PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هر روز با سالکان(آشنایی با اسوه های اخلاق)



مهدی
2013_08_04, 10:57 PM
آیت الله سید علی قاضی


http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQOGwgSNPrN9AqTAoc3hylPOEU2pxNm_ DvWG5VRt1ea1K3LaoOB-w





حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند.
در ایشان، سید حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود که از شاگردان برجسته آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت.
درباره ایشان گفته اند زمانی که قصد داشت سامرا را ترک کند و به زادگاه خویش تبریز باز گردد استادش میرزای شیرازی به وی فرمود در شبانه روز یک ساعت را برای خودت بگذار.
یک سال بعد چند نفر از تجار تبریز به سامرا مشرف می شوند و با آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی ملاقات می کنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را جویا می شود، می گویند:
« یک ساعتی که شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند. »

مهدی
2013_08_04, 10:57 PM
تحصیلات


سید علی قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوار سید حسین قاضی و میرزا موسوی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز کرد.
پدرش به علم تفسیر علاقه و رغبت خاص و ید طولایی داشته است، چنانکه سید علی آقا خودش تصریح کرده که تفسیر کشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنین ایشان ادبیات عربی و فارسی را پیش شاعر نامی و دانشمند معروف میرزا محمد تقی تبریزی معروف به «حجة الاسلام» و متخلص به « نیر» خوانده و از ایشان اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می کرد و شعر طنز ایشان را که هزار بیت بود از بر کرده بود و می خواند.
ایشان در سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلی خویش قرار داد.
آیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد، دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330هـ ق به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به طهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرری در جوار شاه عبدالعظیم اقامت گزید.

مهدی
2013_08_04, 10:58 PM
اساتید



ایشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی، عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی و حاجی میرزا حسین خلیلی درس خواند و مخصوصاً از بهترین شاگردان این استاد اخیر به شمار می آمد که در خدمت وی تهذیب اخلاق را تحصیل کرد.

آقازاده سید علی آقا قاضی نقل می کند:
« ... میرزا علی آقا قاضی بسیار از استادش میرزا حسین خلیلی یاد می کرد و او را به نیکی نام می برد و من ندیدم کسی مثل این استادش او را در شگفتی اندازد و هر وقت نام این استاد نزدش برده می شد به او حالت بهت و سکوت دست می داد و غرق تأملات و تفکرات می شد! »
ایشان از سن نوجوانی تحت تربیت والد گرامی، آقا سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می باشد و بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آیت الله شیخ محمد بهاری و آیت الله سید احمد کربلایی معروف به واحد العین و به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از مبرزترین شاگردان ملاحسینقلی همدانی(ره) بودند.
درباره ملاحسینقلی همدانی حکایات های بس شگفت آوری نقل شده، که گویای عظمت، روح بلند و نفوذ معنوی ایشان می باشد. او با عشق و همت بی نظیر زمان زیادی از عمرش را به تربیت مستعدین سپری کرد تا این که توانست 300 نفر را تربیت کند که هر یک از آنها یکی از اولیای الهی شدند، مانند شیخ محمد بهاری، مرحوم سید احمد کربلایی، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و ... .
سلسه اساتید ملاحسینقلی همدانی به حاج سید علی شوشتری و سپس به شخصی به نام ملاقلی جولا می رسد.
آقا سید علی قاضی در عراق به خدمت جمعی از اکابر اولیاء رسید و از آن جمله سالهایی چند در تحت تربیت مرحوم آقا سید احمد کربلایی معروف به واحدالعین، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولیاء أبرار ارتقاء گزید، چندان که در تهذیب اخلاق شاگردان و مریدان و ملازمان چندی را تربیت کرد.
آقا سید علی آقای قاضی درباره این استادش می فرماید:
« شبی از شبها را به مسجد سهله می گذارنیدم- زاده الله شرفاً- به تنهایی به نیمه شب یکی در آمد و به مقام ابراهیم علیه السلام مقام کرد و از پی فریضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشید. آنگاه برفتم و دیدم عین الانسان و الانسان العین آقا سید احمد کربلایی بکاء است، و از شدت گریه، خاک سجده گاه گل کرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان می خندید که صدای او به بیرون مسجد می رسید. »
آیت الله شیخ علی سعادت پرور نقل می کند:
« وقتی مرحوم آقا سید علی قاضی جوانی بیش نبود، پدر مرحومش آقا سید حسین قاضی که خود از دست پروردگان مرحوم عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی بود به آقای قاضی سفارش کرده بود که هر روز به محضر استاد مشرف شده و چند ساعتی در محضرش بنشیند، اگر صحبت و کلامی شد که بهره گیرد و گرنه به صورت و هیئت استاد نظاره نماید. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا می کرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلی نخجوانی یکی پس از دیگری در اثر مرض وبا رحلت می کردند و ایشان بدون هیچ ناراحتی و انزجار قلبی به شکرگزاری مشغول بود. وقتی از وی علت این عمل را جویا شدند فرمود:
قباله های زمین را دیده اید که وقتی کسی صاحب یکی از آنها شد، هر کاری که دلش خواست با زمین اش انجام می دهد؛ حالا هم خدای سبحان صاحب و مالک اصلی این فرزندان و همه چیز من است و هر کاری که بخواهد با آنان انجام می دهد و کسی را حق سوال و اعتراض نیست! »

مهدی
2013_08_04, 11:00 PM
درجه اجتهاد


پس از اقامت در نجف اشرف، تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، شیخ محمد مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی و... ادامه دادند و سرانجام کوشش های خستگی ناپذیر مرحوم آیت الله قاضی در راه کسب علم، کمال و دانش، در سن 27 سالگی به ثمر نشست و این جوان بلند همت در عنفوان جوانی به درجه اجتهاد رسید.

