انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی

نظرات وبلاگ

  1. گل مريم آواتار ها
  2. عتیق آواتار ها
    و اما اين که چرا آن حضرت، بعد از کشته شدن مسلم بن عقيل عليه ‏السلام مراجعت نفرمود؟ در جواب بايد بگوييم: - همچنان که قبلا گفتيم - روايتي وارد شده که حضرت تصميم به مراجعت نمودند اما آنها مانع شدند، و نگذاشتند حضرت مراجعه نمايند. اما اين که چگونه حضرت؛ با افراد اندک به جنگ با گروه زيادي، اقدام نمودند؟ در جواب بايد بگوييم: ضرورت داعي شد که حضرت چنين اقدامي بنمايند، بديهي است که دين و عقل نيز در چنين مواردي همين را اقتضا مي‏کند که حضرت انجام دادند. البته ابن‏ زياد ملعون نيز امان‏ نامه ‏اي که مورد اطمينان باشد نداد، بلکه هدفش ذليل کردن حضرت و پايين آوردن قدر و منزلت ايشان بود، به خاطر اين که او را تحت فرمان خود درآورد، و بعد از ذليل نمودن حضرت، کار به قتل امام عليه ‏السلام منجر شود. اگر هدف آن ملعون، خير بود طوري که براي حضرتش از يزيد ملعون، ظلم و ضرري نمي‏رسيد، امکان حرکت به سوي يزيد را مي‏داد و بر اين کار از اشخاص ياري مي‏طلبيد. ليکن کينه ‏هاي جنگ بدر و حقد و حسدهايي که از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داشتند در اين اوضاع و احوال ظاهر شد، و محال نبود در اين احوال و شرايط مجوزي درست شود تا اين که گروهي که با حضرت بيعت کرده بودند و عهد و پيمان بسته بودند و بعد از آن، نشسته بودند؛ به ياري حضرت بشتابند، و انگيزه ‏اي شود تا به سبب آنچه از صبر و شکيبايي و صلح نمودن و دست از کار کشيدن او و کمي ياران او را مي‏ديدند، به خاطر دينشان يا غيرتشان به طرف حق برگردند.
    ين کار را افرادي از آنان انجام دادند تا اين که در رکاب حضرتش شهيد شدند، که در روزهاي شدت و بلا، همچون انتظاراتي متوقع است. و اما اين که چگونه کار امام حسين عليه ‏السلام با کار برادرش امام حسن عليه‏ السلام قابل جمع و توجيه است؟ در جواب بايد بگوييم: اين مسأله پر واضح است، زيرا امام حسن عليه ‏السلام به جهت جلوگيري از فتنه و آشوب، ترس از کشته شدن خود و خاندان و شيعيانش، و احساس حيله از جانب يارانش؛ صلح نمود، اما امام حسين عليه‏ السلام وقتي ظن قوي داشت افرادي که براي او نامه نوشتند و عهد و پيمان بستند که او را ياري مي‏کنند، و از طرف ديگر، اسباب قوت ياران حق و ضعف ياران باطل را مشاهده کرد بر خود لازم ديد که حق را طلب کرده و براي برپايي حکومت الهي خروج نمايد. اما وقتي کار به عکس شد، و نشانه ‏هاي حيله ‏ي اهل کوفه، و اتفاق بد آشکار گرديد، حضرت تصميم گرفتند که برگردند و از حق خود دست کشيده و صلح نمايند، چنان که برادرش امام حسن عليه‏ السلام چنين نمودند، ولي آنها مانع شدند و بين او و حق مانع ايجاد کردند. در هر صورت؛ حال دو برادر؛ برابر است، مگر اين که صلح کردن و دست از جنگ برداشتن هنگام ظهور اسباب ترس، از او نپذيرفتند و حضرتش را براي صلح دعوت نکردند؛ بلکه شخص حضرت را خواستند تا ذليل و خوار نمايند، و حضرت با تمام وجود و با تمام سعي و کوشش از آن منع نمودند تا اين که در حالت عزت و شرف به سوي بهشت خدا و رضوان او تشريف فرما شدند، و اين مطلب براي اهل تأمل واضح و آشکار است [2] .


    [1] مسند احمد بن حنبل: 270 :1 ح 1429، سنن ابي‏داود: 87 : 3 ح 2769، با اندکي تفاوت.
    [2] تنزيه الأنبياء: 178- 175، بحارالأنوار: 96 : 45.
    منبع کتاب اشک های خونین در سوگ امام حسین
  3. عتیق آواتار ها
    اکنون اين سؤال مطرح است؛ چرا ما مي‏خواهيم اين قضايا را به صورت اختصار يادآور شويم؟ براي آن که از اول امر اسباب غلبه و پيروزي بر دشمنان ظاهر و روشن بود، اما سوء اتفاق، کار را بر عکس نموده، و آن را برگرداند تا اين که تمام شد در آنچه به آخر رسيد. وقتي سيد و آقاي ما، حضرت اباعبدالله الحسين عليه‏ السلام از جريان قتل مسلم بن عقيل عليه ‏السلام باخبر شدند تصميم گرفتند که برگردند. در اين حال؛ فرزندان حضرت عقيل بپاخاسته و گفتند: قسم به خدا! برنمي‏گرديم تا قاتل خود را بکشيم و از او انتقام بگيريم و آنچه پدر ما چشيده به او بچشانيم. حضرت فرمودند: «لا خير في العيش بعد هولاء»؛ بعداز کشته شدن اينها، خيري در زندگاني نيست. آن گاه حر بن يزيد رياحي با گروهي - که از طرف ابن ‏زياد بودند - رسيد و حضرت را از مراجعت به سوي مدينه منع کرد، و خواست حضرت را به نزد ابن‏ زياد ملعون ببرد تا به حکم او گردن نهد، و حضرت امتناع فرمودند. وقتي حضرت ديدند نه راهي براي بازگشت به مدينه است و نه راهي براي ورود به کوفه به حرکت خود ادامه دادند... تا اين که عمر سعد ملعون با لشکري عظيم رسيد، و کار حضرت به جايي رسيد که در کتب (سيره و تاريخ) مذکور و مسطور است.
    بنابراين؛ چگونه گفته مي‏شود که حضرت، با دست خودش، خود را به هلاکت انداخت؟ در حالي که روايت شده که حضرت به عمر سعد ملعون فرمود: از من بپذيريد: يا به مکاني که از آنجا آمده ‏ام برگردم، يا مرا به سر حدي از سرحدات مسلمانان بفرستيد تا اين که شخصي از اهالي آنجا باشم و آنچه نفع و ضرر است بر من باشد. اما عمر سعد لعين، درخواست حضرت را به ابن ‏زياد ملعون نوشت، و او امتناع کرد، و با تمثل به بيت معروف، دستور قتل حضرت را صادر کرده و نوشت: الان قد علقت مخالبنا به يرجو النجاة و لات حين مناص‏ همانا الآن چنگالهاي ما به او باز شده است؛ او اميد نجات دارد و حال آن که الآن، وقت گريز نيست.
    وقتي امام حسين عليه‏ السلام متوجه شدند که لشکري بر عليه او آمدند، که آنان دين را به پشت سرشان انداخته ‏اند. و از طرفي، دانست که اگر تحت فرمان ابن‏ زياد ملعون برود ذلت و عار است، بعد از اين، امر به کشته شدن برگشت، چاره‏ ي کار را در اين ديدند که با آنان جنگ نموده و از جان خود، خانواده، و شيعيان خودش - که بر بلاها صبر کرده و از خون خودشان براي حفظ جان حضرتش گذشته بودند - دفاع کنند.
    حضرت در ميان يکي از دو راه خوب، قرار گرفته بودند: يا ظفر و پيروزي بر دشمنان، که بسا گروه ضعيف و اندک بر گروه قوي پيروز مي‏شوند؛ يا به شهادت رسيدن و مرگ با تکريم و نيکويي. اما اين که ظن و گمال حضرت در مورد عدم خروج از مدينه مخالف ظن و گمان اصحابي نظير ابن‏ عباس و ديگران واقع شد؛ در جواب اين (شبهه) بايد گفت: گاهي ظن و گمانها به حسب قراين غلبه کرده و قوي مي‏شود، و گاهي پيش يکي، ظن قوي مي‏شود؛ و نزد ديگري ضعيف. شاهد اين مطلب نامه‏ هايي است که از کوفه براي حضرت نوشته بودند و عهد و پيمانهايي بود که گرفته بودند، و اين در حالي بود که اصحاب از اين قضايا خبر نداشتند. البته اينها کارهايي هستند که حالات مردم در درک اينها متفاوت است، و جز برخي از آنها نمي‏شود تفصيلا اشاره کرد.
  4. عتیق آواتار ها
    در پاسخ (اين شبهات) مي‏گوييم: در واقع مي‏دانيم که هرگاه امام به ظن قوي بداند که اگر تلاش کند، مي‏تواند به حق خودش برسد و بر آنچه از جانب خداوند بر او واگذار شده قيام نمايد؛ در اين صورت، بر امام لازم است که اقدام نمايد، گر چه در اين راه مشقاتي را - که قابل تحمل هستند - متحمل شود. بنابراين؛ سيد و آقاي ما، حضرت اباعبدالله الحسين عليه‏ السلام به طرف کوفه حرکت نفرمود مگر اين که اطمينان به پيمان‏ها، عهدها و عقدهاي آنان کرد، و بعد از اين که ابتداءا و بدون اکراه، با ميل و رغبت خودشان به حضرتش نامه نوشتند.
