انتخاب رنگ سبز انتخاب رنگ آبی انتخاب رنگ قرمز انتخاب رنگ نارنجی
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: فقط بخون.‌نخونی از دست دادی….

Threaded View

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    April_2013
    عنوان کاربر
    مدیر انجمن
    میانگین پست در روز
    0.81
    نوشته ها
    3,299
    صلوات
    144
    دلنوشته
    6
    برای شفای عزیزی که سالها در اسارت بوده و الان حالش وخیم است التماس دعا دارم
    صلوات و تشکر
    1,162
    مورد صلوات
    3,816 در 2,089 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    دریافت کتاب
    0
    آپلود کتاب
    0

    پیش فرض فقط بخون.‌نخونی از دست دادی….




    فقط بخون.‌نخونی از دست دادی….







    خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
    بی نهایت خسته و افسرده ام
    تا میان گور رفتم دل گرفت
    قبر کن سنگ لحد را گل گرفت



    روی من خروارها از خاک بود
    وای، قبر من چه وحشتناک بود!

    بالش زیر سرم از سنگ بود
    غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود



    هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
    سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
    خسته بودم هیچ کس یارم نشد
    زان میان یک تن خریدارم نشد



    نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
    ترس بود و وحشت و دلواپسی
    ناله می کردم ولیکن بی جواب
    تشنه بودم، در پی یک جرعه آب



    آمدند از راه نزدم دو ملک
    تیره شد در پیش چشمانم فلک
    یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
    دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟



    گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
    لرزه بر اندام من افتاده بود!
    هر چه کردم سعی تا گویم جواب
    سدّ نطقم شد هراس و اضطراب



    از سکوتم آن دو گشته خشمگین
    رفت بالا گرزهای آتشین
    قبر من پر گشته بود از نار و دود
    بار دیگر با غضب پرسش نمود:



    ای گنه کار سیه دل، بسته پر
    نام اربابان خود یک یک ببر
    گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
    گوش گویا نامشان نشنیده بود



    نامهای خوبشان از یاد رفت
    وای، سعی و زحمتم بر باد رفت
    چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
    بار دیگر بر سرم فریاد کرد:



    در میان عمر خود کن جستجو
    کارهای نیک و زشتت را بگو
    هر چه می کردم به اعمالم نگاه
    کوله بارم بود مملو از گناه



    کارهای زشت من بسیار بود
    بر زبان آوردنش دشوار بود
    چاره ای جز لب فرو بستن نبود
    گرز آتش بر سرم آمد فرود



    عمق جانم از حرارت آب شد
    روحم از فرط الم بی تاب شد
    چون ملائک نا امید از من شدند
    حرف آخر را چنین با من زدند:



    عمر خود را ای جوان کردی تباه
    نامه اعمال تو باشد سیاه
    ما که ماموران حق داوریم
    پس تو را سوی جهنم می بریم



    دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
    دست و پایم بسته در زنجیر بود
    نا امید از هرکجا و دل فکار
    می کشیدندم به خِفّت سوی نار



    ناگهان الطاف حق آغاز شد
    از جنان درهای رحمت باز شد
    مردی آمد از تبار آسمان
    دیگران چون نجم و او چون کهکشان



    با دلِ پُر
    امید؛چشم انتظاریم هنوز...

  2. 2 کاربر برای پست " ملکوت " عزیز صلوات فرستاده.

    مدیریت محتوایی انجمن (2013_12_07), مشعشع (2013_12_07)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خدا معدن خوبي‌هاست ؟
    توسط مشکاة در انجمن اثبات وجود خدا
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 2013_12_18, 01:54 PM
  2. فهرست مسابقات شهر نورانی قرآن
    توسط گل مريم در انجمن اخبار انجمن
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2013_12_13, 04:23 PM
  3. امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
    توسط گل مريم در انجمن امام حسین علیه السلام
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 2013_11_13, 10:37 PM
  4. دین برتر است یا اخلاق ؟
    توسط مهدی در انجمن کلیات اخلاق
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 2013_07_20, 09:49 AM
  5. *غنچه تا غنچه است.....!
    توسط مشکاة در انجمن حجاب و عفاف
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 2013_05_04, 03:50 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

کانال ترجمه ی شهر نورانی قرآن

انجمن شهر نورانی قرآن محیطی پر از آرامش و اطمینان که فعالیت خود را از فروردین سال 1392 آغاز نموده است
ایمیل پست الکترونیکی مدیریت سایت : info@shahrequran.ir

ساعت 02:04 PM