انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17

موضوع: در آخرین لحظات زندگی علی اکبر، عباس و حسین (ع) چه گذشت؟+فیلم

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض در آخرین لحظات زندگی علی اکبر، عباس و حسین (ع) چه گذشت؟+فیلم




    عمر بن سعد در حالی که همه سپاهیانش را مورد خطاب قرار داده بود، فریاد زد: «این فرزند انزع البطین (از القاب امام علی(ع) به معنی برکنار از شرک و باطنی از علم) است، و این پسر کشنده عرب است. از هر طرف به او حمله کنید». ناگهان چهار اسب تیرانداز امام را محاصره کردند. در این محاصره بین امام و خیمه‌گاه فاصله انداختند. امام به آنها نهیب زد: «ای پیروان خاندان ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز بازگشت نمی‌هراسید، پس در دنیای خود آزاده باشید و به (روش) نیاکان خود باز گردید، اگر عرب هستید، همان طور که اینگونه می‌پندارید.» شمر صدا زد: «ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟» امام فرمود: «من و شما با هم می‌جنگیم، زنان گناهی ندارند. تا زنده‌ام تجاوزکاران و سرکشان و نادانان خود را از تعرض به حرم من باز دارید.»


    آمادگی لشکریان

    با فرا رسیدن صبح عاشورا، امام(ع) به همراه یارانش نماز صبح خود را اقامه کردند. پس از اقامه نماز، حضرت(ع) صفوف نیروهای خود را كه ۳۲ نفر سواره و ۴۰ تن پياده بودند منظم کرد. ایشان «زهیر بن قین» را فرمانده جناح راست لشکر و «حبیب بن مظاهر» را بر میسره سپاه خود امیر کرد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس(ع) سپرد. به دستور امام(ع) اصحاب خيمه ها را در پشت سر خود قرار داده، اطراف آن را كه پيش از آن خندق حفر کرده بودند از هيزم و نی پر نموده آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر گردند.

    در آن سوی میدان نیز، عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را معین نمود و آماده نبرد با اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش گردید. نقل شده که چون چشم امام(ع) به انبوه سپاه دشمن افتاد دستانشان را به دعا بلند کردند و فرمودند: «اللّهمّ انت ثقتی فی کلّ کرب و رجائی فی کلّ شدّة، و انت لی فی کلّ امر نزل بی ثقة وعدّة، کم من همّ یضعف فیه الفؤاد و تقل فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدوّ بک و شکوته الیک رغبة منّی الیک عمّن سواک ففرّجته و کشفته فانت ولیّ کلّ نعمة و صاحب کلّ حسنة و منتهی کلّ رغبة؛ خداوندا تویی تكيه گاهم در هر سختى، و اميدم در هر گرفتارى. و در گرفتاریها امیدم تنها به توست چه بسیار غم که تاب از دل می برد و برای زدودنش راهی نیست. چه غم هایی که در آن دوستان رهایمان می کنند و دشمن، شماتت مى كند و من از سرِ رغبت به تو، و نه ديگران، شكايتش را نزد تو آورده ام و تو در آن، برايم گشايش قرار داده ­اى و آن را بر من هموار نمودی. پس تویی ولىّ هر نعمت و از آن توست همه خوبی ها و تویی نهايت هر مقصودى.»

    سپاه عمر بن سعد آماده نبرد شد و گروهی از سواران دشمن اسبهاى خود را در اطراف خيمه‏ هاى امام حسين(ع) به جولان درآورده از پشت به خیام امام(ع) نزدیک شدند؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعله ور آن افتاد یکی از آنان که غرق در سلاح بود نزدیک آمد و نگاهی به خیمه ها و سپس نگاهی به آتش افکند. پس چاره ای جز بازگشت ندید در این هنگام با صدای بلند فریاد زد: «ای حسین(ع) پیش از فرا رسیدن قیامت سوی آتش شتافته ای.» امام(ع) فرمود: «این کیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن است» گفتند: «خداوند کارت را به صلاح آورد خود اوست.» فرمود: «ای پسر زن بزچران، تو به جای گرفتن در آتش سزوارتری» در این هنگام «مسلم بن عوسجه تیری» در کمان گذاشت و به حضرت(ع) عرض کرد: «این فاسق از دشمنان خداوند و بزرگ ستمگران است اینک خداوند شما را بر او مسلط کرده است[اگر اجازه بفرمایید هم اکنون او را به هلاکت می­رسانم]»؛ اما امام(ع) او را از این کار باز داشتند و فرمودند: «چنین مکن که دوست ندارم من آغازگر جنگ باشم».


    سخنرانی بریر در صبح عاشورا

    پیش از آغاز جنگ امام حسین(ع) برای اتمام حجت با لشکر کوفه، سوار بر اسب شده همراه با گروهی از يارانش به سوي لشكر دشمن، پيش آمد «بریر بن خضیر» جلوي ايشان بود، امام(ع) به او فرمود: «اي بُرَير با اينان سخن بگو و آنان را نصيحت كن» پس بریر در برابر سپاه عمر بن سعد قرار گرفت و خطاب به ایشان چنین گفت: اي مردم از خدا بترسید اینک خاندان محمد(ص) به ميان شما آمده ­اند و اينان، فرزندان و خاندان و دختران و حرمِ (نزديكانِ) او هستند. آنچه در دل دارید بر زبان آورید و بگوييد كه مي­ خواهيد با آنان، چه كنيد؟» گفتند: «مي­ خواهيم كه آنان را در اختيار امير عبيداللّه بن زياد بگذاريم تا درباره ايشان، نظر دهد.»

