صَبَرُوا أيَّاما قَصِيرَةً أعْقَبَتْهُمْ راحَةًطَوِيلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحةٌ يَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ، أرادَتْهُمُ الدُّنْيافَلَمْ يُرِيدُوها، وَ أسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أنْفُسَهُمْ مِنْهَا
چند روز كوتاه دنيا را شكيبايي كرده تا آسايشى ابدىقيامت را به دست آورند، اين تجارت ، كه پروردگارشان نيز برايشان فراهم ساخته، سود بسياردهد. دنيا در طلب آنهاست و آنها از دنياگريزان اند، به اسارتشان مى گيرد ولى جانهاىخويش به فديه دهند تا از اسارت برهند.
شكيبايى اهل تقوا
صبروا اياما قصيره اعقبتهم راحه طويله
صبر: خود نگهدارى و خويشتن دارى از هر چيزى كه عقل يا شرع يا هر دو، اقتضا كنند، مى باشد. پس صبر لفظ عام است كه در موارد مختلف و مصاديق بخصوص استعمال گرديده و در هر مورد نامى جداگانه دارد: خودنگهدارى در مصيبتها و ناگواريها، صبر و شكيبايى ناميده مى شود و ضد آن بيتابى و خودباختگى است. اگر اين واژه در جنگ و مبارزه به كار رود، شجاعت ناميده مى شود و ضد آن را ضجر نامند و اگر در مورد امساك و خوددارى از سخن گفتن باشد، آن را كتمان و ضد آن را مذل يعنى راز را افشا نمودن، گويند. خداى متعال همه ى اينها را، صبر ناميده است.
صبر: "مصدر" شكيبا بودن، بردبارى كردن "امص" شكيبايى، بردبارى، صبر جميل، شكيبايى نيكو و تام، ترك شكايت از بلايا و شدايد، سنگ بر دل بستن، دندان به جگر نهادن است.
يوم: روز و اول آن، در شرع، طلوع فجر صادق است تا غروب آفتاب،
قصير: كوتاه
اعقب: اعقب الرجل اذامات و ترك عقبا اى ولدا، آخر كل شى ء عقبه: عقب هر چيز، آخر آن چيز است و اعقب: چيزى به جاى گذاردن است، مثل آنكه كسى از دنيا رود و فرزندى را به جاى گذارد، فرزند عقب او مى باشد. آخر هر چيزى را عقب آن گويند. راحت: آسودگى، آسايش، استراحت، مقابل تعب و مشقت.
طويل: دراز مقابل قصير، بلند، مرتفع، ديرباز، شب طويل.
شرح:
درجمله ى اول، استعمال كلمه ى قصيره به اعتبار پايان يافتن دنيا، در مقابل زندگى جاويد آخرت است، با اين تفاوت كه زندگى دنيا هر قدر طولانى باشد، عاقبت قصير است چرا كه پايان مى يابد، اما آخرت پايان ندارد و استعمال كلمه ى طويله به خاطر تقابل با قصيره است و نه به آن جهت كه اين راحت طولانى روزى به پايان مى رسد، زيرا راحت در آنجا، هرگز پايان ندارد.
آيات قرآن و روايات پيشوايان دين، بيش از هر چيز، درباره ى صبر و خويشتن دارى، سفارش نموده، گو اينكه در زندگى روزمره، هميشه مشكلاتى وجود دارد كه بايد با نيروى صبر با آنها مواجه شد، كمبودها، بيماريها، محروميتها، مصيبتها و دشواريها به خويشتن دارى احتياج دارد، همچنان در برابر خوشيها و لذتها و كامرواييها كه خطر تجاوز از حد در آنجا وجود دارد، نيز نيروى نگهدارنده لازم است و آن صبر مى باشد. از اينرو صبر در هر جا كه باشد، پيروزى در بر دارد نه محروميت، حضور در صحنه است و نه كناره گيرى.
بدين جهت كسانى كه از مفهوم صبر، نوعى كناره گيرى و گوشه نشينى فهميده اند، سخت در اشتباهند بلكه اين نوع برداشت از صبر، خلاف معناى آن مى باشد، مثال در ميدان جنگ، پايدارى لازم است، اگر از جنگ كناره گيرى شود، همان معناى ضجر و اضطراب كه ضد صبر است خواهد بود.
ميدان فعاليت را براى دشمن "دشمن دين، دشمن شرافت، دشمن شخصيت" از درون و برون خالى كردن، تا او يكه تاز باشد، صبر نيست بلكه ضد صبر است.
يوسف صديق در آن روز، به پيروزى رسيد كه در برابر سختى ها و مصائب و از آنها سخت تر، خواسته ى جنون آميز شهوت جنسى و كام جويى زليخا، استقامت نموده به خاطر عفت و پاكدامنى راهى زندان شد، اما پيروز گرديد و پس از گذشت دوران تلخ مبارزه، شرافت و عفت را تجديد حيات نمود.
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند |
|
|
|
|
در اثر صبر نوبت ظفر آيد |