قرآن داروى بيمارى اهل تقواست
و يستثيرون به دواء دائهم
پرواپيشگان قرآن را در جهت درمان رنجورى، بيمارى و يا درد و رنجشان قرار داده و با حالت هيجان انگيز، آن را استقبال مى كنند، تا با سرعت، هر چه بيشتر آنها را مداوا نمايد.
شرح:
طبيعى است، به هنگام وجود علامت و نشانه ى بيمارى "به ويژه" امراض سريع التاثير و مهلك، مانند: وبا و طاعون، آدمى براى حفظ صحت و در صورت ابتلا به آن، جهت بازيافتن سلامت از دست رفته، چاره جويى مى كند. تنها چاره اى كه جهت پيشگيرى و يا رفع كسالت مى بيند، مراجعه به پزشك است، تا به وسيله ى اقدامى كه طبيب در مورد شناسايى بيمارى و دارويى كه براى رفع آن و يا پيشگيرى، مى دهد، خود را از دغدغه ى وقوع بيمارى و يا بيمارى موجود، راحت نمايد. آن لحظاتى كه پيش از شناخت نوع بيمارى، بر انسان مى گذرد و با نوعى خودخورى و هيجان همراه است. در اصطلاح اين جوشش و هيجان را ثار مى نامند.
اگر در زيارت سيدالشهداء عليه السلام آمده است: السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره: سلام و درود بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا "اضافه ى تشريفى است، مانند بيت الله"، به همين معنا نظر دارد، چرا كه اين خون، براى خدا، دين خدا و احياى سنت الهى ريخته شده و هيچگاه از جوشش و هيجان، آن هم در دلهاى مومنان نخواهد افتاد.
وجه ديگرى براى اضافه ى خون به خدا "ثار الله" اين است كه خداوند، انتقام اين خون را، در روز قيامت، از ستمكاران كه اقدام به ريختن اين خون نمودند، خواهد گرفت.
به هر حال پرواپيشگان با جوش و هيجان بى نظيرى، به استقبال قرآن مى روند و از دارالشفاى قرآن، درمان و دارو مى ستانند.
اميرالمومنين عليه السلام در خطبه اى كه از اركان دين سخن مى گويد، مى فرمايد: و تعلموا القرآن، فانه احسن الحديث و تفقهوا فيه، فانه ربيع القلوب و استشفوا بنوره، فانه شفاء الصدور و احسنوا تلاوته، فانه انفع القصص.: قرآن را بياموزيد، زيرا بهترين سخنان است و در آن تفقه كنيد و فهم خود را به كار گيريد، زيرا قرآن بهار دلهاست و به نور قرآن، خود را درمان كنيد، تا شفا يابيد، چون قرآن شفاى دلهاست و آن را نيكو تلاوت كنيد، كه بى گمان داستانهاى آموزنده و پندهاى آن، از همه داستانها پرسودتر، مى باشد.
ممكن است كسى تصور كند كه مگر پرواپيشگان، دردى دارند، تا به درمان محتاج باشند؟ آنها كه حائز اين همه خصال خيرند، چه نيازى به درمان دارند؟ و آنان كه مظهر عفاف و مجمع فضائلند، چه جاى بيمارى تا درمان شوند؟ رد اين تصور، اين است كه درمان پرواپيشه گان، غير از درمان ديگر افراد است و رنجورى آنان غير از رنجورى ديگران است. پرواپيشگان، به نور قرآن، درمان مى شوند، اما از چه دردى؟ دردى كه از هجران محبوب بازگو مى كند، چرا كه ممكن است بر اثر از خود غافل شدن اگر يك لحظه و يا كمتر از آن باشد، در وصل معشوق و محبوب كمتر خللى پديد آيد: و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا.: و ما آنچه براى مومنان مايه ى درمان و رحمت از قرآن نازل مى كنيم، "ولى" ستمگران را جز زيان نمى افزايد.
اين آيه كه در آن كلمه شفاء آورده شده، دليل بر اين است كه دل آدمى، بمانند جسم انسان، گاهى بيمار، مى شود و احتياج به درمان دارد، بنابراين انسان، داراى صحت معنوى است، همانگونه كه از صحت جسمانى برخوردار است و گاهى اين صحت معنوى، دچار اختلال مى گردد، چنانكه صحت جسمانى او نيز گاهى به بيمارى تبديل مى شود و در هر دو مورد، به درمان احتياج دارد و در تاثير قرآن در نفوس آدميان، جاى ترديد نيست. از اين گروه ممتاز خلقت كه بگذريم، ديگر افراد عادى نيز، از اين تاثير معجزه آسا بهره گرفتند. مگر نه اين است كه در جزيره العرب، مردم پيش از طلوع آفتاب قرآن، با جريانهايى مواجه بودند كه شنيدن آنها غم انگيز است، تا چه رسد به ديدن! انسانهايى كه در شرايط محيط فاسد آن روز، آنچنان در سيئات اخلاقى، فرورفته بودند كه اگر اسلام نيامده بود و آن اخلاق فاسد را از آن محيط برنداشته بود، چه بلايى نبود كه به سر آن مردم ريخته نمى شد.
آنان مانند كشتى طوفان زده كه سيل خروشان امواج گناهان و اعمال ننگبار، آنها را به هر سو مى كشاند و اميدى به ساحل نجات نداشتند، با آمدن قرآن و طرح برنامه هاى انسان سازش، چنان دگرگون شدند و به تدريج از عادات و رسوم جاهليت دست كشيدند كه نه تنها خود نجات يافتند، بلكه رفتار آنها الگوى آيندگان نيز گرديد.
براى نمونه مى توان، زنده به گور كردن دختران بى گناه را از اعمال شرم آور آنان بر شمرد كه پس از اعلام كوبنده ى قرآن، در برابر اين رفتار وحشيانه، چگونه پشيمان شدند و نسبت به گذشته، در عذاب روحى بسر بردند و براى جبران اين فساد اخلاقى، از خداوند تقاضاى مغفرت نموده، سپس غرامت "كفاره" را مى پرداختند. اين دگرگونى بى سابقه و شگفت انگيز، يكى از معجزه هاى قرآن، در گذشته بوده و در آينده نيز، خواهد بود.
ادامه دارد....