جامعیت علمی


آقا سید هاشم حداد از شاگردان ایشان می فرمود:
« مرحوم آقا (قاضی) یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی نظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بی نظیر بود. از جهت ادبیات عرب و لغت و فصاحت بی نظیر بود، حتی از جهت تجوید و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه ای که احیاناً حضور پیدا می نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکالهای تجویدی و نحوه قرائتشان را می گفت... »
آیت الله خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل می کردند که:
کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم!
مرحوم قاضی در لغت عرب بی نظیر بود، گویند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربی را چنان می سرود که اعراب تشخیص نمی دادند سراینده این شعر عجمی(غیر عرب) است. روزی در بین مذاکرات، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله مامقانی(ره) به ایشان می گوید:
من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعری عربی بسراید من می فهمم که سراینده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلی درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضی یکی از قصائد عربی را که سراینده اش عرب بود شروع به خواندن می کند و در بین آن قصیده، از خود چند شعر بالبداهه اضافه می کند و سپس به ایشان می گوید: کدام یک از اینها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشخیص دهند.
مرحوم قاضی در تفسیر قرآن کریم و معانی آن ید طولائی داشت و علامه طهرانی از قول مرحوم استاد علامه طباطبائی می فرمودند:
« این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر{المیزان}، از مسیر و روش ایشان پیروی می کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که « فقه الحدیث» گویند از ایشان آموخته ایم. »

مهدی
2013_08_04, 11:01 PM
شاگردان


آیت الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ و عمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که هر کدام از بزرگان وادی عرفان و اخلاق محسوب می شوند؛ و البته فقط نام تعدادی از آن ها بر ما معلوم است و این که ایشان در حقیقت چه کسانی را تا قله های بلند عرفان و معنویت بالا کشیده و از شراب گوارای معرفت بر کامشان ریختند، برای ما بصورت کامل و دقیق آشکار نیست. اما به تعدادی از آن ها که مبرز و شناخته شده هستند، اشاره می کنیم:
آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره)
آیت الله سید محمد حسین طباطبائی(ره)
آیت الله سید محمد حسن طباطبایی(ره)
آیت الله محمد تقی بهجت فومنی(حفظه الله)
آیت الله سید عباس کاشانی(حفظه الله)
آیت الله سید عبد الکریم کشمیری(ره)
آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)
آیت الله علی اکبر مرندی(ره)
آیت الله سید حسن مصطفوی تبریزی
آیت الله علی محمد بروجردی(ره)
آیت الله نجابت شیرازی(ره)
آیت الله سید محمد حسینی همدانی
آیت الله سید حسن مسقطی(ره)
آیت الله سید هاشم رضوی کشمیری(ره)
حاج سید هاشم حداد(ره)
و ...

مهدی
2013_08_04, 11:01 PM
در پی محبوب


ایشان از جوانی به دنبال تزکیه و تهذیب نفس و کسب معنویت و معارف بلند اسلام بود و در این راه چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود.
ضمیر الهی اش او را به عالم قدس می خواند و او که قصد کوی جانان را در سر دارد، می خواهد به هر نحو شده از این خاکدان طبیعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد.
می داند که جانب عشق عظیم است و نباید به راحتی از دستش بدهد و فرو بگذاردش، برای همین چهل سال است که مشغول مجاهده است.
چهل سال است که آداب عبودیت می آموزد و هنوز معشوق به حضور خود راهش نداده است!
خود ایشان می گوید:
« نزد هر کس احتمال می دادم از او چیزی بفهمم، می نشستم اگر مطلبی را می فهمیدم، که خود خدا نعمت داده بود و اگر نمی فهمیدم دیگر به آن شخص مراجعه نمی کردم. »

مهدی
2013_08_04, 11:02 PM
تقیّد تام به آداب شرع



برای همین آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعایت مستحبات و ترک مکروهات ملزم ساخته بود تا امری از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار می کند که به حسب طاقت بشری هیچ مستحبی از او فوت نمی شود تا آن جا که بعضی از مخالفان و معاندان می گویند:
« قاضی که این قدر خود را مقیّد به آداب کرده شخصی ریایی و خودنماست. »
و عده ای دیگر هم با وجود مخالفت باز نمی توانند تحسینش نکنند.
یکی از مخالفین ایشان می گوید:
« من سفر بسیار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسیاری از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقیقتاً هیچ کس را همانند قاضی تا بدین حد مقید به آداب شرع ندیده ام. »
خود ایشان می گوید:
« چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفته بود. »
و ایشان نا امید نمی شود، می داند که طلب حقیقی جدا از مطلوب نیست زیرا که شنیده است:
« اذا تقرب الیّ شبراً تقربت الیه ذراعاً:
و هرگاه به اندازه یک وجب به من نزدیک شود به اندازه زراعی به او نزدیک شوم.»
این قدم ها باید برداشته شود و آن نزدیکی باید حاصل گردد تا زمانی که عاشق به معشوق برسد و پرده ها کامل برداشته شود و وصال صورت گیرد و البته معلوم است که معشوق خود در همه جا پیشقدم و مشتاق تر است.
« او نیز اطمینان دارد که باز نشدن در روحانیت، نه از ناحیه بی التفاتی معشوق است بلکه اگر در، بی موقع باز شود صد در صد خام از کار در آید! »
و بعدها آیت الله قاضی که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده، درس استقامت و صبوری را به شاگردانش هم می آموزد و چنین می گوید:
« اگر به جستجوی آب زمین را کندی، نباید خسته و ناامید شوی، اگر وقتش باشد به آب می رسی، وگرنه ناامید مشو که بالاخره به آب می رسی و حتی آ برایت فوران می کند. »
آیت الله نجابت از قول ایشان می گوید:
« چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم و خبری نیست. »

مهدی
2013_08_04, 11:03 PM
صبر و استقامت چهل ساله



بیت زیر از اشعار ایشان می باشد:
و لا تکن کمثل من ان فتح الباب خرج
والزم و کن کمثل من ان فتح الباب ولج
اگر دری باز شد، تو بیشتر استقامت به خرج بده؛ بگو خدایا! افزونش کن؛ باید در عبودیت استقامت ورزید، یعنی صبور شد؛ اگر خواستند بکشندش، بگوید من از خدا دست بر نمی دارم؛ اگر نان و آبش را قطع کردند، استقامت کند، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگوید صرفنظر نمی کنم.
و آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود.
و می گوید:
« هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نصیبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابی دیدم دیدم، ندیدم ندیدم، من کشف نمی خواهم تمام این مدت چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم، من خودش را می خواهم. »
اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جل و علا می داند و می گوید:
« اگر شخص در طلب، استقامت پیدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پیدا می کند و آن وقت لایق اسرار ربوبی می گردد. »
و خود چون استقامت دارد، سرانجام صدای فرشتگان را می شنود که:
« ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون:
آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند که دیگر هیچ ترسی و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد. سوره فصلت آیه 30 ».

مهدی
2013_08_04, 11:04 PM
فتح باب


آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شرفین امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام به جا می آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است.
در راه سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می دود و می گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل علیه السلام هستند، و او آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود.

