در بحارالانوار نقلي از تورات در مورد خصوصيات خلقت آدم از لحاظ نفس و روح آمده است كه خداوند در نفس حدت، سبكباري، شهوت، سرگرمي، بازي، خنده، سبكسري، فريفتن، خشونت و هراس قرار داد. و در روح بردباري، وقار، پاكدامني، حيا، درك، فهم و زيبايي را قرار داد.
اگر خردمندي هراس داشت كه خلق و خوي نفس اماره بر او غلبه پيدا كند و او را به سوي خود متمايل سازد، هر يك از خُلقهاي نفس با يكي از خلقهاي روح همراه ميشود و بدان استوار ميگردد؛ زودرنجي با بردباري، سبك سري با وقار، شهوت با عفاف و بازي با حيا... همساز ميگردد. با روح است كه حق از باطل شناخته ميشود. وانسان حيا ميكند...
بنابراين حيا اصل ثابتي در فطرت همهي انسانهاست که به جنبهي روحي انسان برميگردد. البته مصداقها و مواردي که مردم از آن حيا ميکنند، تابع فرهنگ و نظام ارزشي آنهاست و همهي امور فطري تقريباً چنين هستند که مصاديقشان تابع فرهنگهاست. ولي با اين حال بايد آن مصداق هماهنگ با قوانين الهي باشد و اينجاست که لزوم و جايگاه شرع مقدس در امور فطري خود را نشان ميدهد که مصداق را در جهت معيار فطري قرار دهد.