پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترکخورده مجروح حاج احمد متوسلیان نگاه کردو بعد به پاهای زخمی اش.گفت:برادر اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریقکنم. این طوری کمتر درد می کشید.حاجی هم ناله ای کرد و گفت: نه! بی هوشمنکن! دارویت را نگهدار برای آنهایی که زخم هایعمیق تری دارند.