    بُرَير گفت: «آيا راضي نمي­ شويد كه ايشان به همان جايي كه از آن آمده ­اند باز گردند؟ واي بر شما، اي كوفيان! آیا نامه­ هايي را كه براي آنان فرستاديد و تعهدهايي را كه از جانب خود به ايشان داديد وخدا را بر آن گواه گرفتيد، فراموش كرده ­ايد، و خدا براي گواهي دادن، كافي است. واي بر شما! خاندان پيامبرتان را دعوت كرديد و پنداشتید كه جانتان را در راهشان فدا مي­ كنيد؛ امّا چون نزد شما آمدند، آنان را به عبيداللّه تسلیم کردید و بین آنان و آب جاري فرات كه يهود و نصارا و مجوس از آن مي­ نوشند، و سگها و خوکها در آن می­ غلتند، فاصله انداختید. پس از محمّد(ص)، چه بدرفتاری‌ها که با خاندانش نکردید. شما را چه شده است؟ خداوند، روز قيامت شما را سيراب نكند چه بد مردمانی هستيد.»

    در این هنگام عده­ ای از میان لشکر به او گفتند: «ای فلان! ما نمی­ فهمیم تو چه می­ گویی» بُرَير گفت: «سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیرهایی در بین آنها بیفکن که تو را در حالی که از آنان غضبناک باشی، ملاقات کنند» پس سپاه عمر بن سعد به سوي او تيراندازي کردند و بُرَير مجبور شد به عقب باز گردد.

    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  2. 2 کاربر برای پست " taktaz " عزیز صلوات فرستاده.


  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    سخنرانی امام حسین(ع) در صبح عاشورا

    سپس امام(ع) شتر خود را طلب کرد و سوار بر آن شده رو در روی سپاه دشمن با صدای بلند به طوری که بیشتر مردم حاضر در لشکر عمر بن سعد صدای آن حضرت(ع) را می­ شنیدند آغاز به سخن کرد و فرمود: ای مردم سخن مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به چیزی که ادای آن بر من واجب است و حق شما بر من است، موعظه کنم و حقیقت امر را با شما در میان بگذارم. اگر انصاف دادید سعادتمند خواهید شد و اگر نپذیرفته و از مسیر عدل و انصاف کناره گرفتید تصمیم خود را عملی سازید و با ما بجنگید. همانا ولى من آن خدائى است كه قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و يار مردمان شايسته.» سپس حمد و ثناى پروردگار را به جا آورد، و به آنچه شايسته بود از او ياد كرد و بر پيغمبر خدا(ص) و فرشتگانش و پيغمبران الهی درود فرستاد.

    اهل حرم چون سخن امام(ع) را شنیدند صدا به گریه و زاری بلند نمودند، پس امام(ع) حضرت عباس(ع) و علی اکبر(ع) را فرستاد تا آنان را ساکت کنند. سپس ادامه دادند و فرمودند: «اما بعد؛ ای مردم نسب مرا به یاد آورید و ببینید کیستم و به خود آیید و خود را ملامت کنید و نیک بنگريد که آیا کشتن و شکستن حرمت من رواست؟ آیا من پسر دختر پیامبر(ص) شما و فرزند جانشین و پسر عم او نیستم؟ همان کسی که اول از همه ایمان آورد و رسول خدا(ص) را به آنچه از جانب خدای آورده بود تصدیق کرد؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموی من نیست؟ و آیا جعفر طیار كه با دو بال در بهشت پرواز می­ كند عموى من نيست؟ آیا شما نمی­ دانید که رسول خدا(ص) درباره­ من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشتند؟ پس اگر تصديق سخن مرا بكنيد حق همان است، به خدا قسم از روزى كه دانسته‏ ام خداوند دروغگو را دشمن می­ دارد هرگز سخنی به دروغ نگفته­ ام، اما اگر کلام مرا باور ندارید و در صداقت گفتار من شک دارید در ميان شما كسانى هستند كه اگر از آنان بپرسيد گفتار مرا تأیید می­ کنند از جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا برای شما آنچه را که از رسول خدا(ص) درباره من و برادرم شنیده ­اند بازگو کنند تا صدق گفتار من برای شما ثابت گردد آیا این گواهی ها و شهادت­ها مانع از ریختن خون من نمی­ شود؟»

    در این هنگام شمر بن ذی الجوشن به سخن آمد و گفت: «اگر چنین است که تو گویی من هرگز خدای را با عقیده راسخ عبادت نکرده ­ام.» حبیب بن مظاهر گفت: «به خدا سوگند که تو را می­ بینم خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش می­ کنی و من گواهی می ­دهم که تو راست می ­گویی و نمی ­دانی که او چه می ­گوید خدای بزرگ بر دل تو مهر غفلت نهاده است.»

    امام(ع) فرمود: «اگر در اين سخن هم ترديد داريد آیا شما در این نیز شک دارید که من پسر دختر پیامبر(ص) شمایم؟ به خدا سوگند که از مشرق تا مغرب زمین فرزند دختر پیامبری(ص) به جز من نیست واى بر شما آيا كسى از شما را كشته ‏ام كه خون او را از من طلب می­ کنید؟ يا مالى از شما برده ‏ام؟ يا جراحتى از من بر شما وارد آمده که تقاص آن را از من مي­ خواهيد؟» در این هنگام لشکر کوفه همه خاموش بودند و سخنى نمی­ گفتند.