آیت الله نجابت می گوید:
« تکبیره الاحرام را که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین علیه السلام نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد. »
آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود.
می گوید:
« آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلام در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته؛ من هم یک قصیده تائیه برای امام حسین علیه السلام گفته ام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد. »
« او در اثر طلب حقیقی و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانه رسیده است و یار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابی بیش نبوده و حقیقی ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پیوسته است و چون فهمیده که از عالم خیال چیزی نصیبش نمی شود، باب خیال برایش بسته می شود. »
آیت الله نجابت نقل می کند:
دفعه اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی با ما گرم گرفتند و ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: آقا این وضع اهل معرفت به خیال است یا به حقیقت؟ ناگهان ایشان چشمهایش درشت شد و گفت:
« ای فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می زنم این پندار و خیال است؟! »

مهدی
2013_08_04, 11:05 PM
رحلت


به هر حال، میرزا علی آقا قاضی پس از سالها تدریس معارف بلند اسلامی و تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات کرد و در وادی الاسلام نزد پدر خود دفن شد.
مدت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است.
ایشان در سال های آخر عمر عطش و بی تابی، جسم و روحش را با هم می سوزاند و او مرتب آب می خواهد و می گوید:
« در سینه ام آتش است ساکت نمی شود. »
و دائم با خود تکرار می کند:
گفت من مستسقی ام آبم کشد
گر چه می دانم که هم آبم کشد
طبیبش به وی می گوید:
« آقا من طبیب شما هستم، به شما می گویم در این ماه رمضان روزی 3-2 لیوان آب بخورید. »
و او که می داند این آب آن آتش را خاموش نمی کند تا آخر روزه هایش را کامل می گیرد و می گوید:
« رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم »
لحظات احتضار سخت ترین لحظات برای زمین و زیباترین لحظات برای عارف است.
آیت الله کشمیری می فرمودند:
هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود می فرمود:
« این دارد می رود. »
و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود.

باز آیت الله کشمیری فرمودند:
« بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رؤیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد. »
سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند:
« ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست.
ایشان نقل می کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند.
پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدش در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم.
آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند.
من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. »
او که عمری با عشق و سر سپردگی به مولایش امام حسین علیه السلام سر کرده، غریب نیست اگر حضرتش، کریمانه، خود کسی را سراغش بفرستد تا کارهای دفن و کفن او را بجا آورد. آقا یحیی هرگز آقای قاضی را نمی شناخته ولی از طرف امام حسین علیه السلام در حالت خواب یا مکاشفه برای این امر مأموریت پیدا می کند و تمام کارهای کفن و دفن ایشان را انجام می دهد.
آیت الله بهجت می فرمودند:
« شب قبل از وفات آقای قاضی، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می برند که رویش نوشته شده بود « توفی ولیّ الله » فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است. »

مهدی
2013_08_04, 11:09 PM
تاثیر نجوم در رحلت ایشان


مرحوم علامه آقا سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی نقل نمود که از استادم مرحوم آیت الله العظمی خوئی شنیدم که فرمود:
« در ایام وفات استاد اخلاق آقا سید علی قاضی تبریزی تناثر نجوم رخ داد و این به جهت رفعت مقام آن مرحوم بود.
مرحوم طباطبائی یزدی نقل کرد که ما گفتیم: این اصلاً محال است که ستاره ها به خاطر کسی ریزش کنند و سقوط نمایند ولی استادمان آقای خوئی تأکید نمود، شما انکار کنید من که خودم این واقعه شگفت انگیز را با چشمان خود دیدم و نمی توانم چیزی را که در پیش من یقینی است، انکار نمایم. »


اهل البیت

مهدی
2013_08_05, 06:34 PM
علامه محمد حسین طباطبایی

http://www.aviny.com/bozorgan/tabatabai/Images/189159208169166572481421020179146215811235.jpg


ولادت:

علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد و81 سال عمر پربرکت کرد و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.
اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.

مهدی
2013_08_05, 06:36 PM
تحصیلات واساتید : سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.


علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

استاد ایشان در فلسفه حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.
و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می کند که ((حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. ))
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
((شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.))
و در همان جلسه فرمود:
(( اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.))

مهدی
2013_08_05, 06:38 PM
فعالیت و کسب درآمد :
مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند. فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:
خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود.

مهدی
2013_08_05, 06:39 PM
مهارتهای علامه : فرزند علامه می افزاید:
پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان، تبریز بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ....،

اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی هم استاد صرف و نحو عربی بود هم معانی و بیان هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و ...



شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند...

مهدی
2013_08_05, 06:39 PM
هجرت: به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325هـ.ش عملی می کند.

فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.
طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعی و 35 متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد. پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.
لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت.

مهدی
2013_08_05, 06:40 PM
رحلت :
مهندس عبدالباقی، نقل می کند:
هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت فقط زیر لب زمزمه می کرد « لا اله الا الله! »
حالات مرحوم علامه در اواخر عمر دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر تناول می کردند، و مانند استاد خود، مرحوم آیة الله قاضی این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند


کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: در چه مقامی هستید؟ فرموده بودند: مقام تکلم
سائل ادامه داد: با چه کسی؟ فرموده بودند: با حق
حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:
« یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.
به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:
صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان!
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
علامه تکرار کردند: تا به کجا! و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد
آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
من دیگر بر نمی گردم

مهدی
2013_08_05, 06:41 PM
آیت الله کشمیری می فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت »
ایشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت.

تا بالاخره به شهر مقدس قم که محل سکونت ایشان بود برگشتند و در منزلشان بستری شدند وغیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.
قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند تا در صبح یکشنبه 18 ماه محرم الحرام 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند و برای اطلاع و شرکت بزرگان از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود و جنازه ایشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.