    در واقع در دوران معاويه‏ ي لعين و بعد از صلحي که بين او و امام حسن عليه‏ السلام واقع شد؛ نامه‏ ها و مکاتباتي از سوي اعيان، اشراف و قاريان اهل کوفه به حضرت ارسال شد، که حضرت دعوت و التماس آنان را رد کرده؛ و آنچه لازم و گفتني بود، جواب فرمودند. اهل کوفه، پس از شهادت امام حسن عليه ‏السلام نيز در حالي که معاويه ‏ي ملعون زنده بود، نامه نوشتند باز حضرت آنان را وعده داده و اميدوار کرد. چرا که دوران معاويه، دوران سخت و مشکلي بود، و زمينه‏ ي چنين کارهايي در آن زمان ممکن نبود. هنگامي که معاويه درگذشت، باز اهل کوفه با آن حضرت مکاتبه نمودند، و اطاعت از حضرتش را يادآوري کرده، و مکررا از حضرت خواهش نمودند و به اين عمل، رغبت نشان دادند. حضرت متوجه اين بودند که آنان در مقابل حاکمي که از طرف يزيد است، قوت و غلبه داشته و بر او تسلط دارند. حاکم وقت، در مقابل آنان ضعيف است، و اين مسايل، ظن حضرت را قوي کرده و رفتن به سوي آنان را لازم و واجب دانست، پس به سبب بذل وسع، تحمل مشقت و سبب و علت امر را جويا شدن آنچه که حضرت آن را انجام داد بر حضرت متعين شد.
    البته حضرت فکر نمي‏کرد که بعضي از افراد آن گروه، برخي ديگر را فريب داده، و اهل حق را از ياري او تضعيف کنند، تا در نتيجه اتفاقات عجيبي که رخ داد، واقع شود؛ زيرا وقتي مسلم بن عقيل عليه ‏السلام وارد شهر کوفه شد از اکثريت جمعيت آنها بيعت گرفت. هنگامي که ابن ‏زياد لعين وارد کوفه شد در حالي که خبر ورود مسلم عليه ‏السلام به کوفه و اين که ايشان در خانه‏ ي هاني بن عروه‏ ي مرادي است شنيده بود - چنانچه در تواريخ و کتب سيره آمده - و شريک بن اعور - که مريض بود - در خانه‏ ي هاني بود، ابن ‏زياد به عنوان عيادت به منزل هاني آمد، مسلم با شريک موافقت کردند که وقتي براي عيادت او آمد ابن‏ زياد را به قتل برسانند. اين کار براي مسلم عليه ‏السلام ممکن شد، و اسباب آن نيز فراهم گشت اما او اين کار را انجام نداد و بعد از رفتن ابن ‏زياد به شريک عذر آورد که اين کار، کشتن در حال غفلت است و همانا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «ان الايمان قيد الفتک»؛ همانا ايمان قيد فتک است، يعني شخص مؤمن، کسي را در حال غفلت نمي‏کشد [1] .
    اگر جناب مسلم عليه ‏السلام دست به چنين کاري مي‏زد يعني با توجه به اين که شرايط مساعد بود و شريک با او موافقت کرده بود؛ ابن ‏زياد را مي‏کشت، کار دشمن باطل مي‏گشت، و امام حسين عليه‏ السلام وارد کوفه مي‏شد، و کسي نبود که مانع او شود. و همه‏ ي مردم، نقاب خود را در ياري آن حضرت باز نموده، و حضرتش را ياري مي‏کردند، و همه ‏ي کساني که در دل مي‏خواستند او را ياري نمايند ولي در ظاهر با دشمنان بودند، به دور آن حضرت جمع مي‏شدند. وقتي ابن ‏زياد ملعون، هاني را زنداني کرد خود مسلم عليه‏ السلام با گروهي از مردم کوفه، براي ياري او رفت، آنها ابن‏ زياد را در قصر خودش محاصره کردند، و هر لحظه، آنها محاصره را تنگ و شديد نمودند، تا آن که ابن‏ زياد از ترسش درهاي قصر را بست، و به هر نحوي که بود مي‏خواست مردم را پراکنده کرده، و آنها را مي‏ترسانيد، و از ياري پسر عقيل رحمة الله بازمي‏داشت. مردم، متقاعد شده و اکثرشان متفرق شدند. تا اين که حضرت مسلم عليه ‏السلام موقع شب؛ با افرادي اندک مراجعت نمود، و واقع شد از امرش آنچه واقع شد.

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 08:29 AM