PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عشق و رستگارى



گل مريم
2013_07_12, 12:01 AM
besmellah3


نام كتاب : عشق و رستگارى (شرح دعاى ابوحمزه ثمالى )

نويسنده : احمد زمرديان شيرازى





تقديم به

تقديم به روان پاك على ابن الحسين زين العابدين و فخر الساجدين حضرت سجاد عليه السلام

اين كتاب تنها براى آنها كه پايبند به اصول دينى هستند نوشته نشده ، بلكه براى هر گروه كه طالب آراستگى خود به كمالات باشند، براى آنها كه بر سر دو راهى "حق و باطل " سرگردانند، براى آنها كه در حال شك و ترديد به سر مى برند، به خصوص طبقه جوان و روشنفكر مطالعه اين كتاب لازم و ضرورى است .

گل مريم
2013_07_12, 12:03 AM
ابوحمزه ثمالى كيست ؟

در ناسخ التواريخ چنين مذكور است :

ابوحمزه ثمالى اسمش ‍ ((ثابت )) و فرزند ابو صفيه دينار از اهل كوفه است ((و ثماله طايفه اى از عرب است )) كه او از آن قبيله بوده از آن جهت او را نسبت به آن طايفه داده و ثمالى مى گويند و او يكى از اصحاب كبار و خاص ‍ حضرت سجاد بوده است .
در كتاب رجال ابى على مرقوم است ؛ كه ابوحمزه از على بن الحسين و ائمه بعد از آن حضرت سلام الله عليهم روايت مى كرده است .

و در خلاصه : مذكور است كه ابوحمزه عليه الرحمه از راويان امام زين العابدين عليه السلام و امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر الصادق سلام الله عليه است ؛ و گفته اند چنان بزيست كه زمان سعادت تواءم حضرت امام موسى كاظم صلوات الله عليه را درك نمود؛ ولى در اين مطلب اختلاف است و از فضل بن شاذان شنيده كه گفت از مردى موثق شنيدم كه حضرت رضا عليه السلام فرمود ابوحمزه در زمان خود مانند سلمان بود ((در زمان خود)) و به روايتى فرمود مانند لقمان است ، زيرا كه ابوحمزه در خدمت چهار تن از ما قيام نمود.

ابوحمزه در دوران زندگى خود داراى مقامى ارجمند و مورد لطف و عنايات ائمه عليهم السلام زمان خود بوده و در كتب رجال مدح او بسيار آمده و در بزرگى و كمال و معرفت او همين بس است كه براى تعليم گرفتن اين دعا حضرت سجاد عليه السلام او را شايسته دانسته و اين افتخار بزرگ نصيب وى شده است .
بالجمله : اهل سنت نيز در پاره اى روايات او بر او وثوق دارند و از وى بسيار روايت كرده اند.
وفات او در سال يكصد و پنجاهم هجرى روى داده است .

و اين دعاى شريف كه در اين كتاب ترجمه و تشريح مى شود ابوحمزه ثمالى از حضرت سجاد روايت كرده است و همچنين در كتب ادعيه از شيخ طوسى رحمه الله عليه و ديگران ؛ از ابوحمزه ثمالى ماءثور است كه حضرت امام زين العابدين سلام الله عليه در ليالى متبركه شهر رمضان المبارك اكثر شب را به نماز مى گذرانيد و سحرگاهان اين دعاى جليل را قرائت مى فرمود.

گل مريم
2013_07_12, 12:15 AM
بسمه تعالى
الهى لا تؤ دبنى بعقوبتك (1 )


اى خداى من مرا به عقوبت خود تاءديب مفرماى ؛

اى پروردگار، ادب مكن مرا به شكنجه ات ((چون مرا طاقت و توانايى بر شكنجه نيست اگر چه مستحق باشم )).

حق است كه هر خطاكار جفاكار، مستوجب كيفر است ، و هر نافرمانبردار، منتظر ادب و پاداش .

در تمام ادوار جهان گذشته از شرح داستان هاى كتاب آسمانى چنانچه تواريخ نشان مى دهد هر قومى از پيمبران سلف كه از راه خداشناسى منحرف شدند، و هر دسته كه از فرمان الهى سر باز زدند، و هر گروه كه بناى ستم و تبه كارى را گذاشتند، در همين جهان پرغوغا و زودگذر در معرض عقوبت و انتقام سخت قرار گرفتند،

و اين خود يكى از اصول مهم عدالت اجتماعى و لازمه تشكيلات وسيع اين عالم است كه گذشته از اين كه نتيجه كردار و كيفر و پاداش مردمان به طور كلى به جهان ديگر موكول شده است در همين دنيا هم بنا بر مصلحت ، بعضى از چشيدن عقاب بى بهره نيستند.




1) در بعضى نسخ اللهم لا تؤ دبنى ... آمده است

گل مريم
2013_07_12, 12:33 AM
با اين تفاصيل كه در تاپیک



عقاب و عقوبت از نظر قرآن http://shahrequran.ir/images/smilies/%21.gif
(http://shahrequran.ir/showthread.php?625-%D8%B9%D9%82%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%B9%D9%82%D9%88%D8%A8%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%21)


گذشت و معلوم گرديد كه خداى تعالى سخت شكنجه است در جاى عذاب و عقاب و همچنين مهربان تر از مهربانان است در مقام عفو و رحمت ،

و با اين حال كه ما استحقاق خود را در امر عقوبت مى دانيم جاى آنست كه با توجه كامل از روى عشق و محبت در عوالم خلوص و صميميت بخوانيم پروردگار خود را با اين عبارت :

الهى لا تؤ دبنى بعقوبتك ، جان عالم فداى آن كس كه در اين جمله از دعا يك عالم معنا، يك دنيا معرفت ، يك سلسله تعليم و تربيت گنجانيده است :