مهدی
2013_08_05, 06:42 PM
چگونگی آشنایی هانری کربن با علامه طباطباییاشاره: آنچه می‌خوانید از زبان فرزند علامه جناب آقای عبدالباقی طباطبایی است.
هانری کوربن که بود و چگونه با علامه طباطبایی آشنا شد؟ هانری کوربن در دانشگاه تهران کرسی فلسفه داشت و هر سال پائیز به ایران می‌آمد و سه ماه در دانشگاه تهران تدریس داشت. آقای مطهری و بعضی آقایان که ارتباطات دانشگاهی داشتند، ایشان را می‌شناختند و به او گفته بودند که بهترین کسی که می‌تواند، تحقیقات متخصصانه و غیر جدولی بکند، علامه طباطبایی است علت اینکه از عبارت غیر جدولی استفاده می‌کنم این است که اکنون مهندسان ساختمان وقتی می‌خواهند جزئیات یک بنا را محاسبه کنند، طی برنامه های رایانه ای، مصالح لازم برای آن بنا را محاسبه می‌کنند و در حقیقت پایه های بنا را از اول در ذهن خود می‌سازند.
برخی علما خود قدرت استنباط ندارند و از استنباط دیگران بهره می‌گیرند. کسانی که پیشرفته می‌شوند، به این جداول احتیاجی ندارند. علامه طباطبایی نیز این گونه بود که در پاسخ به سؤالات به معلومات بیرونی احتیاجی نداشت.

مهدی
2013_08_05, 06:43 PM
به هر حال مرحوم شهید مطهری و دیگران علامه را به کوربن معرفی کردند و از آن پس ارتباط ایشان با کوربن آغاز شد. این دیدارها هر دو هفته یک بار روزهای جمعه در منزل آقای ذوالمجد طباطبایی قمی که وکیل دعاوی بود و در خیابان بهار تهران زندگی می‌کرد، انجام می‌شد. در این زمان آقای دکتر نصر هم به عنوان واسطه در این گفت و گوها شرکت می‌کند. آقای نصر در بچگی برای تحصیل به آمریکا رفته بود و در آن زمان برای تکمیل برخی مباحث مورد علاقه خود به ایران باز گشته بود.

کم کم برخی دیگر از اساتید متوجه این رابطه می‌شوند و آنها هم شرکت می‌کنند. کم کم دایره وسیع تر می‌شود؛ مثل دکتر سپهبدی، دکتر شایگان و دیگران که هر یک تخصص خاصی داشتند؛ برای مثال دکتر شایگان در هند تحصیل کرده بود و در زبان سانسکریت تخصص داشت. و دکتر سپهبدی در فرانسه تحصیل کرده بود و متخصص زیبایی شناسی بود و از این جهت با علامه کار می‌کرد. پرفسور کوربن نیز در شیعه شناسی و مهدویت بیشتر کار می‌کرد و به امام زمان عجل‌الله‌فرجه معتقد بود مرحوم علامه می‌گفت: «پرفسور کوربن به اسلام مؤمن است». خود من این سخن را از ایشان شنیدم یعنی مانند مسلمانان است. جلسات به صورت دو هفته یکبار برگزار می‌شد. این روند 8 الی 10 سال ادامه داشت؛ یعنی تا زمانی که پرفسور کوربن زنده بود. البته علامه با اساتید دیگری نیز در ارتباط بود.


آوینی
تبیان

مهدی
2013_08_07, 10:18 PM
آيت الله العظمي مرعشي نجفي رحمت الله علیه

http://qomnews.ir/images/docs/000008/n00008598-b.jpg


زندگی نامه


در سال 1315ق (1276ش) در نجف به دنیا آمد و «شهاب الدین» نام گرفت. پدرش، آیت‌الله سید شمس الدین محمود مرعشی، از فقها و مدرّسان علوم اسلامی نجف بود. پس از یادگیری خواندن و نوشتن، در نوجوانی به کسوت روحانیت در آمد و به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. ادبیات عرب، فقه، اصول، حدیث، درایه، رجال و تراجم و... را از اساتیدی همچون آیت‌الله آقا ضیاء عراقی، آیت‌الله شیخ احمد کاشف الغطاء و شماری از مراجع تقلید و مدرّسان برجسته حوزه علمیه نجف فرا گرفت.
آیت الله مرعشی، چنان علاقه به یادگیری داشت که سر از پا نمی‎شناخت. خودش در این باره می‎گوید: «هیچ گاه در سنین جوانی به دنبال تمایلات نفسانی نرفتم. همیشه در پی تحصیل علم بودم و هر کجا نشانی از استادی یا عالمی و یا جلسه درسی ـ که مفید تشخیص می‎دادم ـ می‌‌یافتم، لحظه‌‎ای در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسه درس درنگ نمی‎کردم».
ایشان به دستور آیت الله العظمی شیخ عبد الکریم حائری یزدی در شهر قم ماندگار شد و علوم ادبیات عرب، منطق، اصول و فقه را برای طلاب جوان تدریس ‎نمود و در طول بیش از هفتاد سال تدریس در حوزه علمیه قم، دانشمندان بسیاری را تربیت نمود که نام برخی از شاگردان وی عبارتند از: حضرات آیات شهید حسین غفاری، شهید مصطفی خمینی، شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر محمد مفتح، شهید دکتر بهشتی، شهید صدوقی، مرحوم طالقانی، امام موسی صدر، سید مرتضی عسکری.

مهدی
2013_08_07, 10:19 PM
نیکی به والدین

آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین خود قائل بودند. خود ایشان در این باره می‌فرمودند: «وقتی مادرم مرا می‌فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقت‌ها می‌دیدم پدر به خاطر خستگی در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمی‌آمد ایشان را بیدار کنم. همان‌طور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم می‌مالیدم تا ایشان بیدار شود. در این حال که بیدار می‌شد، برایم دعا می‌کرد و عاقبت‌بخیری می‌خواست. من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.»

مهربان با همسر

فرزند ایشان می‌گوید: «پدرم با مادرم خیلی مهربان بود و سعی می‌کرد تا جایی که می‌تواند کارهایش را خودش انجام دهد. به یاد ندارم حتی یکبار هم نسبت به مادرم تندی کرده باشد. ایشان در کارهای منزل به او کمک می‌کرد و وقتی هم کسالتی برای او پیش می‌آمد، پدرم غذا درست می‌کرد و در داخل غذا هم چیزهای جدیدی می‌ریخت و می‌فرمود: حکم خدا نیست که از آسمان آمده باشد که مثلاً آبگوشت باید چنین باشد. [ایشان] یک چیزهایی به غذا اضافه می‌کرد، خیلی هم خوشمزه می‌شد.»