    پس از آن حضرت(ع) به سخنانش ادامه دادند و فرياد زدند: «اى شبث بن ربعى، و اى حجار بن ابجر، و اى قيس بن اشعث، و اى يزيد بن حارث، آيا شما نبودید که به من نوشتيد: كه ميوه‏ ها رسيده و باغها سرسبز شده و نهرها لبریز گردیده اگر بیایی بر سپاهی که برای یاری­ ات آماده شده وارد خواهی شد؟» قيس بن اشعث گفت: «ما نمی­ دانيم تو چه مي­ گوئى!! ولى به حكم پسر عمويت (یزید بن معاویه) تن در ده، زيرا كه ايشان چيزى جز آنچه تو دوست دارى درباره تو انجام نخواهد داد!؟» امام حسين(ع) فرمود: «تو برادر همان برادری آیا می­خواهی بنی­ هاشم بیشتر از خون مسلم بن عقیل را از تو مطالبه کنند؟ به خدا قسم نه دست خوارى به شما خواهم داد، و نه مانند بندگان فرار خواهم نمود»، سپس فرمود: «اى بندگان خدا همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می­ برم از اينكه آزارى به من برسانيد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می ­برم از هر سركشى كه به روز جزا ايمان نياورد.» سپس آن حضرت(ع) شتر خويش را خواباند و از آن پیاده شدند و به عقبة بن سمعان دستور داد آن را عقال كند.
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  4. Top | #3

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    سخنرانی زهیر در صبح عاشورا

    پس از سخنرانی امام(ع) «زهیر بن قین» در حالی که غرق در سلاح و سوار بر اسبی با دمی پر مو بود قدم سوی دشمن گذارد و به سخنرانی ایستاد و خطاب به مردم کوفه گفت: « ای مردم کوفه، من شما را از عذاب الهی بیم می ­دهم همانا از حقوق مسلمان نسبت به یکدیگر نصیحت و خیرخواهی است و تا لحظه­ ای که شمشیر میان ما و شما نیفتاده است با هم برادریم و بر یک دین و ملتیم و بر ما حق نصیحت دارید؛ اما چون شمشیر در میان افتد و رشته پیوند ما و شما بریده شود ما یک امت و شما امتی دیگرید بدانید که خداوند ما و شما را به وسیله فرزندان پیامبرش -محمد(ص)- امتحان کرده است تا ببیند که نسبت به آنان چگونه رفتار می­ کنیم. و اینک ما شما را به یاری آنان و جنگ با عبیدالله بن زیاد سرکش فرا می­ خوانیم. شما از عبیدالله بن زیاد و پدرش در طول حکمرانی آنان چیزی جز بدی ندیدید اینان بودند که چشمان شما را میل کشیدند، دست و پایتان را بریدند و شما را مثله کردند و بر نخل­ها آویختند بزرگان و قاریان شما همانند حجر بن عدی و یارانش و هانی بن عروه و همتایانش را کشتند.»

    در این هنگام سپاه عمر بن سعد او را به باد فحش و ناسزا گرفتند و ضمن ستایش و دعای خیر برای عبیدالله گفتند: «به خدا قسم از اینجا نمی ­رویم تا اینکه مولایت و همراهانش را یا بکشیم و یا تسلیم عبیدالله کنیم.» زهیر گفت: «ای بندگان خدا، فرزند فاطمه(س) از پسر سمیه به دوستی و یاری سزاوارتر است و اگر هم یاری­ اش نمی­ دهید به خدا پناه ببرید و دست به قتل او آلوده نسازید. بیایید حسین بن علی(ع) را با عموزاده­ اش- یزید بن معاویه- به حال خود واگذارید به جانم قسم که یزید بدون کشتن حسین(ع) نیز­، از فرمانبرداری شما خشنود است.»

    در این زمان شمر بن ذی ­الجوشن به سوی او تیری افکند و گفت: «ساکت شو خدا ساکتت کند پرگویی­ هایت ما را خسته کرده است.» زهیر گفت: «ای پسر کسی که ایستاده بول می­ کرد من کی با تو سخن گفتم؟ تو یک حیوانی. به خدا سوگند گمان نمی­ برم که تو دو آیه از کتاب خدا را بدانی؛ بدان که در قیامت به ننگ و کیفری دردناک گرفتار خواهی آمد.» شمر گفت: «خداوند هم اینک تو و اربابت را خواهد کشت.» زهیر گفت: «آیا مرا از مرگ می­ ترسانی؟ به خدا سوگند مرگ با حسین(ع) از جاودانگی با شما نزد من محبوبتر است.» آنگاه رو به مردم کرد و با صدای بلند گفت: «ای بندگان خدا مبادا افرادی چنین پست و فرومایه شما را از دین­تان گمراه کنند. به خدا قسم مردمی که خون فرزندان و خاندان محمد(ص) را بریزند و یاوران و مدافعانشان را به قتل برسانند به شفاعت آن حضرت(ص) نخواهند رسید.» در این میان مردی از میان سپاه امام(ع) فریاد برآورد که: «اباعبدالله(ع) می­ فرماید برگرد همان طور که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد[و به حالشان سودمند نیفتاد] تو نیز اینان را نصیحت کردی و اگر فایده ­ای داشته باشد همین اندازه کافی است.»