اى خداى من ادب مكن مرا به عقوبت خود؛ اى پروردگار من تنبيه مكن ما را به بلاهاى سخت ، تنبيه مكن ما را به دردهاى گران ، اى آقاى من ادب مكن ما را بر ظلم و ستم دشمنان خود، ادب مكن ما را بر شكنجه جباران ستمكار، ادب مكن ما را بر تازيانه كفار و ادب مكن ما را بر فشار و سلطه بى ايمانان ، كه ما را بر هيچكدام طاقت نيست :

گل مريم
2013_07_12, 12:36 AM
در بيان عبارت الهى لا تؤ دبنى بعقوبتك




بار الها چون كنى تعذيب من



بر عقوبت حق بود تاءديب من


من ندارم تاب و طاقت بر عذاب


بر محبان ناروا باشد عقاب


گرچه از عصيان دلم پرخون بود


عفو تو از جرم من افزون بود


در گذر از اين عقوبت اى اله


تا نگردد روز من چون شب سياه


هر كسى بر نعمتت كفران كند


بر عقوبت خويش را جبران كند


و آنكه او شكرت هزاران آورد



ابر رحمت را بباران آورد


خود بفرمودى كه عفو اولى بود


هر كسى در كار خود دانا بود


چون معاند گفت عجل بالعذاب


تو نكردى بر عقاب او شتاب


پس چسان كيفر كنى بر آشنا؟


كه همه ذكرش بود واغفرلنا


لا يغير ما بقوم گفته حق


تا شود اهل عقوبت مستحق


عفو او رحمت رسان بر طالبين


در غضب آيد اشد العاقبين


چون بدى كردى بدى بينى سزا


مثل هر چيزى بود مثلش جزا


اجر نيكويى بود چندان مضاف


اين حقيقت نيست در قرآن گزاف


اى خداوند رحيم و اى غفور


من ز لطف و بخششت دارم غرور


پس مكن تاءديب ما را بر عقاب


ارزشى نبود بر اين مشت تراب

گل مريم
2013_07_12, 12:45 AM
و لا تمكر بى حيلتك

و مكر مكن مرا در تدبيرت ، يعنى ما را پاداش مكر و جزاى حيلت در كنار مگذار.


مكر از طرف خداى تعالى چيست ؟

حقيقت مكر و حيله از طرف حق تعالى آنطور كه در باره مخلوق مصطلح است نيست بلكه مراد آنست كه خداى تعالى معامله به مثل مى كند در مكر از مهلت دادن و سلب نعمت و گرفتارى به عذاب و عقوبت در حاليكه غافل و ايمن باشند اهل مكر كه در واقع جزاى آنها مى باشد.

بعضى گفته اند كه مكر خداى تعالى فروگذاشتن مردمان و برگزارى كار خودشان به خودشان است تا مكر كنند، و همچنين مكر از طرف حق تعالى آن عذابى را گويند كه بر سبيل استدراج واقع شود ((ناگاه گرفتن در سختى در حال آسايش و نعمت )) چنانكه مى فرمايد:

سنستدرجهم من حيث لا يعلمون كه اغلب خداى تعالى براى اظهار حجت چندانكه بنده گناه بيش كند او را نعمت و تندرستى بيش دهد تا او پندارد كه اين احسان براى او نيكويى و خير است ، آنگاه عذابى فرستد و او را هلاكش كند و اين از رويه مكر حق تعالى باشد.

خلاصه اين كه مكر از طرف حق تعالى تدبير و عدل و لطف باشد و او بهترين مكافات كنندگانست اهل مكر را.

و اما مكر از طرف خلائق عبارتست از: سعى بر فساد در پنهانى ، خدعه و حيله و تزوير در تباهكارى و آراستن اباطيل و اكاذيب در نظر مردمان بصورت صواب و نيز توطئه و انديشه هاى ناروا عليه مردمان و خرابكارى و باز داشتن اهل ايمان از طريق خود؛ و سياست هايى كه براى تفوق و غلبه بر ديگران به كار برده مى شود همه از مكر مردمان است .

در كتاب تحفة الاعزه درباره مكر خداى تعالى چنين آورده است كه: مكر بر وجه حقيقت بر خدا روا نيست چرا كه مكر و خديعه از صفات جاهل و عاجز است و عجز در ساحت كبريايى راه ندارد پس مراد از مكر خدا مجازات اوست به استدراج كه سخت ترين عقوبات و مجازاتهاى الهى است .

گل مريم
2013_07_12, 12:47 AM
مكر خداى تعالى از نظر قرآن

اگر به دقت در عبارت و لا تمكر بى فى حيلتك توجه نماييم خواهيم ديد كه چه ارتباط محكم به يك سلسله از آيات قرآنى داشته كه معانى تمام آنها را امام عليه السلام در اين جمله كوتاه فشرده است ،

در هشت مورد از قرآن مجيد خداى تعالى راجع به مكر خود و مكر بندگان بر سبيل پند و اعتبار آياتى آورده و اغلب اشاره به داستانهايى كرده است ، و در چهارده مورد هم فقط اشاره به مكر بندگان نموده كه در اينجا از نظر اختصار به شرح موارد اوليه مى پردازيم تا حقيقت اين عبارت از دعاى شريف روشن گردد.