مهدی
2013_08_07, 10:20 PM
برخورد محترمانه با هانری کُربَن


ایشان با مهمانان با ملاطفت و احترام زیادی برخورد می‌کردند. یک بار قرار بود «هانری‌کربن» فیلسوف فرانسوی، خدمتشان برسد. آقا قبلاً در اتاق برای او صندلی آماده کردند، ولی خودشان روی زمین ‌نشستند. هانری کربن به خاطر احترام به استاد، از نشستن روی صندلی خودداری ‌کرد، ولی ایشان فرمودند:« شما چون به صندلی عادت کرده‌اید و نشستن روی زمین برایتان مشکل است، دوست دارم پیش من راحت باشید.» حتی با این که ماه رمضان بود، خواستند که برایش چایی بیاورند، اما هانری کربن گفت: «ماه رمضان است و لازم نیست چایی بیاورید». ایشان پاسخ دادند: «پذیرایی از مهمان برای ما لازم است. چون شما مسافر هستید، اشکالی ندارد» و به مسیحی بودن او اشاره نکردند.

مهدی
2013_08_07, 10:21 PM
بنیان‌گذار تقریب مذاهب


فرزند ایشان در این باره چنین می¬گوید: «پدرم با اکثر علمای سنی کشورهای مختلف ارتباط داشتند و با آنها مکاتبه می‌کردند. این در شرایطی بود که رژیم پهلوی، به اختلاف‌افکنی میان شیعه و سنی دامن می‌زد و تحت تأثیر این فضا، هر کسی که با اهل تسنن ارتباط داشت به سنّی‌گری محکوم می‌شد. این ارتباطات به حدی زیاد بود که ایشان، ده‌ها اجازه روایتی، از شخصیت‌های مطرح اهل تسنن داشتند.»

مهدی
2013_08_07, 10:22 PM
کبوتر حرم حضرت معصومه‌ سلام الله علیها

http://www.hozehkh.com/EntriesImages/1/otherPic/image/gozaresh%20tasviri/%D8%A2%D9%8A%D8%AA%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 9%85%D8%B1%D8%B9%D8%B4%D9%8A%20%D9%86%D8%AC%D9%81% D9%8A18.jpg




حضرت آیت الله مرعشی نجفی، کبوتر حرم حضرت معصومه‌ سلام الله علیها بودند. هفتاد سال، هر سه وعده نمازشان را اول وقت در حرم اقامه می‌کردند و خادم حضرت معصومه‌ سلام الله علیها محسوب می‌شدند. بعضی صبح‌ها که هنوز درِ حرم باز نشده بود، همانجا پشت در می‌نشستند و مشغول عبادت و تهجد می‌شدند. حتی در زمستان که برف سنگینی می‌آمد، بیلچه و جاروی کوچکی با خود می‌بردند، بیرون در حرم را جارو می‌کردند و همانجا مشغول عبادت می‌شدند تا در حرم را باز می‌کردند. خادمان از ایشان خواسته بودند که هر وقت به حرم مشرف می‌شوند، اطلاع دهند تا در را باز کنند، ولی ایشان گفته بودند: «لازم نیست این کار را انجام دهید و هر وقت درِ حرم برای مردم عادی باز می‌شود، من هم همان‌ موقع داخل حرم می‌شوم.»

مهدی
2013_08_07, 10:24 PM
بیمه با تربت کربلا


وقتی که کتابخانه بزرگ ایشان بنا می‌شد به معمار گفتند: «وقتی که پی را کندید و خواستید بتن بریزید، مرا خبر کنید. زمانی که ایشان را خبر کردند، ایشان آمدند و چهار گوشه زمین را تربت سید‌الشهدا‌ علیه السلام ریختند. یکی از آقایان از حکمت آن کار سؤال کرد. ایشان فرمودند: «من با این کار، افرادی که به این کتابخانه می‌آیند را بیمه می‌کنم تا از طریق خواندن کتاب‌های این کتابخانه، انحرافی حاصل نکنند.»

دلّاک زائر حضرت معصومه

در زمان حیات ایشان، حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده می‌کردند. دلاک‌ها هم ـ که مردم را می‌شستند ـ معمولاً ریش بلندی داشتند و سرشان را می‌تراشیدند. روزی مرحوم آیت الله مرعشی که ـ محاسن بلندی داشتند ـ وارد حمام عمومی می‌شوند که از قضا تعدادی مسافر نیز در آنجا مشغول شست‌وشوی خود بودند و با دیدن ایشان، فکر کردند که ایشان دلاک است. یکی از آنها با حالتی آمرانه می‌گوید: «دلاک چرا دیر کردی؟! ما عجله داریم.» ایشان هم بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها می‌شود. در این حین، دلاک وارد می‌شود و وقتی آقا را در این حال می‌بیند، از ایشان عذرخواهی می‌کند. مسافران نیز متوجه اشتباه خود می‌شوند و از آیت‌الله مرعشی عذرخواهی می‌کنند. اما آقا می‌گوید: «زائر حضرت معصومه هستند، اشکال ندارد».

مهدی
2013_08_07, 10:27 PM
روضه خوانی مرعشی برای جوان مست


فرزند ایشان می‌گوید: یک شب، آیت الله مرعشی نجفی به مراسم عقد یکی از آشنایان دعوت می‌شود و مهمانی طول می‌کشد. موقع برگشتن، در تاریکی با یک جوان مست عربده کش مواجه می‌شوند. جوان با تحکم می‌گوید: «شیخ از کجا می‌آیی؟» ایشان هم جریان را توضیح می‌دهند. جوان مست می‌گوید: «برایم روضه بخوان!» آقا بهانه می‌آورند که اینجا منبر و چراغ و روشنایی نیست که روضه بخوانم. جوان روی زمین افتاده و می‌گوید: «خوب این هم صندلی؛ بنشین روی گرده من.» پدرم می‌گفت: «نشستم روی گُرده آن جوان مست تا گفتم یا اباعبدالله، شروع کرد به گریه کردن؛ به حدی که شانه‌هایش تکان می‌خورد و مرا هم تکان می‌داد. از گریه او متأثر شدم و فکر کردم اگر این طور پیش برود، او غش می‌کند. روضه را خلاصه کردم. اما گفت: «شیخ چرا کم روضه خواندی؟» گفتم: «سردم شده» وقتی خواستم خداحافظی کنم، جوان گفت: «من باید تا در خانه شما را همراهی کنم تا یکی مثل من مزاحم شما نشود.» ایشان می‌فرمود: دو ـ سه هفته از این قضیه گذشته بود که در مسجد بالاسر، در محراب نشسته بودم؛ دیدم جوانی آمد و افتاد به دست و پای من و به حضرت معصومه‌ قسمم داد که او را ببخشم. بعد که خودش را معرفی کرد، متوجه شدم که همان جوان مست بوده است. از آن شب به بعد، به کلی دگرگون شد و توبه کرد و به نماز جماعت می‌آمد. این جوان تا آخر عمر در صف اول نماز جماعت ایشان شرکت می‌کرد. محاسن بلندی داشت و عرق‌چین و عبا می‌پوشید و اهل تهجد شده بود. وقتی هم که فوت کرد، تشییع و مراسم ختمش بسیار شلوغ بود.»

