بسم الله الرحمن الرحیم
«کجاست آن کس که انتظارش کشیده می شود که بیاید تا عیب و کجی عالم را به راستی و درستی باز گرداند».
اشاره
وقتی ابرهای تیره، خورشید را پوشانده و دشت و صحرا از دست بوسی آفتاب محروم گردیده و سبزه و گل از دوری مهر عالم تاب پژمرده است، چاره چیست؟ زمانی که عصاره آفرینش، خلاصه خوبی ها و آینه زیبایی ها رخ در نقاب غیبت کشیده و جهانیان از فیض حضور او بی نصیب مانده اند، چه می توان کرد؟ این جاست که انتظار شکل می گیرد. انتظار، سهم چشمانی است که رو به آفتاب زیسته اند، سهم دستانی که شبانگاهان در وسعت نیایش به جانب آسمان ریشه دوانیده اند، سهم دل هایی که در بی نهایتی سرخ جاودانه تپیده اند و سهم گام هایی که همچون جنون گردباد، واژگون رقصیده اند تا تنهایی خاک را با آسمان در میان نهاده باشند.