    قدیمی ترین تابلو درباره آنچه در روز عاشورا در دشت کربلا گذشت
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  5. Top | #4

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    توبه حر

    حر بن يزيد ریاحی چون تصميم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت(ع) جدی ديد نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آيا تو می­ خواهی با اين مرد(امام حسین(ع)) بجنگی؟» گفت: «آرى به خدا قسم چنان جنگى بكنم كه آسان­ترين آن افتادن سرها و بريدن دستها باشد» حر گفت: آیا به هیچ کدام از پیشنهادهایی که داد راضی نیستید؟ عمر گفت: اگر کار دست من بود می­ پذیرفتم؛ ولی چه کنم که امیرت رضایت نمی دهد.» پس حر، عمر بن سعد را ترک کرد و در گوشه­ ای از لشكر ايستاد در کنار او یکی از افراد هم قبیله­ اش به نام «قرة بن قیس» ایستاده بود. حر به قره گفت: «آیا اسب خود را امروز آب داده­ ای؟» قره گفت: «نه.» حر گفت: «آیا می­ خواهی آن را سیراب کنی؟» قره گمان کرد حر قصد کناره­ گیری از سپاه ابن­ سعد را دارد و خوش ندارد كه قره او را در آن حال ببيند. پس به حر گفت: «من اسبم را آب نداده ‏ام و اكنون مي ­ر­وم تا آن را آب بدهم.» سپس حر از آنجائى كه ايستاده بود كناره گرفت و اندك اندك به سپاه امام(ع) نزدیک شد . «مهاجر بن اوس» -كه در لشكر عمر سعد بود- به حر گفت: «آیا مي­ خواهى حمله كنى؟»

    حر در حالی که می­ لرزید پاسخی نداد. مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هيچ جنگى تو را به اين حال نديده بودم اگر از من می­ پرسیدند: شجاعترین مردم كوفه كيست از تو نمى ‏گذشتم (و تو را نام مي ­بردم) پس اين چه حالى است كه در تو می ­بینم؟» حر گفت: «بدرستی که خود را ميان بهشت و جهنم مى ‏بينم و به خدا سوگند اگر پاره پاره شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد» حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمه ­گاه امام(ع) حرکت کرد. حر در حالی که سپر خود را وارونه کرده بود به اردوگاه امام(ع) وارد شد. او خدمت امام حسين(ع) آمد و عرض كرد: «فدايت شوم یابن رسول الله(ص) من آن كسی هستم كه تو را از بازگشت (به وطن خود) جلوگيرى كردم و تو را همراهی کردم تا به ناچار در اين سرزمين فرود آیی؛ من هرگز گمان نمي­ كردم که آنان پيشنهاد تو را نپذيرند، و به اين سرنوشت دچارت كنند، به خدا قسم اگر مي­ دانستم كار به اينجا مي­ك شد هرگز به چنين كارى دست نمی ­زدم، و من اكنون از آنچه انجام داده‏ ام به سوى خدا توبه می كنم، آيا توبه من پذيرفته است؟» امام حسين(ع) فرمود: «آرى خداوند توبه تو را مى ‏پذيرد. اكنون از اسب فرود آى» حر عرض كرد: «من سواره باشم برايم بهتر است از اينكه پياده شوم، ساعتى با ايشان همچنان كه بر اسب خود سوار هستم در يارى تو می­ جنگم، و سرانجام كار من به پياده شدن خواهد كشيد.»

    امام حسين(ع) فرمود: «خدايت رحمت كند هر کاری که می­ خواهى انجام بده.» پس حر رو در روی لشكر عمر بن سعد ايستاد و فریاد برآورد: «ای قوم آیا پیشنهاداتی که حسین(ع) به شما کرده باعث نشده تا خداوند شما را از جنگ با او بازدارد؟» گفتند: «سخنت را به امیر عمر[بن سعد] بگو.» حر همین سخن را با عمر بن سعد باز گفت. پس عمر بن سعد گفت: «من به جنگ با حسین(ع) حریصم و اگر راهی دیگر جز این داشتم، همان کار را می ­کردم.» پس حر خطاب به لشکر گفت: «اى مردم كوفه مادرانتان به عزايتان بنشينند؛ آيا اين مرد شايسته را به سوى خود خوانديد و گفتيد: در يارى تو با دشمنانت خواهيم جنگيد، اما اکنون که به سوى شما آمده دست از ياري­اش برداشتيد و در برابر او صف بسته مي­ خواهيد او را بكشيد؟ شما جان او را به دست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بسته‏ ايد، و از هر سو او را محاصره كرده‏ ايد و از رفتن به سوى زمين‌ها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش کرده ­اید، آن سان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه مي­ تواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه می­ تواند زيانى را از خود دفع كند. و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس از آن مى ‏آشامند و خوك‏هاى سياه و سگان در آن مي­ غلطند بر روى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا جائى كه از شدت تشنگى بی­حال افتاده ­اند؛ چه بد رعايت محمد(ص) را درباره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟» در این هنگام تيراندازان سپاه عمر بن سعد او را هدف تیرهای خود قرار دادند؛ حر كه چنين ديد به عقب برگشت و پيش روى امام(ع) ايستاد.
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  6. Top | #5

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    آغاز جنگ

    پس از سخنان امام(ع) و یاران حضرت(ع)، عمر بن سعد پیش آمده غلامش درید(ذوید) را صدا زد و گفت: «ای درید پرچم را پیش آور» پس درید پرچم را جلوتر آورد. سپس پسر سعد تیری به چله کمان نهاد و آن را پرتاب نمود و گفت: «نزد امیر گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر انداختم.» به دنبال آن، یارانش به یکباره شروع به تیراندازی کردند. بر اثر این تیراندازی بسیاری از اصحاب و یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیدند و نقل شده که هیچ یک از یاران امام(ع) نماند که تیری به بدنش اصابت نکرده باشد. با آغاز تیراندازی دشمن امام حسين(ع) به يارانش فرمود: «خدايتان رحمت كند به سوى مرگى كه چاره­ اى ندارد، برخيزيد كه اين تيرها، پيك­هاى اين قوم به سوى شماست».