مهدی
2013_08_07, 10:27 PM
نمی‌گذارم انگلیسی‌ها ما را از درون تهی کنند



آیت‌الله مرعشی نجفی نقل می‌فرمود: « از بازار نجف عبور می‌کردم؛ دیدم طلبه‌ها در یک مغازه‌ای خیلی رفت و آمد می‌کنند. پرسیدم: «چه خبر است؟!» گفتند: «کتاب‌های علمایی که فوت می‌کنند را اینجا حراج می‌کنند» رفتم داخل؛ دیدم که عده‌ای حلقه‌ زده‌اند و آقایی کتاب‌ها را آورده است و چوب حراج می‌زند و افراد، پیشنهاد قیمت می‌دهند و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌داد، کتاب را می‌خرید. یک فرد عربی هم کنارش نشسته بود که کیسه پولی داشت و بیشترین قیمت‌ها را او می‌داد و کتاب‌ها را می‌خرید. متوجه شدم که او، فردی به نام کاظم، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته کتاب‌ها را می‌خرد و جمعه‌ها به بغداد می‌برد و تحویل انگلیسی‌ها می‌دهد و پولشان را می‌گیرد و بعد دوباره می‌آید و کتاب می‌خرد. از آن موقع تصمیم گرفتم که نگذارم انگلیسی‌ها کتاب‌ها را به یغما ببرند و ما را از درون تهی کنند. بعد از آن، شب‌ها بعد از درس و بحث در یک کارگاه برنج‌کوبی مشغول کار شدم و با کم کردن وعده‌های غذا و قبول روزه و نماز استیجاری، پول جمع کردم و به خرید و جمع‌آوری کتاب‌ها اقدام کردم که حاصل آن، همین کتابخانه بزرگ شده».

مهدی
2013_08_07, 10:28 PM
تنها یک چیز مرا زجر می‌دهد



یکی از خصوصیات برجسته ایشان، ساده زیستی و عدم توجه به مسائل مادی و زخارف دنیوی بود. ایشان پس از اقامت در قم، از نظر مالی، مدت‌ها در وضعیت بدی به سر می‏بردند و مدت‌ها اجاره‏نشین بودند. تا اینکه کم‏کم با تهیه یک زمین کوچک، در آن خانه‏ای ساختند و تا آخر عمرشان نیز در آن زندگی کردند. ایشان هیچ‌وقت از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبودند و هر آنچه به دست می‏آوردند، در راه رفع حوایج مردم، مصرف یا وقف می‏کردند و هیچ‏گاه مالی را به خودشان اختصاص نمی‌دادند.
ایشان در شب آخری که رحلت کردند، به فرزندشان فرمودند: «من خیلی بارم سبک است و هیچ نگرانی ندارم. تنها یک چیز مرا زجر می‏دهد و آن این است که می‏ترسم در ایام زندگی‌ام، نوشته یا صحبت‌های من در هر موردی، باعث شده باشد که حقی ناحق شود یا در همسایگی ما گرسنه‏ای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم که والله و بالله و تالله اگر چنین چیزی بود، من آگاهی نداشته‏ام». ایشان به من نصیحت می‏فرمودند: «بارتان را سبک کنید و از تجمل پرستی و خانه بزرگ و...بپرهیزید که همه چیز ظرف چند دقیقه نابود می‏شود.»

مهدی
2013_08_07, 10:29 PM
من خادم اهل‌بیت علیه السلام، هستم



ایشان از روی عشق و علاقه خاصی که به ائمه معصومین علیهم السلام داشتند، سعی می‏کردند خودشان را خادم ائمه اطهار علیهم السلام کنند. لذا دارای چندین حکم افتخاری در حرم‌های مشاهد مشرفه بودند؛ مثلاً منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت ثامن‌الحجج علیه السلام منصب تدریس و خدمت افتخاری در حرم سید الشهداء علیه السلام منصب تدریس و نقابت سادات و خدمت افتخاری در حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام منصب خدمت افتخاری در حرم احمد بن الامام موسی بن جعفر علیه السلام معروف به شاه چراغ در شیراز، منصب خدمت افتخاری در حرم حضرت عبد العظیم حسنی در شهر ری، منصب خدمت افتخاری در بقعه سید جلال الدین اشرف از احفاد امام موسی بن جعفر علیه السلام در آستانه اشرفیه گیلان و منصب خدمت افتخاری در حرم علی بن الامام محمد باقر علیه السلام در مشهد اردهال کاشان. ایشان همیشه در پایان دست نوشته‏هایشان مرقوم می‏فرمودند: «خادم علوم آل‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم».

مهدی
2013_08_07, 10:30 PM
نهی از منکر



در زمان شاه، رئیس شهربانی قم برای اجرای کشف حجاب به حرم مطهر حضرت معصومه وارد می‌شود. او که مردی گستاخ و بدزبان بود، با داد و فریاد به بانوان باحجابی که در کنار ضریح حضرت معصومه به زیارت مشغول بودند، پرخاش و حمله می‌کند تا چادر را از سرشان بگیرد و فریاد و ناله زنان بلند می‌شود. مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفیکه در آن جا حضور داشتند، بسیار ناراحت می‌شوند و برای جلوگیری از گستاخی رئیس شهربانی، او را از این کار نهی می‌کنند، اما چون او ادامه می‌دهد، سیلی محکمی به صورتش می‌زنند. رئیس شهربانی، آیت‌الله مرعشی را به قتل تهدید می‌کند و به ایشان ناسزا می‌گوید. یک روز بعد از این حادثه، او که در بازار قم عبور می‌کرد، بر اثر ریزش قسمتی از سقف ساختمان بازار و تخریب آوار بر سرش، در دم هلاک می‌شود.

