اقرار خلیفه اول
هنگامی که ابوبكر مسند خلافت را از امام على علیه السلام غصب كرد، و در برابر فشار اعتراضات مردم به ویژه احتجاجات امیرالمومنین علیه السلام قرار گرفت، درب خانه خودش را به روى مردم بست و سپس به مسجد آمد و خطاب به مردم گفت :
«اقیلونى اقیلونى فلست بخیركم و علىّ فیكم»؛ مرا رها كنید، مرا رها كنید، من برتر و افضل شما نیستم در حالى كه "على" در میان شما است.(1)
در حدیثى از انس بن مالك آمده است كه یك دانشمند یهودى پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد، و چون درباره وصى پیامبر صلى الله علیه و آله سو ال كرد، او را به حضور ابوبكر آوردند.
یهودى گفت: من سوالاتى دارم كه جز پیامبر و یا وصى او كس دیگر نمى تواند آنها را جواب گوید.
ابوبكر گفت: هر چه مى خواهى سو ال كن .
یهودى گفت: مرا خبر ده از چیزى كه براى خدا نیست، و از آنچه در نزد او نیست، و آنچه را كه خدا آن را نمى داند!
ابوبكر چون خود را مرد میدان ندید، فورا یهودى را متهم كرد و گفت: اینها سوالات افراد بى دین است. و آنگاه قصد كرد وى را تنبیه نماید.
ابن عباس خطاب به ابوبكر گفت: با مرد یهودى انصاف نكردید، یا جوابش را بگویید و یا نزد حضرت على علیه السلام بروید، زیرا من از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله شنیدم كه او را دعا كرد...
ابوبكر و یهودى و همراهان به خانه امام على علیه السلام آمده و سو ال یهودى را مطرح ساختند. حضرت در جواب او فرمود:
اما آنچه را كه خدا نمى داند عقیده شما یهودى ها است كه مى گوئید «عزیر فرزند خدا است» در حالى كه او براى خویش فرزندى قائل نیست.
و در مورد سوال دومتان "ظلم و ستم" است كه نزد خدا اینها وجود ندارد.
و اما این كه در سوال سوم پرسیده اید "آن چیست كه براى خدا نیست؟" آن شریك و همتا است كه پروردگار عالم از آن مبرّا است .
امیرالمومنین على علیه السلام فقاهت در دین را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرا گرفت و آنچه را كه جبرئیل بر آن حضرت نازل كرده بود به خوبى آموخت. با آنكه برخى از صحابه در علوم شریعت اظهار وجود مى كردند، هیچ كدام آنها به پای او نمى رسیدند؛ زیرا از همه آنان فقیه تر و در قضاوت و فتوا از همه برتر بود.
چون یهودى این جواب های درست را شنید، زبان به اظهار شهادت گشوده و گفت: اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، و اشهد انك وصى رسول الله.
در حالى كه ابوبكر و مسلمانان حاضر این صحنه را تماشا مى كردند، با شادى و خوشحالى زبان به تحسین امیرالمومنین علیه السلام گشودند و بالاتفاق گفتند:
"یا على! یا مفرج الكرب!" ؛ اى على ! اى کسی كه غم ها و غصه ها را از ما برطرف كردى ! (2)
و بدین طریق عظمت علمى و فضیلت آن حضرت را بر خود تأیید كردند.