    پس از پایان تیراندازی، یسار - غلام زیاد بن ابیه- و سالم - غلام عبیدالله بن زیاد- پیش آمدند و مبارز طلبیدند. حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جای برخاستند تا به میدان بروند، اما امام حسین(ع) به آنها اجازه نفرمود، عبدالله بن عمیر به پا خاست و از حضرت(ع) اجازه خواست، امام(ع) به عبدالله توجهی کردند و فرمودند: «گمان دارم که او برای جنگ با همتایان خود کفایت کند اگر مایلی برای جنگ با آنان خارج شو » او به میدان رفت و پس از جنگی کوتاه آنها را بکشت و به سوی اباعبدالله بازگشت. در این هنگام عمرو بن حجاج- فرمانده جناح راست لشکر عمر بن سعد- در حالی که به یاران امام(ع) نزدیک می­ شد همرزمان خود را به نبرد تشویق می­ کرد و می­ گفت: «ای اهل کوفه فرمانبرداری و اتحادتان را حفظ کنید و در کشتن کسی که از دین بیرون رفته و با امام(ع) خویش- یزید- مخالفت ورزیده شک نکنید.»

    امام حسین(ع) به او فرمود: «ای عمرو بن حجاج؛ مردم را علیه من تحریک می ­کنی؟ آیا ما از دین خارج شده­ ایم و شما بر دین ثابت مانده ­اید؟ به خدا سوگند زمانی که جانتان را بگيرند و با اعمالتان بمیرید می ­فهمید کدام یک از ما از دین خارج شده و چه کسی برای سوختن در آتش سزاوارتر است.»عمرو بن حجاج با لشكريانش به ميمنه سپاه امام(ع) حمله کرد، و چون به ياران آن حضرت(ع) نزديك شدند آنان سر زانو نشسته نيزه‏ هاى خود را به سمت سپاه عمرو بن حجاج دراز كرده مانع پیشروی آنان شدند. سواران لشكر عمرو بن حجاج که چنین دیدند عقب­نشینی کرده به مواضع خود بازگشتند. در زمان بازگشت، ياران امام(ع) آنان را هدف تيرهای خود قرار دادند و گروهى از آنان را کشته یا زخمى كردند.

    در این هنگام مردى از بنى­ تميم به نام عبداللَّه بن حوزه با صدای بلند یاران امام حسین(ع) را خطاب قرار داد و گفت: «آیا حسين(ع) ميان شماست؟» امام(ع) خاموش ماند و ابن­ حوزه سخنش را تکرار کرد؛ اما حضرت(ع) همچنان خاموش ماند و چون بار سوم سخن خود را تکرار کرد، امام(ع) فرمود: «به او بگوييد: بله، اين حسين(ع) است چه مى‏ خواهى؟» گفت: «اى حسين(ع)، به تو بشارت می­ دهم كه به سوى جهنم مى‏ روى.» امام(ع) فرمود: «هرگز، من به سوى پروردگار رحيم و توبه ‏پذير و درخور اطاعت مى ‏روم.» آن­گاه امام(ع) رو به یاران کردند و از آنان نام این شخص را پرسیدند. یارانش نامش را گفتند. امام(ع) دستان خود را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: «خداوندا او را به حوزه(قعر) جهنم وارد کن.» در این هنگام اسب ابن­ حوزه در میان نهر افتاد و حیوان مضطرب شد. ابن­ حوزه نیز در حالی که پای چپش به رکاب گیر کرده بود به درون نهر افتاد پس اسب رم کرد و به تاخت حرکت کرد. اسب آنقدر او را بر زمین کشید و سرش را به سنگ­ها و بوته ­ها کوبید تا اینکه او به هلاکت رسید.

    پس از اين جريان، جنگ ادامه یافت و از دو طرف گروهى كشته شدند. در این هنگام حر بن يزيد ریاحی به همراه سواره­ نظام لشکر امام(ع) در حالی که رجز می خواند به سپاه عمر بن سعد حمله­ ور شد. مردى از بنى حارث به مبارزه حر آمد، پس حر مهلتش نداده او را به هلاکت رساند. در این حمله نافع بن هلال نیز در حالی که رجز می­ خواند که«انا ابن هلال البجلی انا علی دین علی(ع)» به ميدان آمده با دشمن به نبرد برخاسته بود پس مردی به نام مزاحم بن حریث از میان سپاه عمر بن سعد در پاسخ رجز نافع خطاب به او فریاد زد: «ما بر دین عثمان هستیم!» نافع بن هلال گفت: «تو بر دین شیطانی» و سپس با شمشیر بر او حمله کرد؛ مزاحم خواست بگریزد که ضربت نافع به او مهلت نداد و او را به هلاکت رساند.

