نقش محبت
نوع رابطه ما با اهل بيت (عليهم السلام)، برچه مبنايى است و بر چه مبنايى بايد باشد؟ آيا مثل رابطه ملت و حاکم است؟ آيا رابطه علمى ميان شاگرد و استاد است؟ آيا رابطه «محبت» و «مودت» و پيوند قلبى و درونى است، که هم کارسازتر و هم بادوامتر و ريشهدارتر است؟ قرآن کريم روى اين رابطه، تاکيد دارد و «مودت اهل بيت» را اجر رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) معرفى مىکند: (قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة فى القربى) در روايات هم، مودت و ولايت، به عنوان يک «فرض» و ملاک قبول اعمال به حساب آمده است. تولاى شما فرض خدايى است قبول و رد آن مرز جدايى است هر آن کس را که در دين رسول است ولايت، مهر و امضاى قبول است ديانتبىشما کامل نگردد بجز با عشقتان دل، دل نگردد حتى اهل سنت هم طبق احاديثشان اين نکته را قبول دارند و در شعر شافعى چنين آمده است: يا اهل بيت رسول الله حبکم فرض من الله فى القرآن انزله کفاکم من عظيم القدر انکم من لم يصل عليکم لا صلاة له اى خاندان پيامبر خدا! محبتشما فرض و واجب است که در قرآن آن را نازل فرموده است. در عظمت قدر شما همين بس که هرکس (در نماز) بر شما درود و صلوات نفرستد، نمازش صحيح نيست.” هرچه محبت و دلباختگى و ارتباط قلبى بيشتر باشد، تبعيت، همرنگى، همراهى و همدلى هم بيشتر خواهد شد. ايمان عاطفى به رهبرى، حتى در طاعت سياسى و اجتماعى هم تاثير مىگذارد و تبعيتى عاشقانه مىشود، نه صرفا تشکيلاتى و رسمى. از اين رو، ارتباط شيعه با اهل بيت (عليهم السلام) را علاوه بر جنبه هاى اعتقادى برمبناى علمى، احاديث و منابع دينى، بايد عاطفى، روحى و احساسى قرار داد و «آگاهى عقلى» را با «عاطفه قلبى» درهم آميخت و عقل و عشق را با هم پيوند زد. ايجاد محبت و عشق را بايد از مراحل ساده، بسيط و عاطفى شروع کرد و در مراحل بعدى با بصيرت و شناختبيشتر، آن را تعميق داد، تا آنجا که «حب»، جزء سرشت انسان گردد و «محبت اهل بيت»، جزء دين يک مسلمان و شيعه در آيد و «هل الدين الا الحب»؟ براى اين کار، بايد زمينههاى روحى و آمادگيهاى قبلى افراد را در نظر گرفت، و الا محبت اهل بيتبه دلهاى غير مستعد و غير آماده نمىچسبد، آنچنان که کاشى به ديوار کاهگلى نمىچسبد. گاهى هم بايد موانع را زدود، هم چنانکه در لحيمکارى، ابتدا با سنباده و مواد ديگر، چربيها، آلودگيها و جرمها را از محل مىزدايند، تا لحيم، بچسبد و جوش بخورد.