الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ ۖ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّـهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٢٢﴾ آن چنانه ای که قرار داد برای شما زمین را در حالی که بستریست و آسمان را در حالی که سرپناهیست و فرود آورد از آسمان آبی را ، پس بیرون آورد بوسیله ی آن آب از محصولات، روزی را برای شما. پس قرار ندهید برای خدا شریکانی را و حال آن که شما می دانید.
«ارض» به معناى «كره زمين» و نيز «دست و پاى حيوانات [قوائم]» و «لرزش» است.
«جَعَلَ» از «جَعْلْ» به معناى «بوجودآوردن»، «آفريدن» و «پديدارساختن» آمده است.
«فراشاً»: فراش جمع «فرش» است. «بساط» و «مهاد» نيز به همين معنا آمده اند. امّا فراشاً در اينجا، به مفهوم زمين است.
«السّماء»: آسمان نيلگون را بدان جهت كه از زمين بالاتر است، آسمان گفته اند. در فرهنگ عرب، هر چيزى را نسبت به چيز ديگرى كه بالاتر و بلندتر از آن است، «سماء» مى گويند.
«ماء» به معناى آب است. اصل آن «موه»، جمع آن «امواه» و تصغير آن «مويه» است.
«من السّماء»: از آسمان.
«انداداً» جمع «ندّ» به معناى «همتا و همانند» است و گاه به معناى «همطراز» و «ضد» نيز آمده است.2
در این آیه (جعل) از فعل های متعدی هست و مفعول به آن: (الأرض) و (فراشاً) حال میباشد.
(و) عطف و (السماء) معطوف به (الأرض) و (بناءٌ) حال برای (السماء) می باشد.
(و) (و انتم تعلمون) نیز واو حالیه هست و معنای و حال آن که را می دهد. یعنی حالت فاعل را هنگام انجام فعل نشون میدهد.
وَإِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿٢٣﴾ و اگر باشید در شــک از آن چه فرو فرستادیم بر بنده ی مان، پس بیاورید سوره ای را از مثل آن و بخوانید گواهـانتان را از غیر خدا، اگر هستید راســـتگویان.
«اِن» در همه جا براى بيان ترديد نيست؛ بلكه در فرهنگ عرب در بيان علم و يقين نيز بكار مى رود؛ براى نمونه، گفته مى شود: «اِن كنت انساناً فافعل.» (اگر براستى انسانى، اين كار را انجام بده).
در اين آيه شريفه، با اينكه خدا به شكّ و دودلى كافران اطمينان دارد، سخن را با «اِن» كه معادل «اگر» است، آغاز مى كند.
«ريب» به معناى «ترديد همراه با پندار دروغ و نادرستگويى» است.
«عبد» به فردى اطلاق مى شود كه برده و بنده ديگرى است؛ درست نقطه مقابل آزاد. واژه «تعبيد» به معناى «به ذلّت كشيدن» نيز از همين ريشه گرفته شده است؛ و بدان دليل كه برده، ذليل و تسليم صاحب خويش است، به او «عبد» مى گويند.
«بسورة»: واژه «سوره» بدون همزه، به معناى «دژ» و «حصار» و نيز «مقام والا» و «منزلت بلند» است. شاعر مى سرايد: «الم تر اِنّاللَّه اعطاك سورةً ...؟!» (آيا نديدى كه خدا مقام و منزلتى به تو ارزانى داشت كه آرزوى هر پادشاهى است؟!)
با اين بيان، هر سوره از قرآن شريف بسان درجه و پلّكانى است كه تلاوتگر خويش را به بالاترين مقام معنوى و انسانى ارتقا مى بخشد و فرد بتدريج با تلاوت سوره ها و رسيدن به آخرين سوره، به اوج كمال پر مى كشد.
برخى نيز واژه «سوره» را از «سؤر» به مفهوم «بخش و قطعه اى از يك چيز» گرفته اند؛ كه با اين بيان، به هر بخش از قرآن شريف كه تحت عنوان سوره اى از سوره ها، از ديگر بخشها جدا شده است، سوره گفته مى شود.3
در این آیه (إن) حرف شرط جازم و (کنتم) جمله شرط و (فأتوا) جواب شرط هست. و چون ماضی هست (کنتم). بنابراین مضارع معنا میشود.
(کنتم صادقین) نیز (کنتم) از افعال ناقصه و (تم) اسمش و مرفوع و (صادقین) خبر آن و منصوب هست و علامت نصب نیز یاء میباشد.
2) مجمع البیان
3) همان