    پس از کشته شدن مزاحم و تنی چند از سپاهیان کوفه در نبردهای تن به تن عمرو بن حجاج فرياد زد: «اى احمق­ها آيا مي­ دانيد با چه كسانى مي­ جنگيد؟ شما با سواران و دلاوران كوفه جنگ مي­ كنيد! با دليرانى مي جنگيد كه دست از دنيا شسته و تشنه مرگند؟كسى تنها به جنگ ايشان نرود، زيرا آنان اندكند و اندكى بيش زنده نخواهند ماند، به خدا قسم اگر شما سنگ هم به سوی ايشان پرتاب كنيد آنان را خواهيد كشت.» عمر بن سعد گفت: «راست گفتى، انديشه و تدبير همان است كه تو انديشيده ‏اى.» پس كسى را به سوى لشكر فرستاد و به آنان دستور داد تا کسی جهت نبرد تن به تن به میدان نرود.
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  7. Top | #6

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    شهادت مسلم بن عوسجه

    سپس عمرو بن حجاج بار دیگر با همراهانش از سمت فرات بر اصحاب امام حسين(ع) حمله كرد و ساعتى جنگيدند، گرد و غبار به آسمان برخاست با مقاومت سپاه امام(ع)، پس از مدتی نبرد، عمرو بن حجاج و همراهانش بار دیگر مجبور به عقب نشینی شدند. هنوز گرد و خاك میدان فرو ننشسته بود كه ديدند مسلم بن عوسجة اسدى بر زمين افتاد. امام حسین(ع) به همراه حبیب بن مظاهر بر بالین او حاضر شدند. مسلم هنوز رمقى در بدن داشت امام(ع) فرمود: «ای مسلم بن عوسجه خداوند تو را غریق رحمتش کند و سپس این آیه از قرآن را تلاوت کردند: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً؛ پس بعضی پیمان خود را به آخر بردند( و در را خدا شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.»

    حبیب بن مظاهر نزدیک آمد و گفت: «ای مسلم شهادت تو سخت بر من ناگوار است، اى مسلم من تو را به بهشت بشارت می دهم.» مسلم بن عوسجه با صدایی ضعیف گفت: «خدای تو را هم مژده خیر دهد.»

    حبیب بن مظاهر به او گفت: «اگر نه این بود که من هم لحظاتی بعد به تو ملحق می شوم دوست داشتم که مرا وصّی خود قرار دهی تا به وصایای تو عمل کنم.» مسلم بن عوسجه گفت: «تو را به این مرد وصیّت می کنم» و با دست خود به امام حسین (ع) اشاره کرد. حبیب گفت: «به خدای کعبه چنین خواهم کرد.» اندکی پس از حمله عمرو بن حجاج، شمر بن ذی الجوشن نیز به همراه میسره سپاه عمر بن سعد، بر جناح چپ لشکر امام(ع) حمله برد که او نیز با مقاومت شدید یاران امام(ع) رو به رو شد. پس دشمن هجومی همه جانبه را علیه سپاه امام(ع) آغاز کرد و از هر سو به امام حسين(ع) و يارانش حمله برد، در پی این حمله یاران امام(ع) به مقابله برخاسته به شدّت با آنان درگیر شدند. در این حمله سواره نظام سپاه امام(ع) با اينكه اندك بودند و تعدادشان از ۳۲ نفر فراتر نمی رفت به قدری از خود رشادت نشان دادند که سپاه عظیم کوفه را به ستوه در آوردند به گون ای که عزرة بن قیس -فرمانده سواره نظام لشکر عمر بن سعد- مجبور گردید که از عمر بن سعد کمک بطلبد و او ، حصین بن تمیم را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه با پانصد تیرانداز، نزد عزرة بن قیس فرستاد آنان چون به نزدیک سپاه امام(ع) و یارانش رسیدند به تیر باران یاران امام(ع) پرداختند. پس چيزى نگذشت كه اسبها از پا درآمدند و سوارانشان مجروح گردیدند پس آنان از اسبها پياده شده ساعتى جنگ سختى كردند. اسب حر بن يزيد نیز از جمله اسبانی بود که در این حمله پى شد پس او پياده شده و در حالی که رجز به سپاه دشمن حمله كرد، سرانجام پس از رشادت های بسیار، لشکر پیاده نظام ابن سعد به یکباره بر او حمله ور شده و او را در محاصره گرفته به شهادت رساندند. گ

    یاران امام(ع) در دسته های سه و چهار نفره در میان خیمه ها پخش شده و به دفاع از خیام امام(ع) پرداختند آنان به هر که از سپاه دشمن که به خیمه ها حمله ور می شدند و دست به غارت آن می زدند حمله می بردند و او را به ضرب شمشیر یا تیر به هلاکت می رساندند. ناکامی سپاه عمر بن سعد در یکسره کردن کار امام(ع) و یارانش موجب شد تا پسر سعد دستور تخریب خیمه های امام(ع) را صادر کند پس سپاه کوفه از هر سو به خیام حضرت حمله ور شدند. در یکی از این حملات شمر با گروهی از یارانش از پشت خیمه ها خود را به خیام امام حسین(ع) رساند. او با نیزه اش به خیمه امام حسین(ع) ضربه ای زد و فریاد زد: «آتش بیاورید تا این خانه را با اهلش بسوزانم.» زنان حرم فریاد کشیدند و از خیمه خارج شدند امام(ع) با دیدن این صحنه فریاد زد: «ای پسر ذی الجوشن؛ تو آتش می خواهی تا خانه ام را بر خاندانم به آتش بکشانی؟ خدا تو را با آتش بسوزاند.»در این هنگام زهير بن قين با ۱۰ نفر از ياران امام حسين(ع) بر ايشان حمله بردند و آنان را از كنار خيمه‏ ها دور كردند. جنگ تا زوال خورشید با شدت هر چه تمام تر ادامه یافت. در این مدت بسیاری از یاران امام(ع) در خاک و خون غلتیدند و به شهادت رسیدند.


