از دو پيشواى نور حضرت باقر(علیه السلام) و فرزند گرانمايه اش حضرت صادق (علیه السلام) آورده اند كه: واللّه ما كان سقيما و ما كذب» به خداى سوگند كه ابراهيم نه بيمار بود و نه دروغ گفت.
اين روايت را كه بيمارى و دروغ را نفى مى كند، به يكى از دو صورت مى توان تقسيم كرد:
1- ممكن است به يكى از ديدگاههاى چندگانه اى كه گذشت حمل كرد و بر آن اساس گفت: ابراهيم نه بيمار بود و نه دروغ مى گفت.
2- و ممكن است بگوييم منظور آن حضرت اين بود كه: هركسى كه سرانجام مى ميرد، و مرگ بر او نوشته شده است، اگرچه در حال حاضر بيمار هم نباشد، در حقيقت در تيررس بيمارى و مرگ است و اگر بگويد من بيمارم، دروغ نگفته است. و نيز پارهاى آورده اند كه ابراهيم در سه مورد دروغ گفت:
1- نخست همانجا كه گفت من بيمارم و در مراسم آنان شركت نكرد.
2- آن گاه كه شكستن بتها را به بت بزرگ نسبت داد.
3- و زمانى كه همسرش «ساره» را براى نجات از خطرِ دشمنى، خواهر خويش خواند.
امّا اين روايت را نيز مى تواند به «توريه» تفسير كرد و گفت آن حضرت در اين مورد نيز از اين واژه ها و سخنان، مفهوم و منظور ديگرى داشت، چرا كه در مورد نخست منظورش اين بود كه: من هم همانند بسيارى از مردم بيمار خواهم شد؛ و در مورد دوّم مى خواست آنان را به انديشه و تفكّر برانگيزد كه هان اى تيره بختان! شما كه مى دانيد كه از بت بزرگتان هم كارى ساخته نيست، پس چرا بتها را مىپرستيد؟!
و در مورد سوّم نيز منظورش اين بود كه: «ساره» خواهر دينى اوست و نه خواهر حقيقى او.
در روايت آمده است كه: «توريه» يا «معاريض» راه نجات از آلوده شدن به دروغ است و منظور از آن، اين است كه گوينده، سخنى را بر زبان مى آورد كه ظاهرى دارد، امّا خودش چيز ديگرى را اراده مى كند، گرچه شنونده همان ظاهر گفتار او را بگيرد و منظور حقيقى او را درنيابد.
اين شيوه از گفتار، دروغ نيست، بلكه چيز ديگرى است كه از آن به «توريه» تعبير مى گردد، چرا كه دروغ كارى زشت و ناپسند است و به همين دليل هم نه زيبنده پيامبران خداست و نه آنان زبان به دروغ مى گشايند؛ چرا كه دروغ آفت اعتماد است و پيامبران كه چهره هاى مورد اعتماد و اطمينان مردم هستند، و برگزيده بارگاه خدا از اين شيوه ناپسند سخت به دور و پاك و پاكيزه اند.(مجمع البیان)