PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ماه رمضان و تدبر در آیات نورانی قرآن( هر روز یک آیه)



گل مريم
2013_07_06, 08:16 AM
besmellah1







عن ابى عبد الله (عليه السلام): عليكم بالقرآن فما وجدتم آيه نجابها من كان قبلكم فاعملوا به و ما وجدتموه مما هلك من كان قبلكم فاجتنبوه.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: بر شما باد ملازمت قرآن كريم، بنگريد هر آيه‏ اى كه به سبب آن پيشينيان شما نجات يافتند بدان عمل كنيد، و از هر آيه ‏اى كه ديديد به خاطر آن مردم پيش از شما هلاك شدند اجتناب نمائيد.




سلام شهروندان قرآنی شهر نور

امیدوارم عبادت های شما عزیزان در ماه مبارک رجب و شعبان مورد قبول حق قرار گرفته باشد.
روزهای اخر ماه شعبان است و بوی خوش ماه رمضان به مشام میرسد.
همانطور که میدانید خواندن قرآن و آن هم تنها یک آیه با تدبر و تفکر و عمل کردن به دستورات و راهنمایی های روح افزای آیه علاوه بر پاداش اخروی پاداش دنیوی را هم برای عامل به آن آیه در پی دارد.
پس بیایید با تفکر بیشتر در آیات نورانی قرآن ماه رمضان پرباری در پیش داشته باشیم.

گل مريم
2013_07_06, 08:39 AM
و اما نحوه کار در این تاپیک

دوستان میدانید که در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء از قرآن خوانده میشود. که بهتر است این جزء با معنی و تدبر در آیات باشد که البته انجام این کار به فرصت زیادی احتیاج است.
ولی اگر هر کدام از عزیزان یک آیه ای را که بیشتر به جانشان می نشیند همراه با تفسیر و نکات آن در این تاپیک بگذارند. از این طریق بیشتر آیات آن جزء با تفسیر و تأمل کار شده است.
و إن شاءالله همه همکاری نمایند و پیام مهم آیه را انتخاب نموده تا آن پیام مهم را چراغ راهمان در در زندگی روز مره ی خویش قرار دهیم. إن شاءالله

پس منتظر شما قرآن دوستان محترم هستیم در ماه مبارک رمضان هر روز همراه با یک آیه از جزء خوانده شده در این تاپیک



آیا پاداش تلاوت یک آیه با تدبر و تفکر و استفاده از انوار الهی آن در زندگی
با تلاوت یک جزء بدون تدبر و تفکر
مساویست؟

گل مريم
2013_07_06, 08:43 AM
امام على (عليه السلام) فرمودند:
بر شما لازم است كه با كتاب خدا همراه بوده و بر دستورات ارزنده آن عمل نماييد؛
چه قرآن همان ريسمان محكم است كه شما را از گرداب‏هاى بدبختى رها مى ‏نمايد
و نورى است تابان كه راه حق و كمال را بر شما
آشكار مى ‏سازد.

گل مريم
2013_07_10, 02:26 AM
(بسم الله الرحمن الرحیم) (http://shahrequran.ir/showthread.php?275-%D8%AA%D8%AF%D8%A8%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%28%D8%A8%D8%B3%D9%85-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D9%86-%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85%29)



هُدىً لِلْمُتَّقِينَ، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ (http://shahrequran.ir/showthread.php?297-%D9%87%D9%8F%D8%AF%D9%89%D9%8B-%D9%84%D9%90%D9%84%D9%92%D9%85%D9%8F%D8%AA%D9%91%D 9%8E%D9%82%D9%90%D9%8A%D9%86%D9%8E%D8%8C-%D8%A7%D9%84%D9%91%D9%8E%D8%B0%D9%90%D9%8A%D9%86%D 9%8E-%D9%8A%D9%8F%D8%A4%D9%92%D9%85%D9%90%D9%86%D9%8F%D 9%88%D9%86%D9%8E)



خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ .. (http://shahrequran.ir/showthread.php?515-%D8%AE%D9%8E%D8%AA%D9%8E%D9%85%D9%8E-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%91%D9%87%D9%8F-%D8%B9%D9%8E%D9%84%D9%8E%D9%89-%D9%82%D9%8F%D9%84%D9%8F%D9%88%D8%A8%D9%90%D9%87%D 9%85%D9%92-%D9%88%D9%8E%D8%B9%D9%8E%D9%84%D9%8E%D9%89-%D8%B3%D9%8E%D9%85%D9%92%D8%B9%D9%90%D9%87%D9%90%D 9%85%D9%92-%D9%88%D9%8E%D8%B9%D9%8E%D9%84%D9%8E%D9%89-%D8%A3%D9%8E%D8%A8%D9%92%D8%B5%D9%8E%D8%A7%D8%B1%D 9%90%D9%87%D9%90%D9%85%D9%92-%D8%BA%D9%90%D8%B4%D9%8E%D8%A7%D9%88%D9%8E%D8%A9%D 9%8C)

فاطمه
2013_07_10, 09:17 AM
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=3997&viewfull=1#post3997)﴿بقره, ٣٨ ﴾
گفتيم : همگى از آن [مرتبه و مقام] فرود آييد؛ چون از سوى من هدايتى براى شما آمد، پس كسانى كه از هدايتم پيروى كنند نه ترسى بر آنان است و نه اندوهگين شوند .«38»


تفسیر نور
گرچه اعتراف به خطا و توبه ‏ى آدم، سبب شد كه خداوند او را عفو نمايد، ولى بعد از توبه بار ديگر به بهشت برنمى‏ گردد. زيرا آثار وضعى لغزش، غير از عفو الهى است. فرمان هبوط در چند آيه‏ ى قبل همراه نوعى قهر بود، ولى در اين آيه چون بعد از توبه آدم است به صورت عادّى مطرح شده است. همچنين اميدوار مى‏ كند كه اگر از هدايت الهى پيروى كنند، حزن و اندوهى نخواهند داشت.

1- گاهى يك حركت، دامنه‏ ى تأثيرات خوب وبدش در همه‏ ى عصرها و نسل‏ها گسترده مى ‏شود. «اهبطوا منها جميعاً»
2- با يك لغزش و خطا، نبايد كسى را طرد كرد، زيرا انسان قابل ارشاد و هدايت پذير است. «يأتينكم منّى هدىً»
3- براى راهنمايى بشر، آمدن انبيا قطعى است. «يأتينّكم»
4- هدايت واقعى تنها از طرف خداست. «منّى هدىً»
5 - امنيّت و آرامش واقعى، در سايه‏ ى پيروى از دين و دستورات خداوند حاصل مى‏ شود. «فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون»

فاطمه
2013_07_10, 09:17 AM
تفسیر نمونه
چرا جمله اهبطوا تكرار شده است ؟
در آيات مورد بحث ، و آيات پيش از آن خوانديم كه قبل از توبه و بعد از توبه به آدم و همسرش حوا خطاب شده به زمين فرود آئيد، در اينكه اين تكرار براى تاءكيد است يا اشاره به دو مطلب ديگر در ميان مفسران گفتگو است ، ولى ظاهر اين است كه جمله دوم اشاره به اين واقعيت باشد كه آدم گمان نكند با پذيرش توبه او هبوط به زمين منتفى شده است ، بلكه او اين راه را بايد برود! يا به اين جهت كه از اول براى اين هدف آفريده شده بود، و يا به خاطر اينكه اين هبوط اثر وضعى عمل او بوده است ، اين اثر وضعى با توبه دگرگون نمى شود.
مخاطب در اهبطوا كيست ؟
((اهبطوا)) به صيغه جمع آمده است در حالى كه آدم و حوا كه مخاطب اصلى اين سخن بودند دو نفر بيشتر نبودند و بايد صيغه تثنيه آورده شود، اما به خاطر اينكه هبوط آدم و حوا به زمين نتيجه اش اين بود كه فرزندان و نسل هاى آنها نيز در زمين ساكن خواهند شد، به صورت صيغه جمع آمده است .

فاطمه
2013_07_10, 09:18 AM
تفسیر المیزان
(قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً)، الخ اين آيه اولين فرمانى است كه در تشريع دين، براى آدم و ذريه او صادر شده، دين را در دو جمله خلاصه كرده، كه تا روز قيامت چيزى بر آن دو جمله اضافه نميشود.
و خواننده عزيز اگر در اين داستان، يعنى داستان بهشت و مخصوصا در آن شرحى كه در سوره طه آمده، دقت كند، خواهد ديد كه جريان داستان طورى بوده، كه ايجاب مى‏ كرده، خداوند اين قضاء را در باره آدم و ذريه ‏اش براند، و اين دو جمله را در اولين فرمانش قرار بدهد، خوردن آدم از آن درخت ايجاب كرد، تا قضاء هبوط او، و استقرارش در زمين، و زندگيش را در آن براند، همان زندگى شقاوت بارى كه آن روز وقتى او را از آن درخت نهى مى‏ كرد، از آن زندگى تحذيرش كرد، و زنهارش داد.
و توبه‏ اى كه كرد باعث شد قضايى ديگر، و حكمى دوم، در باره او بكند، و او و ذريه‏ اش را بدين وسيله احترام كند، و با هدايت آنان بسوى عبوديت خود، آب از جوى رفته او را بجوى باز گرداند.
پس قضايى كه اول رانده شد، تنها زندگى در زمين بود، ولى با توبه‏ اى كه كرد، خداوند همان زندگى را زندگى طيب، و طاهرى كرد، بنحوى كه هدايت بسوى عبوديت را با آن زندگى تركيب نموده، يك زندگى خاصى از تركيب دو زندگى زمينى و آسمانى فراهم آورد.
اين آن نكته‏ ايست كه از تكرار او بهبوط در اين سوره استفاده ميشود، چون در اين سوره، يك بار مى‏ فرمايد: (وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ، وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ، وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ، گفتيم: همگى بزمين هبوط كنيد، در حالى كه بعضى دشمن بعض ديگر هستيد، و تا مدتى معين در آن منزل كنيد و تمتع ببريد)، بار دوم مى‏ فرمايد: (قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً، گفتيم همگى از بهشت فرود شويد، پس هر گاه هدايتى از من بسوى شما آمد، و البته خواهد آمد) الخ.
و اينكه توبه ميانه اين دو امر بهبوط واسطه شده، اشعار بر اين معنا دارد، كه توبه وقتى از آدم و همسرش سر زده، كه هنوز از بهشت جدا نشده بودند، هر چند كه در بهشت هم نبوده، و موقعيت قبلى را نداشته ‏اند.
و اين اشعار را نيز دارد، كه نداى (وَ ناداهُما رَبُّهُما: أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ؟ «1»

پروردگارشان ندايشان داد: كه مگر شما را از اين درخت نهى نكردم؟) الخ بعد از نهى (لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ) الخ، بوده كه در اولى اشاره را با لفظ (تلكما) آورد، كه مخصوص اشاره بدور است، و در دومى كه قبل از اولى واقع شده، اين اشاره با لفظ (هذا) آمده، كه مخصوص اشاره به نزديك است، در اولى كلمه (نادى ندا كرد) آمده، كه باز مخصوص دور است، و در دومى كلمه (قال) كه مخصوص نزديك است بكار رفته است، (دقت فرمائيد).
اين نكته را هم بايد دانست: كه از ظاهر جمله: (وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ)، و جمله (فِيها تَحْيَوْنَ، وَ فِيها تَمُوتُونَ، وَ مِنْها تُخْرَجُونَ) «2»، الخ برمى‏ آيد: كه نحوه حياة بعد از هبوط، با نحوه آن در قبل از هبوط، فرق مى‏ كند، حياة دنيا حقيقتش آميخته با حقيقت زمين است، يعنى داراى گرفتارى، و مستلزم سختى، و بدبختى است، و لازمه اين نيز اين است كه انسان در آن تكون يابد، و دو باره با مردن جزو زمين شود، و آن گاه براى بار ديگر از زمين مبعوث گردد.
در حالى كه حياة بهشتى حياتى است آسمانى، و از زمينى كه محل تحول و دگرگونى است منشا نگرفته است.
از اينجا ممكن است بطور جزم گفت: كه بهشت آدم در آسمان بوده، هر چند كه بهشت آخرت و جنت خلد، (كه هر كس داخلش شد ديگر بيرون نميشود)، نبوده باشد.




1- سوره اعراف آية 22
2- سوره اعراف 20 و 21

فاطمه
2013_07_10, 09:28 AM
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=3997&viewfull=1#post3997)﴿ بقره, ٤٥﴾
از صبر و نماز [براى حل مشكلات خود و پاك ماندن از آلودگى‏ ها و رسيدن به رحمت حق] كمك بخواهيد و بى ‏ترديد اين كار جز بر كسانى كه در برابر حق قلبى فروتن دارند سخت است.


تفسیر نور
هر چند اين آيه به دنبال خطاب‏هايى كه به يهود شده آمده است، ولى مخاطب آن همه ‏ى مردم هستند. در روايات مى‏ خوانيم كه حضرت على عليه السلام هرگاه مسئله ‏ى مهمى برايشان رخ مى ‏داد به نماز مى‏ ايستادند واين آيه را تلاوت مى ‏كردند.
در روايتى از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نقل شده، كه صبر بر سه نوع است: 1- صبر در برابر مصيبت. 2- صبر در برابر معصيت. 3- صبر در برابر عبادت. بنابراين آنچه در روايات آمده كه مراد از صبر در اين آيه روزه است، اشاره به يكى از مصاديق صبر دارد.
نماز براى رسول اللّه صلى الله عليه وآله و امثال او نور چشم است ولكن براى بعضى ‏ها كه خشوع ندارند، چون بار سنگين است. خشوع، مربوط به قلب و روح و خضوع، مربوط به اعضاى بدن است.
نمازِ با توجّه، انسان را به ياد قدرت بى ‏نهايت خدا مى ‏اندازد و غير او را هر چه باشد كوچك جلوه مى ‏دهد. مِهر او را در دل زياد مى ‏كند، روحيّه ‏ى توكّل را تقويت مى‏ كند و انسان را از وابستگى‏ هاى مادّى مى‏ رهاند. همه‏ ى اين آثار، انسان را در برابر مشكلات مقاوم مى ‏سازد.
صبر و مقاومت، كليد تمام عبادات است. فرشتگان به اهل بهشت سلام مى‏ كنند، امّا نه به خاطر نماز و حج و زكات، بلكه به خاطر مقاومت و پايدارى آنها؛ «سلام عليكم بما صبرتم» چون اگر مقاومت نباشد، نماز وجهاد وحج و زكات نيز وجود نخواهد داشت. حتّى شرط رسيدن به مقام هدايت و رهبرى الهى، صبر است؛ «جعلنا منهم ائمّةً يهدون بأمرنا لمّا صبروا»

خاطره‏
شاعرى به نام نجاشى، كه يكى از دوستداران حضرت على عليه السلام بود، در ماه رمضان شراب خورد. به دستور امام، هشتاد ضربه تازيانه به او زدند و بيست ضربه نيز به خاطر ارتكاب گناه در ماه رمضان اضافه زدند. او ناراحت شد و به معاويه پيوست و عليه حضرت شعر گفت! اطرافيانِ نجاشى كه قبيله‏ اى مهم در كوفه بودند از على عليه السلام گلايه كردند كه چرا ياران خود را نگه نمى ‏دارد؟! طارق‏بن عبداللّه رئيس آنها با ناراحتى به امام گفت: شما چرا بين دوست و بيگانه تفاوت قائل نمى ‏شويد؟ شخصى همانند نجاشى نبايد شلاّق بخورد، ما اين گونه رفتار را تحمّل نمى‏ كنيم. امام در جواب او اين آيه را تلاوت فرمود: «و انّها لكبيرة الاّ على الخاشعين» طارق نيز به معاويه پيوست.
بنابراين گرچه آيه درباره نماز است، ولى در موارد مشابه مى‏ توان از آيات قرآن استمداد كرد.

پیام
1- صبر ونماز، دو اهرم نيرومند در برابر مشكلات است. «استعينوا بالصبر و...»
2- هر چه در آستان خدا اظهار عجز و بندگى بيشتر كنيم، امدادهاى او را بيشتر دريافت كرده و بر مشكلات پيروز خواهيم شد. «استعينوا بالصبر و الصلوة»
3- استعانت از خداوند در آيه‏ى «ايّاك نستعين» منافاتى با استعانت از آنچه به دستور اوست، ندارد. «استعينوا بالصبر»
4- سنگين بودن نماز، نشانه ‏ى تكبّر در برابر خداست. «لكبيرة الاّ على الخاشعين»

امیر هانی
2013_07_10, 10:40 AM
بَلَى‏ مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فأُوْلَئِكَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ‏ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=4016&viewfull=1#post4016)
آرى، هر كس بدى كسب كند و گناهش او را فراگیرد (و آثار گناهان سراسر وجودشان را بپوشاند)، آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند بود.

نکته ها
برخلاف گمان بنى ‏اسرائیل كه خیال مى‏كردند كیفر خداوند درباره‏ى آنان با كیفر الهى نسبت به دیگران تفاوت دارد، این آیه مى‏فرماید: همه در برابر قانون یكسان هستند و اگر آثار گناهان، چنان انسان را احاطه كند كه فرصت توبه و بازگشت نداشته باشد، براى همیشه در جهنّم خواهد بود.

پيام ها

1- در برابر خیالات و موهومات، با صراحت و قاطعیّت برخورد كنید. «بلى‏ مَن»
2- كیفر و پاداش براساس آرزو نیست، بلكه براساس عمل است. «بلى مَن كسب»
3- آن دسته از گناهان كیفر دارند كه آگاهانه و از روى عمد و اختیار مرتكب شده باشیم، نه بر اساس جهل یا جبر. «كسب»
4- گناهكار به خیال كسب سود و بهره، گناه مى‏كند. «كسب سیّئة»
5 - هر گناهى، آثار و عوارضى دارد كه آن عوارض مى‏تواند انسان را در خود غرق كند. «أحاطت»
6- انسان فطرتاً پاك است، ولى گناه و خطایا بر او عارض شده، او را احاطه كرده و جوهر او را عوض مى‏كنند. «احاطت به خطیئته»
7- خوى وخصلت گناهكارى، موجب جاودانگى در آتش دوزخ است. «مَن كسب... احاطت... خالدون»

درس هایی از قرآن

گل مريم
2013_07_11, 12:28 PM
فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=4081&viewfull=1#post4081)

بنابراين، مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم؛ و مرا سپاس گزاريد، و [نعمتهاى بيشمار] مرا ناسپاسى نكنيد.

سوره بقره, آیه 152

«فاذكرونى اذكركم»

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم‏
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:

1. مفسّر آگاه قرآن - سعيدبن جبير - مى‏گويد:
تفسير اين جمله از آيه شريفه اين است كه شما با فرمانبردارى از مقرّرات من، مرا ياد كنيد تا من هم شما را با رحمت و بخشايش خود ياد كنم؛
همانگونه كه در آيه شريفه ديگرى مى‏ فرمايد: «وَ اَطيعُوااللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ».

2. ابن عبّاس مى ‏گويد: منظور اين است كه مرا با اطاعت از فرمان هايم ياد آوريد تا من نيز شما را با يارى ‏رسانى خويش ياد كنم؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مى‏فرمايد: «وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا...».

گل مريم
2013_07_11, 12:34 PM
3. گروهى معتقدند منظور آيه شريفه اين است كه: شما مرا با سپاس دربرابر نعمتهايم ياد كنيد تا من نيز با افزودن نعمتها، شما را ياد كنم؛ نظير اين آيه شريفه كه مى ‏فرمايد: «...لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَاَزيدَنَّكُمْ...».


4. عدّه‏ اى نيز آيه را چنين تفسير كرده‏ اند: مرا در روى زمين ياد كنيد تا من نيز شما را به‏ هنگامى كه در زير زمين قرار گرفتيد، ياد كنم؛ همانگونه كه در دعاها آمده است: «اذكرونى على ظهرالأرض اذكركم فى بطنها».

5. پاره ‏اى را اعتقاد بر آن است كه مقصود آيه شريفه اين است كه: در دنيا به ياد من باشيد تا در سراى آخرت به ياد شما باشم.

6. و دسته ‏اى ديگر بر اين عقيده ‏اند كه تفسير آيه اين است كه: به وقت برخوردارى از نعمت و رفاه، به ياد من باشيد تا به ‏هنگام شدّت و گرفتاريهايتان، به ياد شما باشم؛ همانگونه كه قرآن مى‏ فرمايد: «فَلَوْلا اَنَّهُ كانَ مِنَ‏الْمُسَبِّحينَ لَلَبِثَ فى‏ بَطْنِهِ اِلى‏ يَوْمِ يَبْعَثُونَ».

7. و برخى نيز مى‏ گويند منظور اين است كه: شما مرا با دعا و نيايش ياد كنيد تا من نيز با برآوردن خواسته هايتان به ياد شما باشم؛ و در تأييد نظر خود، اين آيه شريفه را شاهد مى‏ آورند كه: «... اُدْعُونى‏ اَسْتَجِبْ لَكُمْ...» (بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را).

گل مريم
2013_07_11, 12:35 PM
از پنجمين امام نور(ع) نقل كرده‏ اند كه پيامبر(ص) فرمود: فرشته ثبت اعمال، نامه عمل انسان را در آغاز و پايان روز كه شب از راه مى ‏رسد، مهيّا مى‏ كند؛ بنابراين، در آغاز روز و پايان آن بكوشيد كار بسيار پسنديده‏ اى انجام دهيد تا در پرونده عمل شما ثبت شود. در اينصورت است كه خداوند فاصله ميان آغاز تا پايان كار شما را مورد مهر و بخشايش خود قرار مى‏ دهد؛ و مى‏ فرمايد: «اذكرونى اذكركم».

يكى از دانشوران در تفسير آيه شريفه مى‏ گويد: خداوند كسانى را كه از او ياد كنند، ياد مى‏ كند؛ بر نعمت سپاسگزاران مى‏ افزايد و ناسپاسان را به كيفر اعمالشان مى‏ رساند.


«واشكروا لى ولاتكفرون»

و مرا سپاسگزاريد، و نعمتهايى را كه به شما ارزانى داشته ‏ام، برشماريد و از آنها بشايستگى بهره گيريد و با به ‏فراموشى‏ سپردن نعمتها و بخشاينده آنها، ناسپاسى نكنيد؛ و كدامين نعمت معنوى و انسان سازى، پرشكوه‏تر و گرانقدرتر از نعمت وجود پيامبر گرامى(ص) است؟


تفسیر مجمع البیان

سحر
2013_07_11, 02:19 PM
سلام ممنونم گل مریم خانم کار زیبایی است.

وِمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=4147&viewfull=1#post4147)﴿آیه ۲۰۱ سوره بقره﴾

(اما) بعضى از مردم مى‏گویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیكى عطا كن و در آخرت نیز نیكى مرحمت فرما و مارا از عذاب آتش نگهدار.

نکته ها

یكى از راههاى شناخت مردم، آشنایى با آرزوها و دعاهاى آنان است. در آیه قبل، درخواست گروه اوّل از خداوند مربوط به دنیا بود و كارى به خیر و شرّ آن نداشتند، ولى در این آیه درخواست گروه دوّم از خداوند، «حسنة» است در دنیا و آخرت. در دیدگاه گروه اوّل؛ دنیا به خودى خود مطلوب است، ولى در دید گروه دوّم؛ دنیایى ارزشمند است كه حسنه باشد و به آخرت منتهى گردد.
در روایات نمونه‏ها و مصادیقى براى نیكى‏هاى دنیا و آخرت نقل شده است [1]، ولى حسنه در انحصار چند نمونه نیست.
در قرآن مجید 115 مرتبه كلمه‏ى «دنیا» بكار رفته و 115 مرتبه كلمه «آخرت» استعمال شده است و این یك تصادف نیست. البتّه این به معناى آن نیست كه اهمیّت دنیا و آخرت هر دو یكسان است.
در دعاها، هدف‏هاى كلّى مطرح شود و تعیین مصداق به عهده خداوند گذاشته شود. ما از خداوند حسنه و سعادت مى‏خواهیم، ولى در اینكه رشد و صلاح ما در چیست؟ آنرا به عهده‏ى خداوند مى‏گذاریم. چون ما به خاطر محدودیّت‏هاى علمى و عدم آگاهى از آینده و ابعاد روحى خودمان، نمى‏توانیم مصادیق جزئى را تعیین بنمائیم. به همین جهت توصیه شده است از خداوند وسیله كار را نخواهید، خودِ كار را بخواهید. زیرا ممكن است خداوند از وسیله‏ى دیگرى كه به فكر و ذهن ما نمى‏آید، كارى را براى ما محقّق سازد. مثلاً از خداوند توفیق زیارت حج را بخواهید، امّا نگویید: خدایا مالى به من بده تا به مكّه بروم. چون خداوند گاهى سبب را به گونه‏اى قرار مى‏دهد كه ما فكر آن را نمى‏كردیم.

پیام ها

- دنیا و آخرت با هم منافاتى ندارند، به شرط آنكه انسان به دنبال حسنه و نیكى باشد. «فى الدنیا حسنة و فى الاخرة حسنة»
2- هر رفاهى مذموم نیست، بلكه زندگانى نیكو، مطلوب نیز هست. «ربّنا اتنا فى الدنیا حسنة»
3- دوزخ، حساب جدایى دارد. با اینكه از خداوند نیكى آخرت را مى‏خواهند، ولى براى نجات از آتش، جداگانه دعا مى‏كنند. [2] «قِنا عذاب النار»


1) تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏199.
2) در دعاها براى نجات از آتش، اصرار و تكرار عجیبى است. مثلا در دعاى مجیر حدود هفتاد بار مى‏خوانیم: »اجِرنا مِن النار یا ربّ« پروردگارا! ما را از آتش جهنّم نجات بده. ویا در دعاى جوشن كبیر كه صد بند دارد در پایان هر بند آن مى‏گوییم: »خَلّصنا من النّار یا ربّ«

سحر
2013_07_11, 02:28 PM
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=4139&viewfull=1#post4139)﴿۱۸۳﴾
اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! روزه بر شما مقرّر گردید، همانگونه كه بر كسانى كه پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد كه پرهیزگار شوید.

نکته ها

تقوى، به معناى خویشتن دارى از گناه است. بیشتر گناهان، از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه مى‏گیرند. و روزه، جلوى تندى‏هاى این دو غریزه را مى‏گیرد و لذا سبب كاهش فساد و افزایش تقواست. [1]
به نظر مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى، آیاتى كه با خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» شروع شده‏اند، در مدینه نازل شده و جزء آیات مدنى مى‏باشند. فرمان روزه نیز همچون دستور جهاد و پرداخت زكات در سال دوّم هجرى صادر گردیده است.

آثار و بركات روزه

تقوى و خداترسى، در ظاهر و باطن، مهم‏ترین اثر روزه است. روزه، یگانه عبادت مخفى است. نماز، حج، جهاد، زكات و خمس را مردم مى‏بینند، امّا روزه دیدنى نیست. روزه، اراده انسان را تقویت مى‏كند. كسى كه یك ماه نان وآب وهمسر خود را كنار گذاشت، مى‏تواند نسبت به مال وناموس دیگران خود را كنترل كند. روزه، باعث تقویت عاطفه است. كسى كه یك ماه مزه‏ى گرسنگى را چشید، درد آشنا مى‏شود ورنج گرسنگان را احساس ودرك مى‏كند. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: روزه، نصف صبر است. [2] روزه‏ى مردمان عادّى، همان خوددارى از نان و آب و همسر است، امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات، اجتناب از گناهان نیز لازم است، و روزه‏ى خاصّ‏الخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهیز از گناهان، خالى بودن دل از غیر خداست. [3] روزه، انسان را شبیه فرشتگان مى‏كند، فرشتگانى كه از خوردن و آشامیدن و شهوت دورند. [4]
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: هركس ماه رمضان را براى خدا روزه بدارد، تمام گناهانش بخشیده مى‏شود. [5] چنانكه در حدیث قدسى نیز آمده است كه خداوند مى‏فرماید: «الصوم لى و اَنَا اَجزى به» روزه براى من است و من آن را پاداش مى‏دهم. [6]
اهمیّت روزه به قدرى است كه در روایات پاداش بسیارى از عبادات را همچون پاداش روزه دانسته‏اند. [7] هرچند كه روزه بر امّت‏هاى پیشین نیز واجب بوده، ولى روزه‏ى ماه رمضان، مخصوص انبیا بوده است و در امّت اسلامى، روزه رمضان بر همه واجب شده است. [8] از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است كه فرمود: براى هر چیز زكاتى است و زكات بدنها، روزه است. [9]

پیام ها

1- خطابِ زیبا، گامى براى تأثیر گذارى پیام است. «یا ایّها الّذین آمنوا»
در حدیثى از تفسیر مجمع‏البیان مى‏خوانیم: لذّت خطاب «یا ایّها الّذین آمنوا» سختى روزه را آسان مى‏كند. اگر والدین بخواهند كه فرزندشان به سخنانشان گوش دهند، باید آنان را زیبا صدا زنند.
2- از شیوه‏هاى تبلیغ آن است كه دستورات مشكل، آسان جلوه داده شود. این آیه مى‏فرماید: فرمان روزه مختص شما مسلمانان نیست، در امّت‏هاى پیشین نیز این قانون بوده است. و عمل به دستورى كه براى همه امّت‏ها بوده، آسان‏تر از دستورى است كه تنها براى یك گروه باشد. «كما كُتب على الّذین من قبلكم»
3- قرآن، فلسفه بعضى احكام همچون روزه را بیان داشته است. زیرا اگر مردم نتیجه‏ى كارى را بدانند، در انجام آن نشاط بیشترى از خود نشان مى‏دهند. «لعلّكم تتّقون»


تفسیر نور
1) كافى، ج‏2، ص‏18.
2) تفسیر المنار، ذیل آیه.
3) تفسیر روح‏البیان.
4) صاحب جواهر، نقل از آیةاللَّه جوادى.
5) و 4. تفسیر مراغى، ج‏2، ص‏69.
6)
7) كافى، ج‏2، ص‏100.
8) تفسیر نورالثقلین، ج‏1، ص‏136.
9) بحار، ج‏69، ص‏380 .

فاطمه
2013_07_11, 03:53 PM
‏ حَفِظُواْ عَلَى الْصَّلَوَ تِ وَالْصَّلَوةِ الْوُسْطَى‏ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَنِتِينَ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=4168&viewfull=1#post4168) (بقره- 238)
بر انجام همه‏ى نمازها و(خصوصاً) نماز وسطى (ظهر)، مواظبت كنید و براى خدا خاضعانه بپاخیزید.

نکته ها
درباره مراد از نماز وسطى، چند نظریه است، ولى با توجّه به شأن نزول آیه كه گروهى بخاطر گرمى هوا در نماز ظهر شركت نمى‏كردند و با توجّه به روایات و تفاسیر، مراد همان نماز ظهر است.
توجّه به نماز در لابلاى آیات مربوط به مسائل خانوادگى، اشاره به آن است كه غرائز و كشش‏هاى مالى و حقوقى همسر، شما را از نماز غافل نكند.
حفظ هر چیزى باید مناسب با خودش باشد؛ حفظ مال از دست برد دزد است، حفظ بدن از میكرب است، حفظ روح از آفات اخلاقى نظیر حرص، حسد وتكبّر است، وحفظ فرزند از دوست بد مى‏باشد. امّا حفظ نماز به چیست؟ حفظ نماز، آشنایى با اسرار آن، انجام به موقع آن، صحیح بجا آوردن، فراگرفتن احكام و آداب آن و حفظ مراكز عبادت و تمركز فكر به هنگام آن است.
در حدیثى مى‏خوانیم: نماز به گروهى مى‏گوید: مرا ضایع كردى خدا تو را ضایع كند و به گروهى مى‏گوید: مرا حفظ كردى خداوند تو را حفظ كند. [1]
1) كافى، ج‏3، ص‏268.

فاطمه
2013_07_11, 03:54 PM
پیام ها:
1- اقامه نماز باید مداوم باشد. «حافظوا»
2- همه‏ى مردم مسئول حفظ نمازند. «حافظوا»
3- نماز را به جماعت برپا كنید. «حافظوا، قوموا»
4- هركجا زمینه‏ى سهل انگارى یا غفلت احساس مى‏شود، هشدار بیشترى لازم است. «والصلوة الوسطى»
5 - اقامه‏ى نماز، به توجّه، نشاط، معرفت و اخلاص نیاز دارد. «قوموا لِلّه قانتین»
6- انسان نباید وصله‏ى ناهمرنگ هستى باشد. قرآن درباره هستى مى‏فرماید: «كل له قانتون» [1] پس اگر ما قانت نباشیم، وصله ناهمرنگ هستى خواهیم بود. «قوموا للّه قانتین»
7- ارزش نماز به خضوع آن است. «قانتین»
1) روم، 26 .
تفسیر نور

گل مريم
2013_07_11, 05:46 PM
پرتویی از آیات 246 تا 252 سوره بقره (http://shahrequran.ir/showthread.php?615-%D8%B4%D8%B1%D8%AD%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-246-%D8%AA%D8%A7-252-%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D9%82%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%AC%D9%85%D8%B9-%D8%A7%D9%84%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86)


آياتى كه تفسير آنها از نظرتان (http://shahrequran.ir/showthread.php?615-%D8%B4%D8%B1%D8%AD%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D8%A7%D8%AA-246-%D8%AA%D8%A7-252-%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D9%82%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%AC%D9%85%D8%B9-%D8%A7%D9%84%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86/page3)گذشت، بيانگر داستان درس ‏آموز و شگفت ‏انگيزى است، و پيامها و درسهاى انسان سازى دارد كه بطور گذرا به برخى از آنها اشاره مى ‏شود:

1. مرگ و زندگى تنها به‏ دست آفريدگار هستى است؛

بنابراين، بايد در اين فاصله آمدن و رفتن و عمر گرانمايه‏ اى كه او به ما ارزانى داشته است، به‏ گونه‏اى حركت كنيم و به سبك و شيوه‏ا ى عمل نماييم كه فرداى پايان زندگى و انتقال به جهان ديگر، ندامت و حسرت گريبان ما را نگيرد و پاسخ درستى به اين سؤال داشته باشيم كه عمر و جوانى و امكانات و نعمتهاى گران خدا را چگونه مصرف كرده ‏ايم، زيرا آيه شريفه نشان مى‏ دهد كه همانگونه كه آن هزاران نفر به خواست خدا مردند و به اراده او زنده شدند، مرگ انسانها و زنده ‏شدنشان نيز براى حساب و كتاب قطعى است.

2. در اداره جامعه و گزينش و انتخاب انسانها براى پستها و تصدّى مقامات و موقعيتها، نژاد و تبار و ثروت و امكانات و دجّال گرى و فريب كارى ملاك نيست، بلكه معيار، توانايى و كارآيى جسمى و علمى و آراستگى اخلاقى و انسانى يا تخصّص و امانت است: «انّ‏اللّه اصطفاه عليكم و زاده بسطةً فى‏العلم والجسم...».

3. اصل آزمون و آزمايش، يك اصل جهان شمول و از سنّت هاى آفريدگار هستى است؛ و او چنين خواسته است كه همه بندگانش آزمون شوند، تا استعدادها و تواناييها و هويت و حقيقت و گوهر وجود خويش را شكوفا سازند؛ و او هر فرد و گروهى را به گونه‏ اى خواهد آزمود.



salavat5و عجل فرجهم

امیر هانی
2013_07_12, 10:41 AM
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَو اْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الْشَّيْطَنُ مِنَ الْمَسِّ ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الْرِّبَو اْ وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الْرِّبَو اْ فَمَنْ جَآءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّنْ رَّبِّهِ فَانْتَهَى‏ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَبُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%B3%D9%88%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=4281&viewfull=1#post4281)

كسانى كه ربا مى‏خورند، (در قیامت از قبرها) بر نمى‏خیزند مگر همانند برخاستن كسى كه بر اثر تماس شیطان، آشفته ودیوانه شده است. (نمى‏تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهى زمین مى‏خورد و گاهى بر مى‏خیزد.) این (آسیب) بدان سبب است كه گفتند: داد و ستد نیز مانند ربا است. در حالى كه خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام كرده است. پس هركس كه موعظه‏اى از پروردگارش به او رسید و (از رباخوارى) خوددارى كرد، آنچه در گذشته (از طریق ربا بدست آورده) مال اوست، و كار او به خدا واگذار مى‏شود. امّا كسانى كه (دوباره به رباخوارى) بازگردند، آنان اهل آتش خواهند بود و در آن جاودانه مى‏مانند.


نکته ها:

«ربا»، در لغت به معناى زیادى وافزایش است. و در شریعت اسلام به معناى زیاده گرفتن در وام یا بیع است. مورد ربا، یا پول است یا جنس. گاهى پول را قرض مى‏دهد و بیش از آنچه داده باز پس مى‏گیرد، كه این رباى در وام است و گاهى جنسى را مى‏دهد و مقدار بیشترى از همان جنس را تحویل مى‏گیرد، كه این نیز در مواردى ربا مى‏شود.

رباخوار، به كسى تشبیه شده كه شیطان او را خبط كرده است. «خَبط» به معناى افتادن و برخاستن و عدم تعادل به هنگام حركت است.

رباخوار در قیامت همچون دیوانگان محشور مى‏شود، چرا كه در دنیا روش او باعث بهم خوردن تعادل جامعه گردیده است. ثروت پرستى، چشم عقلش را كور كرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتى و كینه را بر مى‏انگیزد كه فقر و كینه سبب انفجار شده و اصل مالكیّت را نیز متزلزل مى‏كند. براى این افراد، گویا ربا اصل و خرید و فروش فرع است، فلذا مى‏گویند: بیع و معامله هم مثل رباست و تفاوتى ندارند.

انتقاد از رباخوارى، ربا گرفتن و ربا دادن، از ابتداى اسلام مطرح بوده است. در سوره روم كه در مكّه نازل شده است، مى‏فرماید: «و ما اوتیتم من ربا لیربوا فى اموال النّاس فلایربوا عند اللّه» [753] یعنى آنچه به قصد ربا مى‏دهید تا براى شما در اموال مردم بیفزاید، بدانید كه نزد خداوند افزون نمى‏شود.
سپس در سوره‏ى آل‏عمران با فرمان «لاتأكلوا الرّبا» [754] از آن نهى گردیده و بیشترین انتقاد از رباخوارى در همین آیات آمده است. ضمناً آیه «وأخذهم الرّبا وقد نُهوا عنه» [755] ، یادآور مى‏شود كه در مذهب یهود نیز «ربا» حرام بوده، همچنان كه این حرمت در تورات [756]ذكر شده است.

امیر هانی
2013_07_12, 10:44 AM
آیات مربوط به ربا، بدنبال آیات انفاق آمد، تا دو جهت خیر وشر را كه توسط مال و ثروت پدید مى‏آید مطرح كند.
انفاق یعنى دادن بلاعوض و ربا یعنى گرفتن بلاعوض. هر آثار خوبى كه انفاق دارد، مقابلش آثار سوئى است كه ربا در جامعه پدید مى‏آورد.
به همین جهت قرآن مى‏فرماید: «یمحق اللّه الرّبا و یُربِى الصّدقات» خداوند ثروت بدست آمده از ربا را نابود، ولى صدقات را افزایش مى‏دهد.
تهدیدهایى كه در قرآن براى اخذ ربا و پذیرش حاكمیّت طاغوت آمده،براى قتل، ظلم، شرب خمر، قمار و زنا نیامده است. [757] حرمت ربا نزد تمام فرق اسلامى، قطعى واز گناهان كبیره است.
وقتى به امام صادق علیه السلام خبر دادند كه فلانى رباخوار است، فرمود: اگر قدرت مى‏داشتم گردنش را مى‏زدم. [758]
همچنان كه حضرت على علیه السلام وقتى با رباخوارى مواجه شد، از او خواست توبه كند، وقتى توبه كرد او را رها نمود و به دنبال آن فرمود: رباخوار را باید از عمل خود توبه دهند، همچنان كه از شرك توبه مى‏دهند.
از امام باقر علیه السلام نقل شده است كه فرمود: خبیث‏ترین درآمدها، رباخوارى است. [759]
و رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده‏اند: هرگاه خداوند اراده‏ى هلاك قریه‏اى را داشته باشد، رباخوارى در آن قریه ظاهر مى‏شود. [760]
و خداوند، فرد رباخوار، وكیل، شاهد و كاتب ربا را لعنت نموده است. [761]
در حدیث مى‏خوانیم: رباخواران، در قیامت همچون دیوانگان محشور مى‏شوند. [762]

امیر هانی
2013_07_12, 10:49 AM
امام صادق علیه السلام علّت تكرار آیات ربا را آماده سازى ثروتمندان براى كار خیر و صدقات مى‏داند و مى‏فرماید: چون از یكسو «ربا» حرام است و از طرف دیگر كنز و انباشتن ثروت به صورت راكد نیز حرام است، پس چاره‏اى براى ثروتمندان جز انفاق و یا كارهاى تولیدى مفید باقى نمى‏ماند. [763]
همچنان كه درباره‏ى علّت تحریم ربا گفته‏اند: رباخوارى مانع جریان پول در مسیر تولید و كارهاى عام المنفعه است و به جاى تلاش و فكر و بازو، فقط از سود پول بهره‏گیرى مى‏شود، لذا ربا تحریم شده است.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه فرمودند: «لو كان الرّبا حلالا لترك الناس التجارات» اگر ربا حلال بود، مردم كسب و كار را رها مى‏كردند. [764]
و از امام رضا علیه السلام نیز روایت شده است كه فرمودند: اگر ربا شیوع پیدا كند راه قرض دادن بسته مى‏شود. [765]
ضمناً چون احتمال در دام ربا افتادن در امور اقتصادى زیاد است، در حدیث مى‏خوانیم: «من اتّجر بغیر فقه فقد ارتطم فى‏الربا» [766]هركس بدون دانش و آگاهى از مسائل تجارى وارد تجارت شود، گرفتار ربا مى‏شود.

امیر هانی
2013_07_12, 10:50 AM
آثار ربا:

گرفتن پول اضافى، بدون انجام كارى مفید و یا مشاركت در تولید، نوعى ظلم و اجحاف است كه موجب پیدایش دشمنى و قساوت مى‏شود. ربا دهنده به جهت بدهى‏هاى تصاعدى، گاهى ورشكست و مجبور به قبول انواع ذلّت‏ها و اسارت‏ها مى‏شود. [767] ربا، تعادل جامعه را بهم زده و موجب تقسیم جامعه به دو قطب مستكبر و مستضعف مى‏شود. [768]

با توجّه به این آثار تخریبى، نه تنها در شریعت اسلام، بلكه در تمام ادیان آسمانى ربا تحریم شده است. امّا برخى به بهانه‏هایى مى‏خواهند ربا را توجیه كنند و به دنبال راه فرار هستند. كلاه شرعى ساختن، همانند حیله یهود براى گرفتن ماهى در روز شنبه كه در آیات قبل ماجراى آن بیان شد، نوعى بازى بیش نیست و قرآن از این گونه بازى‏ها انتقاد كرده است.

ربا، آثار تخریبى خود را دارد هرچند كه جوامع انسانى آن را در سیستم اقتصادى خود پذیرفته باشند. علّت پیشرفت جوامع غربى، توجّه به علم و صنعت است، نه اینكه رباخوارى موجب ترقّى آنها شده باشد.

753) روم، 39.
754) آل عمران، 130 .
755) نساء، 161 .
756) تورات، سِفر خروج، فصل 23 جمله 25 و سِفر لاویان، فصل 25.
757) تفسیر المیزان، ذیل آیه.
758) وسائل، ج‏12، ص‏429 .
759) كافى، ج‏5، ص‏147 .
760) كنز العمّال، ج‏4، ص‏104 .
761) وسائل، ج‏12، ص‏430 .
762) تفسیر درالمنثور، ج‏2، ص‏102.
763) وسائل، ج‏12، ص‏423 .
764) وسائل، ج‏12، ص‏424 و بحار، ج‏103، ص‏119 .
765) الحیاة، ج‏4، ص‏334 .
766) نهج‏البلاغه، قصار 447.
767) تفسیر مراغى، ذیل آیه.
768) تفسیر المیزان.

امیر هانی
2013_07_12, 10:51 AM
پیام ها:

1- رباخواران، از تعادل روحى و روانى برخوردار نیستند و جامعه را نیز از تعادل اقتصادى خارج مى‏سازند. «كما یقوم الذى یتخبّطه الشیطان»
2- تشبیه بیع حلال به رباى حرام، نشانه‏ى عدم تعادل فكرى آنان است. «یتخبّطه الشیطان... بانّهم قالوا انّما البیع مثل الربا»
3- شیطان، قدرت تصرف بر درون انسان را دارد. «یتخبّطه الشیطان من المَس»
4- توجیه گناه، راه را براى انجام گناه باز مى‏كند. «انّماالبیع مثل الربا»
5 - تا قبل از ابلاغ تكیف، مسئولیّتى نیست. «فمن جائه موعظة من ربّه»
6- احكام الهى، در جهت پند وتربیت مردم است. «جائه موعظة من ربّه»
7- قانون امروز، شامل گذشته افراد نمى‏شود. «فله ما سَلف»
8 - از گناه ناآگاهان اغماض مى‏شود، ولى از آگاهانِ مغرض و مُصرّ هرگز. «ومَن عاد فاولئك اصحاب النّار»

درس هایی از قرآن

امیر هانی
2013_07_12, 10:57 AM
دوستانsibil و شهروندان خوب شهر
چرا در تاپیک های قرآنی شرکت نمیکنید.
آیا هر روز در جزء تلاون قران یک ایه با تفسیر می خونید؟ خیلی خوبه . explanation1همون یک آیه با تفسیر را بذارین در این تاپیک تا همه استفاده کنند.
خیلی هم سخت نیست. درس هایی از قرآن آقای قرائتی خیلی خلاصه و مفید نکته ها و پیام های هر آیه رو دسته بندی کردند.
منتظریم

گل مريم
2013_07_13, 09:26 AM
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (http://shahrequran.ir/showthread.php?569-%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AC%D8%B2%D8%A1-%D8%B3%D9%88%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B5%D9%88%D8%AA&p=4369&viewfull=1#post4369)

سوره : آل عمران آیه : 159


رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوى گردانيد، و اگر تند خو و سخت دل بودى مردم از پيرامون تو متفرق مى‏شدند، پس چون امت به نادانى در باره تو بد كنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش كن و براى دلجويى آنان در كار جنگ مشورت نما ليكن آنچه را كه خود تصميم گرفتى با توكل به خدا انجام ده كه خدا آنان را كه بر او اعتماد كنند دوست دارد و يارى مى‏ كند


" فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ..."

كلمه:" فظ" به معناى جفا كار بى رحم است و غليظ بودن قلب كنايه است از نداشتن رقت و رأفت، و كلمه:" انفضاض" كه مصدر فعل" انفضوا" است متفرق شدن است.

در اين آيه شريفه التفاتى به كار رفته، چون در آيات قبل خطاب متوجه عموم مسلمين بود، و در اين آيه متوجه شخص رسول خدا (ص) شده، و خطاب در اصل معنا در حقيقت باز به عموم مسلمين است و مى‏ خواهد بفرمايد: رسول ما به رحمتى از ناحيه ما نسبت به شما مهربان شده است، و به همين جهت به او امر كرديم كه از شما عفو كند و برايتان استغفار نمايد و با شما در امور مشورت كند، و وقتى تصميمى گرفت بر ما توكل كند.
پس با اينكه اصل معنا اين بود، بايد ديد چرا خطاب را به شخص رسول خدا (ص) بر گردانيد؟ و چه نكته‏ اى باعث آن شد؟

نكته ‏اش همان مطلبى است كه در اول آيات مربوط به جنگ خاطر نشان كرده و گفتيم: اين آيات آميخته با لحنى از عتاب و سرزنش است، به دليل اينكه مى‏ بينيم خداى تعالى هر جا كه مناسبت داشته از مردم به خاطر نافرمانيهايشان اعراض كرده است

و يكى از آن موارد همين آيه مورد بحث است كه متعرض يكى از حالات آنان است، آن حالتى كه نوعى ارتباط با اعتراضشان بر رسول خدا (ص) دارد، و آن عبارت است از اندوهى كه از كشته شدن دوستانشان داشتند، چون چه بسا كه همين اندوه وادارشان كرد كه در عمل رسول خدا خرده گيرى نموده، كشته شدن آنان را به آن جناب نسبت دهند، و بگويند:
تو باعث شدى كه ما اين چنين مستاصل و بيچاره شويم، و بخاطر همين نسبت ناروا، خداى تعالى از سخن گفتن با آنان اعراض نموده و روى سخن به رسول خدا (ص) كرده، فرموده:" فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ".

و اين سخن به خاطر اينكه حرف" فا" در اول آن آمده فرع و نتيجه گيرى از كلامى ديگر است كه البته صريحا در آيات نيامده، ولى سياق بر آن دلالت دارد و تقدير كلام چنين است:" و اذا كان حالهم ما تريه من الشباهة بالذين كفروا، و التحسر على قتلاهم، فبرحمة منا لنت لهم، و الا لانفضوا من حولك" «1».


_______________
(1) وقتى حالشان چنين است كه مى‏ بينى، سخنانى نظير سخنان كفار دارند، و بر كشتگان خود تحسر و اندوه مى‏ خورند، پس به رحمتى از ما نسبت به آنان مهربانى مى‏ كنى، چون اگر چنين نكنى از پيرامونت متفرق مى ‏شوند. (و خدا داناتر است).

گل مريم
2013_07_13, 09:35 AM
" فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ"

اين جمله براى اين آمده كه سيره رسول خدا (ص) را امضا كرده باشد، چون آن جناب قبلا هم همين طور رفتار مى‏ كرده و جفاى مردم را با نرم‏خويى و عفو و مغفرت مقابله مى‏ كرده و در امور با آنان مشورت مى‏ كرده است، به شهادت اينكه اندكى قبل از وقوع جنگ با آنان مشورت كرد، و اين امضا اشاره ‏اى است به اين كه رسول خدا (ص) بدانچه مامور شده عمل مى‏ كند و خداى سبحان از عمل او راضى است.

در اين جمله خداى تعالى رسول گرامى خود (ص) را مامور كرد تا از آنان عفو كند تا در نتيجه بر اعمال ايشان اثر معصيت مترتب نشود و اينكه از خدا بر ايشان طلب مغفرت كند با اينكه مغفرت بالآخره كار خود خداى تعالى است‏

[دستور الهى به پيامبر (ص) مبنى بر گذشت از مردم و مشورت با آنها شامل احكام الهى نمى ‏شود]

و عبارت" اسْتَغْفِرْ لَهُمْ" هر چند مطلق است، و اختصاصى به مورد بحث آيه ندارد، و ليكن موارد حدود شرعى و امثال آن را شامل نمى‏ شود، (و چنان مطلق نيست كه حتى اگر فردى مرتكب قتل شد او را هم ببخشايد و يا اگر زنا كرد تنها برايش طلب مغفرت كند و ديگر حد شرعى را بر او جارى نسازد) چون اگر اطلاق تا اين مقدار شمول داشته باشد باعث لغو شدن تشريع مى‏ گردد،

علاوه بر اينكه جمله: " وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ" كه به يك لحن عطف بر مساله عفو و مغفرت شده، خود شاهد بر اين است كه اين دو امر: يعنى" عفو" و" مغفرت" در چارچوب ولايت و تدبير امور عامه بوده، چون اينگونه امور است كه مشورت بر مى‏ دارد، و اما احكام الهى خير، پس عفو و مغفرت هم در همان امور ادارى جامعه است.

گل مريم
2013_07_13, 09:48 AM
" فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ"

و چون خداى تعالى تو را به خاطر اينكه به او توكل كرده ‏اى دوست مى ‏دارد در نتيجه ولى و ياور تو خواهد بود، و درمانده‏ ات نخواهد گذاشت و به همين جهت كه اثر توكل به خدا يارى و عدم خذلان است،


تفسیر المیزان

مشعشع
2013_07_14, 12:20 PM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4466)وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4466)


نكته ‏ها:
كلمه‏ى «مُحصَنات» از نظر لغوى، یعنى آنچه در حِصن و حریم باشد و از دسترسى دیگران منع شود. ریشه این كلمه در قرآن، در مورد سه گروه استعمال شده است:
1- زنان عفیف وپاكدامن. چنانكه خداوند درباره حضرت مریم مى‏فرماید: «التى احصنت فرجها»(30)
2- زنان شوهردار. زیرا شوهر نقش حفاظت از عفت زن را به عهده دارد. مراد از «المحصنات من النساء» در آیه مورد بحث، همین معنى است.
3- زنان آزاده كه اسیر جنگى نبوده و كنیز نیستند. زیرا اسارت سبب پاره شدن پرده‏هاى عفّت و حیاى زن مى‏گردد و بى‏عفّتى در میان كنیزان شایع بوده است. مراد از «المحصنات المؤمنات» در آیه بعد، این معناست.
كلمه‏ى «مُسفِحین» از «سفاح» به معناى زنا مى‏باشد.
اسارت براى زنان كافر، به منزله‏ى طلاق آنان از شوهران است. مثل ایمان آوردن زن، كه اگر شوهرش به كفر ادامه دهد، ایمان آوردن او را از شوهر جدا مى‏كند.
ازدواج با زن شوهردار، از نظر اسلام حرام است، از هر مذهب وملت كه باشد. ولى چون اسارت به منزله‏ى طلاق است، زن اسیر، پس از اسارت به مدّت یكبار قاعده شدن، و اگر باردار است تا وضع حمل باید عده نگهدارد و در مدّت عده هیچ گونه ارتباط زناشویى با او جایز نیست. این طرح زناشویى بعنوان همسر یا كنیز، از طرح بازگرداندن به كفّار یا رها كردن و بى‏سرپرست گذاشتن، بهتر است.
كلمه‏ى «مُتعة» همچون كلمه‏ى حج، صلوة، ربا و غنیمت، داراى معناى شرعى است، نه لغوى. بنابراین به قول علامه در تفسیر المیزان شكّى در آن نیست كه مراد از جمله‏ى «استمتعتم» مُتعه است.
پرداخت اجر، «آتوهنّ اجورهنّ» در مُتعه مربوط به استمتاع است، «فما استمتعتم» در حالى كه اگر مراد آیه نكاح دائم باشد، باخواندن عقد مهریه لازم است، خواه استمتاع بشود یا نشود، لكن قبل از آمیزش اگر طلاق صورت گرفت، نصف مهریه پرداخت مى‏شود.
جمله‏ى «فمااستمتعتم به منهنّ فاتوهنّ اُجورهنّ» به فرموده اهل‏بیت‏علیهم السلام(31) واكثر تفاسیر اهل‏سنّت، مربوط به ازدواج موقّت است كه خلیفه دوّم آن را حرام كرد، با آنكه كسى حقّ تحریم حكم خدا را ندارد. واگر حرام نمى‏شد به گفته روایات،(32) كسى مرتكب زنا نمى‏شد مگر افراد شقىّ. ازدواج موقّت یك طرح صحیح است و دنیا بخاطر نداشتن آن، زنا را آزاد كرده است. ازدواج موقّت یك ضرورت اجتماع است و در روایات اهل‏سنّت مى‏خوانیم، جواز مُتعه به خاطر دورى از همسر و بروز جنگ‏ها بوده كه الآن نیز همان شرایط موجود است. مُتعه طرحى براى حل این مشكل اجتماعى و جلوگیرى از فساد است وتا قیامت هم جنبه شرعى دارد.
دستاویز بعضى این است كه در قرآن موضوع عدّه و ارث و حفظ فروج، نسبت به ازدواج مطرح است و متعه ازدواج نیست. ولى پاسخ ما این است:
اوّلاً نام ازدواج به متعه هم گفته مى‏شود، و ثانیاً در متعه هم عدّه لازم است وفقط قانون ارث زن از مرد یا بالعكس، در متعه استثنا شده است.
چند پرسش:
1- آیا ازدواج موقّت نقابى بر چهره‏ى فحشا نیست؟
پاسخ: خیر، زیرا:
الف: در ازدواج موقّت زن فقط در اختیار یك نفر است.
ب: حداقل چهل و پنج روز باید عدّه نگاه دارد.
ج: مولود مُتعه همچون مولود همسر دائمى است.
2- آیا مردان هوسباز از این قانون سوء استفاده نمى‏كنند؟
پاسخ: ممكن است از هر قانون مفید و ضرورى، افرادى سوء استفاده كنند. مگر از انگور شراب نمى‏سازند؟ مگر زمانى كه بعضى از سفر حج سوء استفاده كردند، باید منكر سفر حج شد؟
3- تكلیف فرزندان مُتعه چیست؟
پاسخ: در حقوق و ارث و امثال آن، هیچ فرقى با فرزندان همسر دائم ندارند.
پیام‏ها:
1- براى ازدواج، نباید سراغ زنان شوهردار رفت. «والمحصنات»
2- زنان اسیر در جنگ با كفّار، نباید بى‏سرپرست بمانند، یا به كفّار برگردانده شوند، بلكه به عنوان همسر یا كنیز، با مسلمانان رابطه‏ى شرعى داشته باشند. «الا ما ملكت ایمانكم»
3- حرام بودن ازدواج با محارم و زنان شوهر دار و جمع میان دوخواهر، از احكام ثابت، قطعى و تغیرناپذیر الهى است. «حرمت... كتاب اللَّه علیكم»
4- صرف بودجه در مسیر بى‏عفّتى و فحشا، حرام است. «تبتغوا باموالكم... غیر مسافحین»
5 - ازدواج موقّت، شرعى است و مهریه زن باید پرداخت شود. «فما استمتعتم... آتوهن أجورهن»
6- در مهریه، رضایت طرفین شرط است. «فیما تراضیتم به»
7- بعد از پایان مدّت در ازدواج موقّت، مى‏توان مدّت یا مهریه را با رضایت طرفین تمدید و اضافه كرد. «لاجناح علیكم فیما تراضیتم به من بعد الفریضة»
8 - ازدواج موقّت و احكام و قوانین ازدواج، برخاسته از علم و حكمت خداوند است. «علیماً حكیماً»
9- علم وحكمت دو شرط لازم براى قانون‏گذار است. «كتاب اللّه... علیماً حكیماً»
جزء « 5 »

مشعشع
2013_07_15, 08:32 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4466)يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4466)


پیام‏ها:
1- سنّت خداوند، هدایت، بیان و ابلاغ است. «لیبین لكم و یهدیكم»
2- از سنّت‏هاى خوب گذشتگان باید تبعیّت و تقلید كرد. «سنن‏الّذین من قبلكم»
3- احكام و مقرّرات اسلام درباره‏ى ازدواج، همانند احكام سایر ادیان آسمانى گذشته است. «سنن‏الّذین من قبلكم»
4- خداوند، لطف خویش را به انسان برمى‏گرداند. «یتوب علیكم»
5 - موارد مجاز یا ممنوع ازدواج، براساس علم وحكمت ومصلحت است. «واللّه علیم حكیم»

مشعشع
2013_07_15, 08:34 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)

وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا ﴿٢٧﴾ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)


نكته ‏ها:
آزادى‏هاى جنسى در دید اوّل، نوعى لذّت و كامجویى است، لیكن با توجّه به عوارض فردى و اجتماعى آنها، بزرگ‏ترین سقوط و انحراف است. بى‏بند وبارى، جسم را ذوب، فكر را مشغول، اموال را تباه و اطمینان را سلب مى‏كند. میل به تشكیل خانواده را از بین مى‏برد، فرزندان نامشروع به جامعه تحویل مى‏دهد، امراض مقاربتى و روانى به ارمغان مى‏آورد و در یك كلمه، آزادى جنسى، بزرگ‏ترین اسارت‏ها را به دنبال دارد.
پیام‏ها:
1- محدودیّت‏ها و قیودى كه در ازدواج مطرح است، رمز لطف خدا به انسان و جامعه‏ى بشرى است. «واللّه یریدان یتوب علیكم»
2- در مسیر شهوترانان گام ننهید و از آنان تقلید نكنید، كه دشمن شمایند. «یرید الّذین یتّبعون الشهوات...»
3- هوسبازان بى‏بند و بار، به چیزى جز غرق شدن شما در شهوات، قانع نمى‏شوند و مى‏خواهند شما رفیق راهشان باشید. «ان تمیلوا میلاً عظیماً»
4- اخلاق جنسى در اسلام، معتدل و دور از افراط و تفریط است، ولى هوسبازان راه افراطى را براى شما مى‏خواهند. «میلاً عظیماً»
5 - در انتخاب راه دقّت كنیم. در آیه دوبار كلمه «یُرید» به كار رفته است؛ یك اراده از خداى علیم حكیم و یك اراده از هوسبازان بدخواه. به سراغ كدام اراده‏ها مى‏رویم. «واللّه یرید... یرید الّذین یتّبعون الشهوات»

مشعشع
2013_07_15, 08:36 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)
يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ ۚ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا ﴿٢٨﴾ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)

نكته‏ ها:
در این سه آیه‏ى اخیر، گوشه‏اى از الطاف خداوند در امر ازدواج پى در پى نقل شده است. خداوند احكام را براى شما بیان مى‏كند، «لیبیّن لكم» راه نشان مى‏دهد، «یهدیكم» لطف خود را به شما برمى‏گرداند، «یتوب علیكم» و بر شما آسان مى‏گیرد، «یخفّف عنكم» و این همه به خاطر آن است كه انسان در برابر طوفان غرایز، ناتوان، و قدرت صبر و خوددارى او اندك است.
پیام‏ها:
1- اسلام، دین آسانى است و بن‏بست ندارد. «یریداللّه ان یخفّف عنكم»
2- تكالیف دینى، براساس توان وطاقت انسان است. «یریداللّه ان یخفّف عنكم»
3- مشكل‏تراشى در ازدواج، خلاف خواست خداست. «یرید اللَّه ان یخفّف»
4- پیروى و پایبندى شما در احكام ازدواج، زمینه‏ى سبكبارى و دورماندن جامعه از آفات و مشقات است. «یرید اللَّه ان یخفف عنكم»
5 - انسان در برابر غریزه‏ى جنسى ضعیف است. «خلق الانسان ضعیفاً»
6- میان تكوین و آفرینش انسان، و تشریع و احكام الهى هماهنگى است. «یخفّف... ضعیفاً»

مشعشع
2013_07_15, 08:37 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)

نكته‏ ها:
رمز اینكه نهى از قتل، «لاتقتلوا» بدنبال نهى از حرام‏خورى، «لاتأكلوا» آمده است، شاید آن باشد كه سیستم اقتصادى ناسالم، زمینه‏ى قیام محرومان علیه زراندوزان و بروزدرگیرى‏ها و پیدایش قتل و هلاكت جامعه است.
امام صادق‏علیه السلام به هنگام تلاوت این آیه فرمود: كسى كه قرض بگیرد و بداند كه نمى‏تواند بازپرداخت كند، مال باطل خورده است.(34) امام باقرعلیه السلام در ذیل آیه فرمود: ربا، قمار، كم‏فروشى و ظلم از مصادیق باطل است.(35)
رسول خداصلى الله علیه وآله درباره وضو و غسل با آب سرد، آنجا كه خطر جانى دارد فرمود: «و لاتقتلوا انفسكم انّ اللَّه كان بكم رحیماً».(36)
امام صادق‏علیه السلام فرمود: اگر مسلمانى به تنهایى وارد منطقه‏ى كفّار شد و كشته شد، خودكشى كرده است.(37)
كشتن رهبران معصوم یكى از مصادیق خودكشى و به هلاكت انداختن جامعه است، امام صادق‏علیه السلام درباره‏ى «لا تقتلوا انفسكم» فرمودند: یعنى اهل‏بیت پیامبر خود را نكشید.(38)
پیام‏ها:
1- مالكیّت فردى محترم است و تصرّف در اموال دیگران، جز از راه معاملات صحیح و بر اساس رضایت، حرام است. «لاتأكلوا... الا... تجارة عن تراض»
2- جامعه، داراى روح واحد و سرنوشت مشترك است. اموال دیگران را همچون اموال خودتان محترم بدانید. «اموالكم بینكم»
3- هر نوع تصرّفى كه بر مبناى «حقّ» نباشد، ممنوع است. «لاتأكلوا... بالباطل»
4- داد و ستدها باید با رضایت طرفین باشد، نه با اجبار واكراه. «عن تراض منكم»
5 - جان انسان محترم است، لذا خودكشى ویا دیگركشى حرام است. «لاتقتلوا انفسكم»
6- احكام ومقرّرات اسلام پرتوى از رحمت خداست. «كان بكم رحیماً»

مشعشع
2013_07_15, 08:42 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)
نكته ها:
شاید تفاوت «عدوان» و «ظلم» این باشد كه عدوان، تجاوز به دیگران است،ظلم، شامل ستم بر خویش هم مى‏شود.
كلمه‏ى «صَلَو» به معناى ورود در رحمت و «صَلَى» به معناى ورود در دوزخ است، بنابراین كلمه «نُصلیه» به معناى آن است كه او را در آتش وارد مى‏كنیم.
امام صادق‏علیه السلام فرمود: هر كس به عمد خودكشى كند، براى همیشه در دوزخ است. آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.(39)
پیام‏ها:
1- كارهایى كه از سر ظلم و عدوان از انسان سر نزند، قهر الهى ندارد. «و من یفعل ذلك عدواناً و ظلماً...»
2- قصد وانگیزه، نقش اصلى را در كیفر یا پاداش دارد. «مَن یفعل ذلك عدواناً و ظلماً»

مشعشع
2013_07_15, 08:45 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)

نكته ‏ها:
از این آیه استفاده مى‏شود كه گناهان، دو نوعند: صغیره و كبیره. در آیه‏ى 49 سوره‏ى كهف نیز مى‏خوانیم كه مجرمان در قیامت، با دیدن پرونده‏ى اعمال خود مى‏گویند: این چه نامه‏ى عملى است كه هیچ گناه كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده است. «لا یغادر صغیرةً و لا كبیرةً»
از امام كاظم‏علیه السلام سؤال شد كه در این آیه خداوند وعده‏ى مغفرت صغائر را در صورت اجتناب از كبائر داده است، پس شفاعت براى كجاست؟ امام فرمودند: شفاعت براى اهل كبائر امّت است.(40)
گناه كبیره، طبق روایات، آن است كه خداوند وعده‏ى آتش به انجام دهنده‏اش داده است.(41) شاید وعده آتش در آیه قبل براى قتل یا خودكشى و تجاوز به مال مردم اشاره به همین باشد كه نمونه گناهان كبیره‏اى كه وعده عذاب داده شده، تجاوز به مال و جان مردم است.
در روایات، تعداد گناهان كبیره متعدّد و مختلف است و این به خاطر آن است كه كبائر نیز درجاتى دارند و به بعضى از گناهان «اكبرالكبائر» گفته شده است.
پیام‏ها:
1- كسانى كه اصول فكرى وعملى صحیحى دارند، در مورد تخلّفات جزئى آنان گذشت لازم است. «ان تجتنبوا كبائر... نكفّر عنكم سیئاتكم»
2- پاداش كسانى كه گناهان بزرگ را ترك مى‏كنند، آن است كه خداوند از گناهان كوچكشان بگذرد. «ان تجتنبوا كبائر... نكفّر عنكم سیئاتكم»
3- تا از گناهان كبیره و صغیره پاك نشویم، به بهشت نخواهیم رفت. «نكفّر عنكم سیئاتكم و ندخلكم مدخلاً كریما»

