخست به بتكده بروند و مراسم شكرگزاري را به جاي آورند و سپس به خانه‌هايشان باز گردند.
    گروه اول وقتي كه وارد بتخانه شد با منظره عجيبي روبرو گرديد، گروه‌هاي بعدي نيز وارد شدند، و همه در وحشت و بهت زدگي فرو رفتند، فريادها و نعره‌هايشان برخاست، هر كسي سخني مي‌گفت...
    در اين جا دنباله داستان را از زبان قرآن (آيه 58 تا 67 سوره انبياء) بشنويم:
    ابراهيم همه بتها جز بزرگشان را قطعه قطعه كرد، شايد سراغ او بيايند (و او حقايق را بازگو كند).
    (هنگامي كه آنها منظره بتها را ديدند) گفتند: شنيده‌ايم نوجواني از بتها سخن مي‌گفت: كه به او ابراهيم مي‌گويند.
    جمعيت گفتند: او را در برابر ديدگان مردم بياورند، تا گواهي دهد.
    (هنگامي كه ابراهيم را حاضر كردند) گفتند: «آيا تو اين كار را با خدايان ما كرده‌اي، اي ابراهيم؟»
    ابراهيم در پاسخ گفت: «بلكه اين كار را بزرگشان كرده است، از او بپرسيد اگر سخن مي‌گويد!»
    بت پرستان به وجدان خود بازگشتند و (به خود) گفتند: «حقّا كه شما ستمگريد».
    سپس بر سرهايشان واژگونه شدند (و حكم وجدان را به كلي فراموش كردند) و به ابراهيم گفتند: «تو مي‌داني كه بتها سخن نمي‌گويند.»
    (اين جا بود كه ابراهيم پتك استدلال را به دست گرفت و بر مغز بت پرستان كوبيد، و به آنها) گفت: آيا غير از خدا چيزي را پرستش مي‌كنيد كه نه كمترين سودي براي شما دارد، و نه زياني به شما مي‌رساند (نه اميدي به سودشان داريد و نه ترسي از زيانشان).
    افّ بر شما و بر آن چه جز خدا مي‌پرستيد! آيا انديشه نمي‌كنيد (و عقل نداريد.)
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  8. Top | #67

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم ‌علیه‌السلام
    مبارزات‌عملی‌ ابراهيم‌علیه‌السلام‌ با‌ بت‌پرستي


    _گفتگوي نمرود با آزر و مادر ابراهيم - عليه السلام -

    روايت شده: به نمرود گفته شد، ابراهيم پسر آزر، بتها را شكسته است، نمرود آزر را طلبيد و به او گفت: «به من خيانت كردي و وجود اين پسر (ابراهيم) را از من پوشاندي.» آزر گفت: «پادشاها! من تقصيري ندارم، مادرش او را پوشانده و نگهداري كرده است و او مدعي است كه استدلال و حجت دارد.»
    نمرود دستور داد، مادر ابراهيم را حاضر كردند، و به او گفت: «چرا وجود اين پسر را از ما پوشاندي كه با خدايان ما چنين كرد؟!»
    مادر گفت: «اي شاه! من ديدم تو رعيت و ملّت خودت را مي‌كشي و نسل آنها به خطر مي‌افتد، با خود گفتم اين پسر را براي حفظ نسل نگه دارم، اگر اين پسر همان بود (كه واژگوني سلطنت تو به دست او است) او را تحويل مي‌دهم تا كشته گردد، و كشتن فرزندان مردم پايان يابد، و اگر اين پسر او نيست، براي ما يك نفر پسر باقي بماند، اينك كه براي تو ثابت شده كه اين پسر همان است، در اختيار تو است هر كاري مي‌كني انجام بده.»
    نمرود گفتار مادر ابراهيم را پسنديد، و او را آزاد كرد سپس خودش شخصاً با ابراهيم در مورد شكسته شدن بتها سخن گفت، هنگامي كه ابراهيم - عليه السلام - گفت: بت بزرگ، بتها را شكسته است.» نمرود به جاي اين كه استدلال نيرومند ابراهيم - عليه السلام - را بپذيرد، درباره مجازات ابراهيم با اطرافيان خود به مشورت پرداخت، اطرافيان گفتند: «ابراهيم را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد»
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  9. Top | #68

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم‌ علیه‌السلام
    به‌آتش‌ افكندن‌ ابراهيم‌علیه‌السلام


