يك پرسش:
چرا خداوند با آنكه مى داند فرشتگان از واقعيت نامها آگاهى ندارند و دانش آنها را به آنان نياموخته است، اين مطلب را از آنان مى پرسد؟
پاسخ:
پاسخ همه مفسّران اين است كه در اينجا پرسش به مفهوم واقعى آن مطرح نبوده است؛ به عبارت ديگر، خداوند از فرشتگان نمى خواست كه براستى حقيقت نامها را بيان كنند؛ چه، خود آگاهتر است كه آنان از اين موضوع اطّلاعى ندارند و اين مطلب را به آنان نياموخته است. امّا در اين سؤال، هدف و منظورى را دنبال كرد؛ و در اينكه آن مصلحت و منظور چه بود، ديدگاهها متفاوت است:
1. هنگامى كه خداوند اعلان كرد كه در زمين جانشينى پديد مىآورم، فرشتگان به انديشه فرو رفتند كه اگر اين خليفه و جانشين از جنس آنان باشد، نه شرك و كفرى خواهد بود و نه تباهى و خونريزى؛ امّا اگر از فرزندان انسان باشد، تباهى و خونريزى پيوسته در زمين ادامه خواهد يافت؛ پس آفرينش آنان چه نتيجه اى درپى خواهد داشت؟
و آفريدگار هستى مى خواست به آنان روشن سازد آنطور هم كه آنان مى انديشند، نيست و در ميان فرزندان انسان، پيام آوران و امامان نور نيز خواهند بود.
2. فرشتگان خود را برتر و والاتر از همه مى دانستند و مى پنداشتند با بودن آنان، خدا موجود ديگرى را كه برتر و بالاتر باشد، نخواهد آفريد؛
و اين پرسش براى نشان دادن نادرستى پندار آنان بود.
3. اين پرسش به اين قصد صورت گرفت كه آنان را از بلندپروازى و اينكه فكر مى كردند هدف و فلسفه آفرينش انسان بايد آنگونه باشد كه آنها مى دانند، بازدارد؛
به همين دليل مى فرمايد: اگر راست مى گوييد و همه چيز را مىدانيد، اين نامها را بيان كنيد: «اِنْبِؤُنى بِاَسْماءِ هَؤُلاءِ...».
4. برخى از واژه شناسان و مفسّران گفته اند كه پرسش آفريدگار هستى از فرشتگان، مانند اين پرسش ماست كه به فردى مى گوييم: «اگر براستى مى دانى دردست من چيست، بگو!» و روشن است كه منظور نشان دادن اين واقعيت است كه او نمى داند.
با اين بيان، هدف از اين پرسش در آيه شريفه، نه پرسش حقيقى، بلكه فهماندن ناتوانى و محدودبودن آگاهى فرشتگان است؛ به همين جهت اينطور آمده است كه: «اِنْبِؤُنى بِاَسْماءِ هَؤُلاءِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.»
و آنگاه بود كه ناتوانى فرشتگان آشكار شد و آنان گفتند: «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا اِلّا ما عَلَّمْتَنا...» (تو پاك و منزّهى؛ و ما جز آنچه [خود] به ما آموخته اى، هيچ دانشى نداريم...)
مجمع البیان