و به نظر مى رسد كه دانشمندان و علماى بزرگوار ما نيز مانند مرحوم سيد مرتضى و سيد بن طاووس كه مسئله عصمت امام(ع)را در اينجا عنوان كرده اند همين باشد كه گفته اند:
«قد ثبت انه الامام المعصوم المؤيد الموفق بالحجج الظاهرة و الادلة القاهرة، فلا بد من التسليم لجميع افعاله و حملها على الصحة، و ان كان فيها ما لا يعرف وجهه على التفصيل، او كان له ظاهر ربما نفرت النفس عنه» (27)
(اين مطلب ثابت است كه آن حضرت امام معصوم بوده و به حجتهاى ظاهرى و دليلهاى محكم موفق و مؤيد بوده، و بناچار ديگران بايد در برابر همه كارهائى كه انجام داده تسليم باشند و آنها را حمل بر صحت كنند، اگر چه در آنها كارهائى ديده شود كه دليل تفصيلى آن معلوم نباشد يا در ظاهر مورد تنفر نفوس قرار گيرد.)
و خلاصه اين جواب آن است كه امام حسن(ع)امام معصوم و مفترض الطاعة بود، مانند امامان معصوم ديگر كه هر چه انجام مى دادند طبق دستور الهى و وظيفه تعيين شده از طرف خداى متعال بوده، و حكمت آنها ممكن است براى ما-و شايد گاهى براى خود آن بزرگواران نيز-مخفى و پنهان بوده...
چنانكه جد بزرگوارش در حديبيه با مشركين صلح كرد، و حكمت اين كار بخصوص در آن روز-يعنى در روز امضاى پيمان صلح در حديبيه-براى بسيارى از مردم و همراهان رسول خدا(ص)آشكار نبود، و به همين جهت بسيارى از آنها از صلح رسول خدا(ص)در آن روز دلگير و ناراحت شدند، و حتى برخى زبان به اعتراض گشوده و علنا مخالفت خود را با صلح حديبيه اظهار كردند، همان گونه كه در تاريخ ضبط شده...
و اين پنهان بودن حكمت هاى دستورات الهى براى مردم-حتى براى پيمبران و امامان نيز-تازگى ندارد، و نمونه اش داستان موسى و خضر است كه چون خضر پيغمبر آن كشتى را سوراخ كرد، و آن كودك را به قتل رسانيد به شرحى كه در قرآن كريم (28) و تاريخ نقل شده-مورد اعتراض پيغمبرى چون موساى كليم الله قرار گرفت...و اين به همان خاطر بود كه از حكمت و سر اين كارها اطلاع نداشت و بعدا كه مطلع گرديد قانع شد...
و درباره صلح امام حسن(ع)نيز بايد گفت: حكمت عمل آن امام معصوم و مظلوم براى بسيارى از مردم آن زمان و برخى از مردمان ديگرى كه بعدها آمدند و با نظرى سطحى بدان نگريسته و يا تحت تاثير اغراض پليد و تبليغات مغرضانه و مسموم دشمنان اين خاندان قرار گرفته و حاضر نبودند با ديده واقع بينانه و بىطرفانه به حوادث گذشته اسلام نظر كنند پوشيده ماند، ولى جريانات بعدى و حوادثى كه به دنبال اين صلح به دست معاويه و دودمان ننگين او و خاندان كثيف اموى در اسلام به وقوع پيوست سر اين عمل قهرمانانه امام(ع)را آشكار ساخت، و بخوبى روشن ساخت كه در آن مقطع تاريخى براى هر امامى كه با چهره سالوسانه معاويه مواجه مى شد، و در برابر پيشنهاد صلح چنين حاكم قدرتمند و بظاهر مسلمانى قرار مى گرفت...-و شرايط ديگرى كه در كار بود و در صفحات آينده شمه اى از آن را خواهيد خواند...-چاره اى جز كناره گيرى از حكومت و صلح با او، و نظاره كردن و خون دل خوردن نداشت...