سبب نگارش این کتاب
چند شب پیشترها که ملاقات حضوری باحجة الاسلام والمسلمین جناب آقامحسن کافی (دامت برکاته) داشتم سخنی ازپدربزگوارش به میان آمد و چون او نوکری پاک باخته فردی دلسوز و مردی ازجان گذشته و واعظی شهیر وشهیدی موعظه گر و مخلص و باتقوی خادم و مداح و بقیة اللَّه الاعظم حجة بن الحسن العسکری روحی فداه مؤسس مهدیه ومهدیه ها و خیریه وخیریه ها ومؤید امام زمان بود.
کسی که دربحران جهالت و فساد و فحشا جوانهای گمراه را بسوی خدا و اهلبیت و امام زمان هدایت کرد.
کسی که جلوی فاسقان و فاجران و فاسدان و شراب خواران و طاغیان و طاغوت زمان خود یعنی شاه معدوم ایستاد و جانش را بخاطر خدا و اهلبیت وامام زمان علیهم صلوة الله و امام خمینی رضوان اللَّه تعالی علیه و انقلاب به خطرانداخت و در این هدف شریف شهید گردید.
کسی که دائم ذکر حجة بن الحسن برروی زبانش بود و تا آخرین لحظه عمرش اسم حجة بن الحسن از زبانش قطع نشد و
روی منبرهامی فرمود:
همه شب برآستانت شده کارمن گدائی بخدا که این گدائی ندهم به پادشاهی
همه شب نهاده ام سر چو سگان برآستانت که رغیب در نیاید به بهانه گدائی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که تودربرون چه کردی که درون خانه آئی
یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن
یافرمود:
دیده درهجر تو شرمنده احسانم کرده بسکه شبها گهر اشک بدامانم کرد
آقاجان من دیگه ازچشمم خجالت میکشم ازبس این چشم ازفراغت گریه کرد
شمهای ازگل روی عوگفتم باشمع آنقدر سوخت که ازگفته پیشمانم کرد
شمهای ازگل روی تو به بلبل گفتم این تنگ حوصله روسوای گلستانم کرد
یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن عمرم تمام گشت زهجران روی توترسم شهابه خاک برم آرزوی تو
یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن