PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مثل پشه



گل مريم
2013_08_15, 09:31 AM
3 - مثل پشه

ان الله لايستحى اءن يضرب مثلا ما(23) بعوضة فما فوقها فاءما الذين ءامنوا فيعلمون اءنه الحق من ربهم واءما الذين كفروا فيقولون ماذآ اءراد الله بهذا مثلا يضل به كثيرا ويهدى به كثيرا وما يضل به الا الفسقين .(24)

"خداوند از اين كه (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه و حتى كمتر از آن ، مثال بزند، شرم نمى كند. (در اين ميان ) آنان كه ايمان آورده اند، مى دانند حقيقتى است از طرف پروردگارشان ، و اما آنها كه راه كفر را پيموده اند، (اين موضوع را بهانه كرده ،) مى گويند:

منظور خداوند از اين مثل چه بوده است ؟! (آرى ،) خدا جمع زيادى را با آن گمراه و گروه بسيارى را هدايت مى كند، ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد!".


23- معناى كلمه ((ما)) در عبارت ((مثلا ما)) و همچنين در ((قليلا ما)) و ((كثيرا ما)) مبهم و غير معين است كه جمله بعد از آن معنايش را بيان مى كند. بنا بر اين بسيارى از اديبان گفته اند: جمله بعوضة فما فوقها عطف بيان ((مثلا ما)) است .
24- بقره / 26.

گل مريم
2013_08_15, 09:35 AM
زد به لا يستحيى آن شاه اجل



بر بعوضه اهل دنيا را مثل


پس به مافوقش كه آن بال بق است (25)


نيست ممنوع آن مثالى كز حق است


كافران گويند زان مقصود چيست


غير دنيا و اهل آن مقصود نيست


يعنى اين دنيا كم از بال بق است


نزد حق وان كس كه او اهل حق است


هست مغبون آن كه او بربال بق


قانع آمد شد حسود اهل حق






گمرهان را زان فزايد اشتباه


يافت زان اهل هدايت انتباه


زان يضل گفت سلطان نصير


بهر قومى هم به يهدى كثير


زان نشد گمره كس الا فاسقون


كه بود آن قلب دونشان واژگون


فاسق از دنيا نگيرد جز وبال


هم فزايدشان ز قرآن بر ضلال


سركش از رحمان و با شيطان خوشند


وز دم شيطانى اندر آتشند


شد صفات نفسشان غالب به قلب


گشتشان نور قبول از قلب سلب


بعدشان بر بعد، از قرآن فزود


منظلم تر شد دل ظلمت نمود(26)








25- ((بق )): يعنى پشه .
26- تفسير صفى ، ج 1، ص 9 - 10.

گل مريم
2013_08_15, 09:37 AM
شاءن نزول و وجه تشبيه :

جمعى از مفسران از "ابن عباس " درباره شاءن نزول آيه فوق چنين نقل كرده اند:

هنگامى كه خداوند در آيات گذشته پيرامون اوصاف منافقين ، دو مثال (آتش و باران ) را بيان كرد، منافقين گفتند: خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثالهايى بزند، و به اين طريق در "وحى " بودن قرآن اظهار ترديد كردند. در اين موقع ، آيه بالا نازل شد و به آنها پاسخ داد.
بعضى ديگر گفته اند: هنگامى كه در آيات قرآن ، مثالهايى به "ذباب" (مگس ) و "عنكبوت" نازل گرديد، جمعى از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده ، زبان به اعتراض گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه "وحى" آسمانى است كه سخن از "عنكبوت " و "مگس" مى گويد؟ آيه فوق نازل شد و با تعبيراتى زنده به آنها جواب داد.(27)

بعضى از مفسران مى گويند، تعبير به "يستحيى" در آيه ، احتمال دارد در مقابل سخن كافران باشد كه مى گفتند: اءما يستحيى رب محمد اءن يضرب مثلا بالذباب والعنكبوت ؛ آيا خداى محمد شرم نمى كند كه در كتاب خود به مگس و عنكبوت مثال بزند".

خداوند در جواب آنان فرمود: ان الله لايستحى اءن يضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها.

گل مريم
2013_08_15, 09:38 AM
كافران و بهانه جويان خردى پشه يا مگس را وسيله استهزاى قرآن و اعتراض به آن قرار داده بودند، در صورتى كه :

اولا: در مثال مناقشه نيست ، آنهم مثلى كه از ناحيه خدا صادر شود. زيرا همه كائنات مخلوق او هستند و براى او كوچك و بزرگ ندارد. ممكن است گاهى مصلحت در اين باشد كه به يكى از موجودات بسيار كوچك طبيعت ، همانند پشه و يا حتى كوچك تر از آن و يا كمى بزرگتر از آن مانند مگس و عنكبوت مثال بزند، و گاهى به موجودات بزرگ .

ثانيا: هنگامى كه گوينده در مقام "تحقير" و بيان "عجز" و ناتوانى مدعيان است ، بلاغت سخن ايجاب مى كند كه براى نشان دادن ضعف و زبونى آنان به موجودهاى ضعيفى مثل بزند و آنها را از جهت ضعف به پشه ، مگس ، عنكبوت و امثال آن تشبيه كند. لذا در اين گونه موارد، اگر به جاى اين مثالهاى كوچك ، از مثالهاى بزرگى همچون آفرينش ‍ كواكب و آسمانهاى پهناور استفاده شود، بسيار نامناسب است و هرگز با اصول فصاحت و بلاغت سازگار نخواهد بود.

گل مريم
2013_08_15, 09:41 AM
زمخشرى مى گويد:
"تعجب آور است از اينها كه چگونه اين مثلها را انكار كردند در حالى كه مردم همواره به "چهار پايان "، "پرندگان"،"مار و افعيهاى زمين "، "حشرات "، "كرم" و "جانوران كوچك " مثال مى زنند و اين گونه مثلها در ميان عرب شهرنشين و بيابان گرد معروف است و آنان گاهى به حقيرترين چيزها مثل مى زنند و مى گويند:

اجمع من ذرة : "جمع كننده تر از مورچه"،
و اءجراء من الذباب : "و گستاخ تر از مگس"،
و اءسمع من قراد: "و شنونده تر از ميمون"،
و اءصرد من جرادة : "و ضعيف تر از ملخ (در مقابل سرما)"،
و اءضعف من فراشة : "و ضعيف تر از پروانه "،
و آكل من السوس : "و خورنده تر از موريانه "،

و اعراب اگر بخواهند كسى را به پشه تشبيه كنند، اين گونه مى گويند:

اءضعف من بعوضة : "ضعيف تر از پشه "،
و اءعز من مخ البعوض (28): "نايابتر از مغز سر پشه ".


28- تفسير الكشاف ، ج 1، ص 112، چاپ بيروت .

گل مريم
2013_08_15, 09:42 AM
علامه طبرسى به نقل از "ربيع بن انس " مى گويد:

پشه تا وقتى كه گرسنه باشد زنده است و همين كه سير و فربه شد، مى ميرد. همچنين مردمى كه اين مثل در باره آنان زده شده است ، وقتى كه همه چيز دنيا برايشان فراهم مى گردد و موقع كاميابى فرا مى رسد، ناگاه دست حق گريبان آنها را مى گيرد چنانكه خداوند مى فرمايد:
فلما نسوا ماذكروا به فتحنا عليهم اءبواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بمآ اءوتوا اءخذنهم بغتة ....(29)
"(آرى ) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد و) آنچه را به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه چيز (از نعمتها) را به روى آنها گشوديم ؛ تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آنها بستند)؛ ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم )".(30)



29- انعام / 44.
30- تفسير مجمع البيان ، ج 1، ص 165.

گل مريم
2013_08_15, 09:45 AM
نكته ها:

الف - معناى (فما فوقها):

در اين كه منظور از كلمه (فما فوقها) چيست ؟ مفسران دو گونه تفسير كرده اند: گروهى گفته اند منظور "بالاتر از آن در كوچكى " است ، زيرا آيه در مقام بيان كوچكى مثال است و برترى از اين نظر مى باشد.

