PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آشنایی با واژه های قرآنی (اجَل)



گل مريم
2013_07_06, 02:57 PM
besm2`



سلام دوستداران قرآنی شهر نور

در این تاپیک با واژه های قرآنی و معانی آنها آشنا می شویم و همچنین آیاتی که از این الفاظ استفاده شده اند. إن شاءالله

منتظر یاری سبزتان در این تاپیک هستیم.





g0ll4g0ll4g0ll4

گل مريم
2013_07_06, 03:08 PM
اولین واژه:

صوم:

روزه.

همچنين است صيام.

اصل آن امساك از مطلق فعل است خوردن باشد، يا گفتن، يا رفتن، لذا به اسبى كه از خوردن و راه رفتن خود دارى كند گويند: صائم.

شاعر گويد: خيل صيام واخرى غير صائمهة (راغب)

در اقرب الموارد نيز گويد: اصل آن امساك از مطلق فعل است.

در مجمع فرموده: صوم در لغت به معنى امساك و از آن به سكوت صوم گويند.

ابن دريد گفته: هر چه از حركت ايستاد صوم گرفته.

نابغه گويد: «خَيْلُ صِيامٍ وَ خَيْلٌ غَيْرَ صائِمِةِ تَحْتُ الْعجاجِ وَ اخرى تعلك اللّجما يعنى زیر غبار اسبانى بى حركت و اسبانى در تلاش اند. و عده ‏اى ايستاده و لگام خويش را مى‏ جوند.
«صامَتِ الرّیحُ» يعنى باد ايستاد. «صامَتِ الشَّمْسُ» آفتاب در وسط روز ايستاد...

گل مريم
2013_07_06, 03:12 PM
[ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره:183)].

صوم اسلامى امساك مخصوصى است از طعام و چيزهاى ديگر كه در كتب فقه مذكور است از طلوع فجر شروع شده و با رسيدن شب به پايان مى‏ رسد. [أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّ‌فَثُ إِلَىٰ نِسَائِكُمْ ۚ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ ۗ عَلِمَ اللَّـهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ ۖ فَالْآنَ بَاشِرُ‌وهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّـهُ لَكُمْ ۚ وَكُلُوا وَاشْرَ‌بُوا حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ‌ ۖ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ ۚ وَلَا تُبَاشِرُ‌وهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ ۗ تِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِ فَلَا تَقْرَ‌بُوهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (بقره:187)].

جمله «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبْلِكُمْ» دليل آن است كه روزه در امّت‏ هاى گذشته نيز بوده است.

در الميزان فرموده: اين جمله فقط در مقام تنظير است بر كيفيّت صوم امم گذشته و بر اينكه بر همه آنها روزه واجب بوده دلالت ندارد.
قرآن معين نكرده مراد از اين امم كدام اند. تورات و انجيل فعلى از وجوب صوم خالى اند و فقط آن را مدح مى ‏كنند.
مع الوصف يهود و نصارى روزهاى معيّنى از سال را به اشكال مختلف روزه مى‏ گيرند مثل روزه از گوشت، روزه از شير، روزه از اكل و شرب،
و در قرآن حكايت روزه زكريا از سخن گفتن هكذا روزه مريم از سخن گفتن شده است. بلكه روزه عبادتى است که از غير ارباب اديان نيز نقل شده چنانكه از مصر قديم و رومانى ‏ها منقول است بت پرستان هند تا به امروز روزه مى‏ گيرند.

گل مريم
2013_07_06, 03:13 PM
بايد دانست درباره صوم زكريا از سخن گفتن، در قرآن مطلبى نيست بلكه خداوند سه روز قدرت سخن گفتن رااز وى سلب كرده چنانكه در آيه 41 سوره آل عمران و 10 سوره مريم مذكور است و آن علامت استجابت دعاى زكريا در خصوص فرزند خواستن بود بر خلاف جريان مريم كه صريحاً فرموده: [«فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا» مريم:26)].

از روزه صمت كه راجع به مريم در آيه فوق نقل شده به دست مى ‏آيد كه چنين روزه ‏اى در بنى اسرائيل بوده است و آن كلام عقلى است كه شخص چند روز مثلاً دم از سخن فرو بندد و در مقابل فكر بكند.

سكوت توأم با فكر معانى بسيارى به انسان مى‏ فهماند چنانكه بيتوته حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم در غار حراء ظاهراً شبيه آن بوده است: سكوت توأم با تفكّر.

در الميزان از آيه شريفه استظهار شده كه چنين صومى در بنى اسرائيل مستحب بوده.

در مجمع از جبائى نقل شده كه خدا مريم را به چنان نذرى امر كرد والا جايز نبود كه بدون نذر بگويد نذر كرده ‏ام.

گل مريم
2013_07_06, 03:20 PM
در اسلام صوم صمت تشريع نشده بلكه حرام است رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده: «و لا صمت يوماً الى الليل (الى أن قال) و صوم الصمت حرام»
امام سجّاد عليه السلام فرمود: «صوم الصمت حرام»
امام صادق عليه السلام فرموده: «و لا صمت يوماً الى الليل»

رجوع شود به وسائل كتاب صوم.

فقهاء فرموده‏ اند: حرام است انسان در نيّت روزه خويش سكوت را قيد بكند ولى اگر بدون تكلّم روزه بگيرد اشكال ندارد.

از روايات گذشته روشن مى‏ شود كه روزه صمت يعنى فقط از تكلم امساك كند البته با نيّت، حرام است. اما در اسلام كم سخن گفتن و بيشتر فکر کردن ممدوح است.
در جواهر بحرمت روزه كه فقط امساك از كلام باشد فتوى داده است.
در اسلام غير از روزه ماه رمضان روزه‏ هاى واجب و مستحب بسيار است از قبيل روزه كفّارات و روزه ايام متبركه كه در كتب فقه مشروحاً ذكر شده است.

روايات در ترغيب به روزه و ذكر ثواب آن بسيار است و روزه رمضان از ضروريات اسلام و منكر آن خارج از دين است.

قاموس قرآن

واژه یعد با حرف م شروع می شود

گل مريم
2013_07_09, 12:16 AM
مهل

آرامى، عجله نكردن.

«مَهَلَ فى عَمَله مَهْلاً: عَمَلَهُ بِالسَّكينَةِ وَالرِفْقِ وَ لَمْ يُعَجِل» تمهيل و امهال به معنى مهلت دادن است. [ فَمَهِّلِ الْكَافِرِ‌ينَ أَمْهِلْهُمْ رُ‌وَيْدًا ** طارق:17].

به كفار مهلت بده مهلت كمى در باره شان عجله نكن، منتظر تدبير خدا و جريان امر خدا باش مثل [فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا ** مريم:84].

«رُوَيد» به معنى قليل است.

طبرسى و زمخشرى گفته‏ اند آمدن دو فعل براى تأكيد و تبديل فعل براى دفع تكرار است.

به نظر الميزان تمهيل براى تدريج و امهال مقيد دفعى بودن است و لذا امهال با رويداً مقيد شده يعنى امهال توأم با قلت است كه بلافاصله عذاب مى‏ رسد

(ترجمه آزاد) پس منتظر باش و عجله نكن و چون وعده فرا رسيد فقط كمى درنگ كن.



وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا

و واگذار مرا و تکذیب کنندگان دارای نعمت را و مهلت ده ایشان را اندکی.


سوره : المزمل آیه : 11

گل مريم
2013_07_09, 12:17 AM
مُهْل


وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ كهف: 29.


إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِيمِ. كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ دخان: 45.

يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ معارج: 8.


اين لفظ سه بار بيشتر در قرآن مجيد نيامده است آنرا ته مانده روغن زيتون، آهن و مس مذاب و غيره گفته‏ اند

، ظاهرا مراد از آن در آيات فلزّ مذاب است يعنى: روزى كه آسمان همچون مس گداخته شود.



