براساس روایتی از خاطرات آزاده جانباز احمدزاده در کتاب (عرصه خون)
روزهای طاقت فرسای اسارت یکی پس از دیگری سپری می شد اسراء علاوه بر شکنجه های جسمی و روحی دچار انواع بیماری های صعب العلاج می شدند و عده ای در اثر بی توجهی عراقی ها به شهادت می رسیدند یا موجب معلولیت می شدند.
باتوجه به این که دراردوگاه آب کم بود و نمی شد کاملا " بهداشت رارعایت کرد به تبع آن بشتر اسراء به مریضی اسهال مبتلا می شدند ازطرفی هم آن هایی که به این مریضی دچار می شدند بهیارعراقی می گفت باید نمونه بیارید تامن یقین بدانم که شما اسهال دارید لذا بیشتر اسراء ابتدا ءکه به این مریضی مبتلا می شدند خجالت می کشیدند که نمونه را روی مقوا بگذارد و دربین همه ی اسراء به عراقی نشان بدهند که مثلا" ما مریض هستیم این کار به سختی انجام می شد اسهال تبدیل به اسهال چرکی می شد وکمی که زمان می گذشت اسهال خونی می شد که دیگه معالجه ی آن بسیار مشکل بود این جا دیگه اسراء مجبور بودند که یک نمونه از اسهال خود را روی مقوا قرارداده وبه عراقی نشان بدهند که او هم یه مشت قرص می داد اگر معالجه نمی شد به بیماران اعزام می کردند که ازچند نفر یه نفر جان سالم بدر می برد
معمولا به دلیل عدم وجود بهداشت درآسایشگاههای اردوگاه 15 اسراء مبتلا به بیماریهای زیادی می شدند که یکی ازآن ها بیماری گال بود بهیار اردوگاه که ایرانی و همدانی هم بود اسمش تدین بود که معروف شده بود به دکتر تدین ایشان ماهانه می آمدند اسراء رو چک می کردند هرکسی که این مریضی روداشت از مجموعه اش جدا می کردند
تا اینکه به دیگران سرایت نکند حال اصل مطلب این جاست که تابستان ها این مریضی بیشتر شایع می شد یه بار همه ی افرادی که دراردوگاه به این مریضی مبتلا شده بودند به آسایشگاه یک جمع کرده بودند می خواستند یه جا معالجه کنند دستور می داند همه باید لخت عور بشوند یه پماد زرد رنگی هم می داند که به بدنشان بمالند و تأثیر گذاری این پماد درآفتاب بهتر بود همه ی مریض هارا همچنان لخت عور می آوردند درجلوی آفتاب قرار می دادند بدون اینکه ستر عورتی داشته باشند لذا درمعرض مستقیم آفتاب قرارگرفتن باعث بهبودی مریضی فعلی می شد ولی سبب یه مریضی دیگری می شد که اون هم گرمازده گی بود باز گرمازدگی باعث اسهال خونی می شد درپایان بشتر عزیزان به ملاقات خدا می شتافتند