    _به آتش افكندن ابراهيم (ع)

    به فرمان نمرود، ابراهيم را زنداني نمودند، از هر سو اعلام شد كه مردم هيزم جمع كنند، و يك گودال و فضاي وسيعي را در نظر گرفتند، بت پرستان گروه گروه هيزم مي‌آوردند و در آن جا مي‌ريختند.
    گر چه يك بار هيزم براي سوزاندن ابراهيم كافي بود، ولي دشمنان مي‌خواستند هر چه كينه دارند نسبت به ابراهيم آشكار سازند، وانگهي اين حادثه موجب عبرت براي همه شود، و عظمت و قلدري نمرود در قلبها سايه بيافكند تا در آينده هيچ كس چنين جرئتي نداشته باشد.
    روز موعود فرا رسيد، نمرود با سپاه بي‌كران خود، در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در كنار آن بيابان، ساختمان بلندي براي نمرود ساخته بودند، نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهيم را بنگرد و لذت ببرد.
    هيزم‌ها را آتش زدند، شعله‌هاي آن به سوي آسمان سركشيد، آن شعله‌ها به قدري اوج گرفته بود كه هيچ پرنده‌اي نمي‌توانست از بالاي آن عبور كند، اگر عبور مي‌كرد مي‌سوخت و در درون آتش مي‌افتاد.
    در اين فكر بودند كه چگونه ابراهيم را در درون آتش بيفكنند، شيطان يا شيطان صفتي به پيش آمد و منجنيقي ساخت و ابراهيم را در درون آن نهادند تا به وسيله آن او را به درون آتش پرتاب نمايند.
    در اين هنگام ابراهيم تنها بود، حتي يك نفر از انسانها نبود كه از او حمايت كند، تا آن جا كه پدر خوانده‌اش «آزر» نزد ابراهيم آمد و سيلي محكمي به صورت او زد و با تندي گفت: «از عقيده‌ات برگرد!»
    ولي همه موجودات ملكوتي نگران ابراهيم بودند، فرشتگان آسمانها گروه گروه به آسمان اول آمدند و از درگاه خدا درخواست نجات ابراهيم - عليه السلام - را نمودند، همه موجودات ناليدند، جبرئيل به خدا عرض كرد: «خدايا! خليل تو، ابراهيم بنده تو است و در سراسر زمين كسي جز او تو را نمي‌پرستد، دشمن بر او چيره شده و مي‌خواهد او را با آتش بسوزاند».
    خداوند به جبرئيل خطاب كرد: «ساكت باش! آن بنده‌اي نگران است كه مانند تو ترس از دست رفتن فرصت را داشته باشد، ابراهيم بنده من است، اگر خواسته باشم او را حفظ مي‌كنم، اگر دعا كند دعايش را مستجاب مي‌نمايم».
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  10. Top | #69

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم‌ علیه‌السلام
    به‌آتش‌ افكندن‌ ابراهيم‌علیه‌السلام


    _استجابت دعاي ابراهيم - عليه السلام - و تبديل آتش به گلستان

    ابراهيم در ميان منجنيق، لحظه‌اي قبل از پرتاب، خدا را چنين خواند:
    «يا اَللهُ يا واحِدُ يا اَحَدُ يا صَمَدُ يا مَنْ لَمْ يلِدْ وَ لَمْ يولَدْ وَ لَمْ يكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ نَجِّنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ؛
    اي خداي يكتا و بي‌همتا، اي خداي بي‌نياز، اي خدايي كه هرگز نزاده و زاده نشد، و هرگز شبيه و نظير ندارد، مرا به لطف و رحمتت، از اين آتش نجات بده».
    جبرئيل در فضا نزد ابراهيم آمد و گفت: «آيا به من نياز داري؟» ابراهيم گفت: «به تو نيازي ندارم ولي به پروردگار جهان نياز دارم.»
    جبرئيل انگشتري را در انگشت دست ابراهيم نمود، كه در آن چنين نوشته شده بود: «معبودي جز خداي يكتا نيست، محمد - صلّي الله عليه و آله - رسول خدا است، به خدا پناهنده شدم، و به او اعتماد كردم، و كارم را به او سپردم».
    در همين لحظه فرمان الهي خطاب به آتش صادر شد:
    «يا نارُ كُوني بَرْداً؛ اي آتش براي ابراهيم سرد باش».
    آتش آن چنان خنك شد، كه دندانهاي ابراهيم از سرما به لرزه در آمد، سپس خطاب بعدي خداوند آمد:
    «و سَلاماً عَلي اِبْراهيمَ؛ بر ابراهيم، سالم و گوارا باش».
    آن همه آتش به گلستاني سبز و خرّم مبدَل شد، جبرئيل كنار ابراهيم - عليه السلام - آمد و با او به گفتگو پرداخت.
    بهتر اين است كه در اين جا به اشعار ناب مولانا در كتاب مثنوي گوش جان فرا دهيم:
    چون رها از منجنيق آمد خليل
    آمد از دربار عزّت، جبرئيل
    گفت: هَل لَك حاجَة يا مُجتبي
    گفت: اَمّا مِنكَ يا جبريلُ لا
    من ندارم حاجتي با هيچ كس
    با يكي كار من افتاده است و بس
    آن چه داند لايق من آن كند
    خواه ويران خواه آبادان كند
    گفت اين جا هست نامحرم مقال
    عِلْمُهُ بِالحالِ حَسْبِي مَا السُّؤال
    گر سزاوار من آمد سوختن
    لب ز دفع او بيايد دوختن
    من نمي‌دانم چه خواهم زان جناب
    بهر خود و اللهُ اَعْلَم بالصَّواب

    نمرود ابراهيم را در گلستان ديد كه با پيرمردي گفتگو مي‌كند، به آزر رو كرد و گفت: «به راستي پسرت چقدر در نزد پروردگارش ارجمند است!»
    و نيز گفت: «اگر بنا است كسي براي خود خدايي انتخاب كند، سزاوار است كه خداي ابراهيم را انتخاب نمايد.»
    يكي از رجال چاپلوس دربار نمرود (براي رفع وحشت نمرود) گفت: «من دعا و وِردي بر آتش خواندم، تا آتش ابراهيم را نسوزاند.
    همان دم ستوني از همان آتش به سوي او آمد و او را سوزانيد، در حالي كه آتش‌هاي تمام دنيا، تا سه روز، سوزنده نبود.
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

  11. Top | #70

    تاریخ عضویت
    February_2017
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    1.77
    نوشته ها
    4,746
    صلوات
    28187
    دلنوشته
    45
    سلام بر همه‌ی دوستان عزیز اللهم عجل لولیک الفرج
    صلوات و تشکر
    411
    مورد صلوات
    393 در 369 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    داستان‌های‌قرآنی
    حضرت‌ابراهیم‌ علیه‌السلام
    به‌آتش‌ افكندن‌ ابراهيم‌علیه‌السلام


    _ياد امام حسين - عليه السلام - از توكّل كامل ابراهيم به خدا

    در ماجراي كربلا، امام سجّاد - عليه السلام - سخت بيمار بود، به طوري كه با زحمت - آن هم با تكيه بر عصا - مي‌توانست برخيزد، امام حسين - عليه السلام - با او ديدار كرد و فرمود: «پسرم! چه ميل داري؟!»
    امام سجاد - عليه السلام - عرض كرد:
    «اَشتَهِي اَنْ اَكونَ مِمَّنْ لا اَقْتَرِحُ عَلَي اللهِ رَبِّي ما يدَبِّرُهُ لِي؛ ميل دارم به گونه‌اي باشم كه در برابر خواسته‌هاي تدبير شده خدا براي من، خواسته ديگري نداشته باشم.»
    امام حسين - عليه السلام - فرمود:
    احسن و آفرين! تو هم چون ابراهيم خليل - عليه السلام - هستي كه جبرئيل از او پرسيد: آيا خواهش و حاجتي داري؟ او در پاسخ گفت: «هيچ گونه پيشنهادي به خدا ندارم، بلكه او مرا كفايت مي‌كند و نگهبان نيكي است.»
    رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...


    با ما همراه باشید در

    کانال شهر نورانی قرآن

    گروه شهر نورانی قرآن

صفحه 7 از 10 نخستنخست ... 56789 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. استاد دارستانی وصیت نامه شهید باغانی ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2016_10_02, 04:00 PM
  2. شهادت حضرت فاطمه س - استاد دارستاني ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_02_22, 05:00 PM
  3. غوغای استاد دارستانی و سید مهدی میرداماد -ویرایش شده
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016_01_16, 10:12 AM
  4. ویرایش شده نماز استاد دارستانی
    توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2015_12_10, 08:20 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 02:12 PM