سوره آل عمران آيه 48 مى فرمايد:
و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين : قبل از اين آيه شريفه داستانى مفصل در خصوص حضرت مريم عليهاالسلام و حضرت عيسى عليه السلام و شرح معجزات آن بزرگوار است كه منتهى مى شود به خصومت جماعتى كه قصد كشتن عيسى عليه السلام كردند و در صدد برآمده تا حيله و مكرى انديشند تا به مقصود خود رسيده آن حضرت را نابود سازند و چنين مذكور است كه آن كس كه راهنماى آن جماعت بود و عيسى عليه السلام را براى كشتن تعقيب مى كرد خداى تعالى به قدرت كامله خود او را به صورت و شكل عيسى در آورد و همان جمع او را گرفته بجاى عيسى به دار آويختند و آن بزرگوار به آسمان رفعت يافت -

سپس خداى تعالى مى فرمايد:
ايشان مكر كردند، و خداى مكر كرد يعنى جزاى مكر ايشان كرد كه در خفيه قصد كشتن او را كردند و او بهترين جزادهندگان است و مكر خداى تعالى به ايشان همان القاء شبه عيسى عليه السلام بود بر صاحب ايشان كه او را موكول كرده بودند كه عيسى عليه السلام را جستجو كند و عاقبت او را به جاى عيسى به دار آويختند و بعد از كشته شدنش دريافتند كه دوست خودشان است .

سوره الرعد آيه 43 و قد مكر الذين من قبلهم فلله المكر جميعا: ((از جهت تسلى خاطر مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در فساد معاندين و كفار مى فرمايد)):

آنان كه پيش از اينان مكر كردند و بد سگاليدند، مكر ايشان هيچ اثرى نكرد و سودى نداشت ، چون مكر، خداى راست همه ، و جزاى مكر آنها تواند داد و مكر وى را ((عذاب او را)) كسى دفع نتواند كرد و مى داند آنچه را كه هر نفسى مرتكب مى شود و بر او هيچ چيز پنهان نيست .

گل مريم
2013_07_12, 12:49 AM
سوره اعراف آيه 98: اءفامنوا مكر الله فلا ياءمن مكر الله الا القوم الخاسرون
اين بيانيست كه در خصوص مردمان اهل شهر و قريه ها در زمان پيغمبر اكرم آمده و آنها به جاى طاعت معصيت مى كردند و به جاى تصديق انكار و تكذيب ، سپس آنها به عذاب استيصال و قحط و غير آن به شومى آنچه كسب كرده بودند از معاصى و نافرمانى گرفتار شدند، در اين جا خداى تعالى بر سبيل امر و حزم و هشيارى و ترك غفلت و انتباه مى فرمايد:

آيا ايمن شدند اهل اين شهرها از آن كه عذاب ما به ايشان آيد در وقت چاشتگاه و حال آن كه آنها در لعب و بازى و نشاط باشند؛ و آيا ايمن شده اند از مكر خداى تعالى ، و از عذاب خداى ايمن نباشند مگر زيانكاران .
و اين تنبيه است براى آنكه بنده بايد هميشه ترسان باشد چون كسى كه دشمنى كند و دشمن دارد مى ترسد از چيزى كه نبايد كه ناگاه به وى رسد و او را هلاك نمايد، پس بايد كه به طاعت خداى مسارعت نمايد و از معاصى اجتناب كند و ايمن نباشد از عذاب .

سوره النمل آيه 52 و 53 و مكروا مكرا و مكرنا مكرا و هم لا يشعرون 53 فانظر كيف كان عاقبة مكرهم انا دمّرناهم و قومهم اجمعين
درباره قوم صالح آمده است كه آنها نه تن بودند و ناقه صالح را ايشان پى كردند و داستان آن به تفصيل در تفاسير مذكور است ، كه اين گروه نقشه مكر و حيله خود را طرح كرده و سوگند خوردند و به خدا عهد بستند كه همه اتفاق كرده بر صالح شبيخون زنند و او را بكشند؛
خداى تعالى در قبال مكر آنها در حق آنها عذاب فرستاد و هلاك كرد ايشان را بر كفر و مكر خودشان در حاليكه خبر نداشتند و توقعشان نبود؛ سپس مى فرمايد:

بنگر كه عاقبت و سرانجام مكر ايشان چگونه بود و چگونه ما به مكر خود ايشان را در هم شكستيم و آنها را تباه و نابود ساختيم .

گل مريم
2013_07_12, 12:51 AM
سوره ابراهيم آيه 48 : و قد مكروا مكرهم و عندالله مكرهم و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال
در بعضى از تفاسير آمده كه اين اشاره به مكر نمرود است كه خداى تعالى در ما قبل اين آيه شريفه به آن مثل زده است و داستانى دارد كه از نظر اختصار از بيان آن در اينجا خوددارى مى شود و خلاصه بيان تفسير را به اينجا مى رساند كه اين مثل از جهت آنست كه :
تا اعتبار و تنبّهى جهت معاندين و كفار باشد؛ سپس ادامه مى دهد كه جزاى مكر ايشان داده شد به ابطال مكر آنها و نبود مكر ايشان تا آنجا كه كوهها از سبب آن از مقام خود زايل شوند و مراد به زوال كوه ؛ زوال امر رسول و زوال قرآن است ؛ يعنى اين هر دو در ثبات و دوام چون كوه اند و به مكر هيچ ماكر و حيلت هيچ حيله كار زايل نشوند.

سوره يونس آيه 22 : و اذا اذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مسّتهم اذا ذلّهم مكر فى آياتنا قل الله اسرع مكرا ان رسلنا يكتبون ما تمكرون
خداى تعالى بر كافران مكه هفت سال قحط مسلط كرد تا نزديك بود همه هلاك شوند و بعد از آن بر آنها بخشيد و باران نازل فرمود و نعمت هاى بيشمارى ارزانى داشت و چون بايستى در مقابل نعمت شكر بجاى آورند و حمد كنند منعم خود را، آنها بناى مكر گذاشتند و تدارك دشمنى با رسول خدا را ديدند و در آيات خدا كيد كرده به استهزاء و تكذيب مى گرفتند و نعمت هاى الهى را اثر تحولات نجوم و برآمدن و فرو رفتن ستاره ها مى دانستند؛

خداى تعالى فرمود: كه اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم بگوى ايشان را كه خداى سريع مكرتر و زود عقوبت تر است ؛ و عقوبت او آن بود كه ايشان را عذاب فرستد پيش از آنكه در اطفاى نور اسلام سعى كنند؛

آنگاه فرمود: بدرستى كه رسولان ما يعنى فرشتگان كه موكلند بر فرزندان آدم مى نويسند آنچه مى كنند و مى گويند از كفر و مكر و كيد و استهزاء همه را ثبت كننده اند.(ثبت اعمال به وسيله فرشتگان سخنى جداگانه است كه در اين جا محل بحث نيست و بحث آن به جاى خود در همين كتاب بيايد.)