مهدی
2013_08_07, 10:31 PM
تشرف در مسجد سهله

ایشان فرموده‌اند: «در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل‌بیت علیهم السلام در نجف اشرف، شوق زیاد جهت دیدار جمال مولایمان بقیة‌الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف داشتم. در یکی از شب‌های چهارشنبه که قصد رفتن به مسجد سهله را داشتم، رفتنم از نجف تأخیر افتاد؛ چرا که هوا ابری و بارانی بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود. هنگامی که به آنجا رسیدم :

بر اثر تاریکی شب، وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت؛ مخصوصاً از زیادی دزدها. ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم شد. برگشتم به عقب. سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم. نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: « ای سید! سلام علیکم ». ترس و وحشت به کلی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم. تعجب آور بود که چگونه این شخص، در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد؛ اما در آن حال، من از این مطلب غافل بودم.
به هر حال سخن می‌گفتیم و می‌‌رفتیم. از من سؤال کرد: «کجا قصد داری؟» گفتم: «مسجد سهله». فرمود: «به چه جهت؟» گفتم: «به قصد تشرف زیارت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف». مقداری که رفتیم، به مسجد زید بن صوحان (مسجد کوچکی نزدیک مسجد سهله) رسیدیم. داخل مسجد شدیم و نماز خواندیم. بعد از آن، سید دعایی خواند که انگار دیوار و سنگ‌ها آن دعا را با او می‌خواندند. احساس انقلابی عجیب در خود می‌کردم که از وصف آن عاجزم. بعد از دعا سید فرمود: «سید، تو گرسنه‌ای، چه خوب است شام بخوری.» سپس سفره‌ای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و در آن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز بود. خیارها به قدری تازه بودند که مثل اینکه تازه از باغ چیده‌اند. در حالی که در آن زمان، زمستان و سرمای زننده‌ای بود و من متوجه این معنا نشدم که این آقا، این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا، شام خوردم. سپس فرمود: «بلند شو تا به مسجد سهله برویم».
داخل مسجد شدیم. آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت، انجام وظیفه می‌کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست. بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سید! آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می‌روی یا در همین جا می‌مانی؟» گفتم: «می‌مانم». در وسط مسجد و در مقام امام صادق علیه السلام نشستم و به ایشان گفتم: «آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل دارید که آماده کنم؟»در جواب، کلام جامعی را فرمود:«این امور از فضول زندگی است و ما از این فضول، دوریم. » این کلام، در اعماق وجودم اثر گذاشت؛ به نحوی که هرگاه یادم می‌آید، ارکان وجودم می‌لرزد.
به هر حال، مجلس، نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت، مطالبی رد و بدل شد که به بعض آنها اشاره می‌کنم:
در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود: «ای سید! با تسبیح به چه نحو استخاره می‌کنی؟»
گفتم: «سه مرتبه صلوات می‌فرستم و سه مرتبه می‌گویم: «استخیرالله برحمته خیرة فی عافیة» پس قبضه‌ای از تسبیح را گرفته و می‌شمارم. اگر دو تا ماند، بد است و اگر یکی ماند، خوب است.» فرمود: «برای این استخاره، باقی مانده‌ای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند، فوراً حکم به خوبی استخاره نکنید؛ بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید؛ اگر زوج آمد، کشف می شود که استخاره اول، خوب است؛ اما اگر یکی آمد، کشف می‌شود که استخاره اول میانه است. » به حسب قواعد علمیه می‌بایست دلیل می‌خواستم؛ اما مجرد این قول، تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نبودم که این آقا کیست.
از جمله مطالب در این جلسه، تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره‌ها بعد از نمازهای واجب بود:
«سوره یس، بعد از نماز صبح، سوره عمّ بعد از نماز ظهر، سوره نوح بعد از نماز عصر، سوره الواقعه بعد از مغرب و سوره ملک بعد از نماز عشاء.»
دیگر اینکه تأکید فرمودند: «بر دو رکعت نماز، بین مغرب و عشا می‌خوانی که در رکعت اول، بعد از حمد، هر سوره‌ای خواستی بخوان و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره واقعه را بخوان» و فرمود: «کفایت می‌کند این نماز از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب».
ایشان تأکید فرمود: « بعد از نمازهای پنجگانه، این دعا را بخوان: «اللهم سّرحنی عن الهموم والغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین».
و دیگر تأکید فرمود بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع در نمازهای یومیه، خصوصاً رکعت آخر: « اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و ترحّم علی عجزنا و أغثنا بحقهم».
در تعریف و تمجید از کتاب شریف «شرایع الاسلام» مرحوم محقق علامه حلی فرمود: « تمام آن مطابق با واقع است؛ مگر کمی از مسائل آن».
تأکید کرد بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن به شیعیانی که وارث ندارند و یا دارند، ولکن یادی از آنها نمی‌کنند.
سفارش فرمودند به اینکه تحت الحنک را از زیر حنک دور دهند و سر آن را در عمامه قرار دهند. چنان‌که علمای عرب به همین نحو عمل می‌کنند و فرمود: «در شرع این چنین رسیده است.»سپس دعا در حق من کردند و فرمودند: « خدا تو را از خدمتگزاران شرع قرار دهد».
از ایشان پرسیدم: « نمی دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس، رو سفید خواهم بود؟» فرمود: « عاقبت تو خیر و سعی‌ات مشکور است و روسفید خواهی بود». گفتم: « نمی‌دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟» ایشان فرمود: «تمام آنها از تو راضی‌اند و درباره‌ات دعا می‌کنند». استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تألیف و تصنیف؛ دعا فرمودند... . پس خواستم که به خاطر حاجتی از مسجد بیرون روم، آمدم نزد حوض که در وسط راه، قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. یک باره به ذهنم رسید چه شبی بود و این سید عرب کیست که این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد. تا این معنی به ذهنم خطور کرد، مضطرب برگشتم؛ اما آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بوده‌ام. مشغول گریه شدم و همچون دیوانه، تا صبح اطراف مسجد گردش می‌کردم؛ چون عاشقی که بعد از وصال مبتلا به هجران شود.

مهدی
2013_08_07, 10:36 PM
پرواز به ملکوت

http://www.hozehkh.com/EntriesImages/1/otherPic/image/gozaresh%20tasviri/%D8%A2%D9%8A%D8%AA%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 9%85%D8%B1%D8%B9%D8%B4%D9%8A%20%D9%86%D8%AC%D9%81% D9%8A33.jpg






عالم فرزانه و عارف زاهد، حضرت آیت اللّه مرعشی نجفی که عمری را در راه دین مقدس اسلام و مذهب جعفری، قلم و قدم زده بود و نزدیک به هشتاد سال به تدریس و تربیت شاگردان اهل‌بیت علیهم السلام، تألیف و تصنیف و نیایش گذرانده و آثار خیریّه فراوانی به وجود آورده بود، سرانجام در 96 سالگی و در هفتم صفر 1411 قمری پس از ادای نماز جماعت مغرب و عشا، دیده از جهان فرو بست و به ملکوت اعلی پیوست و در جوار کتابخانه بزرگش به خاک سپرده شد.

