بسم الله الرحمن الرحیم
تعريف تفسير:
معناى لغوى ؛
تفسير از واژه فَسَرَ به معناى روشن كردن و آشكار ساختن است .
راغب اصفهانى مى گويد:
((فَسْر سَفْر همان گونه كه از نظر لفظى قريب هم اند، از لحاظ معنايى نيز به يك ديگر نزديكند؛ با اين تفاوت كه فسر براى اظهار معناى معقول و مفاهيم غير محسوس و سفر براى نمودار ساختن اشياى خارجى و محسوس به منظور ديدن است ، مثلا مى گويند:
سفرت المراءة عن وجهها و اسفرت : زن صورت خويش را آشكار كرد. يا گفته مى شود: اسفر الصبح : سپيده صبح پديدار گشت (مقدمه تفسير راغب ، ص 47.)
معناى اصطلاحى :
تفسير در اصطلاح مفسران عبارت است از زدودن ابهام از لفظ مشكل و دشوار، كه در انتقال معناى مورد نظر، نارسا و دچار اشكال است .
ماده ((فسر)) را به باب تفعيل برده اند تا بيانگر مبالغه در دستيابى به معنا باشد، همان گونه كه ماده ((كشف )) را به همين منظور به باب افتعال مى برند و ((كشف و اكتشف )) هر دو به يك معناست ، جز اينكه دومى براى افاده مبالغه در كشف به كار برده مى شود؛
زيرا قانون كلى داريم كه زيادة المبانى تدل على زيادة المعانى ؛ يعنى هر چه تعداد حروف يك كلمه بيشتر باشد، به همان تناسب معانى بيشترى را افاده خواهد كرد؛ از اين رو تفسير، تنها كار زدن نقاب از چهره لفظ مشكل و نارسا نيست ، بلكه عبارت است از زدودن ابهام موجود در دلالت كلام .
بنابراين ، تفسير در جايى است كه گونه اى ابهام در لفظ وجود دارد كه موجب ابهام در معنا و دلالت كلام مى شود و براى زدودن ابهام و نارسايى ، كوشش فراوانى مى طلبد. همين نكته مرز بين تفسير و ترجمه است ؛ زيرا ترجمه در جايى است كه معناى لغوى لفظ را نمى دانيم ، كه البته با مراجعه به فرهنگ ها مشكل حل مى شود و تلاش و زحمت چندانى هم لازم نيست ، برخلاف تفسير كه در آن ، در عين روشنى معناى لغت ، هم چنان هاله اى از ابهام بر چهره آن نشسته است .