بنابراين معناى آيه چنين خواهد بود: "(خداوند از مثال زدن ) به پشه و كوچك تر از آن (همانند بال پشه ) شرم ندارد".

چنانكه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه فرمود:
ان الدنيا لا تعدل عند الله بجناح بعوضة ؛(31) دنيا در نزد خدا به اندازه بال پشه اى ارزش ندارد.

در حديثى ديگر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: لو كانت الدنيا تعدل عندالله جناح بعوضة ما سقى كافرا منها شربة ماء؛(32) اگر دنيا پيش خدا به اندازه بال پشه ارزش مى داشت ، هرگز به كافران قطره اى آب نمى داد.

بعضى ديگر گفته اند: مراد "بالاتر از نظر بزرگى " است . در اين صورت ، جمله (فما فوقها) به معناى "مازاد عليها" است ؛ يعنى خداوند از مثل به موجود كوچكى همچون پشه ابا ندارد، چه رسد به موجود بزرگتر از آن مانند مگس و عنكبوت . خلاصه اين كه خداوند متعال براى ارشاد بندگان ، هم به موجودات كوچك مثال مى زند و هم به مخلوقات بزرگ ؛ هر كدام بر طبق مقتضاى حال و به تناسب موضوع .(33)



31- مجله مكتب انقلاب ، ش 1، ص 21.
32- پاورقى تفسير الكشاف ، ج 1، ص 116.
33- اقتباس از تفسير لاهيجى ، ج 1، ص 24.

گل مريم
2013_08_15, 09:47 AM
ب - معناى اضلال الهى

در جمله يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا نيز، ميان مفسران دو نظريه است : گروهى مى گويند اين جمله ، نقل گفتار كافران است كه در اعتراض به مثلها مى گفتند: "خدا چه منظورى از اين مثلها دارد كه مايه تفرقه شده ، گروهى را به وسيله آن هدايت كرده ، و گروهى را گمراه ساخته است ؟!".

جمعى ديگر از مفسران احتمال داده اند كه جمله مذكور سخن خدا باشد، نه نقل گفتار كافران . در اين صورت معناى آيه چنين خواهد بود كه خداوند در جواب آنان كه مى گفتند: ماذا اءراد الله بهذا مثلا؛ "هدف خدا از اين مثلها چيست ؟" مى فرمايد: "هدف اين است كه گروه زيادى را هدايت و گروه ديگرى را گمراه مى سازد، ولى جز فاسقان گمراه نمى شوند".

خلاصه اين كه خداوند به وسيله اين گونه مثالها بندگانش را آزمايش مى كند، و در نتيجه مؤمنان در آن تفكر و انديشه مى كنند و هدايت مى شوند و كافران و فاسقان چون و چرا و اعتراض مى نمايند و گمراه مى گردند؛ يعنى آنچه كه باعث گمراهى آنان شده ، كفر و فسق و لجاجت آنهاست ، نه اين نوع مثالها.

مثلا: اگر كسى طلا يا نقره اى را براى آزمايش به كوره بيندازد و معلوم شود طلا يا نقره فاسد و قلابى بوده ، به او مى گويند، "اءفسدت فضتك ؛ نقره ات را فاسد كردى ". منظور اين است كه طلا و نقره ات در آزمايش ، بى عيار و قلابى از كار در آمد، نه اين كه تو آن را فاسد كردى .

همچنين اگر شتر كسى گم شود، مى گويند: "فلان اءضل ناقته ؛ فلانى شترش را گم كرد". مراد اين است كه شترش گم شده است ، نه اين كه عمدا و از روى قصد آنرا گم كرده است .

با توجه به دو مثال فوق ، معناى يضل به كثيرا اين است كه چون كافران و فاسقان كفر و فسق پيشه كرده اند، خداوند هم عنايت خاص و دستگيرى ويژه اش را از آنان بر مى دارد و به حال خود رهايشان مى سازد. به قول شاعر:



راه هست و چاه و ديده بينا و آفتاب



تا آدمى نگاه كند پيش ‍ پاى خويش



چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود


بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش