1- دحو
دحو در لغت به معناى انداختن و كندن و رها كردن و به گردش درآوردن و راندن است، چنان كه تاج العروس و ديگران تمامى اين معانى را براى لغت دحو ياد كردهاند.
گرچه در برخى كتب لغت معنى بسط و پهن كردن را نيز براى دحو ذكر كردهاند ولى به نظر مىرسد كه اين تفسير به عنوان معناى لغوى نبوده و تنها از لحاظ پيروى گروهى از مفسران قرآن است كه «دحو الارض» را در آيه فوق به معناى پهن كردن زمين توجيه نمودهاند.
گواه روشن بر صحت اين مدعا اين است كه در تمامى مواردى كه دحو را به اين معنا آوردهاند تنها در مورد زمين است و نسبت به ساير موارد معناى فوق ديده نمىشود.
و گمان مىرود دحو به معنى پهن كردن زمين نتيجه معنوى لغوى «دحو الارض» باشد كه به حركت آوردن است، زيرا آن زمانى كه كره زمين ما به حركت و گردش آمد و از جايگاه خود رانده شد، تودهاى روان و آتشين بود و در اثر حركات گوناگون خصوص حركت دورانى، هم به صورت كره آمده و هم بر وسعت و پهناى آن به اندازه قابل ملاحظهاى افزوده شده است.
در اثر گردش و مجاورت با فضاى محيط سطحش رو به سردى گرائيده و امواج و چين خوردگىهائى در آن پديد آمده و اندك اندك در اعماقش ميخكوب شد وَ الْجِبَالَ أَرْسَاهَا. سپس آبها و در نتيجه گياهانى در زمين پديد گشت: أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا و در نتيجه زمين، هم پهن و هم قابل سكونت و زندگى شد و چنان كه هر خوانندهاى با اندك دقت تصديق مىكند كه آيات فوق الذكر به ترتيب گواه روشنى بر صحت معنى اصلى لغو دحو مىباشد.
و ديگر از شواهد اين مدعا فرموده اميرمؤمنان (ع) است كه مىفرمايد:
«فلما خلق الله الارض دحاها من تحت الكعبه ثم بسطها على الماء»