ديدار از خانواده بعد از مرگ
- آنگاه برايم مرخصى دادند تا به ديدار از خانواده در دنيا بروم و به خانه ام برگشتم .
- با اينكه همه آنها را مى ديدم اما آنها مرا نمى ديدند و همسرم را از همه نسبت به من نزديك تر بود مشغول گريه و زارى بود و به بدبختيش و اينكه چه خواهد شد و چطور امرار معاش خواهد كرد و چطور بچه هايش را بزرگ خواهد كرد، فكر مى كرد، طبيعى است كه به فكر من نه افتد و نگويد كه شوهر بى چاره ام در آن دنيا چه مى كشد؟
طبيعى است كه به فكر من نيافتد و بگويد كه او يك عمر جان كند، و براى ما نان و آب آورد، هيچ نپرسيد، آقا اين نان و آبى كه به ما مى آورى چطور به دست مى آورديد؟
- حلال بود يا حرام ؟
- حال ، شوهر بيچاره ! بايد كتك آن زحمات را كه كشيده بخورد. بايد جواب پس بدهد كه از كجا آوردى و در كجا خرج كردى .(علل الشرايع ، ص 218، فقد عن النبى (صلى الله عليه و آله ) انه قال فى تفسير قوله تعالى ((وقفوهم انهم مسئولون )) انه لا يجاوز قدما عبد حتى يسال عن اربع شبابه فيما الاه و عن عمره فيما افناه و عن ماله من اين جمعه و فيما انفقه و عن حبنا اهل البيت .)
- فرزندانم به يتيمى شان مى ناليدند و به مال و منالى كه به آنها رسيده بود فكر مى كردند تا چهلم نشده ارث پدر را تقسيم كنند.
و خلاصه از اهل و عيال غير از غصه و ناراحتى خير و احسانى كه قابل توجه باشد نديده ام و يادم آمد من كه خودم دل نسوخته ام از ديگران چه انتظارى بايد داشته باشم .
- پناه بر خدا اگر يه ذره عمل را هم نداشتيم چه مى شد؟ به احسانهايى توام با ريا و به صلوات و سلامهاى زوركى چيزى كه بتوان نجات پيدا كرد نمى شود دل بست .
اينجا بود كه ياد روايتى افتادم كه مى فرمود: اگر احسان ناچيزى را خود در حال حياتتان بدهيد بهتر از اين احسانهايى است كه ورثه بدهند ولو اين احسانشان خيلى با ارزش باشد.(بحارالانوار، ج 74، ص 56، روايت 13، باب 2؛ عن ابراهيم بن شعيب قال قلت لابى عبدالله عليه السلام ان ابى ق 6كبر جدا و ضعف و نحن نحمله 151را6الحاجه فقال ان استطعت ان تلى ذلك فافعل و لقمه بيدك فانه جندلك غدا.)
- البته نمى گويم اين احسانها تاثير ندارد كسى از دار دنيا رفته به يك لقمه احسان از سوى كسى كه با نيت خالص به يك گربه مى دهد، محتاج تر مى شود. اما خواستم بگويم با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمى شود بايد كار را بنيادى مى كرديم كه نكرديم .