تأسیس کتابخانه‌ای کم نظیر



کتابخانه آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی از بزرگ‌ترین کتابخانه‎های کشور است که بسیاری از کتب خطی جهان اسلام را دارا می‌باشد. بسیاری از این کتب، جزو نفیس‌‎ترین و با ارزش‌ترین متون تاریخی است که قرن‌ها از عمر آنها می‎گذرد. این کتابخانه، اکنون با دارا بودن بیش از 250هزار جلد کتاب چاپی و 25هزار جلد کتاب خطی، به مسئولیت حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی نجفی (فرزند آیت‌الله مرعشی) در خدمت طلاب، فضلا، دانشجویان، دانش آموزان، محققان و نویسندگان می‎باشد.
این کتابخانه شهرت جهانی دارد و با چهار صد مؤسسه، مرکز علمی و کتابخانه در سراسر جهان مرتبط است. هم‌چنین نخستین کتابخانه‌ کشور به لحاظ حجم عظیم نسخه‌های خطی کهن دینی و سومین کتابخانه جهان اسلام است که 65هزار عنوان نسخه خطی به زبان‌های فارسی، عربی، ترکی، اردو، لاتین و سانسکریت و برخی خطوط قدیم دیگر، با موضوعات اسلامی و غیره در آن نگهداری می‌‌شود که بعضاً در نوع خود منحصر به فرد هستند.
کهن‌ترین نسخه خطی اسلامی به خط کوفی، بخشی از قرآن کریم است که مربوط به نیمه نخست سده دوم هجری و بخش دیگری به خط علی ابن هلال، مشهور به ابن بواب، مربوط به سال 392 قمری است که بر روی پوست نگاشته شده است.کهن‌ترین نسخه خطی غیر اسلامی نیز مجموعه‌ای از زبور است که بر روی پوست و به خط لاتین، از سده دوازدهم میلادی به جای مانده و نیز بخش‌هایی از انجیل به خط قدیم حبشی مربوط به سده دوازدهم و سیزدهم میلادی است که تمامی این کتب، در این مجموعه عظیم فرهنگی موجود است.

مهدی
2013_08_10, 01:47 PM
عارف نامدار و فقيه بى‌نام (زندگينامه آيت‌الله محمدعلي شاه‌آبادي)

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQ4q4yjm6hB17IjygjlkSEvWZxN6F2fU 051vRcoCX7APq3s9paipg




آيت الله محمدعلى شاه‌آبادى، فرزند آيت ا‌لله بيدآبادى، در سال 1292ق. در اصفهان متولد و در سوم صفر 1369 ق. پس از هفتاد وهفت سال عمر پربركت به ملكوت اعلى پيوست و در رى به خاک سپرده شد. اين عارف نامدار که در عرفان نظرى صاحب‌نظر بود، به تهذيب نفس و سلوك عملى نيز توجهى خاص داشت. او عارفى مكتوم و درّى مكنون بود كه احوالاتش بر آسمانيان معروف بود و بر زمينيان مجهول ماند. اومعتقد بود زبان خاص عرفان را عارف بايد معنا کند. به نظر ايشان:«معقول نيست که آدم بدون شريعت بتواند طريقت را داشته باشد»؛ از اين روى، در فقه و اصول نيز مهارتى ويژه داشت، كه جنبه‌هاى عرفانى‌اش، آن را مستور كرده بود. ايشان كه به مكارم اخلاقى آراسته بود، معاشران، به ويژه جوانان، را مجذوب سيره خود مى‌ساخت. وى دركنار مباحث علمى، از فعاليت‌هاى سياسى و اجتماعى نيز غافل نبود و كانون «اخوان» را که تشكيلاتى مذهبى به شمار مى‌آمد، پايه‌گذاشت. از جمله اقدامات مهم مرحوم شاه‌آبادى، مبارزه با طاغوت بود. وى در اوج خفقان رضاخانى، با دعوت علما به تحصن و افشاى فجايع رژيم در ماه محرم، پانزده ماه تحصن کرد. به تعبير امام خميني(قدس سره) «آيت‌الله شاه‌آبادى علاوه بر آن ‌كه يك فقيه و عارف بود، يك مبارز به تمام معنا هم بود».

مهدی
2013_08_10, 01:49 PM
وى پس از تحصيل مقدمات نزد پدر و برادر بزرگوارش، فقه و اصول را در محضر حضرات آيات آخوند خراسانى، ميرزا حسن آشتيانى و ميرزا محمدتقى شيرازى فرا گرفت و در هيجده سالگى به درجه اجتهاد رسيد. حکمت و فلسفه را نيز نزد حكيم ميرزا ابوالحسن جلوه آموخت.

يكى از پرورش‌يافتگا ن در محضر اين عالم بزرگ ،حضرت امام(قدس سره) است كه كتاب‌هاى عرفانيِ فصوص‌الحكم، مفتاح الغيب و منازل السائرين را نزد ايشان فرا گرفت. وى به امام خمينى (قدس سره) بسيار علاقه‌مند بود و ازاو به احترام ياد مى‌كرد. امام نيز ايشان را لطيفه‌اى ربانى مى‌خواند. برخى ديگر از شاگردان ايشان، عبارت‌اند از حضرات آيات عظام: مرعشى نجفى، ميرزا هاشم آملى، شيخ محمدرضا طبسى و حاج محمد ثقفى تهراني. از ايشان آثار ارزشمندى برجا ست، ازجمله: شذرات المعارف (حرام‌ الاسلام)، رشحات البحار، مفتاح السعادة فى احكام العبادة، حاشيه نجاة العباد، منازل السالكين، حاشيه كفاية الاصول ، حاشيه فصول الاصول، رسالة العقل و الجهل، تفسيرى مشتمل بر توحيد، اخلاق و سير و سلوك، چهار رساله درباره نبوت عامه و خاصه.
اکنون که از فيض وجود اين استوانه عرفان‌ و معنا محروم مانده ايم، به کلام ايشان تبرک مى‌جوييم که «آمده ايم تا عارف به‌ حق شويم، نه درخودپرستى بمانيم». روحش شاد و راهش پررهرو باد.

موسسه پژوهشی امام خمینی (ره)