بعد از این اتفاق، تمام برادران با همان حال روزه و معنویت، بیاختیار گریه میکردند و متوسل به وجود مقدس آقا امام زمان(ع) شده بودند. یادم میآید: همان روز گروهی از طرف صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند. یک هیئت از طرف صلیب سرخ جهانی هر دو ماه، به اردوگاه میآمدند، نامه میآوردند تا برادرها برای خانوادههایشان نامه بنویسند و بعد نامهها را تحویل میگرفتند. تعدادی از دکترهایشان هم آمده بودند، اعلام کردند: ما آمدهایم افرادی را که بیماری صعبالعلاج دارند، معاینه کنیم و بنا است که با مریضهای عراقی در ایران معاوضه بشوند.
بنده یادم هست، آن روز صلیب سرخ هر چه دعوت میکرد تا آنهایی که پرونده پزشکی دارند به آنها مراجعه کنند، هیچکس اقدام نمیکرد و یک جو معنوی خاصی بر اردوگاه حاکم بود و همه با آن حال به آقا امام زمان(ع) متوسل بودند. به قدری حالت معنوی در اردوگاه شدت پیدا کرده بود که احساس خطر کردم، به آنهایی که مریض بودند گفتم: باید مراجعه کنند.
بچهها آمدند و گفتند: یکی از عزیزان که چشمهایش ضعیف بود، هر دو چشمش را از دست داده است. تعجب کردم، به آنجا رفتم دیدم او را برای معاینه بردهاند ولی چشمهایش را باز نمیکند.
گفتم: چه شده است؟ گفت: چشمانم نمیبیند و گریه میکرد. متوجه شدم که ایشان میگوید: چشمهایم ضعیف است، تا آقا امام زمان(ع) چشم مرا شفا ندهند، چشمم را باز نمیکنم.
یک چنین حالتی بر اردوگاه حاکم شده بود، من واقعاً احساس خطر کردم. گفتم: همه بچهها باید روزههایشان را بشکنند. هرچه گفتند: الآن نزدیک به غروب است، اجازه بدهید روزه امروز را تمام کنیم.
گفتم: شرایط، شرایطی نیست که ما بخواهیم این روزه را ادامه بدهیم، چون حالت معنوی بچهها حالتی شده است که اگر بخواهند با آن حالت داخل آسایشگاه شوند، عدهای از نظر روحی آسیب میبینند.
الحمد لله علیاکبر شفا پیدا کرد و آن جو معنوی را برادرانمان شکستند و به قدری آن حالت، شدت پیدا کرده بود که تا آخر اسارت جرئت نکردیم بگوییم برادران از این روزههای مستحبی بگیرند.
ما گرفتار سر زلف تو هستیم ای دوست
رشته مهر ز اغیار گسستیم ای دوست
بر گرفتیم دل از غیر تو جانا امّا
دل بر آن عشق گرانبار تو بستیم ای دوست
تا اسیر غم جانسوز تو گشتیم همه
ز غم عالم هستی همه رستیم ای دوست
جلوه کن جلوه ایا دلبر یکتا که دگر
شیشه صبر و تحمل بشکستیم ای دوست
بخش فرهنگ پایداری تبیان
سایت حوزه به نقل از: دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران