در دنیایی زندگی میکنیم که الکترونیک،دهکده جهانی، انفجار اطلاعات و ... بر سر زبانهاست. بشر امروزی بر اسب تیزرویتکنولوژی نشسته است و با گذشت هر ثانیه، هزاران در علم به رویش گشوده میشود.
اماگویا این پیشرفتهای علمی و آسایشهای ظاهری ناشی از آن، تمام آن چیزی نیست که آدمیبدان محتاج میباشد و به نظر میرسد دنیای امروز در فراهم کردن آرامش برای انسان عاجز بوده است.
آمارهای بیماریهای روانی از قبیل افسردگی، لحظه به لحظه در حالافزایش است و جای شگفتی دارد که این مشکلات در ممالک پیشرفته به مراتب بیشتر وجوددارد. براستی چرا؟
شاید به این خاطر است که انسانی که در شبانهروز برنامهریزی دقیقی برای جسم خویش نموده، غافل از بعد دیگر وجودش که همان روح و روانش میباشد، بوده است. ما همگی به دنبال چیزی هستیم که روان مضطرب ما را آرام کند. به دنبال آرامش و آسایشی هستیم که بر جان ما نشیند و لذت زندگی را به ما نشان دهد. اما غافلیم که آرامش ما در گرو پاسخ به نیازهای فطری ما میباشد.
همان نیازهایی که در آغاز به وجود آمدن ما، در نهاد ما موجود بوده است. انسان به تکیهگاهی نیازمند است؛ به قدرتی بیمنتها که بر آن تکیه زند؛ و آن کسی جز خدای بزرگ نیست ... بشر امروز خدا را از یاد برده و یا به خدایی معتقد است که از او هیچ کاری ساخته نیست.