گل مريم
2013_07_12, 12:53 AM
سوره انفال آيه 31 : و اذا يمكر بك الدين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين .

اين آيه شريفه درباره داستانيست كه ده نفر از قبايل مختلف قريش براى كشتن حضرت ختمى مرتبت مكر و حيله اى به كار برده و در صدد برآمدند كه آن حضرت را در خانه خود در خوابگاهش به قتل رسانند تا خون او در قبائل متفرق شود و طلب قصاص نتوانند كرد و اين همان داستان معروفيست كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به وسيله جبرئيل از اين امر آگاه شد و اين آيات را آورد سپس آن حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام را بر جاى خود قرار داد و به خوابگاه آن حضرت استراحت فرمود و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم خود به سوى غار رفت ، و چون مشركان صبحگاهان با وسيله حرب به خانه رسول ريختند او را نيافته از آن سراى بيرون آمده و پى پا گرفتند و تا نزديك غار آمده و مشاهده كردند كه درب غار را تار عنكبوت فراگرفته و از اين توطئه و مكر نتيجه اى نگرفتند.

در اينجا خداى تعالى چنين مى فرمايد كه:
كافران در كشتن تو اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم مكر كردند و كيد سگاليدند و خداى تعالى نيز به ايشان مكر كرد، يعنى جزاى مكر ايشان را معدّ و ساخته گردانيد و كارى كرد كه صورت مكر را داشت اگر چه در معنى عدل مى شود و خداى تعالى بهترين مكركنندگان است براى آنكه آنچه ايشان كردند و خواستند بدان نرسيدند؛ و هر چه خداى خواهد هر آينه آن باشد.

گل مريم
2013_07_12, 12:54 AM
اين بود قسمتى از تفاسير آياتى كه مربوط به مكر خداى تعالى است ، و همچنين آيات ديگرى هم داريم قريب به اين مضامين كه خداى تعالى كيد مكاران را باز مى دارد و جزاى مكر را مكر و سزاى خدعه را خدعه مى دهد
قوله : يخادعون الله و هو خادعهم يا به لسان ديگر كه مى فرمايد: و ما يمكرون الا بانفهسم مكر نمى كردند مگر بر نفسهاى خود.

و از آن طرف گفته شده كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مكر مكنيد و ما كران را يارى ندهيد كه خداى تعالى مى فرمايد: لا يحيق المكر السيئى الا باهله

با اين حالت و با تمام جهاتى كه خداى تعالى به مضامين مختلف در برابر مكر خود و مكر بندگان اشاره فرموده امام عليه السلام اين عبارت جامعه را در مقام مناجات و دعا تعليم فرموده كه: و لا تمكر بى فى حيلتك و نيز اين عبارت هم در مقام دعا وارد شده است : اللهم امكر لى ، و لا تمكر بى .

گل مريم
2013_07_12, 12:55 AM
در بيان عبارت: و لا تمكر بى فى حيلتك




اى خدا بر مكر خود ما را مگير



كرده كيد دشمنت ما را اسير



اى دو صد افسوس بر تقدير من


گر كنى تدبير بر تزوير من


مكر ما را نيست جز مكرت سزا


در مقام عدل اين باشد جزا


ابلهان در مكر خود اندر سرور


زيركان را تو مدبر در امور


كى شوى ايمن تو از مكر خدا



كه نباشد او ز تو آنى جدا


هر چه از دل بگذرانى در خيال


واقف از سر درونت لا محال


گر كنى انديشه بر مكر و فريب


در مقابل حيله بينى بس عجيب


داده مهلت مكر ما را در يقين


فاذكروا املى لهم كيدى متين

گل مريم
2013_07_12, 01:00 AM
داستان مكر كفار و رسول



ماجرايى بود حيران العقول




نزد پيغمبر چون آمد جبرئيل



سوى غارش رهنما شد بر دليل




گفت بنشان در سراى خود امير



تا به كيد دشمنان نايى اسير




تا كه او از ماجرا آگاه شد



سوى كوهستان همى در راه شد




چون سحرگه در سرايش تاختند



نور حق در خوابگاهش يافتند




كر ايزد شد مقدم بر شتاب



تا نمايد نقشه شان را نقش آب

گل مريم
2013_07_12, 01:01 AM
وان ديگر بشنو حكايت از مسيح


گفته قرآن با عباراتى فصيح


قصد جمعى بود بر دارش كشند


- حيله اى كردند تا او را كشند


شبه عيسى را به دار آويختند


خاك مكر خود بسر بر ريختند


مكر حق چون شد نمايان بر صليب


قالها يا ويل من قتل الحبيب


آن نبود عيسى ولى عيسى نما


زانكه حق رفعت بدادش بر سما


تا شوى تسليم بر بود و نبود


دفع مكر او كسى نتوان نمود

گل مريم
2013_07_12, 01:04 AM
آن شنيدم قوم صالح بسته عهد



بهر قتلش همچنان در جد و جهد





ناقه صالح در اول كرده پى


از عقوبت بى خبر تا برده پى





پس عذاب از جانب يزدان رسيد


رنگ مكاران ز صورت ها پريد





چون سزاى مكر خود را يافتند


در هلاكت نقش خود را باختند





هر كسى كارش بود مكر و ريا


او ندارد از خدا شرم و حيا





اى الهى اى الهى اى اله


تو مكن بر مكر خود ما را تباه

گل مريم
2013_07_13, 12:16 AM
من اين لى الخير يا رب و لا يوجد الا من عندك و من اين لى النجاة و لا تستطاع الا بك

اى پروردگار من خير خود را از كجا جويم جز از درگاه تو يعنى از كجاست از براى من نيكويى و حال آن كه يافت نمى شود مگر نزد تو؛
و از كجاست مرا رهايى يافتن و چگونه توانم تلاش كردن در نجات خويش چون مقدور نيست مگر به اراده و خواست تو.



