ملازمت حيا با عقل
خردمندترين مردم باحياترين آنهاست.
اولين چيزي كه خدا خلق كرد، عقل بود. هرگونه به او امر كرد، عمل نمود و او را بر تمامي خلقش گرامي دانست و 75 لشگر براي آن قرارداد كه از جملهي آنها حيا بود.
روايت زيبا و لطيفي از اميرالمؤمنين(عليهالسلام) است که حضرت جبرئيل بر حضرت آدم(عليهالسلام) نازل شد و به آدم گفت: من مأمور شدهام كه تو را در انتخاب يكي از سه چيز مخير سازم پس يكي را برگزين و دوتا را واگذار. آدم گفت: آن سه چيز چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: عقل و حيا و دين. آدم گفت: عقل را برگزيدم. جبرئيل به حيا و دين گفت شما بازگرديد و او را واگذاريد. ولي آن دو گفتند: ما مأموريم هر جا عقل باشد، با او باشيم. گفت شأن شما همين است و بالا رفت.
حيا اولين نشانهي فهم و عقل در انسان است و ايمان آخرين مراتب عقل است و محال است کسي به مرحلهي آخر، يعني ايمان برسد، ولي حيا که مرحلهي اول است را نداشته باشد. پيامبر اکرم(صلياللهعليهوآله) ميفرمودند: انسان اگر عاقل باشد، خيلي چيزها را خود به خود رعايت ميکند. ايشان در مورد عاقل دو ويژگي بيان کردند که با اين ويژگيها عاقل شناخته ميشود. يکي از آنها اين است: «لحظهاي از حيا جدا نميشود.»
در روايات حيا ذكر، ديده و ميوهي عقل محسوب ميشود:
هر عضوي ذکري متناسب با خود دارد و ذکر عقل بزرگداشت خداوند و حياست.
خدا عقل را از نور ذخيره شده و پنهان خود آفريد و حيا را ديدگان او قرار داد.
عقل درختي است كه ميوهاش بخشندگي و حياست.
جالب است بدانيم ايمان را هم درختي ميدانند كه شكوفهي آن حياست.