واژه بعد با حرف ل شروع می شود.

فاطمه
2013_07_09, 07:29 PM
لؤلؤمرواريد.
در قاموس گويد:

«اللّؤلؤ: الدّر»
و در «درر» گويد:

درّ بضمّ اوّل لؤلؤ عظيم است يعنى مرواريد درشت. مراد از آن همان مرواريد است كه از دريا صيد ميشود.
يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ از آن دو دريا مرواريد و مرجان بدست ميايد. رحمن: 22.
وَ حُورٌ عِينٌ. كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ واقعة: 22 و 23.
يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً حجّ: 23- فاطر: 33.


درباره آيه يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ روايتى هست كه در «برزخ»* ديده شود.
لؤلؤ مجموعا شش بار در قرآن بكار رفته يكى درباره مرواريد دنيا دو بار در وصف خدمه بهشت، يكبار در وصف زنان بهشتى و دو بار در زينت اهل جنّت.


* طبرسى در مجمع البيان در تفسير «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ، بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ» رحمن: 19 ميگويد: از سلمان و سعيد بن جبير و سفيان ثورى نقل شده كه دو دريا على و فاطمه

عليهما السلام ‏اند، برزخ ميان آندو محمّد صلّى الله عليه وآله است، لوءلوء و مرجان كه از آندو خارج ميشوند حسنين عليهما السلام ‏اند. بعد ميگويد:

عجب نيست كه على و فاطمه عليهما السّلام دو دريا باشند، چون فضل و خيرشان وسيع است، دريا را بجهت وسعتش بحر گويند.
ناگفته نماند: حديث شريف از معانى تطبيقى قرآن مجيد ميباشد.

فاطمه
2014_06_30, 03:09 PM
اجَلمدّت معيّن و آخر مدّت.


راغب در مفردات گويد: اجل مدّتى است كه براى چيزى معين شود و اجل انسان مدّت حيات اوست.


قاموس آنرا مدّت شيى‏ء و آخر مدت معنى كرده. بنا بر اين، اجل دو معنى دارد، مدّت معين و آخر مدّت.


و شايد استعمال آن در آخر مدت بطور مجاز باشد و ميشود گفت كه معناى اصلى آن تمام مدت است و اغلب استعمال آن در اين معنى است در آياتى نظير «لِيُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى- ... لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ- ... لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ- ... فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ ...- أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ» و ... مراد تمام مدت است.

در آيه «إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ» بقره: 282 و آيه «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ» (عنكبوت: 5) در الميزان فرموده هر دو بمعنى آخر مدت است (ج 7 ص 6) ولى بنظر ميايد كه مراد از اجل اللَّه روز قيامت باشد يعنى هر كه اميدوار لقاء اللَّه است زمان لقاء اللَّه حتما خواهد آمد چنانكه در الميزان ج 16 ص 105 فرموده است.


در كريمه «وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ» اعراف: 185 ممكن است مراد آخر مدت باشد يعنى آخر عمرشان نزديك است و شايد مراد تمام مدت باشد يعنى نزديك است كه اجلشان (عمرشان) تمام شود در مجمع البيان آنرا وقت مرگ گرفته يعنى: مدتى كه با مرگ شروع ميشود.

فاطمه
2014_06_30, 03:11 PM
روشنترين محلّى كه اجل را بمعنى آخر مدت گرفته‏اند آيه «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» (طلاق: 2) است گفته‏اند: يعنى چون زنان بآخر وقت عدّه رسيدند آنها را بشايستگى نگاه داريد (رجوع كنيد) و يا بشايستگى از آنها جدا شويد ناگفته نماند: اگر اجلهنّ را آخر وقت عدّه بدانيم لازم ميايد كه پيش از آن رجوع جايز نباشد، حال آنكه آيه «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ ... وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ» (بقره 228) دالّ بر جواز رجوع در تمام اوقات عدّه است «ذلِكَ» اشاره به «ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» است و معنى آيه اين است: زنان مطلّقه بايد تا سه پاكى از شوهر كردن خود دارى كنند ... و شوهرهايشان سزاوارتراند كه در اين مدت آنها را بنكاح اول برگردانند و رجوع كنند.


و آنگهى از «فَأَمْسِكُوهُنَّ ...

أَوْ فارِقُوهُنَّ» استفاده ميشود كه شخص در يك زمان ميان امساك و مفارقت مخيّر است ولى چنانكه ميدانيم در آخر وقت فقط اختيار رجوع دارد و بعد از انقضاء عدّه فقط اختيار جدا شدن. مگر آنكه بگوئيم:
چون بآخر مدّت رسيدند يا رجوع كنيد و يا منتظر باشيد تا عدّه منقضى شود و آنوقت جدا شويد، اين هم احتياج بتقدير دارد.

بنظر ميايد كه مراد از اجل در آيه تمام مدت و مراد از بلوغ اجل تمام شدن آن و مراد از فَأَمْسِكُوهُنَّ نگاه داشتن با عقد جديد است يعنى چون مدتشان تمام شد بشايستگى با عقد جديد آنها را نگاه داريد و يا جدا شويد «1» آيه «لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» اعراف: 34 كه چندين بار در قرآن مجيد تكرار شده صريح است در اينكه امّتها نيز مدّت معيّن دارند و چون مدّتشان سر آمد از بين خواهند رفت مانند قوم نوح، عاد، ثمود و اقوام ديگر كه نامشان در تاريخ مانده است ممكن است مدت ملّتى تا آخر دنيا باشد مانند امّت اسلام و اين امر آنرا از داراى مدّت بودن خارج نميكند النهايه مدتش دراز است.

در تفسير الميزان است آيه «وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ» (مائده: 64) دلالت دارد كه امّت يهود تا قيامت باقى‏ خواهد ماند. نگارنده گويد نظير آن، آيه «فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ» (مائده 14) است كه راجع بنصارى ميباشد.

على هذا قوم يهود و نصارى تا قيامت خواهند ماند زيرا بودن دشمنى ميان آنان تا روز قيامت، مستلزم آنست كه تا قيامت بمانند. در دوران حكومت جهانى اسلام كه بدست امام زمان عليه السّلام تشكيل خواهد شد، يهود و نصارى قهرا بصورت اقليّت خواهند ماند نه اينكه بكلّى بر چيده خواهند شد و اللَّه العالم.



(1) چنانكه نظير اين كلمه در باره عدّه وفات آمده و مراد از آن تمام شدن مدت است آيه 234 بقره چنين است: «يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ» يعنى چون مدتشان سر آمد بر شما در آنچه ميكنند گناهى نيست.

فاطمه
2014_06_30, 03:12 PM
گذشته از اينها بتصريح قرآن، زمين، آسمان، خورشيد و تمام عالم داراى اجل و مدت معين‏اند و در انقضاء آن ناقوس مرگشان بصدا در خواهد آمد «ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى» (روم: 8) خدا آسمان‏ها و زمين و آنچه در ميان آندو است جز بحق و مدت معين نيافريد نظير اين آيه در سوره احقاف:

3، سوره لقمان: 29، رعد: 2 فاطر: 13 و سوره زمر: 5 نيز آمده است.
در كتاب آغاز و انجام جهان تأليف آقاى محمد امين رضوى، عمر زمين و هفت آسمان آن، با استفاده از قرآن مجيد هيجده ميليارد سال احتمال داده شده است (164 167).

فاطمه
2014_06_30, 03:13 PM
(اجَل مُعَلِّقَ و اجَلِ حَتمى)مسئله اجل معلّق و اجل حتمى در زبانها شايع است، و مراد آنست كه انسان دو اجل دارد يكى اجل مشروط كه اگر شرطش موجود شود خواهد آمد و الّا نه و ديگرى اجل حتمى كه بالاخره در وقتش ميايد و برو برگرد ندارد، در نتيجه اجل اوّل قابل محو و اثبات و دوّمى ثابت و پايدار است.
اينك بعضى از آيات را در اين زمينه بررسى ميكنيم: پيامبران در جواب آنانكه انكارشان ميكردند ميگفتند «أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى»

(ابراهيم: 10) گفتند: آيا در خدا كه آفريننده آسمانها و زمين است شكّى است. شما را بوسيله ما ميخواند تا از گناهانتان بيامرزد و تا اجل تعيين شده شما را بتأخير اندازد.

حضرت نوح بمردم ميگفت «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ. يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (نوح: 4) عبادت خدا كنيد و از عذاب او بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد تا از گناهانتان بيامرزد و شما را تا مدت معين بتأخير اندازد، راستى چون اجل خدا بيايد مؤخّر نميشود ايكاش اين مطلب را ميدانستيد،

ممكن است «من» در هر دو آيه بيانيّه باشد و نيز بقومش ميگفت «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً» (نوح 10) يعنى از خداى خود آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است، تا بشما باران فراوان بفرستد. و شما را بمالها و فرزندان كمك كند و برايتان باغها و جويبارها پديد آورد.


از اين آيات چند مطلب استفاده ميشود يكى اينكه عبادت و استغفار و اطاعت خدا سبب وفور نعمت و آمرزيدن گناهان است. دوم اينكه استغفار و اطاعت سبب تأخير تا اجل معيّن است و اگر اطاعت و استغفار نكنند تأخير نخواهد بود و مرگ زودتر از وقت معيّن خواهد رسيد چون ميگويد: استغفار كنيد تا مرگ شما را بتأخير اندازد يعنى اگر استغفار نكنيد زودتر خواهد رسيد و آيه «يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» صريح است كه خدا با اين دعوت ميخواهد از گناهان بيامرزد و همچنين شما را تا اجل معين بتأخير اندازد يعنى در صورت عدم اطاعت، مغفرت و تأخير نخواهد بود و قهرا مرگتان زودتر خواهد رسيد.


در بسيار جاها پس از ذكر عذاب و هلاكت اقوام نا فرمان نظير اين آيه «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» نحل: 118 را ميخوانيم و نيز نظير آيه «وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا» (يونس 13) آمده است از اين آيات صريحا فهميده ميشود كه اگر ستم نميكردند هلاك نميشدند، ستم بود كه مرگشان را جلو انداخت.

فاطمه
2014_06_30, 03:14 PM
و آيه «وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ» (فاطر 11) (يعنى هيچ ماده‏اى جز با علم او بار بر ندارد و نگذارد و هيچ عمردارى عمر نميكند و از عمر احدى كاسته نميشود مگر آنكه در كتابى است) در بيان مطلب ابهامى باقى نميگذارد.

در تفسير الميزان ذيل آيه «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ» (انعام: 2) اجل اول را كه نكره است، اجل مشروط و اجل دوم را اجل محتوم گرفته و در اين زمينه بتفصيل سخن گفته و وجود دو اجل را اثبات فرموده است.

در خصوص اين مطلب روايات زيادى هست كه عده‏اى از آنها را مرحوم مجلسى در بحار الانوار ج 5 طبع آخوندى ص 136- 143 نقل كرده است و از جمله از تفسير عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل ميكند كه حمران از آنحضرت از آيه «ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ» پرسيد، فرمود آنها دو اجل‏اند، اجل مشروط، خدا در آن هر چه بخواهد ميكند و اجل محتوم.


