انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: مختصري از وقايع اول تا يازدهم محرم

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض مختصري از وقايع اول تا يازدهم محرم







    روز اول محرم و دوم محرم امام حسين ـ عليه السلام ـ به کربلا نرسيده بود بلکه پس از روز دوم به کربلا رسيد. در روز اول محرم با سپاه حر ديدار کرد و حر و سپاه او توسط امام از آب سيراب شدند. نقل شده که ظاهرا در اول محرم بوده که کاروان حسيني در حرکت بودند و امام ـ عليه السلام ـ در صبحگاه دستور دادند که ظروف و مشک ها را پر از آب کنيد، حرکت کردند،

    ناگهان يکي از ياران امام با صداي بلند تکبير گفت، و گفت از دور نخلستاني پيداست. امام فرمود چه مي بينيد؟ عده اي گفتند نخلستان نيست گوشهاي اسب از دور چنان مي نمايد که نخل است آنها نزديک شدند تعداد هزار سواره نظام به فرماندهي حر مأمور از طرف عبيدالله بن زياد لعنه الله عليه. امام به يارانش فرمود از آنها پذيرايي و آن ها را که تشنه اند سيراب کنيد.[1]
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  2. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


  3. Top | #2

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    تا روز دوم حر اصرار داشت حضرت را همراه کاروان به سوي کوفه ببرد بين امام و حر گفتگوهايي صورت مي گرفت و امام ـ عليه السلام ـ وقت نماز ها، نماز را اقامه مي کرد و سپاه حر نيز با حضرت و به اقتدا به امام نماز جماعت مي خواندند بدين ترتيب امام پس از نماز ظهر و عصر بر آنها موعظه و اتمام حجت مي نمود.

    حر نيز به خواسته و مأموريت خود پافشاري مي کرد اما امام ـ عليه السلام ـ از قبول درخواست او امتناع مي کرد، حر به امام عرض کرد که در اين واقعه تو و همراهانت کشته مي شوند اگر اصرار و پافشاري برمخالفت کني. حضرت در اين حال به شعر يکي از صحابه استناد فرمود و گفت تو مرا از مرگ مي ترساني مرگ بر جوان مرد عار نيست وقتي آرزوي حق و قصد دفاع از حق را داشته باشد و جهاد کند...

    وقتي حر اين اشعار را از امام شنيد به کناري رفت و با سپاه خود حرکت کرد امام نيز با قافله خود در حرکت بودند تا به منزلگاه بيضه رسيدند. امام براي اتمام حجت خطبه اي خواند و اهداف خويش را آشکار نمود و با استناد به سخنان پيامبر اکرم(ص) فرمود که هر کس سلطان ستمگري را بنگرد که حرام خدا را حلال مي کند و عهد شکن است، بر مسلمانان است که در مقابل او اعتراض کند.[2]
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  4. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


  5. Top | #3

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    در مسيري که امام از مکه حرکت کرد روز هشتم ذي حجه تا رسيدن به کربلا با افراد و کاروان هاي مختلفي ديدار و ملاقات داشت. از جمله اين ديدادها ديدار با عبدالرحمن حر بود که امام از او خواست به کاروان کربلا بپيوندند او امتناع کرد و اسب خود را به امام پيشکش نمود.

    حضرت امتناع از قبول کرد. در آخر شب جوانان را دستور داد تا مشک ها را پر از آب کنند، سپس دستور داد از منزل قصر بني مقاتل حرکت کنند حرکت کردند، حضرت بر پشت اسب خود چرتي زد، و بيدار شد و فرمود« انا لله و انا اليه راجعون» دوبار کلمه استرجاع بر زبان آورد، در اين حال فرزندش علي اکبر به پيش او آمد و علت را پرسيد. حضرت فرمود: فرزندم در عالم رويا ديدم که سواره اي ندا داد مرگ بر ديدار اهل کاروان مي آيد، و اهل کاروان به سوي مرگ در شتابند.

    علي سئوال کرد: اي پدر آيا ما بر حق نيستيم، فرمود: اين فرزندم ما بر حقيم و بازگشت بندگان به سوي خداوند است، اکبر عرضه داشت: پس اي پدر مهربانم چه باکي از مرگ داريم امام از کلام علي خوشحال شد و دعايش کرد.[3]
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  6. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


  7. Top | #4

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    وقتي صبح شد کاروان حسين نماز صبح را خواندند و با عجله حرکت کردند، ياران حر، به سوي آنان آمده تا کاروان را به سوي کوفه بکشند، آنها امتناع کردند و زهير گفت مولاي من با همين سپاه کم نبرد کنيم که شکست آنها براي ما سهل است.


    امام فرمود : من هرگز آغاز گر جنگ نخواهم بود. در اين روز پيکي از کوفه آمد و کاروان حسيني؛ با اصرار حر به سوي نينوا در حرکت بودند به شهر و يا آبادي غاضريه رسيدند. پيک از سوي عبيدالله برای حر پيامي آورد، که حسين را يا وادار به بيعت کن يا در سرزمين بدون آب و علف و بدون قلعه و پناهگاه فرود آور و منتظر دستور بعدي باشد.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  8. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


  9. Top | #5

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    حر امام را از مضمون نامه آگاه کرد. امام فرمود اي حر ما را رها کن در اين قريه اقامت کنيم، حر پاسخ داد اين مرد جاسوس و پيک عبيدالله است که کارهاي مرا زير نظر دارد، من از خواسته ي تو معذورم.

    امام و یارانشان، حرکت کردند و به دشتي بـيآب و علف رسيدند. اسب امام ايستاد، امام فرمود نام اين زمين چيست، زهير گفت: نام هاي مختلف دارد، يکي از نام هايش عقر و نام ديگرش کربلا است. امام فرمود: اينجا قافله را نگه دارید و خيمه ها را بپاداريد اين جا نامي است آشنا، وقتي با پدرم به سوي صفين مي رفتيم اينجا استراحت کرد و از خواب بيدار شد و گفت در خواب ديدم اين دشت پر از خون است و حسين در آن خون غوطه ور است.

    روزي که کاروان حسين به کربلا رسيد روز دوم محرم سال 61 هجري قمري بود. پس از اين روز کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ و تعداد آنان افزوده مي شد به نحوي که امام ـ عليه السلام ـ جنگ را قطعي مي دانست.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  10. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


  11. Top | #6

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    در روز سوم عمر سعد با چهار هزار سوار به کربلا وارد شد و فردي را مأمور کرد تا از امام بپرسد براي چه به اينجا آمده است. فردي آمد امام فرمود: زيرا دعوت کرده اند به دعوت بزرگان اين شهر که نامه هايشان موجود است.

    اگر انکار کنند از همان راه بر مي گردم، عمر سعد وضع را به کوفه گزارش داد ، از کوفه فرمان رسيد از حسين بيعت بگيرد. امام از بيعت امتناع کرد، نامه اي ديگر آمد که بين حسين و آب مانع شود و قطره اي آب به آنها نده.[4] روز ششم نيز سپاهي از کوفه رسيد.

    روز پنجم پس از رسيدن اين فرمان لشگر در کربلا زياد شد و حضرت محاصره شد تا مانع آب شوند. پس از اين روز به تدريج آب در خيمه ها کم ياب بود و جنگ بين دو سپاه قطعي مي شد. تا روز هفتم اين وضع ادامه داشت مأمورين حائل آب بين خيام حسين به فرماندهي عمر بن حجاج و عبدالله بن حصين ازدي بودند. گفته شده او خطاب به امام گفت اي حسين اين آب را مي بيني که مثل سينه آسمان برق مي زند به خدا قسم قطره اي ازآن نخواهي نوشيد، امام در حق او نفرين کرد: خدا يا هرگز او را سيراب نکن و نبخش.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  12. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


  13. Top | #7

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض





    دعاي امام در حق او قبول شد. نقل شد هر قدر آب مي خورد تشنگي او خاموش نمي شد. تا روز هفتم اين محاصره شديد ادامه داشت. شبي امام پيام فرستاد به عمر سعد که مي خواهم ترا از نزديک ببينم. امام مي خواست به او اتمام حجت نمايد. شب هشتم بود که به مدت طولاني بين آنها مذاکره بود.

    عمر سعد پس از اين ديدار نامه اي به عبيدالله فرستاد و نوشت: شکر خداوند آتش جنگ خاموش شد. حسين قبول کرد برگردد و از کوفه چشم بپوشد و به يکي از شهرهاي مرزي رفته و در صلح زندگي کند. اين نامه به کوفه رسيد و عبيدالله از اين حالت خوشحال شد. شمر بن ذي الجوشن لعنه الله عليه در اين مجلس حاضر بود،