    گودی قتلگاه حسین (ع) که در سال های اخیر با سنگ فرش شده و گرداگردش را ضریحی گرفته است
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  8. Top | #7

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    شهادت حبیب بن مظاهر

    با فرا رسیدن ظهر، یکی از یاران اباعبدالله(ع) به نام ابوثمامه، عمرو بن عبدالله صائدی وقت نماز را به امام(ع) یادآوری کرد و عرض کرد: «یا ابا عبدالله(ع) جانم به فدایت؛ می بینم که این مردم نزدیک شده اند به خدا قسم تا زمانی که زنده ام اجازه نخواهم داد آنان شما را به قتل برسانند؛ ان شاءالله. اما پیش از کشته شدن و رفتن به دیدار خداوند، دوست دارم نمازی را که هم اکنون وقتش فرا رسیده به جا آورم.» امام(ع) سر را بلند کردند و به آسمان نگاهی کردند و فرمودند: «نماز را یادآور شدی خداوند تو را از نمازگزاران و ذکرگویان قرار دهد؛ آری اول وقت نماز است.» سپس فرمود: «از آنها(سپاه کوفه) بخواهید تا برای ادای نماز ظهر به ما مهلت دهند.». در این هنگام، یکی از افراد سپاه ابن سعد به نام «حصین بن تمیم» فریاد بر آورد که نماز او(حسین(ع)) پذیرفته نخواهد بود. حبیب از این سخن به خشم آمد و فریاد زد: «پنداشته ای که نماز از آل رسول(ص) قبول نمی شود، ولی از تو الاغ پذیرفته می شود؟» حصین با شنیدن این سخن به سوی حبیب حمله ور شد و حبیب نیز دست به شمشیر برد و به طرف او حمله برد. حبیب ضربتی بر صورت اسب حصین زد که بر اثر این ضربت، اسب به زمین خورد و حصین نیز به همراه آن نقش بر زمین شد. خویشان و اطرافیان حصین برای نجات او به سویش شتافتند و با حبیب درگیر شدند تا او را نجات دهند.

    حبیب در حالی که رجز می خواند بر آنان حمله برد. او علیرغم کهولت سن، با شجاعت می جنگید تا اینکه سرانجام پس از کشته و زخمی کردن عده ای از سپاهیان عمر بن سعد، بر او حمله ور شدند و سر از بدنش جدا نمودند. امام حسین(ع) خود را بر بالین حبیب رسانید و فرمود: «خودم و اصحاب وفادارم را به خدا وا می گذارم»
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  9. کاربر زیر برای پست " taktaz " عزیز صلوات فرستاده:

    مشعشع (2013_11_15)

  10. Top | #8

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    اقامه نماز ظهر عاشورا

    ظهر عاشورا فرا رسید و امام حسین(ع) و یارانش جهت اقامه نماز به پا خاستند امام(ع) به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی فرمان دادند تا در برابر حضرت(ع) و حدود نیمی از یاران آن حضرت(ع) بایستند و از نمازگزاران در برابر حملات احتمالی دشمن، محافظت نمایند. با شروع نماز، دشمن امام حسین(ع) و یارانش را هدف تیرها و هجمه ­های خود قرار داد. پس زهیر و عبدالله جسم خود را سپر حملات دشمن قرار می دادند و تیرهای دشمن را با سینه و صورت می گرفتند تا اینکه نماز امام(ع) و یارانش اقامه شد. پس از ادای نماز، سعید بن عبدالله بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید. پس از شهادت سعید، زهیر از امام(ع) اذن میدان گرفت و پس از کسب اجازه، در حالی که رجز می­ خواند با شجاعتی بی­ مانند جنگیدن آغاز کرد. تا اینکه سرانجام او نیز پس از نبردی شجاعانه به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به شهادت رسید. امام حسین(ع) پس از شهادت زهیر خطاب به او فرمود: « ای زهیر خداوند تو را از رحمتش دور نسازد و خداوند کشندگان تو را لعنت کند و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده(بنی اسرائیل)، [که به شکل میمون و خوک در آمدند] به لعنت ابدی خود گرفتار سازد.»سپس یاران امام(ع) همچون بریر بن خضیر همدانی، نافع بن هلالی جملی، عابس بن ابی شبیب شاکری، حنظلة بن سعد شبامى و... یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند تا اینکه نوبت به بنی­ هاشم رسید.
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  11. Top | #9

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    شهادت علی اکبر(ع)

    اولین نفر از بنی­ هاشم که از امام(ع) اجازه میدان طلبید علی اکبر(ع) بود. امام(ع) در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود به او اجازه فرمود و سپس رو به آسمان کردند و فرمودند: «پروردگارا شاهد باش جوانی را برای جنگ با کفّار به میدان فرستادم که از نظر جمال و کمال و خلق و خوی و سخن گفتن، شبیه­ترین مردم به رسول(ص) تو بود و ما هر وقت که مشتاق دیدار روی پیامبر(ص) تو می­شدیم، به صورت او نظر می­کردیم. خدایا، برکات زمین را از آنها دریغ دار و جمعیّت آنها را پراکنده ساز و در میان آنها جدائی افکن و امرای آنها را هیچ­ گاه از آنان راضی مگردان که اینان ما را دعوت کردند که به یاری ما برخیزند و اکنون بر ما می­تازند و از کشتن ما ابائی ندارند.»

    آن­گاه رو به عمر بن سعد کرده، فریاد زدند: «تو را چه شده است خداوند نسل تو را قطع کند و کاری را بر تو مبارک نگرداند، و کسی را بر تو چیره سازد که سرت را در بستر از تنت جدا سازد، همان­طور که تو خانواده مرا نابود ساختی و خویشاوندی مرا با رسول خدا(ص) مراعات نکردی.» پس با صدای بلند این آیه را قرائت فرمود: «انّ الله اصطفی آدم و نوحاً و آل­ابراهیم و آل­عمران علی العالمین* ذرّیةً بعضها من بعضٍ و الله سمیع علیمٌ؛ خداوند آدم و نوح و آل­ابراهیم و آل­عمران را بر جهانیان برتری داد.* آنها فرزندان [و دودمانی] بودند که [از نظر پاکی و تقوا و فضیلت] بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست(از کوشش­های آنها در مسیر رسالت خود، آگاه می­ باشد.)»

    علی­ اکبر(ع) به میدان رفت و در حالی که رجز می­ خواند بر سپاه دشمن حمله برد. او پس از نبردی شجاعانه در حالی که زخم­های زیادی برداشته بود نزد پدر بازگشت.علی­ اکبر(ع) خدمت پدر رسید و عرضه داشت: «ای پدر! عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخته است، آیا جرعه­ی آبی هست که توان ادامه­ی جنگ با دشمنان را به من بدهد؟»امام حسین(ع) گریست و فرمود: «افسوس ای پسر من! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده، دیری نمی ­گذرد که جدّ بزرگوارت رسول خدا(ص) را زیارت خواهی کرد و او، تو را از آبی سیراب کند که دیگر هرگز احساس تشنگی نکنی.» پس علی­ اکبر(ع) دوباره در حالی که رجز می خواند به میدان بازگشت او همچنان می­ جنگید و پیش می­ رفت تا اینکه مُرّة بن منقذ عبدی که از دلاوری او به تنگ آمده بود با نیزه ­اش ضربتی به علی اکبر(ع) زد و او را از اسب بر زمین انداخت، دشمنان از همه طرف علی(ع) را در بر گرفتند و با شمشیر تکه تکه ­اش کردند. امام حسین(ع) بر بالین علی(ع) حاضر شد و او را در آغوش گرفت و صورت بر صورتش نهاد و سپس فرمود: «خدا بکشد گروهی که تو را کشتند و گستاخی از حد گذراندند و از خدا نترسیدند و حرمت رسول خدا(ص) را شکستند؛ پس از تو خاک بر سر دنیا!»
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




  12. Top | #10

    تاریخ عضویت
    November_2013
    عنوان کاربر
    همراه نور
    میانگین پست در روز
    0.01
    نوشته ها
    40
    صلوات و تشکر
    13
    مورد صلوات
    55 در 29 پست
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    شهادت قاسم(ع)

    بعد از شهادت علی­ا کبر(ع)، فرزندان عقیل بن ابی­طالب همچنین فرزندان جعفر بن ابی­طالب و نیز فرزندان امام حسن(ع) به میدان رفتند و یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند. نقل شده قاسم بن حسن(ع) پس از شهادت برادرش – ابوبکر- نزد عمو آمد تا از ایشان اجازه میدان بگیرد امام(ع) قاسم(ع) را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریستن کردند در این هنگام قاسم(ع) از امام(ع) اذن میدان طلبید؛ اما امام(ع) به دلیل سن و سال اندک قاسم(ع)، به او اجازه نداد؛ اما قاسم(ع) با اصرار بسیار سرانجام موفق شد از امام(ع) اذن میدان بگیرد. پس از کسب اجازه، قاسم(ع) در حالی که رجز می­ خواند به میدان رفت و پس از جنگی دلیرانه، مورد یورش جمعی لشکریان عمرسعد قرار گرفت و ضربتی بر فرق قاسم(ع) وارد آوردند که او به صورت بر زمین افتاد و فریاد برآورد: «یا عمّاه!». در این هنگام امام حسین(ع) خود را بر بالین فرزند برادر رساند و او را در آغوش کشید و در حالیکه می فرمود «از رحمت خدا به دور باشند قومی که تو را کشتند در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنها خواهد بود.» قاسم(ع)را از میدان بیرون برد.

    خاندان بنی­ هاشم یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند و تنها برادران امام(ع) باقی ماندند. پس در این زمان ابوالفضل(ع) برادران خود را مورد خطاب قرارداد و فرمود: «پیشی بگیرید جانم فدایتان؛ پس از آقا و مولایتان حمایت کنید تا در رکابش جان دهید.» سپس به برادر بزرگترش – عبدالله- نظری افکند و فرمود: «ای برادر، گام پیش نه، تا تو را[در راه خدا] شهید ببینم و بردباری و صبر بر این مصیبت را به حساب خداوند بگذارم...» عبدالله، به میدان رفت و پس از مدتی مبارزه به شهادت رسید سپس برادران دیگر امام(ع)، عثمان و جعفر و... نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و همگی به شهادت رسیدند.
    عالم همه محو گل رخسار حسین است
    ذرات جهان درعجب از کار حسین است
    دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش
    یعنی که خدای تو عزادار حسین است




صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به حسینیه ی مجازی محبان الحسین علیه السلام خوش امدید
    توسط مهاجر در انجمن امام حسین علیه السلام
    پاسخ: 56
    آخرين نوشته: 2015_11_03, 10:35 AM
  2. پس از واقعه عاشورا بر اهل بیت پیامبر چه گذشت؟
    توسط مهاجر در انجمن امام حسین علیه السلام
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 2013_11_16, 04:33 PM
  3. شام غریبان بر اهل بیت(ع) چه گذشت؟
    توسط ملکوت در انجمن امام حسین علیه السلام
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 2013_11_15, 11:35 AM
  4. پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 2013_06_24, 02:04 AM
  5. چرا غيبت صغرى امتداد نيافت؟
    توسط صبور در انجمن پرسش و پاسخ مهدوی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_06_21, 11:34 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 11:41 AM