نا گفته نماند با در نظر گرفتن آيات و روايات، زيادت و نقصان عمر و تغيير و تبديل آن جاى گفتگو نيست ولى تحليل آن براى نگارنده دشوار است زيرا در علم خداوند براى افراد مردم بيشتر از يك اجل نميتوان فرض كرد، مثلا خدا ميداند كه فلانى با اختيار خود ستم خواهد كرد و آن ستم سبب مرك او در فلان وقت خواهد شد پس براى اين شخص يك اجل بيشتر وجود ندارد، اگر گوئى: در صورتيكه ستم نميكرد زياد عمر مينمود؟


گوئيم: خدا ميدانست كه باختيار خود ستم كرده و در آن وقت خواهد مرد، پس يك اجل بيشتر نداشته است وضع اشخاص ديگر اعمّ از خوب و بد از اين فرض معلوم ميشود.

فاطمه
2014_06_30, 03:14 PM
در تحقيق اين مطلب آنچه بنظر ميايد اين است كه مراد از اجل محتوم و مسمّى قابليّت بقاء انسان است و مراد از اجل مشروط زوال آن و يا اضافه شدن بر آن، مثلا بچراغى يك ليتر نفت ريخته‏ايم ميگوئيم: مدّت روشن بودن اين چراغ دو ساعت است.، بشرط آنكه باد آنرا در اثناء خاموش نكند و يا نفت تازه بر آن نريزند. يا ميگوئيم اين عمارت ميتواند تا صد سال باقى بماند مشروط بر آنكه زلزله ويرانش نكند و يا هر سال تعمير نكنند.

معلوم است آمدن باد و اضافه شدن نفت، همچنين آمدن زلزله و يا تعمير عمارت، دو ساعت و صد سال را كم و يا زياد خواهد كرد امّا قطع نظر از آنها مدّت چراغ دو ساعت و مدت عمارت صد سال است.


هكذا ميگوئيم: يك فرد انسان كه خدا آفريده، وجودش استعداد آنرا دارد كه بطور عادى هفتاد سال زندگى كند، بشرط اينكه مرض و با نگيرد و ... بنا بر اين سخن، اجل حتمى قابليّت بقاء و اجل مشروط بر هم خوردن آن قابليت در اثر عوامل است، و امّا اينكه اين شخص در علم خدا با اجل حتمى خواهد مرد يا با مشروط، مسئله ديگرى است مثلا در آيه «وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» منظور اين است:


شما ميتوانيد با پيروى از دستورات حق، طورى زندگى كنيد كه تا پايان استعداد وجودتان، زنده و در رفاه باشيد بشرط آنكه با ايجاد عوامل ناروائى، اين استعداد را از بين نبريد.
اين احتمال بسيار قانع كننده است، ولى باز جاهاى مبهمى براى نگارنده باقى است انشاء اللَّه خدا روشن خواهد فرمود.

خواننده عزيز اين سخن را از من ياد دار، هر وقت مطلبى را ندانستى احتمال نقص در امور دين و كارهاى خدا (معاذ اللَّه) نده و نقص را از خودت بدان و بگو: مطلب حق است ولى من نميدانم. و در مقام تسليم، هر مطلبى كه بر تو مشكل ماند بگو: من بآنچه پيش خدا و بآنچه حقيقت است ايمان دارم و از خدايم و دينم مى‏پذيرم، اين سخن براى يك مسلمان كنجكاو بهترين محلّ اتكاء است.