خير چيست ؟

امام عليه السلام كه در اين عبارت كلمه خير را آورده گويا منظورش همان خيرى باشد كه در موارد بسيارى از قرآن مجيد بر وجه و معانى مختلف بيان شده است ، و اما آنچه كه ارتباط اين عبارت دعا را به طور دقيق به قرآن مجيد مى رساند آياتى چند است كه از تفاسير آنها مى توان حقيقت آن معنى كه در اين جمله از دعا به كار رفته است دريافت نمود، و براى تشريح آن به موضوع اشاره خواهيم كرد.

گل مريم
2013_07_13, 12:18 AM
اول - اين كه بدانيم خير از نظر قرآن چه مى باشد و به چه چيز اطلاق شده است .

در سوره البقره آيه 273 مى فرمايد:
يؤتى الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا خداى تعالى به هر كس بخواهد حكمت را مى دهد و هر كس را حكمت داد به تحقيق كه خير زيادى به او عطا فرموده است پس از اين جا معلوم مى شود كه اعطاى حكمت و "اصل حكمت" خير است و حال بايد دانست كه حكمت چيست ،

مفسرين در باب حكمت معانى بسيارى آورده اند، يكى مى گويد مراد از حكمت نبوت است ، ديگرى گفته حكمت علم قرآن است از فهم معانى و دانستن ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و مقدم و مؤخر و حلال و حرام بعضى گفته اند ترس از خداست خشية الله راءس كل حكمة

در خاصة المنهج تفسير اين آيه شريفه را چنين آورده است :
خداى تعالى مى دهد حكمت را كه آن علميست كه با آن ميان القاء رحمانى و وسوسه شيطانى تميز توان كرد. هر كس را كه خواهد از كسانى كه طالب ارشاد باشند و اضافه مى كند:

كه يا مراد به حكمت تحقيق علم است و اتفاق عمل تا به آن بدانند كه چه مى بايد كرد و به چه كس مى بايد داد؛ و چنين ادامه مى دهد كه از حضرت ابى عبدالله عليه السلام مرويست كه مراد به حكمت در اين آيه علم قرآن است و فقه و اين قول شامل هر دو قول است كه در حديث نبوى وارد شده كه آن حضرت فرمود حق تعالى به من عطا فرموده از حكمت قرآن را و هيچ خانه نباشد كه در او چيزى از حكمت نباشد مگر كه خراب و ويران باشد پس فقيه شويد در دين و تعليم گيريد تا نادان نميريد؛ و به هر كس كه دادند حكمت را كه علم دين است پس ‍ بدرستى كه داده اند او را نيكويى بسيار چه آن جامع خير دنيا و عقبى است .

پس با اين حال مثل اين كه امام عليه السلام در مقام دعا مى فرمايد از كجاست از براى من حكمت يا به اعتبار ديگر از كجاست از براى من خير كثير، و اين ميسر نيست مگر از جانب حكيم ، و تعليم مى دهد كه بخواهيد از پروردگار خود حكمت را و علم قرآن و احكام را كه اصل خير همين است .

گل مريم
2013_07_13, 12:20 AM
دوم - آن كه خداى تعالى در چند مورد از قرآن مجيد اعمال صالح ، پرهيزگارى ، انفاق ، زهد، و ورع ، و عبادات را اعم از واجب يا مستحب به طور كلى خير دانسته و در موارد بسيارى اشاره به هر يك از آنها فرموده تا اهل ايمان را به تحصيل خيرات ترغيب نمايد و در اين جا از نظر اختصار، به دو آيه از آن اكتفا مى نماييم .

در سوره البقره آيه 105 مى فرمايد:
و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عندالله :
آنچه از پيش فرستيد از براى نفسهاى خود از كردار نيكو چون نماز و روزه و زكوة و انفاق و خيرات ديگر، بيابيد آن را نوشته شده و ثبت كرده نزد خداى تعالى "يا آنكه ثواب آن را بزودى بيابيد"

و همچنين در آيه 28 از سوره آل عمران مى فرمايد:

يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا كه اين اشاره به روز باز پسين است و مى فرمايد روزى بيايد هر كس آنچه از نيكويى ها كه عمل نموده در حضور خود بيابد و اين شرحى به تفصيل دارد كه در اين جا مجالى براى گسترش آن نيست .

پس با اين تفاسير امام عليه السلام در مقام تعليم دعا از خدا مى خواهد توفيق اعمال صالح ، پرهيزگارى و زهد و ورع كه همه به خير تلقى شده است .

گل مريم
2013_07_13, 12:21 AM
سوم - در آيه 82 از سوره النساء خداى تعالى موضوع را به تعبير ديگرى بيان فرموده ، و مى فرمايد: ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك
با ارتباط فقره اين دعا كه امام عليه السلام فرموده:

از كجاست از براى من خير و نيكويى و با اشاره اى كه خداى تعالى در اين آيه شريفه فرموده بر اين كه او خود تنها منبع خير است و افاضه خير فقط از جانب اوست اين مفهوم حاصل مى شود كه طلب خير را بايد از خود حق تعالى كرد و احسان و نيكويى را از او خواست و در اين موضوع مسئله ديگرى پيش ‍ مى آيد كه چون كسى تقاضاى خير و نيكويى از پروردگار خود كرد اين خود دليل است بر اين كه در حاجت او حاجت ديگر نهفته شده كه سلب شر است :

چون در اين آيه شريفه اين طور اشاره مى فرمايد كه:

اى آدمى آن چه به تو مى رسد از خير و خوبى و نيكويى و نعمت از خداى تعالى است و هر چه از بدى و تباهى و كفران به تو مى رسد از نفس تو است ، و اين معنى مسلم مى شود كه وقتى از پروردگار خود تقاضاى خير كردند و به اجابت رسيد طلب كردن دفع شر در آن خواسته ، نهفته است "و خود تقاضاى خير و احسان از خداى تعالى در واقع پناه به اوست از شر مكاره و بليات "
و اين آيه شريفه نزد مفسرين و محققين مورد تعبيراتى قرار گرفته و در باب جبر و تفويض روى آن بحث زيادى به عمل آمده است كه خود گنجايش رساله اى جداگانه را دارد، و در اين جا منظور اينست كه فرمايش امام عليه السلام با تطبيق به اين آيات شريف چنين مى رساند كه هيچ راهى از براى ما در كسب خير و نيكويى نيست مگر از جانب پروردگار، و همچنين هى راهى براى نجات و رهايى از شر مكاره نمى توان يافتن مگر از راه پيروى احكام و علم به قرآن ، و هر كس را خداى تعالى اراده كرد كه به او خير رساند كسى قادر به ممانعت نيست ، قوله تعالى . و ان يردك بخير فلا راد لفضله

نگارنده گويد: "خير" اشعه اى از انوار معرفت است كه بر قلوب محبان پرتو افكنده درون آنها را صفا بخشد، و همچنين خير همان عوالم شوقيست كه طالبان لقاء حق را آنى از محبوب خود غافل نمى گذارد و سالكان الى الله را از طريق سير خود باز نمى دارد، و آن كه را كه در مقام قرب كوشد و جامى از مى گواراى عشق نوشد به تحقيق كه خير خود را در يافته است .

گل مريم
2013_07_13, 12:22 AM
در بيان عبارت : من اين لى الخير و من اين لى النجاة




بار الها اى رحيم و اى ودود


بار خود بر درگهت آرم فرود


از كجا بايد كنم نيكى وصول


غير شر نايد ز كار ما حصول


از كجا يابم رهى بهر نجات


جز به آزادى ز حق گيرم برات


از كجا بر خود نكويى آورم


من ندانم ره چه سويى آورم


من فرو ماندم در اين بحر عميق


بر نجات خود تلاش آرد غريق


درد خود را من كجا يابم طبيب


دست بايد زد به دامان حبيب


لطف او دايم رسد بر بندگان


- او مددكار همه درماندگان


خير و احسان هر كه را باشد صفات


اين دو خصلت آورد بر او نجات


زان كه در حكمت بود خيرى كثير


- فكر ما باشد در اين معنى قصير


خير اگر خواهى تو حكمت را بخوان



تا شوى آگه ز اسرار نهان


ان اراد الله خيرا لا يرد


خير خود را هر كجا خواهى برد


خوبى از او، شر ز من آيد برون


كفر گويم شرم از خيرش فزون


نيكى و احسان بود كارش مدام


نعمتش بر بندگان باشد تمام


جز نباشد خير و نيكويى ز دوست


از نكويان هر چه پيش آيد نكوست


توشه اى گر تو فرستى پيش خود


چون رسى منزل بيابى پيش خود


بهترين زاد است تقوى اى عزيز


دست خالى آبروى خود مريز


رهنما اى رهنما اى رهنما


راه شر و خير ما بنما به ما


قطره اى از بحر رحمت گر چشم


جام مستى را دمادم سر كشم


اى كه بر دلها كنى آتش فروز


شعله عشقت كند از دل بروز


خوبى از تو بر همه خوبان رسد


خوى بد از خود به بدخويان رسد


ما ز خير تو همه اندر امان


اى پناه از تو ز شر مردمان

گل مريم
2013_07_16, 11:57 PM
لا الذى احسن استغنى عن عونك و رحمت و لا الذى اساء واجترء عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك

همانا: نه آن كس كه نكويى كرد و خوب شد بى نياز است از يارى و رحمت تو؛ و نه آن كش كه با سائت مبادرت گرفت و در حضرت الوهيت تو به جراءت و جسارت رفت و تو را خشنود نداشت او هم از قبضه اقتدار و عرصه اختيار تو بيرون تواند شد، يعنى آن كس كه بدى كرد از محيط قدرت عظيم كه براى برقرارى نظم و ترتيب جهان آفرينش هميشه در كار است ((و آنى از هيچ موجودى حتى ذرات نامرئى در عالم غافل نيست )).

سرتيپ رشديه استاد محترم دانشگاه كه يكى از نويسندگان معاصر است در كتاب ترجمه سخنان سجاد عليه السلام در معنى اين عبارت چنين آورده : الها. نه آن كه نيكويى كرد به پشت گرمى آن بهشتش تاءمين شده و يا از يارى و آمرزش تو بى نياز است .

گل مريم
2013_07_17, 12:06 AM
يا رب ، يا رب ، يا رب (http://shahrequran.ir/thread664.html#post4627) ..... آنقدر بايد گفت تا آنكه نفس قطع شود

گل مريم
2013_08_01, 03:21 AM
بك عرفتك و انت دللتنى عليك و دعوتنى اليك و لولا انت لم ادر ما انت
ترجمه و شرح : به وسيله تو شناختم تو را. و تو راهنمايى كردى خود را بر من .

"رهنمودى مرا بر شناسايى خودت " و خواندى مرا به سوى خود. و اگر نبودى تو نمى دانستم كه چيستى تو. يعنى من به آثار جلال و كبريائيت ، به عظمت اين جهان آفرينش ؛ به نظم و انضباط اين تشكيلات عالم ، به آن قدرت خلاقه تو، به آن رحمت و عنايتت بر مخلوقات و مصنوعات خود؛ شناختم تو را "و اين معرفت را هم تو خود به من عطا فرمودى و از نظر لطف و احسان مرا بر خود دلالت كردى كه و الله يهدى الى الحق خود فرمودى كه من رهنما هستم شما را به سوى خودم ؛ يا به مصداق ديگر و الله يقول الحق و هو يهدى السبيل و خدا راست مى گويد و دلالت مى كند راه را".

از اين جهت و به محض فضل و براى ايصال به رحمت ، مرا به پيشگاه خود دعوت فرمودى .

و اگر اين آثار فضل و رحمت و علامات جلال و جمال و كبريايى تو نبود و اين عالم عجيب خلقت در معرض نمايشگاه قرار نداشت چگونه ممكن بود بر معرفت تو پى بردن !! و از كجا تو را توان شناختن . كه : و فى الارض آيات للموقنين و فى انفسكم افلا تبصرون ؟

در زمين نشان هاست بر استدلال وجود صانع ، درياهاى بى كران متصل به اقيانوس ها، چشمه هاى آب زلال ، معادن مختلف از طلا و جواهرات ، حيوان ها به صور و اشكال و افعال مختلف از بهائم و سباع و حشرات و طيور، نباتات بى حد از بقول و حبوب ، درختان و ميوه هاى گوناگون ، و خلاصه كوهها و دشت و بيابان كه بر مناظر طرب انگيز و هم هولناك ايجاد شده و آنچه در نهاد زمين است و اختلاف اجزاى آن در كيفيات و خواص ‍ و منافع تركيبات و غيره ، همه دليل بر وجود تو و به اين وسائل شناختم تو را.

و همچنين خود فرمودى كه در نفس هاى شما نيز نشان هاست كه دالند بر كمال علم و قدرت صانع ، "زيرا كه در عالم هيچ آيتى نيست مگر كه در انسان نظير آن هست !"

آيا پس نظر نمى كنيد؟ يعنى نظر كنيد به عيون ناظره و افهام نافذه در صنايع مختلفه و استجماع و بدايع آفاق و انفس ، تا به وسيله آن عالم شويد بر وجود صانع عالم و بر وحدت و علم و قدرت و حكمت و رحمت واسعه وى ، چه هر كس اين آيتها را در زمين و در نفس خود نبيند و در صفحه وجود خود آثار قدرت و حكمت مطالعه ننمايد، از حيات خود محفوظ نشود و كمال محبت را نتواند دريافت .

گل مريم
2013_08_01, 03:50 AM
رابطه خودشناسى و خداشناسى (http://www.shahrequran.ir/thread811-2.html)






بر كنه ذات اقدس او كس نبرد پى



هر كس به قدر خويش شناسد حبيب را


بر درد خود كسى شود آگاه كز ازل


دانست درد عشق ، كه باشد طبيب را


يارم كنار و هيچ نه بينم جمال وى


صد حيف ديده اى كه نه بيند قريب را


با آن كه هست بر همه او آشنا عجب


نابرده پى به معرفتش اين عجيب را


چون موطن حقيقى ما اين ديار نيست


مشكل كه پى برد به شناسا غريب را

گل مريم
2013_08_01, 03:52 AM
الحمدلله الذى ادعوه فيجيبنى و ان كنت بطيئا حين يدعونى .

ترجمه : سپاس خدايى را كه مى خوانم او را پس اجابت مى كند مرا اگر چه هنگام اجابت كاهل و ديرخيز باشم .

بزرگان عالم و همچنين تمام ارباب تصانيف و خطبا و ادبا هر يك در اوايل كتب و خطب و ساير مقاصد خود طريق حمد را به لسان هاى مختلف مرعى مى دارند؛ كما اين كه در نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و غيره اين رويه حسنه مشاهده مى شود.

در اين جا امام عليه السلام بعد از آن كه مرتبه شناسايى حق تعالى را بر وجهى كه گذشت ، مى رساند، زبان به ستايش او سبحانه چنين مى گشايد:

سپاس و ستايش از براى آن خدايى است كه مى خوانم او را و اجابت مى كند مرا در حالى كه من كند و بطى ء هستم و كاهلى مى ورزم زمانى كه او مى خواند مرا به سوى طاعت خود.

گل مريم
2013_08_01, 03:53 AM
حمد بى حد آن خدايى را سزاست



كه بلاشك مالك روز جزاست


حمد بى حد بر خداى لايزال


كه به ذات اقدسش نايد زوال


حمد بى حد بر خداوند كريم


كه بود بر اهل عالم او نعيم


حمد بى حد بر همان معبود پاك


كافريد او جسم آدم را ز خاك


حمد بى حد خاص آن مالك رقاب


كه بود رحمتش فزون تر از عقاب


حمد بى حد ذات حق را در خور است


كه كلامش گوهر و لفظش در است


حمد بى حد بر كريم ذوالعطا


كه به خلقت او نياوردى خطا


حمد بى حد از زبان خاص و عام


بر خدايى كه بود لطفش مدام


حمد بى حد آن كه را داد اين صواب


كه بخوانم او دهد من را جواب


گر چه باشم كند رو در خدمتش


غرق احسانم كند در نعمتش ‍

گل مريم
2013_08_01, 03:55 AM
والحمدلله الذى اسئله فيعطينى و ان كنت بخيلا حين يستقرضنى .
و سپاس مخصوص آن خدايى است كه چون از حضرت بى نيازش ‍ درخواستى كنم و مسئلتى نمايم پس او با من عطا فرمايد، هر چند زمانى كه قرض مى خواهد از من ؛ من بخل مى ورزم ، يعنى بخيل هستم به نفس ‍ خود در آن هنگام كه مرا امر به طاعت مى فرمايد در حاليكه فايده آن به خودم برگشت دارد.

و اين كلام بسيار لطيف است كه صدور آن جز از ائمه هداى عليه السلام كه گنجينه علم اولين و آخرين هستند؛ چنين معانى لطيفه و لطايف بديعه از ديگرى نشايد، چه سؤال كردن از كسى است كه محتاج باشد يا آن كه او را نيازى باشد و اين امرى واضح است كه حضرت او بى نياز است ؛

و لكن در اين مضامين عالى كه امام عليه السلام اشاره باستقراض مى فرمايد شايد به اين آيه شريفه مرتبط باشد كه مى فرمايد:

سوره 64 آيه 18 - ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم ..... اگر قرض دهيد خداى تعالى را قرضى نيكو خداى آن را زياد گرداند براى شما يكى را ده تا هفتصد و تا اضعافا مضافه برساند؛

و همچنين در جاى ديگر مى فرمايد:
2 ى 246 من ذالذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيرة ....
كيست آن كس كه وام دهد خداى را وامى نيكو تا خداى تعالى آن را به اضعاف آن به وى دهد،

با اين حال كه دانسته شد هر چه از ما در راه خشنودى او سبحانه به كار رود چندان برابر عوض دارد و هر چه هست از طفيل مرحمت اوست ، در عين حال در چنين تجارت و اين سود عظيم و مرابحت : بخل مى ورزيم و به نفس خود ستم روا مى داريم .

گل مريم
2013_08_01, 03:56 AM
بس ستايشم بر كريم بى نياز



كه رساند جود خود بر اهل راز


چون كند هر كس ز فضل او سؤ ال



آن چنان باشد كه واصل بر مال


حاجت داعى به نزدش مستجاب


مى دهد خواننده خود را جواب


هر زمان رو بر دعايش آورم


بر زبان حمد و ثنايش آورم


گرچه باشم بر عطاى او بخيل


مى كند اعطا كثير لا يقيل


وام او بر من بود سودش مضاف


معنى ربحش بر اين باشد خلاف


چونكه نفع قرض او بر من رسد


اين عجب بر نفس خود آرم حسد

گل مريم
2013_08_01, 03:58 AM
والحمدلله الذى اناديه كلما شئت لحاجتى و اخلو به حيث شئت لسرى بغير شفيع فيقضى لى حاجتى .

سپاس و ستايش خداوندى را سزاست كه مى خوانم او را هر وقت كه حاجتى داشته باشم "و براى عرض دردهاى پنهانى و اسرار نهانى خود" هر كجا كه خواهم با او خلوت مى كنم و بدون آن كه كسى را واسطه قرار دهم و شفيعى برانگيزم او حاجتم را برآورده مى گرداند،

يعنى هر زمان كه مرا نيازى باشد هر كجا كه باشم چون نظر توجه به خانه دل نمايم ، او را در آن جا يابم و در آن كانون محبت و محيط ارادت و معرفت با وى خلوت نمايم و چون او خود عالم السرّ و الخفيات است ديگر احتياج به اظهار نيست ، همينكه توجه كردم و انقلابى در باطن احساس ‍ نمودم پس مرادم حاصل شده و آرزويم برآمده است .


عجب مهربان خدايى است كه اگر كسى در ميان هزاران نفر جمع قصد وى را كند هر چند كه در محيط پر صدا و هياهويى باشد
به مجرد اين كه بخواهد با او خلوت كند و از وى تقاضايى نمايد بدون هيچ مانع موفق خواهد شد و به آمال خود خواهد رسيد.

گل مريم
2013_08_04, 01:26 AM
اى سپاس و حمد من بر آن خدا


كه دمادم دل كند او را ندا



من به او خلوت كنم در اندرون


راز پنهان را ز خود آرم برون


چون كه سازم مطلب خود آشكار


پس بگيرم حاجت از آن پروردگار


نه كسى را واسطه اندر ميان


سر اين معنا نيابد در ميان


آفرين بر اين مقام بس رفيع


كه كند اكرام بر ما بى شفيع


تا كه دل بر جانب او رو كند


كسب فيض معنوى از او كند


حاجتى ديگر نباشد سوى حق


خود برآورده كند از راه خير

گل مريم
2013_08_04, 01:27 AM
و الحمدلله الذى ادعوه و لا ادعو غيره (در بعضى نسخ آورده : الحمدلله الذى لا ادعو غيره .) و لو دعوت غيره لم يستجيب لى دعايى .

و سپاس شايسته همان خداوندى است كه مى خوانم او را و نمى خوانم غير او را و اگر غير او را بخوانم جوابم را ندهد و دعايم را اجابت نكند.

همانطور كه خود در قرآن كريم فرموده : س 13 - ى 16 و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشى ء...... يعنى آنان كه مى خوانند به جز از وى اجابت نمى كنند ايشان را به چيزى ؛ چون كسى را غير از او قدرت نيست ؛ چه ماسوى الله به تمامت در حالت افتقار و حاجتند و از محتاج طلب رفع حاجت نشايد.

چه اشارت زياديست در قرآن مجيد كه خداى تعالى گاهى بر وجه تنبه و تذكر و زمانى به حالت امر و اغلب بر سبيل توبيخ مى فرمايد:

كه مرا بخوانيد و ديگرى را نخوانيد كه از غير من كارى ساخته و پرداخته نيست .

گل مريم
2013_08_04, 01:28 AM
من كنم يكتا خدايى را سپاس


كه به غير او ندارم من شناس ‍



حمد او گويم كه او شايسته است


سر عالم را همه دانسته است


حاجت خود را از او خواهم مدام


كه بود از غير او خواهش حرام


غير او را هر كه خواند لاجرم


ره نيابد ناشناسى در حرم


پس نخوانم من كسى را جز حبيب


لو دعوت غيره لا يستجيب


آنكه باشد خالق كون و مكان


آنكه غير از او نباشد در جهان


لايق حمد است تسبيح و ثنا


چونكه باشد عالمى در او فنا