سلام قرآن دوستان گرامی
امیدوارم حالتون خوب باشه و عبادتهاتون قبول حق.
خب با نام خدا شروع می کنیم به بررسی ادامه آیات سوره ی بقره :
إِنَّ اللَّـهَ لَا یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِینَ كَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِهَـٰذَا مَثَلًا ۘ یُضِلُّ بِهِ كَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ كَثِیرًا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ ﴿٢٦﴾
همانا خدا پروا ندارد این که بزند مثال چیزی را، پشه، یا آن چه بالاتر آن است ( از نظر ناتوانی).
اما کسانی که ایمان آوردند[در هر حالی که باشند]، پس می دانند، این که آن[مثال] حقیقتی است از نزد پروردگارشان. و اما کسانی که کفر ورزیدند [در هر حالی که باشند]، پس می گویند: چه چیزی را می خواهد خدا با [زدن] این مثال؟
که گمـراه می کند بوسیله ی این[مثال] بسیاری را و هدایت می کند بوسیله ی آن بسیاری را. و حال آن که گمراه نمی کند به وسیله ی آن مگر بدکاران را.
«لايستحيى» از «حيا» و «استحياء» به معناى «باكداشتن» و «شرم كردن» گرفته شده است.
«يضرب» از ريشه «ضرب» به معناى «زدن» گرفته شده است؛ و در فرهنگ عرب، درمورد انجام دادن هر كارى با قرائن بكار مى رود؛ براى نمونه: به معامله، مسافرت و تجارت، «ضرب» گفته مى شود.
«بعوضه» به پشه ريز و ناچيز گفته مى شود.
واژه «استحياء» به معناى «حيا كردن» درمورد كارهاى زشت و ناپسندى بكار مى رود كه انسان خردمند از ارتكاب آنها احساس شرمسارى مى كند، آنها را براى خود مايه عيب و عار مى داند، و انجام دهنده آنها را درخور نكوهش مى بيند.
قرآن دربرابر بهانه جويانى كه مثال زدن به جانداران خرد و كوچك را زشت مى پنداشتند، هشدار مى دهد كه اين كار براى تبيين حقايق و ترسيم روشن مفاهيم است و هيچ زشتى و ناپسندى در آن نيست.
عدّه اى نيز «لايستحيى» را به معناى «لايخشى» گرفته اند؛ و نمونه آورده اند كه اين دو واژه در قرآن به يك معنا آمده اند، نظير اين آيه شريفه: «... وَ تَخْشَىالنّاسَ وَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ...» (... از مردم حيا مى كنى، درحاليكه خدا سزاوارتر است كه از او حيا كنى...).
يادآور مى شود كه «استحياء» در لغت به معناى سرباززدن از كارى بخاطر ترس از آن است، مبادا كه زشت و ناپسند باشد.
«ما بعوضةً فما فوقها»
از پشه اى و بزرگتر از آن؛ يا به اعتقاد برخى: به پشه اى و بالاتر از آن ازجهت كوچكى و ناچيزى.1
و اما شأن نزول این آیه ی شریف:
1. دو مفسر نامدار - ابن عبّاس و ابن مسعود - درباره شأن نزول اين آيه شريفه مى گويند:
در آيات گذشته، خدا به منظور ترسيم شرايط روحى و اجتماعى منافقان، دو مثال آورد: نخست فرمود: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِالَّذِىاسْتَوْ قَدْ نارَاً...» (وصف آنان همچون كسانى است كه آتشى افروختند...)؛ و ديگر فرمود: «اَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ...»(يا بسان كسانى است كه رگبارى از آسمان... برآنان ببارد).
منافقان هنگامى كه اين دو مثال را شنيدند، گفتند: خدا برتر و بالاتر است از اينكه اينگونه مثالها را بزند؛ و آيات را بدينصورت دروغ انگاشتند. اينجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: «اِنَاللَّهَ لايَسْتَحيى...».
2. امّا برخى ديگر ازجمله حسن بصرى مى گويند: هنگامى كه خدا در آيات خويش به عنكبوت و مگس مثال زد، شرك گرايان عرب درمورد آن دو مثال، سخنان ناروا بافتند؛ از اين رو اين آيه شريفه فرود آمد كه: «اِنَاللَّهَ لايَسْتَحيى...».
با اين دو بيان، پيام و محتواى آيه اين مى شود كه هرگاه خدا شايسته ديد مسائل پيچيده را در قالب مثال ترسيم كند، در اين روشنگرى خويش از كسى شرم نمى دارد كه به پديده هاى كوچك و ناتوان مثال زند، يا به موجودات و حيوانات غول پيكر.2
دوستانی که در کلاس حضور دارند آیا میتونند بگن که چه نکته هایی در این آیه وجود دارد؟
1) مجمع البیان
2) همان