فاطمه
2014_06_30, 03:15 PM
لازم است در اينجا از آيه «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ» نيز صحبت كنيم اين آيه و ما قبل آن در قرآن مجيد چنين است «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ. يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» (رعد، 38- 39» محو بمعنى ازاله رسم و صورت چيز است گويند محوت الكتاب: يعنى خطوط و نقوش آنرا از بين بردم.
«امّ» بمعنى ريشه و اصل است چنانكه در «امّ» خواهد آمد، معناى آيه چنين است. پيش از تو پيامبرانى فرستاديم و براى آنها ازواج و فرزندانى قرار داديم، به هيچ پيامبرى نرسد كه جز باذن خدا آيه‏اى بياورد براى هر مدت كتابى هست. خدا آنچه بخواهد محو و اثبات ميكند و اصل كتاب در نزد او است.
از اين دو آيه فهميده ميشود كه بمقتضاى وضع زمان، براى هر زمان كتابى و قانونى مخصوص هست و خداوند روى آن مقتضا كتابى را ميبرد و كتاب ديگرى بجاى آن ميگذارد بنا بر اين، آيه «يَمْحُوا اللَّهُ ..»
توجيه آيه قبلى است و راجع به عوض شدن شريعت‏ها و احكام است. مثلا يك تكّه موم را در نظر بگيريد آنرا نرم كرده بصورت انسان در مياوريم بعد از آن بصورت درخت مياوريم در اينجا يك شكل از بين ميرود و شكل ديگر جاى آنرا ميگيرد ولى اصل آن كه موم است باقى است.
در اين آيه نيز ممكن است مراد از امّ الكتاب اصل تكليف باشد و محو و اثبات نسبت بمقتضاى زمان در كيفيت و شكل آن باشد، يعنى خدا از كيفيت تكليف و حكم، هر چه را بخواهد ميبرد و يا ميگذارد ولى اصل مكلّف بودن در نزد خداست يعنى: بشر بايد تحت تكليف زندگى كند، اين اصل در هر زمان ثابت و حتمى است و محو و اثبات فقط در كيفيت و كميّت آن است.

ولى آيه شريفه خود بخود اعمّ است و منحصر بتكليف و احكام نيست، بلكه بهمه چيز شامل است.
احتمال قوى آن است كه مراد از امّ الكتاب علّت محو و اثبات است و جواب «يمحو و يثبت» ميباشد.
يعنى خدا محو و اثبات ميكند و اين محو و اثبات روى علل بخصوصى است نزد خدا و ميداند چرا محو و چرا اثبات ميكند. بنا بر اين عموم، ميتوان تغيير اجلها را نيز با در نظر گرفتن آيات ديگر و روايات، از آيه شريفه فهميد نا گفته نماند در اين صورت «أُمُّ الْكِتابِ» در اين آيه غير از «أُمِّ الْكِتابِ» در آيه «وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» است كه در «امّ» خواهد آمد و مراد از آن لوح محفوظ است.

فاطمه
2014_06_30, 03:15 PM
اجْل(بر وزن عقل) سبب.
علت. «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ» مائدة: 32 يعنى بسبب آن قتل بر بنى اسرائيل چنين نوشتيم ارباب لغت اصل آنرا بمعنى جنايت نوشته‏اند.
در اقرب الموارد گويد:

اين كلمه ابتدا در تعليل جنايت سپس در مطلق تعليل استعمال شده است، در نهايه گويد: در همزه آن فتح و كسر هر دو صحيح است.
در قرآن مجيد فقط يكبار آمده است.

گل مريم
2015_06_29, 02:23 AM
«ویل» دو معنی دارد: یکی وصفی که در فارسی از آن به وای و بدا بحال او تعبیر می‌شود و این معنی شامل جمیع انحاء عذاب دنیوی و اخروی بهمه مراتب آن می‌شود بنحوی که هیچ خیر و خوبی در آن نباشد.

و دیگر اسمی که نامی از وادی جهنم است چنانچه در مجمع البیان از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده فرمود:
ویل وادی است در جهنم که چون کافران را در آن افکنند چهل سال میروند و هنوز بقعر آن نرسیده باشند


و در مجمع البحرین است که «هو واد فی جهنّم لو ارسلت الیه (فیه) الجبال لماعت»

چنانچه طوبی هم دو معنی دارد یکی وصفی که بمعنی خوشا بحال اوست که جمیع خیرات دنیوی و اخروی را شامل میشود.
و دیگر اسمی که نام درختی است در بهشت که اصل آن در خانه امیر المؤمنین علیه السّلام و شاخه‌های آن در قصرهای بهشت آویزان است

تفسیر اطیب البیان