
- داستان های قرآنی
-
2020_11_07, 03:44 PM
Top |
#1
داستان های قرآنی
.gif)
داستان های قرآنی
مجموعه ای از داستان های کوتاه قرآنی که شامل داستان های از:
1- حضرت آدم علیه السلام
2- حضرت ادریس علیه السلام
3- حضرت نوح علیه السلام
4- حضرت هود علیه السلام
5- حضرت صالح علیه السلام
6- حضرت ابراهیم علیه السلام
7- حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق علیه السلام
8- حضرت لوط علیه السلام
9- حضرت یعقوب علیه السلام
10- حضرت یوسف علیه السلام
11- حضرت ایوب علیه السلام
12- حضرت ذی الکفل علیه السلام
13- حضرت شعیب علیه السلام
14- حضرت موسی علیه السلام
15- هارون برادر حضرت موسی علیه السلام
16- اشموئیل و طالوت و جالوت
17- حضرت داود علیه سلام
18- حضرت سلیمان بن داوود علیه السلام
19- حضرت یونس علیه السلام
20- حضرت الیاس علیه السلام
21- حضرت الیسع علیه السلام
22- حضرت عزیر علیه السلام
23- حضرت خضر علیه السلام
24- حضرت زکریا علیه السلام
25- حضرت یحیی علیه السلام
26- حضرت عیسی علیه السلام
27- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم
28- حضرت لقمان علیه السلام
29- داستان اصحاب کهف
30- داستان اصحاب رقیم
31- داستان ذوالقرنین
32- داستان اصحاب رسّ
33- داستان هاروت و ماروت

رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...
با ما همراه باشید در

کانال ترجمه شهر نورانی قرآن
-
-
2021_02_26, 08:40 AM
Top |
#71
داستانهایقرآنی
حضرتابراهیم علیهالسلام
پایانسرگذشتنمرود
_پايان سرگذشت نمرود
نمرود هم چنان با مركب سلطنت و غرور، تاخت و تاز ميكرد، و به شيوههاي طاغوتي خود ادامه ميداد، خداوند براي آخرين بار حجّت را بر او تمام كرد، تا اگر باز بر خيره سري خود ادامه دهد، با ناتوانترين موجوداتش زندگي ننگين او را پايان بخشد.
خداوند فرشتهاي را به صورت انسان، براي نصيحت نمرود نزد او فرستاد، اين فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنين گفت:
«... اينك بعد از آن همه خيره سريها و آزارها و سپس سرافكندگيها و شكستها، سزاوار است كه از مركب سركش غرور فرود آيي، و به خداي ابراهيم - عليه السلام - كه خداي آسمانها و زمين است ايمان بياوري، و از ظلم و ستم و شرك و استعمار، دست برداري، در غير اين صورت فرصت و مهلت به آخر رسيده، اگر به روش خود ادامه دهي، خداوند داراي سپاههاي فراوان است و كافي است كه با ناتوانترين آنها تو و ارتش عظيم تو را از پاي درآورد.»
نمرود خيره سر، اين نصايح را به باد مسخره گرفت و با كمال گستاخي و پررويي گفت: «در سراسر زمين، هيچ كس مانند من داراي نيروي نظامي نيست، اگر خداي ابراهيم - عليه السلام - داراي سپاه هست، بگو فراهم كند، ما آماده جنگيدن با آن سپاه هستيم.»
فرشته گفت: اكنون كه چنين است سپاه خود را آماده كن.
نمرود سه روز مهلت خواست و در اين سه روز آن چه توانست در يك بيابان بسيار وسيع، به مانور و آماده سازي پرداخت، و سپاهيان بيكران او با نعرههاي گوش خراش به صحنه آمدند.
آن گاه نمرود، ابراهيم را طلبيد و به او گفت: «اين لشكر من است!»
ابراهيم جواب داد: شتاب مكن، هم اكنون سپاه من نيز فرا ميرسند.
درحالي كه نمرود و نمروديان، سرمست كيف و غرور بودند و از روي مسخره قاه قاه ميخنديدند، ناگاه از طرف آسمان انبوه بيكراني از پشهها ظاهر شدند و به جان سپاهيان نمرود افتادند (آنها آنقدر زياد بودند كه مثلاً هزار پشه روي يك انسان ميافتاد، و آن قدر گرسنه بودند كه گويي ماهها غذا نخوردهاند) طولي نكشيد كه ارتش عظيم نمرود در هم شكست و به طور مفتضحانه به خاك هلاكت افتاد.
شخص نمرود در برابر حمله برق آساي پشهها به سوي قصر محكم خود گريخت، وارد قصر شد و درِ آن را محكم بست، و وحشت زده به اطراف نگاه كرد. در آن جا پشهاي نديد، احساس آرامش كرد، با خود ميگفت: «نجات يافتم، آرام شدم، ديگر خبري نيست...»
در همين لحظه باز همان فرشته ناصح، به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصيحت كرد و به او گفت: «لشكر ابراهيم را ديدي! اكنون بيا و توبه كن و به خداي ابراهيم - عليه السلام - ايمان بياور تا نجات يابي!»
نمرود به نصايح مهرانگيز آن فرشته ناصح، اعتنا نكرد. تا اين كه روزي يكي از همان پشهها از روزنهاي به سوي نمرود پريد، لب پايين و بالاي او را گزيد، لبهاي او ورم كرد، سرانجام همان پشه از راه بيني به مغز او راه يافت و همين موضوع به قدري باعث درد شديد و ناراحتي او شد، كه گماشتگان سر او را ميكوبيدند تا آرام گيرد، سرانجام او با آه و ناله و وضعيت بسيار نكبت باري به هلاكت رسيد و طومار زندگي ننگينش پيچيده شد.
به تعبير قرآن:
«وَ اَرادُوا بِهِ كَيداً فَجَعَلْناهُمُ الْاَخْسَرِينَ؛ نمروديان باتزوير و نقشههاي گوناگون خواستند تا ابراهيم را شكست دهند، ولي خود شكست خوردند».
به گفته پروين اعتصامي:
خواست تا لاف خداوندي زند
برج و باروي خدا را بشكند
پشهاي را حكم فرمودم كه خيز
خاكش اندر ديده خودبين بريز
جالب اين كه: حضرت علي - عليه السلام - در ضمن پاسخ به پرسشهاي يكي از اهالي شام فرمود: «دشمنان در روز چهارشنبه ابراهيم - عليه السلام - را در ميان منجنيق نهادند و در درون آتش پرتاب نمودند، سرانجام خداوند در روز چهارشنبه، پشهاي بر نمرود مسلّط گردانيد...»
و امام صادق - عليه السلام - فرمود: «خداوند ناتوانترين خلق خود، پشه را به سوي يكي از جبّاران خودكامه (نمرود) فرستاد، آن پشه در بيني او وارد گرديد، تا به مغز او رسيد، و او را به هلاكت رسانيد، و اين يكي از حكمتهاي الهي است كه با ناتوانترين مخلوقاتش، قلدرترين موجودات را از پاي در ميآورد.
و از ابن عباس روايت شده: پشه لب نمرود را گزيد، نمرود تلاش كرد تا آن را با دستش بگيرد، پشه به داخل سوراخ بيني او پريد، او تلاش كرد كه آن را از بيني خارج سازد، پشه خود را به سوي مغز او رسانيد، خداوند به وسيله همان پشه، چهل شب او را عذاب كرد تا به هلاكت رسيد.
نيز روايت شده: آن پشه نيمه فلج بود، و يك قسمت از بدنش قوّت نداشت، وقتي كه وارد مغز نمرود شد به زبان حال چنين گفت: «اي نمرود اگر ميتواني مرده را زنده كني، اين نيمه مرده مرا زنده كن، تا با قوّت آن قسمت از بدنم كه فلجي آن خوب شده، از بيني تو بيرون آيم، و يا اين قسمت بدنم را كه سالم است بميران تا خلاص شوي.»
رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...
با ما همراه باشید در

کانال ترجمه شهر نورانی قرآن
-
-
2021_02_26, 08:41 AM
Top |
#72
داستانهایقرآنی
حضرتابراهیم علیهالسلام
هجرت ابراهيمعلیهالسلام ودفاعاز حقش
_هجرت ابراهيم (ع) و دفاع از حقّش
در مدّتي كه ابراهيم در سرزمين بابل بود، جمعي، از جمله حضرت لوط - عليه السلام - و ساره به او ايمان آوردند، او با «ساره» ازدواج كرد، از طرف پدر ساره، زمينهاي مزروعي و گوسفندهاي بسيار، به ساره رسيده بود، ابراهيم - عليه السلام - مدتي در ضمن دعوت مردم به توحيد، به كشاورزي و دامداري پرداخت، تا اين كه تصميم گرفت از سرزمين بابل به سوي فلسطين هجرت كند و دعوت خود را به آن سرزمين بكشاند، اموال خود از جمله گوسفندهاي خود را برداشت و همراه چند نفر با همسرش ساره، حركت كردند.
ولي از طرف حاكم وقت (بقاياي دستگاه نمرودي) اموال ابراهيم - عليه السلام - را توقيف كردند.
ماجرا به دادگاه كشيده شد، ابراهيم - عليه السلام - در دادگاه، خطاب به قاضي چنين گفت:
«من (و همسرم) سالها زحمت كشيدهايم و اين اموال را به دست آوردهايم اگر ميخواهيد اموال مرا مصادره كنيد، بنابراين سالهاي عمرم را كه صرف تحصيل اين اموال شده، بر گردانيد.»
قاضي در برابر استدلال منطقي ابراهيم، عقب نشيني كرد، و گفت: «حق با ابراهيم است.»
ابراهيم - عليه السلام - آزاد شد و همراه اموال خود به هجرت ادامه داد و با توكل به خدا و استمداد از درگاه حق، حركت كرد، تا تحول تازهاي در منطقه جديدي به وجود آورد، سخنش اين بود كه:
«إِنِّي ذاهِبٌ إِلي رَبِّي سَيهْدِينِ؛
من (هر جا بروم) به سوي پروردگارم ميروم، او راهنماي من است، و با هدايت او ترسي ندارم.
رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا...
با ما همراه باشید در

کانال ترجمه شهر نورانی قرآن
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
موضوعات مشابه
-
توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
پاسخ: 1
آخرين نوشته: 2016_10_02, 04:00 PM
-
توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
پاسخ: 0
آخرين نوشته: 2016_02_22, 05:00 PM
-
توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
پاسخ: 0
آخرين نوشته: 2016_01_16, 10:12 AM
-
توسط یا علی ابن الحسین در انجمن سخنرانی
پاسخ: 0
آخرين نوشته: 2015_12_10, 08:20 AM
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن
انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir
ساعت 02:12 PM