1- 2 همسايگان
جزيرة العرب در همسايگى دو امپراتور قدرتمند جهانى، ايران و روم، قرار داشت. حكومت ايران شاهنشاهى و سلطنتى بود، نظام اجتماعى در مملكت ايران طبقاتى و نابرابرى در همه جا حاكم بود؛ به گونه اى تحصيل دانش در انحصار طبقه ممتاز قرار داشت. دين رسمى ايران زرتشتى بود. هر چند مسلك هاى ديگرى چون نصرانيت، يهوديت و مزدكى در آن پيروانى داشته اند.
امپراتور روم شرقى وارث عظمت و شكوه امپراتورى روم بود كه دوران علم و فلسفه و تمدن يونان را پشت سر گذاشته بود. روم، مركز اين امپراتورى و قسطنطنيه (استامبول) از بزرگترين و باشكوه ترين شهرهاى جهان بود.
قبل از بعثت پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) روم دچار آشوب داخلى گرديد و ايران از فرصت بهره برد، به قلمرو آنان لشكركشى كرده و به جنگ آن ها پرداخت. در اين ميان كه اين دو ابرقدرت مشغول درگيرى و نزاع بودند خداوند متعال پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) را مبعوث كرد و در بهترين فرصت زمانى، اسلام رشد يافت، چرا كه اگر ايران در اين جنگ ها بر روم پيروز مى گشت اسلام فرصت رشد و نمو نمى يافت و به خاطر سركشى و عناد پادشاهان ايران كه نمونه آن را در برخورد خسرو پرويز با پيك رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) مى توان ديد، ايران دشمن جدى مسلمانان مى شد و نهضت نوپاى اسلام در نطفه خفه مى گرديد يا محدود مى شد، لذا نتايج حاصل از جنگ هاى اين دو ابرقدرت در همسايگى مسلمانان براى آن ها اهميت فراوان داشت. و قرآن كريم در سوره روم به خاطر اهميت اين برخوردار و جنگ از آن خبر داده است: غُلِبتِ الرّومُ # فى اءَدنَى الارضَ و هُم من بَعدِ غَلَبهم سَيَغلِبونَ؛(روم، آيه 2- 3.) روميان مغلوب شدند [و اين شكست] در سرزمين نزديكى رخ داد، اما آن ها بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد.
و پيامبر اكرم (صلّى الله عليه و آله و سلم) در واقعه كندن خندق (جنگ احزاب) اين خبر را به اطلاع ياران خود داد.
از ديگر سرزمين هاى مدعى تمدن در جهان آن روز دو سرزمين پهناور هند و چين بود كه وضع مناسبترى از ساير بلاد نداشتند. در شبه قاره هند خدايان متعدد باعث سوءاستفاده شيادان و حاكمان شده بود و انحطاط و سقوط اخلاقى بيداد مى كرد و اختلاف عميق در جامعه هندى به چشم مى خورد كه حاصل آن ظلم حاكم و فقر و محروميت طبقات پايين بود.
در چين نيز پيروى از آيين هاى كنفسيوس- كه بر پايه پرستش چند خدا بر محور ماديات (افلاك و ستارگان و ارواح)- و آيين بودا- كه منكر خداوند و پديد آورنده هستى بود و سبب شده بود پس از بودا، بت پرستى به اشكال گوناگون رواج پيدا كند- جامعه را به انحطاط و سرگردانى كشانده بود.( محمد ابوزهره؛ خاتم پيامبران، ترجمه حسين صابرى، ج 1، ص 41- 47.)
اميرمؤمنان على (عليه السلام) وضعيت جهان را در عصر بعثت چنين توصيف مى كند:
هنگامى خداوند رسالت بر عهده او (پيامبر اسلام) گذارد كه مدتها از بعثت پيامبران پيشين گذشته بود و ملتها در خواب عميقى فرو رفته بودند، فتنه و فساد جهان را فرا گرفته بود و كارهاى خلاف در ميان مردم منتشر [شده] و آتش جنگ زبانه مى كشيد، دنيا بى نور و پر از مكر و فريب گشته بود، برگهاى درخت زندگى به زردى گراييده، و از ثمره زندگى خبرى نبود، آب حيات انسانى به زمين فرو رفته، و مناره هاى هدايت به كهنگى گراييده، پرچمهاى هلاكت و بدبختى آشكار شده بود، دنيا با قيافه اى زشت و كريه به اهلش مى نگريست و با چهره عبوس با طالبانش روبرو بود. ميوه درخت آن فتنه، و طعامش مردار بود، در درون، وحشت و اضطراب، و بر برون شمشير حكومت مى كرد.( ((نهج البلاغه))، ترجمه مكارم شيرازى، خطبه 88، ج 1، ص 213.
ارسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الامم، و اعتزام من الفتن، و انتشار من الامور، و تلظ من الحروب، و الدنيا كاسفة النور، ظاهرة الغرور، على حين اصفرار من ورقها، و اياس من ثمرها، و اغورار من مائها، قد درست منار الهدي، و ظهرت اعلام الردى، فهى متجهمة لاهلها، عابسة فى وجه طالبها، ثمرها الفتنة، و طعامها الجيفة، و شعارها الخوف، و دثارها السيف.)