    گفت: آيا اين گفتار را قبول مي کني که حسين را به اين راحتي از دستت خارج نمائي. اگر برود شورشي بزرگ بر عليه خليفه به راه مي اندازد. او را رها نکن تا مطيع فرمان تو شود... ابن زياد گفت تو راست گفتي و نظر تو کار آمد است. تو را مأمور مي کنم با نامه اي به سوي عمر سعد برو و بگو که اگر در اجراي دستور کوتاهي کني من فرمانده سپاه هستم و تو از اين منصب معزولي .
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  14. Top | #8

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض






    در روز 9 محرم که شمر آمده بود دوباره حال و هواي جنگ قوت گرفت، شمر آمد به طرف خيمه هاي حسين و گفت من به فرزندان خواهرم امان مي دهم ( منظور فرزندان ام البنين بودند که مادرشان از قبيله ي بني کلب بودند و شمر نيز از همين قبيله بود ) . به همين مناسبت آنها را خواهرزاده خطاب کرد، و آنها برادران حسين يعني عباس ـ عليه السلام ـ و برادرانش بودند، حضرت عباس سلام الله عليه خطاب به او فرمود: لعنت خدا به تو که به ما امان مي دهي و فرزند رسول الله را امان نمي دهي.
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  15. Top | #9

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.77
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض




    در اين روز که شمر لعنه الله عليه آتش جنگ را فروزان کرد. عمر سعد با حضور او و به خاطر از دست ندادن فرماندهي لشکر به سپاه خود دستور داد به خيام حسين يورش ببرند. پس از نماز عصر بود که امام حسين ـ عليه السلام ـ در مقابل خيمه اش نشسته بود، ناگاه صداي ناله ي زينب را شنيد که به سوي برادرش مي آمد و مي گفت اي برادر مگر نمي شنوي صداي لشکر عمر سعد را که نزديک خيمه ها شده اند، امام سرش را بلند کرد و فرمود

    خواهرم رسول خدا را در خواب ديدم که فرمود به سوي ما مي آيي! زينب شيون کرد و گريست. عباس نيز به صداي شيون زينب از خيمه اش بيرون آمد، به محضر امام رسيد امام فرمود اي برادر برو ببين اين ها چه قصدي دارند، عباس با 20 سواره رفت و گفت چه مي خواهيد گفتند دستوري از عبيدالله رسيده که يا بيعت کنيد يا جنگ. بايد موضع دقيق خود را اعلام نمائيد. عباس فرمود باشد تا سخن شما را به برادرم برسانم. عباس برگشت و امام به او فرمود امشب را به ما مهلت بدهند شب عاشورا (دهم محرم) بود تا قرآن بخوانيم و نماز بگذاريم که خداوند مي داند من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست مي دارم.[5]


    شب را مهلت دادند که شب عجيبي بود صداي تلاوت قرآن و نماز شب و دعا از خيمههاي اباعبد الله عليه السلام به آسمان بلند بود و فرشتگان از اين صحنه حيرت زده بودند روز عاشورا رسيد جنگ شروع شد و تا ظهر عاشورا و پس از ظهر همه ياران امام شهيد شدند و امام نيز به شهادت رسيد. جهت مطالعه مراجعه کنيد به ترجمه لهوف ابن طاووس.

       

       


    -----------------------------------------------
    [1]. شيخ مفيد، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البيت، 1414، ج2، ص 77 ـ 78.
    [2]. شيخ مفيد، همان، ص 82.
    [3]. شيخ مفيد، همان، ج2، ص 83 - 84.
    [4]. شيخ مفيد، پيشين، ج2، ص 84.
    [5]. همان، ص 106.
    ویرایش توسط مدیریت محتوایی انجمن : 2013_11_09 در ساعت 06:08 PM
    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  16. کاربر زیر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حکم انتصاب مدیران انجمن شهر نورانی قرآن
    توسط مدير سايت در انجمن اخبار انجمن
    پاسخ: 54
    آخرين نوشته: 2020_04_15, 11:28 PM
  2. زيارت قبور بقيع
    توسط گل مريم در انجمن رسول اعظم حضرت محمد صلی الله علیه و آله
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013_12_30, 12:57 PM
  3. کوچکترین رزمندگان شهید+تصاویر
    توسط ملکوت در انجمن زندگینامه شهدا
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 2013_11_03, 03:19 PM
  4. حقوق جزای اختصاصی
    توسط امیرحسین تسلیمی در انجمن احکام حقوقی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 2013_08_26, 04:41 PM
  5. جلسه پنجم.صرف(تصریف افعال با ضمایر)
    توسط تسلیمی در انجمن آموزش قواعد عربی
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 2013_08_16, 11:05 AM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 03:11 PM