مشعشع
2013_07_15, 08:48 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)
نكته‏ ها:
آیات قبل، از حرام خوارى نهى فرمود، این آیه به ریشه‏ى حرام‏خوارى اشاره مى‏كند كه طمع، آرزو و رقابت است.
عدالت، غیر از تساوى است. عدالت همه جا ارزش است، ولى تساوى گاهى ارزش وگاهى ظلم است. مثلاً اگر پزشك به همه مریض‏ها یك نوع دارو بدهد، یا معلّم به همه شاگردان یك نوع نمره بدهد، تساوى هست، امّا عدالت نیست. عدالت، آن است كه به هركس بر اساس استحقاقش بدهیم، گرچه تفاوت باشد، زیرا تفاوت گذاشتن بر اساس لیاقت‏ها و كمالات حقّ است، امّا تبعیض باطل است. تبعیض آن است كه بدون دلیل و براساس هواى نفس یكى را بر دیگرى ترجیح دهیم، ولى تفاوت آن است كه بر اساس معیارها یكى را بر دیگرى ترجیح دهیم. بنابراین باید آرزوى عدالت داشت، ولى تمنّاى یكسان بودن همه چیز و همه كس نابجاست. اعضاى یك بدن و اجزاى یك ماشین از نظر جنس و شكل و كارایى متفاوتند، امّا تفاوت آنها حكیمانه است. اگر خداوند، همه را یكسان نیافریده، طبق حكمت اوست. بنابراین در امورى كه به دست ما نیست، مثل جنسیّت، زیبایى، استعداد، بیان، هوش، عمر و... باید به تقسیم و تقدیر الهى راضى بود. ما كه خدا را عادل و حكیم مى‏دانیم، اگر در جایى هم دلیل و حكمت چیزى را نفهمیدیم نباید قضاوت عجولانه و جاهلانه همراه با سوءظن یا توقّع نابجا به خداوند حكیم داشته باشیم و یا بر دارندگان این نعمت‏ها حسد ورزیم، چرا كه با فزونى هر نعمتى، مسئولیّت بیشتر مى‏شود و آمدن هر نعمتى، با غم از دست دادنش همراه است. این حقیقت را در نهج‏البلاغه مى‏خوانیم.
در موارد اختیارى، باید با كوشش و تلاش و پرهیز از كسالت و تنبلى، در رقابتى سالم به قوّت و كثرت و استقلال رسید و اجازه‏ى استثمار و استعمار به دیگران نداد و در مواردى كه بدست ما نیست، باید تفاوت‏ها را دلیل رشد و آزمایش و تحرك و تعاون و پیوستگى جامعه دانست، زیرا كه اگر همه مردم داراى امكانات یكسان باشند، صفات انسانى از قبیل: سخاوت، شجاعت و ایثار در انسان رشد نمى‏كند. انسان در لابلاى فراز و نشیب‏ها خود را نشان مى‏دهد، حركت مى‏كند و با دیگران به خاطر نیازش پیوند مى‏خورد.
امام صادق‏علیه السلام در پاسخ از آیه فرمودند: كسى به همسر و فرزند دیگران چشم داشت نداشته باشد، ولى همانند آن را از خداوند بخواهد.(42)
زمانى كه این آیه نازل شد، اصحاب پیامبراكرم گفتند: مقصود از فضل در «واسئلوا اللّه من فضله» چیست؟ قرار شد تا على‏علیه السلام این موضوع را از پیامبر سؤال كند. پیامبرصلى الله علیه وآله در پاسخ فرمودند: خداوند ارزاق را در میان مردم از طریق حلال تقسیم كرده وحرام را نیز عرضه كرده است. كسى كه حرام را تحصیل كند، به همان اندازه از رزق حلال خود كاسته است وبرحرام مورد محاسبه قرار مى‏گیرد.(43)
پیام‏ها:
1- به داده‏هاى الهى راضى باشیم و حسودانه، آرزوى برتریهاى دیگران را نداشته باشیم. «ولا تتمنوا»
2- در اسلام مسائل اقتصادى واخلاقى بهم آمیخته است. «لا تأكلوا... بالباطل... ولاتتمنّوا»
3- تبعیض‏ها وبرترى‏هاى استثمارگرانه و ظالمانه، از حساب برترى‏هاى خداداد، جداست. «فضل‏اللّه به بعضكم على بعض»
4- تفاوت‏هاى زن و مرد از نظر خلقت و طبیعت، از نمونه‏هاى برترى دادن خداوند در آفرینش است. «فضل اللّه... للرجال... للنساء»
5 - هر یك از زن و مرد، نسبت به دستاوردهاى خود به طور مساوى مالكند. «للرّجال نصیب، للنساء نصیب»
6- به جاى تمنّاى آنچه دیگران دارند، در پى كسب وتلاش باشیم. «نصیب ممّا اكتسبوا...»
7- انسان، تنها مالك بخشى از دست رنج خود است. «ممااكتسبوا» بخش دیگر سهم فقرا و حكومت اسلامى است.
8 - هم كار، هم دعا. «اكتسبوا... واسئلوا اللّه»
9- به جاى چشمداشت به داشته‏هاى دیگران به فضل و لطف خدا چشم داشته باشید. «ولا تتمنّوا... واسئلوا اللّه»
10- به خصلت‏ها جهت صحیح بدهیم. آرزو در انسان هست، امّا جهت این آرزو را درخواست نعمت از خدا قرار دهیم، نه سلب نعمت از دیگران. «لاتتمنّوا... و اسئلوا اللَّه من فضله»
11- اگر خداوند، چیزى به كسى داد یا از او گرفت، حكیمانه و آگاهانه است. «بكل شى‏ء علیماً» (ایمان به علم خداوند سبب بازداشتن انسان از طمع و چشم داشت است.)

مشعشع
2013_07_15, 08:49 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4467)

نكته ‏ها:
«مَوالى» جمع «مولى» داراى معانى مختلفى مى‏باشد، ولى در اینجا مراد وارثان است.
جمله «عقدت ایمانكم» اشاره به قراردادهایى است كه پیش از اسلام، میان دو نفر برقرار مى‏شد و اسلام، با اندكى تغییر، آن را پذیرفت و نامش در كتب فقهى، «ضمان جریره» است. متن قرارداد به این صورت بوده كه دو نفر پیمان ببندند در زندگى، همدیگر را یارى كنند و در پرداخت غرامت‏ها، كمك هم باشند و از هم ارث برند. (چیزى شبیه قرارداد بیمه در امروز)، كه اگر خسارتى بر یكى وارد شد، هم‏پیمان او، دیه‏ى آن را بپردازد. اسلام این قرارداد را پذیرفت، ولى ارث بردن از دیگرى را مشروط به آن كرد كه انسان وارثى نداشته باشد.
امام رضاعلیه السلام درباره‏ى معناى «و الذین عقدت ایمانكم» فرمودند: مقصود پیمانى است كه مردم با رهبران الهى و معصوم بسته‏اند.(44)
پیام‏ها:
1- تعیین میزان ارث، به فرمان خداست. «لكل جعلنا موالى»
2- خویشان نزدیك‏تر، در ارث بردن اولویّت دارند. «الاقربون»
3- انسان حقّ دارد در شرایطى مالكیّت خود را از طریق پیمان و قرارداد به دیگرى واگذار كند. «عقدت ایمانكم»
4- تعهّدات انسان در زمان حیاتش، پس از مرگ، محترم است. «والّذین عقدت ایمانكم فآتوهم نصیبهم»
5 - وفاى به پیمان و عهد، واجب است. «آتوهم نصیبهم»
6- بدهكاران باید براى پرداخت بدهى، به سراغ طلبكاران بروند. «آتوهم نصیبهم»
7- ایمان به حضور خداوند، رمز تقوا و هشدار به كسانى است كه وفادار به پیمان‏هاى خود نیستند. «ان‏اللّه كان على كل شى‏ء شهیدا»

مشعشع
2013_07_15, 08:51 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4468)الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4468)
نكته‏ ها:
«قَوّام» به كسى گفته مى‏شود كه تدبیر و اصلاح دیگرى را بر عهده دارد.
«نشوز» از «نشز» به معناى زمین بلند است و به سركشى وبلندپروازى نیز گفته مى‏شود.
شرط سرپرستى و مدیریّت، لیاقت تأمین و اداره زندگى است و به این جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلكه در امور اجتماعى، قضاوت و جنگ نیز بر زنان مقدّمند، «بما فضّل‏اللّه... و بما انفقوا» و به این خاطر نفرمود: «قوّامون على ازواجهم»، زیرا كه مسئله‏ى زوجیّت مخصوص زناشویى است و خدا این برترى را مخصوص خانه قرار نداده است.
گرچه برخى زنان، در توان بدنى یا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه، باید عموم را مراعات كرد، نه افراد نادر را.
براى جمله «حافظات للغیب بما حفظ اللَّه» معانى گوناگونى است:
الف: زنان، آنچه را خدا خواهان حفظ آن است، حفظ نمایند.
ب: زنان، حقوق شوهران را حفظ كنند، همان‏گونه كه خدا حقوق زنان را در سایه تكالیفى كه بر مرد نهاده، حفظ كرده است.
ج: زنان حافظ هستند، ولى این توفیق را از حفظ الهى دارند.
وقتى راههاى مسالمت آمیز سود نبخشید، یا باید دست از انجام وظیفه كشید، یا باید در صورت تأثیر نداشتن موعظه و قهر، خشونت به خرج داد. به گفته‏ى روانشناسان، بعضى افراد، حالت مازوشیسم (آزاد طلبى) پیدا مى‏كنند كه تنبیه مختصر بدنى، برایشان همچون مرهم است. در تنبیهات بدنى هم، اسلام سفارش كرده كه نباید به مرحله‏ى كبودى جسم یا زخمى شدن بدن برسد. به علاوه، مرد متخلّف هم گاهى توسط قاضى تنبیه بدنى مى‏شود.
رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: كتك زدن شما نباید به نحوى باشد كه اثر آن در جسم زن نمودى داشته باشد، یا كتك نشانه خودنمایى و اظهار قدرت مرد باشد كه زهره چشمى بگیرد. «ضرباً غیر مبرّج»(45)
امام صادق‏علیه السلام فرمودند: نشوز زن آن است كه در فراش (هم‏بستر شدن) از شوهر تبعیت نكند و مقصود از «اضربوهنّ»، زدن با چوب مسواك و شبیه آن است، زدنى كه از روى رفق و دوستى باشد.(46)
پیام‏ها:
1- در یك اجتماع دو نفرى هم، یكى باید مسئول و سرپرست باشد. مدیر خانه مرد است. «الرّجال قوّامون على‏النساء»
2- در اداره امور زندگى، باید تعقّل و تدبیر، بر احساسات و عواطف حاكم باشد. «الرّجال قوّامون على‏النساء»
3- نظام حقوقى اسلام با نظام تكوین و آفرینش هماهنگ است. حقّ مدیریّت مرد، به خاطر ساختار جسمى و روحى اوست. «الرّجال قوّامون على‏النساء»
4- برترى‏هاى طبیعى فضل الهى است. «بما فضّل اللَّه»
5 - هزینه زندگى، بر عهده مرد است. «بما انفقوا»
6- قانونگذار باید در وضع قانون، به تفاوت‏هاى طبیعىِ زن و مرد در آفرینش، توجه داشته باشد. «الرّجال قوّامون... بما فضّل اللّه»
7- نشانه‏ى شایستگى زن، اطاعت و تواضع او نسبت به شوهر است. «قانتات»
8 - نشانه‏ى همسر شایسته، حفظ خود در غیاب شوهر است. «حافظات للغیب»
9- اطاعت زن از شوهر و حفظ حقوق وى، مشروط به تأمین زندگى او از سوى مرد است. «بما انفقوا...فالصالحات قانتات حافظات»
10- علاج واقعه را قبل از وقوع باید كرد. پیش از آنكه زن ناشزه شود، چاره‏اى بیندیشید. «تخافون نشوزهنّ»
11- مرد هیچ حقّى در آزار همسر مطیع خود ندارد. «فان اطعنكم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً»
12- سه مرحله موعظه، ترك هم‏خوابى وتنبیه، براى مطیع كردن زن است. پس اگر از راه دیگرى زن مطیع مى‏شود، مرد حقّ برخورد ندارد. جمله‏ى «فان اطعنكم» نشانه آن است كه هدف اطاعت است، گرچه از طریق دیگرى باشد.
13- تواضع زن، ضعف نیست، ارزش است. «فالصالحات قانتات»
14- نشانه‏ى همسر شایسته، رازدارى، حفظ مال و آبرو و ناموس شوهر در غیاب اوست. «فالصالحات ... حافظات للغیب»
15- برخورد با منكرات باید گام به گام و مرحله به مرحله باشد. موعظه، قهر تنبیه. «فعظوهنّ واهجروهنّ...»
16- تا موعظه مؤثر باشد، قهر و خشونت ممنوع و تا قهر و جدایى موقت اثر كند، تنبیه بدنى ممنوع است. «فعظوهنّ واهجروهنّ... و اضربوهنّ»
17- برخورد خشن و تنبیه، تنها براى انجام وظیفه است، نه انتقام و كینه و بهانه. «فان اطعنكم فلاتبغوا علیهن»
18- برترى مردان، نباید سبب غرور شود، چون خدا از همه برتر است. «ان اللّه كان علیاً كبیراً»
19- توجّه به برترى خداوند، كلید تقوا و پرهیز از ستم بر همسران است. «ان اللَّه كان علیاً»

مشعشع
2013_07_15, 08:53 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4468)وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4468)
نكته‏ ها:
این آیه، براى رفع اختلاف میان زن و شوهر، و پیشگیرى از وقوع طلاق، یك دادگاه خانوادگى را با امتیازات زیر مطرح مى‏كند:
1- داوران، از هردو فامیل باشند تا سوز، تعهّد وخیرخواهى بیشترى داشته‏باشند.
2- این دادگاه، نیاز به بودجه ندارد.
3- رسیدگى به اختلافات در این دادگاه، سریع، بدون تراكم پرونده و بدون مشكلات كارِ ادارى است.
4- اسرار دادگاه به غریبه‏ها نمى‏رسد ومسائل اختلافى در میان خودشان مى‏ماند.
5 - چون داوران از خود فامیلند، مورد اعتماد طرفین مى‏باشند.
براى حل همه مشكلات، انتخاب داور جایز است. امام باقرعلیه السلام در پاسخ اعتراضى كه به پذیرش حكمیّت در صفّین براى حضرت على‏علیه السلام بود این آیه را تلاوت فرمودند.(47)
از امام صادق‏علیه السلام درباره‏ى «فابعثوا حَكماً...» سؤال شد، حضرت فرمود: حَكمین نمى‏توانند به طلاق وجدایى حكم كنند، مگر آنكه از طرفین اجازه داشته باشند.(48)
پیام‏ها:
1- علاج واقعه قبل از وقوع باید كرد. نگرانى از شقاق و جدایى كافى است تا اقدام به گزینش داوران شود. «ان خفتم»
2- قبل از نگرانى از شقاق، در زندگى مردم دخالت نكنیم. «وان خفتم»
3- طلاق و جدایى، سزاوار ترس و نگرانى است. «خفتم شقاق»
4- زن و شوهر، یك روح در دو پیكرند. كلمه «شقاق» در جایى بكار مى‏رود كه یك حقیقت به دو قسمت تقسیم شود.
5 - اقدام براى اصلاح میان زن و شوهر باید سریع باشد. حرف «فاء» در جمله «فابعثوا» براى تسریع است.
6- جامعه در برابر اختلافات خانواده‏ها، مسئولیّت دارد. «وان خفتم... فابعثوا»
7- بستگان، در رفع اختلاف خانوادگى، مسئولیّت بیشترى دارند. «من اهله... من اهلها»
8 - زن ومرد در انتخاب داور، حقّ یكسان دارند. «حَكماً من اهله و حَكماً من اهلها»
9- در جامعه به افرادى اعتماد كنیم و داورى آنان را بپذیریم. «فابعثوا حكماً...»
10- مشكلات مردم را با كمك خود مردم حل كنیم. «فابعثوا حكماً من اهله»
11- از آشتى دادن ناامید و مأیوس و نسبت به آن بى‏تفاوت نباشیم. «فابعثوا»
12- بیش از نگرانى، موج ایجاد نكنیم، یك داور براى هر یك كافى است. «حَكماً من اهله و حَكماً من اهلها»
13- اسلام به مسائل شورایى وكدخدامنشى توجّه دارد. «حكماً من اهله و... اهلها»
14- همه مسائل را به قاضى و دادگاه نكشانید، خودتان درون‏گروهى حل كنید. «فابعثوا حكماً من اهله»
15- هرجا سخن از حقّ و حقوق است، طرفین باید حضور داشته باشند. «حكماً من اهله و حَكماً من اهلها»
16- باید زن و شوهر، داورى داوران انتخاب شده را بپذیرند. (لازمه انتخاب داور، اطاعت از حكم اوست.)
17- در انتخاب داور باید به آگاهى، رازدارى واصلاح‏طلبى آنان توجّه كرد. «ان یریدا اصلاحاً»
18- هرجا حسن نیّت و بناى اصلاح باشد، توفیق الهى هم سرازیر مى‏شود. «ان یریدا اصلاحاً یوفّق اللّه بینهما»
19- دلها بدست خداست. «یوفّق اللَّه بینهما»
20- به عقل و تدبیر خود مغرور نشوید، توفیق را از خداوند بدانید. «یوفّق اللّه»
21- طرح قرآن براى اصلاح خانواده برخاسته از علم و حكمت الهى است. «علیماً خبیراً»
22- باید حسن نیّت داشت، چرا كه خداوند، به انگیزه‏هاى همه آگاه است. «انّ اللّه كان علیماً خبیراً»

مشکاة
2013_07_15, 09:17 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-10.html#post4468)وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿٣٦﴾

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا ﴿٣٧﴾
(http://shahrequran.ir/thread569-10.html#post4468)
نكته‏ ها:
این آیه، از حقّ خدا «واعبدوااللَّه» تا حقّ بردگان «ملكت ایمانكم» را بیان كرده و این نشانه‏ى جامعیّت اسلام است.
«الجار ذى‏القربى والجار الجنب»، شامل همسایه‏ى فامیل و غیر فامیل، هم عقیده و غیر هم عقیده نیز مى‏شود. به گفته‏ى روایات تا چهل خانه از هر طرف، همسایه‏اند.(49) یعنى در مناطق كوچك، همه همسایه‏اند.
«الصاحب بالجنب»، شامل رفقاى دائمى یا موقّت، رفقاى سفر، یا آنان كه به امید نفعى سراغ انسان مى‏آیند، مى‏شود.
«ابن‏السبیل»، ممكن است در وطن خود متمكن باشد و ما شناختى از او و بستگانش نداشته باشیم، فقط بدانیم كه درمانده‏ى در سفر و فرزند راه است كه باید مورد حمایت قرار گیرد.
«مختال»، كسى است كه در دنیاى خیال، خود را بزرگ مى‏پندارد و تكبر مى‏كند. اگر به اسب هم «خیل» مى‏گویند چون متكبّرانه راه مى‏رود.
احسان به پدر و مادر، شامل محبّت، خدمت، كمك مالى، علمى، عاطفى و مشورت با آنان مى‏شود.
شرط احسان به والدین خوب بودن آنان نیست، ولى اطاعت از والدین در صورتى است كه آنان به امرى بر خلاف رضاى خدا فرمان ندهند.
امام صادق‏علیه السلام فرمودند: پیامبرصلى الله علیه وآله و على‏علیه السلام پدران این امّت هستند، زیرا در قرآن آمده: «اعبدوا اللّه... و بالوالدین احساناً»(50)
پیام‏ها:
1- تنها عبادت خدا كافى نیست، دورى از هرگونه شرك و ریا لازم است. «واعبدوا اللَّه ولاتشركوا...»
2- نیكى به پدر و مادر، در كنار بندگى خدا وتوحید مطرح است. «واعبدوااللَّه... و بالوالدین احسانا»
3- خداپرست واقعى باید نسبت به بستگان، محرومان و همسایگان خود، متعهّد و مسئول باشد. «اعبدوااللَّه... ذى القربى و الیتامى»
4- همسایگان دور نیز بر انسان حقّ دارند. «الجار الجنب»
5 - در احسان كردن به اولویّت‏ها توجّه كنید. نام والدین قبل از بستگان و نام آنان قبل از یتیمان آمده است.
6- بى‏توجّهى به والدین و بستگان و یتیمان و محرومان جامعه، نشانه تكبّر و فخر فروشى است. «ان اللّه لایحبّ من كان مختالاً فخوراً»
7- احسان، باید همراه با تواضع باشد. در ابتداى آیه سفارش به احسان شد و در پایان از تكبّر نهى شد. «لایحبّ من كان مختالاً فخورا»
أَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَكْتُمُونَ مَآ آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ عَذَاباً مُّهِیناً «37»
(متكبّران خودبرتربین) كسانى هستند كه (هم خود) بخل مى‏ورزند و (هم) مردم را به بخل فرمان مى‏دهند و آنچه را كه خدا از فضل خود به آنان بخشیده پنهان مى‏دارند. و ما براى كفران‏كنندگان نعمت‏ها عذابى خواركننده آماده كرده‏ایم.

نكته‏ ها:
بخل، علاوه بر بخل ورزیدن در اموال و نبخشیدن به دیگران، شامل بخل نسبت به علم، آبرو، قدرت و امكانات نیز مى‏شود.

پیام‏ها:
1- امراض روحى انسان، گسترش یافتنى است. افراد بخیل، دوست دارند دیگران هم بخیل باشند. «یبخلون و یأمرون الناس بالبخل»
2- بخیل از محبّت خدا محروم است. «لا یحبّ... مختالاً - الّذین یبخلون»
3- از نشانه‏هاى تكبّر و فخرفروشى، بخل كردن است. «مختالاً فخوراً الّذین یبخلون»
4- اظهار نعمت‏هاى الهى نوعى شكر و كتمان آن یك نوع ناسپاسى و كفران است. «یكتمون ما آتاهم اللَّه»
5 - بخیل، براى ترك احسان فقرنمایى مى‏كند. «یبخلون و یكتمون»
6- نعمت‏ها فضل خداست، نه تنها نتیجه‏ى تلاش وتدبیر ما. «آتاهم اللّه من‏فضله»
7- اگر بدانیم نعمت‏ها از اوست بخل نمى‏كنیم. «آتاهم اللَّه من فضله»
8 - بخل، گاهى مى‏تواند زمینه ساز كفر باشد. «یبخلون ... كافرین» در آیه‏اى دیگر آمده است: «و ویل للمشركین الّذین لایؤتون الزكاة»(51)
9- كیفر تكبّر ورزیدن در دنیا، تحقیر در آخرت است. «مختالا - مهین»

مشکاة
2013_07_15, 09:19 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-10.html#post4469)وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ ۗ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا ﴿٣٨﴾ (http://shahrequran.ir/thread569-10.html#post4469)

نكته‏ ها:
شیطان، گاهى از دور چیزى را به افراد القا و وسوسه مى‏كند و گاهى از نزدیك همدم آنان مى‏شود. مؤمنان از وسوسه‏ها و القائات شیطان مى‏گریزند، امّا آنگونه كه در آیه‏ى 36 سوره‏ى زخرف مى‏خوانیم: «من یعش عن ذكر الرّحمان نقیّض له شیطاناً فهو له قرین» هركه از یاد خدا رخ برتافت، شیطانى براى او برمى‏انگیزیم تا یار و همنشین دائمى او باشد.
پیام‏ها:
1- هم بخل وترك انفاق بد است، هم انفاق ریایى. در آیه‏ى پیشین از بخل نكوهش شد و در اینجا از بخشش‏هاى ریاكارانه. «یبخلون، ینفقون... رئاء الناس»
2- عامل ریا، عدم ایمان واقعى به خدا و قیامت است. «رئاء الناس و لایؤمنون باللّه و لا بالیوم الآخر»
3- هدف از انفاق، تنها سیر كردن گرسنگان نیست، چون این هدف با ریاكارى هم تأمین مى‏شود. بلكه هدف، رشد معنوى انفاق كننده نیز مى‏باشد. «ینفقون اموالهم رئاء الناس»
4- خداوند ریاكاران را دوست ندارد. «لایحبّ من كان مختالاً فخوراً... والّذین ینفقون رئاء الناس»
5 - دل كه از خدا تهى شد، جایگاه همیشگى شیطان مى‏شود. «لا یؤمنون باللَّه... یكن الشیطان له قریناً»

مشکاة
2013_07_15, 09:22 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-10.html#post4469)
وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ ۚ وَكَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيمًا ﴿٣٩﴾ (http://shahrequran.ir/thread569-10.html#post4469)
پیام‏ها:
1- اظهار تأسف بر حال منحرفان، یكى از راههاى هشدار وتبلیغ است. «و ما ذا علیهم...»
2- لازمه‏ى ایمان به خدا، انفاق به محرومان است. «آمنوا... انفقوا»
3- انفاق فقط در اموال نیست، بلكه از هرچه كه خداوند داده، (علم، آبرو، مقام...) پسندیده است. «ممّا رزقهم اللّه»
4- اگر بدانیم كه نعمت‏ها از خداوند است، روحیّه‏ى انفاق در ما قوى مى‏شود. «رزقهم اللَّه»
5 - افراد بخیل، یا ریاكار بدانند كه زیر نظر خداى آگاه قرار دارند. «كان‏اللّه بهم علیما»

مشکاة
2013_07_15, 09:27 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-10.html#post4469)
إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ۖ وَإِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿٤٠﴾ (http://shahrequran.ir/thread569-10.html#post4469)

نكته‏ ها:
معمولاً ریشه‏ى ظلم، یا جهل است یا ترس، یا نیاز، یا حرص و... ولى خداوند غنى و دانا و منزّه است، پس ظلم نمى‏كند. به علاوه خداوند خود به عدل و احسان فرمان داده، چگونه ظلم مى‏كند؟ البتّه پاداش خداوند، چند برابر (ده برابر تا هفتصد برابر) است واین احسان و لطف اوست.
پیام‏ها:
1- خداوند عادل است ومجازات‏هاى او عكس‏العمل كردارهاى خودماست. «ان اللّه لایظلم...»
2- كیفرهاى الهى مطابق جرم ولى پاداشها چند برابر است. «یضاعف»
3- خداوند، علاوه بر افزایش حسنات، از جانب خود نیز اجر عظیم مى‏دهد. «من لدنه اجراً عظیماً»

مشعشع
2013_07_15, 09:58 AM
(http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4469)
فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ شَهِيدًا ﴿٤١﴾ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4469)

نكته ‏ها:
مضمون این آیه كه گواه بودن رسول خداصلى الله علیه وآله بر اعمال امّت را بیان مى‏كند، در موارد دیگرى هم آمده است.(52) وقتى ابن مسعود، این آیه را در ضمن تلاوتش بر پیامبر مى‏خواند، اشك آن حضرت جارى مى‏شد.(53)
گرچه خداوند نیازى به آوردن شاهد ندارد، ولى انسان به گونه‏اى است كه هرچه بیشتر حضور شاهدان را حس كند، براى تربیت و تقوایش مؤثّرتر است. كسى كه در تلویزیون براى میلیونها نفر صحبت مى‏كند، چون همه او را مى‏بینند، وقتى عطسه‏اى یا اشتباهى مى‏كند، بیشتر خجالت مى‏كشد.
به نقل آیات قرآن، شهود در قیامت بسیارند؛ از جمله:
1. خداوند، «انّ اللّه على كلّ شى‏ء شهید»(54)
2. پیامبران، «جئنا من كلّ امّة بشهید»(55)
3. امامان معصوم، «جئنا من كلّ امّة بشهید»(56)
4. فرشتگان، «وجاءت كلّ نفس معها سائق و شهید»(57)
5. زمین، «یومئذ تحدّث اخبارها»(58)
6. زمان، در حدیث است: هر «روز» جدید، به انسان خطاب مى‏كند: «اَنا یوم جدید و اَنا علیك لشهید، اشهد به یوم‏القیامة».(59)
7. اعضاى بدن. «تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم»(60)
و قیامت، روز اقامه‏ى شاهدان است. «یوم یقوم الاشهاد»(61)
سنّت الهى بر آن است كه پیامبر هر امّتى شاهد آنان باشد. پس از رحلت پیامبراكرم‏صلى الله علیه وآله نیز باید كسى كه در صفات، همچون پیامبر است، شاهد بر مردم باشد. امام صادق علیه السلام فرمود: در هر قرنى (زمانى) امامى از ما اهل‏بیت، شاهد بر مردم است و رسول خدا صلى الله علیه وآله شاهد بر ماست.(62)
حضرت على‏علیه السلام بعد از تلاوت این آیه فرمود: «هو - محمّد - شهید على الشهداء و الشهداء هم الرّسل».(63)
پیام‏ها:
1- پیامبران، اسوه‏ى مردم در دنیا و شاهد آنان در آخرتند. «من كلّ اُمّة بشهید»
2- لازمه‏ى گواه بودن، علم داشتن است، پس انبیا از كارهاى ما آگاهند. «بشهیدٍ»
3- پیامبر اسلام اشرف انبیاست، چون انبیا بر اعمال اُمّت خود گواهند، ولى پیامبر اسلام بر اعمال انبیا گواه است. «جئناك بك على هؤلاء شهیدا»

صبور
2013_07_15, 12:17 PM
فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ(مائده ایه 13)

تفسیر المیزان

(فبمانقضهم میثاقهم لعناهم وجعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به ولا تزال تطلع علی خائنه منهم الا قلیلامنهم فاعف عنهم واصفح ان الله یحب المحسنین )پس بخاطر این پیمان شکنی ایشان آنهارا لعنت کردیم و دلهایشان را به سختی مبتلا نمودیم و در نتیجه کلام خدا را وارونه تحریف نمودند و جابه جا کردند و قسمتی از حقائق دینی رافراموش کردند و تو همواره به خیانتی از آنان آگاه می شوی ، جز اندکی از آنها،پس ایشان را ببخش و از ایشان در گذر که همانا خدا نیکوکاران را دوست می دارد)،یعنی به سبب کفرشان آنها را از رحمت حق دور کردیم و قلبهایشان راسخت نمودیم که در برابر حق خشوع نداشته باشند و هیچ رحمتی در آنهاتأثیرنگذارد، پس به همین سبب آنهاکلام خدا را به گونه ای تغییر دادند و زیادت وکاستی در آن بوجود آورندکه آن را وارونه کردند و خدای سبحان به چنین امری راضی نبود و باز به همین سبب بسیاری از حقایق دینی بلند مرتبه از آنها فوت شد و اصول دینی را که سعادتشان در دنیا و آخرت دائر مدار آنها بود ترک کردندو بهمین جهت گرفتار بدبختی و شقاوت شدند و لذا از پیش خود قائل به تشبیه گشتند و یا موسی را خاتم انبیاء شمردند و شریعت تورات را همیشگی پنداشتند و نسخ و بداء را باطل دانستند و قائل به عقاید باطله دیگر شدند و به پیامبر می فرماید: تو همواره شاهد خیانت عده ای از آنها خواهی بود و جز گروه اندکی مرتب اینها مرتکب خیانت می شوند و استثناء کردن این عده اندک منافاتی با این ندارد که لعنت و عذاب متوجه این امت و نژاد بشود . و در آخر می فرماید ای پیامبر تو آنهارا عفو کن ، یعنی از کسانی از یهود که ایمان به اسلام نیاورده اند در گذر و آنها را ببخش ، چون خدا نیکوکاران رادوست می دارد.

نکات
تفسیر نور

1- از پیمان‏شکنى بنى‏ اسرائیل و عواقب آن عبرت بگیریم. «فبما نقضهم... لعنّاهم»
2- پیمان‏شکنى، عامل محرومیّت از لطف الهى و زمینه ‏ى پیدایش سنگدلى است. «لعنّاهم... جعلنا قلوبهم قاسیة» در آیه 77 سوره‏ى توبه نیز پیمان‏شکنى، سبب پیدایش نفاق است. «فاعقبهم نفاقاً فى قلوبهم»
3- گروهى از بنى ‏اسرائیل، همواره اهل خیانت بودند. «لاتزال تطّلع على خائنة منهم»
4- پیامبر صلى الله علیه وآله دائماً بر اعمال ورفتار یهود ناظر بودند. «لاتزال تطّلع»
5 - در برخورد با دشمن، انصاف را فراموش نکنیم. («الاّ قلیلاً» یعنى همه‏ى بنى‏اسرائیل توطئه‏گر نبودند.)
6- عفو و صفح، از مصادیق احسان است. «فاعف عنهم و اصفح... المحسنین»
7- عفو وگذشت از کافر نیز احسان ونیکى است. «فاعف عنهم... انّ اللّه یحبّ المحسنین»
8 - نیکوکار، محبوب خداست. «انّ اللّه یحبّ المحسنین»

صبور
2013_07_15, 12:24 PM
وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَيِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ(ایه 12 سوره مائده)



«عزّرتموهم» از «عَزّر»، به معناى یارى کردن همراه با احترام است. «سواء السبیل»، به وسط راه را مى‏گویند که انحراف از آن، سقوط را به همراه دارد. نقباى بنى‏اسرائیل، وزراى حضرت موسى علیه السلام و سرپرستان دوازده طایفه از آنان بودند. از رسول خدا صلى الله علیه وآله روایت است که فرمود: خلفاى پس از من دوازده نفرند، به تعداد نقباى بنى‏اسرائیل. <40> مخالفان راه اهل‏ بیت، بسیار کوشیدند که این عدد را بر خلفاى راشدین، خلفاى بنى ‏امیّه و خلفاى بنى‏ عبّاس منطبق سازند، با اینکه با هیچ کدام جور در نمى ‏آید. و این تلاش بیهوده در حالى است که دهها حدیث از زبان پیامبر خداصلى الله علیه وآله که نام این دوازده تن را در بردارد، در کتب معتبر شیعه و سنّى به چشم مى‏ خورد که نخستین آنان على‏ علیه السلام و آخرینشان حضرت مهدى علیه السلام است.

نکات

1- نماز، زکات، یارى انبیا و انفاق، در برنامه‏ هاى ادیان الهى دیگر نیز بوده است. «میثاق بنى ‏اسرائیل...»
2- همراهى خداوند با ما چند شرط دارد: نماز، زکات، ایمان، نصرت انبیا، انفاق. «انّى معکم لئن اقمتم الصّلوة و...»
3- ایمان به انبیا به تنهایى کافى نیست، یارى آنان هم لازم است. «و عزّرتموهم»
4- انجام همه‏ى واجبات کارساز است، نه فقط بعضى از آنها. «لئن اقمتم الصلوة... و اقرضتم اللَّه»
5 - کمک به خلق خدا، کمک به خداست. «أقرضتم اللّه» به جاى «اقرضتم النّاس»
6- قرض دادن باید به شیوه‏اى نیکو باشد. (از مال خوب با نیّت خوب با سرعت و بدون منّت.) «قرضاً حسناً»
7- قرار گرفتن موضوع قرض در کنار امورى مانند: نماز و زکات و ایمان به رُسل و یارى انبیا، وترتّب مغفرت وپاداش الهى بر آن، نشانگر اهمیّت فوق‏ العاده‏ ى آن است. (قرض، شامل عموم کمک‏ها مى ‏شود که نمونه ‏ى روشن و معمولى آن، وام دادن به مردم است.)
8 - رهبر جامعه باید از سوى خدا تعیین شود، و برگزیدگان انبیا هم باید به فرمان خداوند باشند. «بعثنا منهم اثنى عشر نقیبا»
9- نماز و زکات و انفاق، در کنار پذیرش و یارى رهبران الهى مفهوم دارد. «اقمتم الصلوة و آتیتم الزّکاة وآمنتم برسلى و عزّرتموهم»
10- رهبر، اگر از خود مردم باشد، موفّق است. «بعثنا منهم»
11- بهشت را به «بها» دهند، نه بهانه. اگر نماز، زکات، ایمان، امداد و انفاق بود، بهشت هم هست. «لئن اقمتم الصّلوة... لاُدخلنّکم جنّات»
12- بهشت، جاى آلودگان نیست، ابتدا باید پاک شد، آنگاه به بهشت رفت. «لاکفّرنّ... لاُدخلنّکم»
13- راه دستیابى به عفو خدا، ایمان و عمل صالح است. «لئن آمنتم... واقرضتم... لاکفّرنّ»
14- بعد از اخذ میثاق و اتمام حجّت و بیان شرایط دریافت الطاف الهى، راه عذر و بهانه براى کسى نیست. «فمن کفر بعد ذلک منکم فقد ضلّ سواء السبیل»
15- هرکس به دستورهاى الهى کفر ورزد، از مسیر اعتدال خارج شده است. «فمن کفر... فقد ضلّ سواء السبیل» (آرى، اقامه‏ى نماز، پرداخت زکات، ایمان به انبیا و وفادارى به پیمان‏ها، راه میانه است که نافرمانان آن را گم کرده‏اند.)

صبور
2013_07_15, 04:40 PM
مِنَ الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ أَخَذْنا ميثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا يَصْنَعُونَ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4525)(مائده 14)


دشمنان جاویدان در آیه قبل سخن از پیمان شکنى بنى اسرائیل در میان بود و در این آیه به پیمان شکنى نصارى اشاره کرده مى فرماید: جمعى از کسانى که ادعاى نصرانیت مى کنند، با اینکه از آنها پیمان وفادارى گرفته بودیم ، دست به پیمان شکنى زدند و قسمتى از دستوراتى را که به آنها داده شده بود بدست فراموشى سپردند. (و من الذین قالوا انا نصارى اخذنا میثاقهم فنسوا حظا مما ذکروا به ). آرى آنها نیز با خدا پیمان بسته بودند که از حقیقت توحید منحرف نشوند و دستورات الهى را بدست فراموشى نسپارند و نشانه هاى آخرین پیامبر را کتمان نکنند، ولى آنها نیز به همان سرنوشت یهود گرفتار شدند، با این تفاوت قرآن در مورد یهود مى گوید: تنها عده کمى از آنان پاک و حقشناس بودند ولى درباره نصارى مى گوید: جمعى از آنان منحرف شدند، از این تعبیر روشن میشود که منحرفان یهود بیشتر از منحرفان نصارى بوده اند. تاریخ اناجیل کنونى میگوید که تمام آنها سالیان دراز بعد از مسیح و بدست بعضى از مسیحیان نگاشته شده است و بهمین دلیل داراى تناقضهاى آشکارى است و این نشان مى دهد که آنها قسمتهاى قابل ملاحظه اى از آیات انجیل را بکلى فراموش کرده بودند، وجود خرافات آشکار در اناجیل کنونى مانند داستان شرابسازى مسیح <62> که بر خلاف حکم عقل و حتى پاره اى از آیات تورات و انجیل کنونى است و داستان مریم مجدلیه <63> و امثال آن نیز روشنگر این واقعیت است . ضمنا باید توجه داشت نصارى جمع نصرانى است و در اینکه علت نامگذارى مسیحیان باین اسم چیست ، احتمالات مختلفى داده اند نخست اینکه بخاطر آن است که عیسى (علیه السلام ) در شهر ناصره در دوران کودکى پرورش یافت ، و نیز احتمال داده اند از نصران گرفته شده که آن هم نام قریه اى است که نصارى به آن علاقه خاصى داشته اند و نیز ممکن است انتخاب این نام بخاطر آن باشد که هنگامى که مسیح (علیه السلام ) ناصران و یارانى از مردم طلبید، آنها دعوت او را اجابت کردند همانطور که قرآن مى گوید: کما قال عیسى ابن مریم للحواریین من انصارى الى الله قال الحواریون نحن انصار الله . <64> و از آنجا که جمعى از آنها به گفته خود عمل نمى کردند و تنها مدعى یارى مسیح (علیه السلام ) بودند قرآن در آیه مورد بحث مى گوید: و من الذین قالوا انا نصارى : از کسانى که ادعا مى کردند ما یاوران عیسى (علیه السلام ) هستیم ولى در این ادعا، صادق نبودند. سپس قرآن نتیجه اعمال مسیحیان را چنین شرح میدهد که به جرم اعمالشان تا دامنه قیامت در میان آنها عداوت و دشمنى افکندیم . (فاغرینا بینهم العداوة و البغضاء الى یوم القیامة ). و مجازات دیگر آنها که در آخرین جمله آیه به آن اشاره شده این است که در آینده خداوند نتائج اعمال آنها را بانها خبر خواهد داد و عملا با چشم خود خواهند دید. (و سوف ینبئهم الله بما کانوا یصنعون ).

در اینجا بچند نکته باید توجه داشت .

1 - جمله اغرینا در اصل از ماده اغراء بمعنى چسبانیدن چیزى است و سپس بمعنى تشویق و وادار ساختن بکارى استعمال شده است زیرا سبب ارتباط افراد بهدفهاى معینى مى شود، بنابراین مفهوم آیه فوق چنین است که پیمان شکنى نصارى و خلافکاریهاى آنها سبب شد که عوامل عداوت و دشمنى و بذر نفاق و اختلاف در میان آنها پاشیده شود (زیرا میدانیم آثار اسباب تکوینى و طبیعى بخدا نسبت داده میشود) و هم اکنون کشمکشهاى فراوانى که بین دول مسیحى وجود دارد و تاکنون سرچشمه دو جنگ جهانى شده و همچنان دسته بندیهاى توام با عداوت و دشمنى در میان آنها ادامه دارد، علاوه بر این ، اختلافات و عداوتهاى مذهبى در بین فرق مذهبى مسیحیت بقدرى زیاد است که هم اکنون نیز به کشتار یکدیگر ادامه مى دهند. بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند که منظور ادامه عداوت و دشمنى بین یهود و نصارى تا پایان جهان مى باشد ولى ظاهر آیه همان بروز عداوت در میان مسیحیان است . <65> و شاید نیاز بتذکر نداشته باشد که این عاقبت دردناک منحصر بمسیحیان نیست اگر مسلمانان هم راه آنها را به پویند بهمان سرنوشت گرفتار خواهند شد.

2 - عداوت در اصل از ماده عدو بمعنى تجاوز مى آید و بغضاء از ماده بغض بمعنى تنفر از چیزى است و ممکن است فرق میان این دو کلمه این باشد که بغض بیشتر جنبه قلبى دارد و عداوت جنبه عملى و یا لااقل اعم از عملى و قلبى است .

3 - از آیه فوق چنین بر مى آید که طائفه نصارى بعنوان پیروان یک مذهب (و یا یهود و نصارى هر دو) تا پایان جهان در دنیا وجود خواهند داشت . در اینجا این سؤ ال پیش میاید که از اخبار اسلامى چنین استفاده میشود که پس از ظهور مهدى (علیه السلام ) در سرتاسر جهان یک آئین بیشتر نخواهد بود و آن آئین اسلام است ، و این دو را چگونه مى توان با هم جمع کرد؟ ولى ممکن است که مسیحیت (و یا مسیحیت و آئین یهود) بصورت یک اقلیت بسیار ضعیف در جهان حتى در عصر مهدى باقى بماند، زیرا مى دانیم در آن عصر نیز آزادى اراده انسانها از بین نمى رود و دین جنبه اجبارى پیدا نمى کند اگر چه اکثریت قاطع مردم جهان راه حق را میابند و به آن مى گروند و مهمتر از همه اینکه حکومت روى زمین یک حکومت اسلامى خواهد بود.
پاورقی :
62-انجیل یوحنا - باب 2 جمله های 2 تا 12.
63-انجیل لوقا - باب 7 - جمله های 36 تا 47.
64-سوره صف - آیه 14.
65-بنابراین ضمیر «بینهم» به نصاری که در آغاز آیه ذکر شده باز می گردد.
تفسیر نمونه

صبور
2013_07_15, 04:42 PM
نکات ایه 14 سوره مائذه

1- ادّعا بسیار است، امّا عمل اندک. «قالوا انّا نصارى... فنسوا حظّاً مما ذکّروا...»
2- هرکس ادّعایى دارد باید مسئولیّتى را بپذیرد. «قالوا انّا نصارى اخذنا میثاقهم»
3- نتیجه‏ ى فراموشى تذکّرات الهى و بشارات عَهدَین، تفرقه و عداوت است. «فنسوا... اغرینا بینهم العداوة»
4- از پیامدهاى تلخ پیمان شکنى دیگران عبرت بگیریم. (از نصارا پیمان گرفتیم، چون فراموش کردند گرفتار بدبختى شدند). «اخذنا میثاقهم... فنسوا... فاغرینا»
5 - یهود و نصارا تا قیامت باقى‏اند و منقرض نمى ‏شوند. «الى یوم القیامة»
6- تفرقه و دشمنى، از عذاب‏هاى الهى است. «نسوا... فأغرینا»
7- همه‏ ى کارها زیر نظر خداوند است و پاداش و کیفر خواهد داشت. «ینبئهم اللّه بما کانوا یصنعون»

صبور
2013_07_15, 04:50 PM
يا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَکُمْ کَثيراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ کَثيرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبينٌ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4525)( ایه 15 مائده)



1- اسلام، دینى جهانى است و همه ادیان را به حقّ دعوت مى‏کند. «یا أهل الکتاب قد جائکم رسولنا»
2- در ارشاد ودعوت مردم، حتّى از اهل‏کتاب هم مأیوس نشویم. «یا أهل‏الکتاب»
3- جهان منهاى قرآن، تاریک است. «قد جاءکم من اللّه نور»
3- برخى حقایق تورات و انجیل، کتمان شده است. «کثیراً ممّا کنتم تخفون»
4- از شیوه‏هاى ارشاد، بیان مطالب به قدر ضرورت است. «ویعفو عن کثیر»
5 - پیامبر وقرآن، بسیار با عظمت هستند. (کلمه‏ى «نور» [43] و«کتاب»، به صورت نکره آمده که نشانه‏ى بزرگى وعظمت است.) «نورٌ و کتابٌ مبین»

صبور
2013_07_15, 04:59 PM
يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4525)(مائده 16)


هدایت داراى مراتبى است:
یک مرحله، هدایت عمومى براى همه انسان‏هاست، خواه پیروى کنند یا نکنند ونوع دیگر مخصوص کسانى است که هدایت عمومى را پذیرفته باشند. این آیه نوع دوّم را بیان مى‏کند.
سلام، یکى از نام‏هاى خداست، «السّلام المؤمن المهیمن...» <44> و یکى از نام‏هاى بهشت هم «دارالسّلام» <45> است. پس راه‏هاى سلام، یعنى راه خدا و بهشت که رسیدن به آن دو از «سُبل السلام» و صراط مستقیم مى‏گذرد. «سُبل السّلام»، شامل راه‏هاى سلامت فرد و جامعه، خانواده و نسل، فکر، روح و ناموس و... مى‏ شود. مصداق روشن پیروان رضوان خدا در «مَن اتّبع رضوانه»، پویندگان خط «غدیر خم»اند، چون آیه‏ ى «رضیت لکم الاسلام دیناً» بعد از نصب علىّ‏بن ابى‏طالب‏ علیهما السلام به مقام جانشینى پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله نازل شد. <46>
1- کسانى قابل هدایتند که در پى تحصیل رضاى حقّ باشند، نه دنبال مقام و مال و هواى نفس و انتقام. «یهدى به اللّه مَن اتّبع رضوانه»

2- انسان، خود زمینه‏ ساز هدایت خویش است. «یهدى به اللّه من اتّبع رضوانه»

3- هدایت به راه‏هاى سلامت و سعادت، در گرو کسب رضاى خداست و هر کس در پى راضى کردن غیر او باشد، در انحراف است. «یهدى به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السلام»

4- راه حقّ یکى و راه‏هاى باطل (شرک، کفر، نفاق و تفرقه و...) متعدّد است. (کلمه‏ ى «نور»، مفرد ولى «ظلمات» جمع است. آرى، همه‏ ى نیکى‏ ها و پاکى‏ ها در پرتو نور توحید، یک حالت وحدت و یگانگى به خود مى‏ گیرد، امّا ظلمت همیشه مایه‏ ى تفرقه و پراکندگى صفوف است.)

5 - هدف، یکى است ولى راه‏هاى رسیدن به آن متعدّد است. «سبل السلام»

6- مکتب وحى، سلامت و سعادت فرد و جامعه و روح و جسم را تضمین کرده است. «سبل السلام»

7- بشر در سایه قرآن، به همزیستى و صفا در زندگى مى‏رسد. «سبل السلام»

8- «سبل السلام» به «صراط مستقیم» منتهى مى‏ شود، و همه ‏ى کسانى که با انجام تکالیف گوناگون در شرایط مختلف، در پى کسب رضاى خداوند مى‏ باشند، به صراط مستقیم مى‏ رسند. «یهدى... سبل السّلام... یهدیهم الى صراط مستقیم»

9- براى رسیدن به صراط مستقیم، تنها پیامبر و کتاب کافى نیست، لطف و اراده‏ ى خدا هم لازم است. «باذنه»

10- نه جبر، نه تفویض بلکه امر بین الامرین. انسان انتخاب‏گر است؛ «اتّبع رضوانه» امّا رسیدن به هدف بدون اراده خدا نمى‏ شود. «باذنه»

11- قرآن، داروى شفابخش همه ظلمات است. تاریکى‏ هاى جهل، شرک، تفرقه، توحّش، شبهات، شهوات، خرافات، جنایات واضطراب‏ها را به نور علم، توحید، وحدت، تمدن، یقین، حقّ، صفا وآرامش تبدیل مى‏ کند. «یخرجهم من الظلمات الى النور»

صبور
2013_07_15, 05:04 PM
لَقَدْ کَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِکَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (http://shahrequran.ir/thread569-4.html#post4525)( مائده17)



مسیحیان چند ادّعاى بى‏ اساس درباره خدا دارند که قرآن به آنها اشاره مى‏ کند:

1- اعتقاد به خدایان سه گانه. «لا تقولوا ثلاثة ...»

2- اعتقاد به اینکه خداى آفریدگار، یکى از خدایان سه گانه است (خداى پدر). «قالوا ان اللّه ثالث ثلاثة...»

3- انحصار الوهیّت در مسیح که این آیه آن را ردّ مى‏ کند. «یخلق ما یشاء» به خلقت حضرت عیسى بدون داشتن پدر، و آفرینش حضرت آدم بدون داشتن پدر و مادر اشاره دارد. اگر حضرت مسیح خداست، پس چگونه (به عقیده‏ ى مسیحیان) کشته شد و صلیب، آرم مظلومیّت او گشت؟ خدا که نباید مورد سوء قصد قرار گیرد! 1- اسلام، با کفر، شرک و خرافه در هر مکتبى که باشد مخالف است. (غلوّ هم نوعى کفر است). «کفر الّذین قالوا انّ اللّه هو المسیح‏بن مریم» 2- پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله مأمور گفتگوى منطقى با مخالفان است. «قل فمن یملک...» 3- اگر مسیح خدا باشد، خدا که در شکم زن قرار نمى‏ گیرد. «المسیح‏بن مریم»

4- احتمال فنا و نیست شدن، با خدایى سازگار نیست. «ان اراد ان یهلک المسیح»

5 - عیسى، مادرش و همه مردم زمین در انسان بودن و ناتوان بودن در برابر قدرت خداوند، یکسان مى‏باشند. «المسیح‏بن مریم و أمّه ومن فى الارض جمیعاً»

6- ادّعاى خدایى براى غیر خدا نظیر مسیح، نشانه عدم شناخت واقعى مسیحیان نسبت به خداوند است. «قالوا انّ اللّه هو المسیح... وللّه ملک السموات والارض»

7- قدرت الهى، محدود به نظام خاصى نیست و مى‏ تواند حتّى بدون پدر هم، فرزند خلق کند. «و اللّه على کل شى‏ء قدیر»

صبور
2013_07_17, 10:27 AM
المص اعراف( ایه 1)


کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْکَ فَلا يَکُنْ في‏ صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ( اعراف ایه 2)


از مجموع 29 سوره که با حروف مقطّعه آغاز شده، بعضى با حروف «الم» و بعضى با حرف «ص» شروع شده است، امّا این سوره با مجموعه «المص» آغاز شده که شاید بیانگر آن باشد که آنچه در تمام آن سوره ‏ها مى ‏باشد، در این سوره نیز هست.
1- قرآن، کتابى بس بزرگ است. («کتاب» نکره آمده است)

2- توجّه به قرآن و مفاهیم آن، سبب سعه‏ ى صدر است. «کتاب... فلایکن فى صدرک حرج منه»

3- شرط رسالت و تبلیغ، سعه‏ ى صدر است. «انزل الیک فلایکن فى صدرک حرج منه لتنذر به»

4- از لجاجت کفّار نگران نباش، وظیفه‏ ى تو انذار است، نه اجبار. «لتنذر» پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پس از نزول قرآن، نگران نپذیرفتن مردم و مخالفت آنان با قرآن بود که خداوند با این آیه پیامبر را تسلّى مى ‏دهد.

5 - هشدارهاى انبیا براى عموم است، ولى تنها مؤمنان از آنها بهره‏ گرفته و متذکّر مى‏ شوند. «لتنذر به وذکرى للمؤمنین»

صبور
2013_07_17, 10:34 AM
اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَليلاً ما تَذَکَّرُونَ ( اعراف 4)



آیه‏ ى قبل، وظیفه ‏ى پیامبر صلى الله علیه وآله را در انذار و تذکّر بیان کرد و این آیه وظیفه‏ ى امّت را در اطاعت و تبعیّت. آن آیه از پیامبر صلى الله علیه وآله، «سعه صدر» مى ‏خواست، اینجا از امّت، «تبعیّت» مى‏ طلبد. آیه‏ ى قبل، «أنزل الیک» بود، اینجا «اُنزل الیکم» است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: «فاذا التَبَست علیکم الفِتَن کقطع اللیل المظلِم فعلیکم بالقرآن... مَن جعله اَمامه قاده الى الجنّة و مَن جَعَله خلفه ساقه الى النّار» ، هر گاه فتنه ‏ها همچون پاره ‏هاى شبِ تار شما را فرا گرفت، پس بر شما باد به قرآن، هرکس قرآن را امام خود قرار دهد به بهشت مى‏ رسد و هر کس به آن پشت کند، به آتش دوزخ رهنمون م ى‏شود. چنانکه حضرت على علیه السلام فرمود: «ففى اتّباع ماجائکم من اللّه الفوزالعظیم و فى ترکه الخطاء المبین» ، رستگارى بزرگ در پیروى از قرآن است و در ترک آن، خطا و گمراهى آشکار مى‏باشد.
1- پیروى از آیات الهى، سبب رشد و تربیت بشر است. «اتّبعوا... ربّکم»
2- لازمه‏ ى ربوبیّت و تربیت الهى، نزول دستورات و راهنمایى‏ها و تذکّرات است. «ما اُنزل الیکم من ربّکم»
3- نتیجه‏ ى پیروى از وحى، قرار گرفتن تحت ولایت الهى است و ترک آن، قرار گرفتن تحت ولایت دیگران است. «ولا تتّبعوا من دونه أولیاء»
4- اطاعت و پیروى از دیگران، در حقیقت پذیرش ولایت آنهاست. «ولا تتّبعوا من دونه أولیاء» با آنکه مى‏توانست بگوید: «لاتتّبعوا من دونى احدا»
5 - کسى که ولایتِ خداى یکتا را نپذیرد، «ربّکم» باید چندین «ولىّ» را از خود راضى کند. «أولیاء»
6- پندپذیرى انسان، اندک است. «قلیلاً ما تذکّرون»

صبور
2013_07_17, 10:44 AM
وَ کَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (اعراف 4)

فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاَّ أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمينَ ( اعراف 5)



«قَریة»، به معناى روستا نیست، بلکه مرکز اجتماع مردم است، چه شهر، چه روستا. «بیات»، شب هنگام و شبانه است، و «قائلون» از «قیلولة»، به معناى خواب یا استراحت نیمروز است. «اقاله» به معناى فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاَّ أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمينَ ( اعراف 5)

پس گرفتن جنس فروخته شده از همین باب است، چون خریدار، از نگرانى معامله راحت مى‏ شود. هر ستمگرى، روزى در مواجهه با قهر خدا به اشتباه خود اعتراف مى‏ کند، «انّا کنّا ظالمین» ولى این اعترافات ثمرى ندارد. چنانکه در آیه ‏ى دیگر مى‏ خوانیم: هنگامى که عذاب ما را دیدند، گفتند: به خداى یگانه ایمان آوردیم و به آنچه شرک ‏ورزیدیم، کافر شدیم، امّا ایمان به هنگام عذاب سودى براى آنان نداشت. «فلمّا رأوا بأسنا قالوا آمنّا باللّه و کفرنا بما کنّا مشرکین فلم یک ینفعهم ایمانهم لمّا رأوا بأسنا...»
1- مناطقى که با قهر الهى نابود شده، بسیار است. «وکم»

2- از تجربیّات تلخ دیگران، عبرت بگیریم. «وکم من قریة اهلکناها»

3- قرآن با بیان هلاکت قریه‏ها به جاى هلاکت مردم، عظمت عذاب را بیان مى‏کند. «و کم من قریة اهلکناها»
4- کیفرهاى الهى مخصوص قیامت نیست، ممکن است در دنیا هم نمونه‏ هایى از آن را ببینیم. «و کم من قریة أهلکناها»
5 - هر کس غیر خدا را سرپرست گرفت، منتظر قهر الهى باشد. «ولا تتّبعوا من دونه اولیاء... و کم من قریة اهلکناها»
6- از سنّت‏هاى الهى، نابود کردن امّت‏ها به خاطر نافرمانى و تبعیّت از دیگران است. «و لا تتّبعوا من دونه اولیاء... وکم من قریة اهلکناها»
7- اراده‏ ى خداوند، همه چیز را دگرگون مى‏ کند. «اهلکناها»
8 - قهر الهى، گاهى ناگهانى است و روز و ساعت مشخّص و فرصتى براى فکر و چاره‏ جویى ندارد. «بیاتاً أو هم قائلون»
9- عذاب به هنگام استراحت، غافل گیرانه وتلخ‏ تر است. «بیاتاً أو هم قائلون»
10- بسیارى از شعارها در زمان رفاه است، هنگام خطر، کسى حرفى براى گفتن ندارد. «فما کان دعواهم...»
11- حوادث و خطرها، غرور را مى‏شکند و پرده‏ هاى غفلت را کنار زده و وجدان‏ها را بیدار مى‏سازد. «الاّ أن قالوا انّا کنّا ظالمین»
12- اگر امروز با اختیار خضوع نکردید، روزى به اجبار کرنش خواهید کرد. «قالوا انّا کنّا ظالمین»
13- سراغ غیر خدا رفتن و عدم پیروى از انبیا (که در دو آیه‏ى قبل بود)، ظلم است. «کنّا ظالمین»

صبور
2013_07_17, 11:00 AM
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ ( اعراف 6)


آیه‏ ى قبل، مجازات دنیوى را مطرح کرد و اینجا کیفر و محاسبه‏ ى اخروى را و با چندین تأکید حتمیّت سؤال قیامت را بیان مى‏ کند و اینکه پرسش و بازخواست، مخصوص مردم نیست، بلکه پیامبران نیز مورد سؤال قرار مى‏ گیرند. «یوم یجمع اللّه الرّسل فیقول ماذا اجبتم قالوا لا علم لنا انّک انت علاّم الغیوب»
سؤال: در قیامت از چه مى ‏پرسند؟
الف: از نعمت‏ها. «ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النّعیم» در روایات متعدّدى، رهبرى و ولایت را نیز از مصادیق نعمت مورد سؤال در آیه برشمرده ‏اند.
ب: از قرآن و اهل‏بیت علیهم السلام. پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: از مردم سؤال مى‏شود که با قرآن و اهل‏بیت من چگونه عمل کردید؟ «ثمّ اسألهم ما فعلتم بکتاب اللّه و باهل‏بیتى»
ج: از رفتار و کردار. «لنسئلنّهم اجمعین . عمّا کانوا یعملون»
د: از اعضا و جوارح. «اِنّ السّمع والبَصر والفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً» ه : از پذیرش و عدم پذیرش رسولان. «یا معشر الجنّ والانس ألم یأتکم رسل منکم...» چنانکه در جاى دیگر از رهبران دینى نیز در مورد برخورد مردم با آنان سؤال مى ‏شود. «یوم یَجمع اللّه الرُّسل فیقول ماذا اُجِبتُم...»
و: از عمر و جوانى که چگونه سپرى شد.
ز: از کسب و درآمد. چنانکه در روایات مى‏ خوانیم: در روز قیامت انسان از چهار چیز به خصوص سؤال و بازخواست مى‏ شود: «شبابک فیما أبلیته و عمرک فیما أفنیتَه و مالک ممّا اکتسبته و فیما أنفقتَه»، در مورد عمر و جوانى که چگونه آن را گذراندى و درباره‏ ى مال و دارایى که چگونه به دست آوردى و در چه راهى مصرف کردى.
سؤال: این آیات بیان مى ‏کند که سؤال از همه کس حتمى است، امّا در بعضى آیات از جمله آیه 39 سوره ‏ى الرّحمن آمده که در آن روز، از هیچ انسان وجنّى نسبت به گناهانشان سؤال نمى ‏شود، «فیؤمئذ لا یسئل عن ذنبه انس و لاجانّ» این آیات چگونه قابل جمع است؟
پاسخ: در قیامت، مواقف و ایستگاه‏ها متعدّد است و هر موقفى صحنه ‏اى خاص دارد؛ در یک موقف، بر لب‏ها مهر مى‏ خورد و قدرت حرف زدن ندارند. در موقفى دیگر، مهر برداشته مى‏ شود و همه به ناله و استمداد و اقرار مى‏ پردازند. در موقفى از همه مى ‏پرسند، در موقفى نیز سکوت حاکم است و سؤالى نمى‏ شود. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: «کُلّکم راع و کُلّکم مسئول عن رَعیّته فالامام یسأل عن النّاس و الرّجل یسأل عن أهله و المرأة تسأل عن بیت زوجها و العبد یسأل عن مال سیّده» همه‏ ى شما مسئول زیردستان خود هستید و باید پاسخگو باشید؛ امام از مردمش، مرد از همسرش، زن از رفتار در خانه‏ ى همسرش و بنده از مال ودارایى مولایش.همچنین فرمودند: خداوند از من نیز سؤال مى‏ کند که آیا ابلاغ رسالت کردم یا نه؟
1- در روز قیامت، هم از رهبران سؤال مى ‏شود، هم از امّت‏ها (جنّ و انس)، هم از نیکان، هم از بدان، هم از علما وهم از پیروان آنها. «فلنسئلنّ ‏الّذین ارسل ‏الیهم ولنسئلنّ المرسلین»
2- سؤال در قیامت، نوعى استشهاد و اقرار گرفتن و توبیخ است و گاهى نیز تقدیر و تشکّر، وگرنه چیزى از خدا پنهان نیست تا با سؤال، رفع ابهام شود. «فلنسئلنّ... فلنقُصّنّ...»
3- علم خداوند، دقیق است. «بعلم» (نکره دلالت بر عظمت و دقّت دارد.)

4- علم خداوند با حضور و نظارت خود اوست و واسطه‏ اى در کار نیست. «...بعلم و ما کنّا غائبین»

صبور
2013_07_18, 10:40 AM
قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهينَ ( اعراف 88)

قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا في‏ مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحينَ ( اعراف 89)



زورگویى و تهدید به اخراج و تبعید، به نوعى در مورد همه‏ ى انبیا بوده است، چنانکه در جاى دیگر مى‏ خوانیم: کافران نسبت به پیامبران خود چنین تهدیدهایى داشته ‏اند. «قال الّذین کفروا لرسلهم لنخرجنّکم من أرضنا أو لتعودنّ فى ملّتنا» هیچ یک از انبیا پیش از رسالت، مشرک و بت‏ پرست نبوده ‏اند، ولى برخورد آنان با مشرکان آرام بوده است. امّا پس از رسالت با عزم و اراده‏ اى قوى ‏تر مردم را هدایت کرده و با مشرکان مقابله مى‏ کردند، لذا خطاب «لتعودنّ»، به پیروان انبیا است، نه خود آنان.
1- اَشراف مستکبر، دشمن انبیا بوده ‏اند. «قال الملأ الّذین استکبروا... لنخرجنّک»
2- استدلال و منطق، شیوه‏ ى انبیاست، «جاءتکم بیّنة»
ولى روش کفّار، تهدید و زورگویى است. «لنخرجنّک»
3- مبلّغان نباید از تهدیدهاى مخالفان بترسند، چون در این راه، تهدید به قتل و تبعید همیشه بوده است. «لنخرجنّک» 4- تحمیل عقائد، شیوه‏ ى کفّار است و دین تحمیلى سودى ندارد. «لتعودنّ فى ملّتنا... کارهین»
5 - در برخورد با جهالت کافران، از ادب و گفتار نرم و حکمیانه استفاده کنیم. «أوَ لو کنّا کارهین»

«ملّت»، به معناى کیش و آیین است، چنانکه در جاى دیگر مى‏ خوانیم: «ملّة ابیکم ابراهیم». «فتح» در این گونه موارد، به معناى قضاوت و داورى براى راهگشایى است، یعنى سخن آخر را خداوند مى‏ گوید تا از بن ‏بست خلاص شده و راه باز شود. چون یاران شعیب علیه السلام، دین را بر اساس بیّنه و استدلال پذیرفته‏ اند، نه هوا و هوس؛ پس آن را رها نخواهند کرد. مگر آنکه خداوند دستور دهد و خداوند هم هرگز دستور بازگشت به شرک و کفر را نمى‏ دهد، چون معمولاً کسى از دستورش بر مى‏ گردد که از کردارش پشیمان شود و خداوند هرگز چنین نیست.

6- ارتداد وبرگشت از آرمان‏ها و عقائد حقّ و پذیرفتن شریک براى خداوند، نوعى افترا بر خدا و پیمان‏ شکنى است. «قد افترینا... ما یکون لنا أن نعود»
7- شرک، اسارت و یکتاپرستى، نجات است. «بعد اذ نجّانا اللّه»
8- مؤمن، هرگز از حقّ عدول نمى‏ کند و اهل سازش بر سر عقائدش نیست. «ما یکون لنا...» (عقب‏ گرد و ارتجاع، ممنوع است و تساهل و تسامح همه جا ارزش نیست.)
9- هدایت و ضلالت در دائره‏ ى اراده خداوند است. «الاّ أن یشاء اللّه»
10 - باید در هر حال تسلیم خدا بود و امر او را اطاعت کرد. «الاّ أن‏یشاء اللّه»
11- دلیل تسلیم شدن و پذیرفتن ربوبیّت خداوند، علم بى پایان اوست. «الاّ ان یشاء اللّه... وسع ربّنا کلّ شى‏ء علماً»
12- دلیل توکّل ما بر خداوند نیز علم مطلق او بر همه چیز است. «وسع ربّنا کلّ شى‏ء علماً على اللّه توکّلنا»
13 - براى پایدارى در ایمان، از خداوند استمداد و به او توکّل کنیم. «مایکون لنا ان نعود... على اللّه توکّلنا»
14- در برابر پیشنهادهاى شوم دشمنان، باید با توکّل بر خدا، قاطعانه ایستاد. «ما یکون لنا... توکّلنا»
15- واگذارى داورى به خداوند، نمونه ومصداق توکّل و تسلیم است. «على اللّه توکّنا ربّنا افتح...»
16- در دعا، تناسب بین خواسته و اسماى الهى را باید در نظر گرفت. آنجا که نیاز به فتح داریم، خدا را با خیرالفاتحین صدا مى‏زنیم. «افتح... خیر الفاتحین»
17- لازمه‏ ى داورى صحیح، علم وآگاهى همه‏ جانبه است. داورى، حقّ کسى است که همه چیز را مى‏ داند. «وسع ربّنا کلّ شى‏ء علما... ربّنا افتح...»
18- داورى، از شئون ربوبیّت خداوند است. «ربّنا افتح»
19- هدف انبیا تثبیت و بر کرسى نشاندن حرف حقّ است، نه سخن خویشتن. «افتح بیننا و بین قومنا بالحقّ»

صبور
2013_07_18, 10:52 AM
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَيْفَ آسى‏ عَلى‏ قَوْمٍ کافِرينَ ( اعراف 93 )


1- قهر الهى، بعد از اتمام حجّت است. «فاخذتهم الرجفة... اَبلَغتُکم رسالات ربّى»
2- موعظه، مدارا و توجّه به مردم حدّى دارد، گاهى هم باید از آنان اعراض نمود. «فتولّى عنهم»
3- تبلیغ، باید همراه با مهربانى و سوز باشد. «اَبلَغتُکم... نَصحتُ»
4- نصایح و خیرخواهى را با منافع شخصى آمیخته نکنیم. «نصَحتُ لکم»
5 - وقتى به وظیفه‏ ى خود عمل کردیم، نگران نباشیم که چه خواهد شد. «اَبلَغتُکم...کیف آسى‏»
6- تأسّف نابجا و عاطفه‏ ى بى‏ مورد، ممنوع است. «فکیف آسى‏»
(در موارد دیگرى هم به پیامبراکرم صلى الله علیه وآله خطاب شده که «لاتحزن علیهم» [184] ، غصّه‏ى آنان را نخور.)
7- آنجا که روحیّه ى کفر، لجاجت و عناد حاکم باشد، موعظه‏ ى پیامبران هم اثر نمى‏ کند. «فکیف آسى‏ على قوم کافرین»
184) حجر، 88 ؛ نحل، 127 و نمل، 70

صبور
2013_07_18, 11:10 AM
ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ ( اعراف 95 )

«عَفَوا»، به معناى کثرت مال و فرزندان، یا ترک کردن و اعراض نمودن است. لطف خدا درباره آنان به حدّ وفور رسید، ولى آنان به هوش نیامدند و عبرت نگرفتند. نظیر این آیه در سوره ‏ى انعام آیه 44 آمده است: «فلمّا نسوا ما ذکّروا به فتحنا علیهم أبواب کلّ شى‏ء حتّى اذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة» چون تذکّرات ما را فراموش کردند، درهاى نعمت‏ها را به رویشان گشودیم و پس از کامیابى‏ ها، ناگهان گرفتار قهر خویش کردیم. مثل بیمارى که پزشک از بهبود او مأیوس شده و مى‏ گوید: هر چه میل دارد به او بدهید، کارش تمام است.
ممکن است براى آیه معناى دیگرى نیز باشد از جمله: بعد از رفع بلا، نسل بعد مى‏ گفتند: حوادث تلخ مخصوص پدران ما بوده و ما در امان هستیم. غافل از آنکه سنّت خداوند بر مبتلا ساختن همه‏ ى نسل‏ هاست و این‏گونه غفلت‏ها، زمینه‏ ى قهر الهى است.

پیام ها

1- گاهى رفاه، بینش و تحلیل ‏هاى نادرست، عامل نسیان و طغیان مى شود. «قد مسّ آباءنا الضرّاء»
2- هر نوع خوشى و رفاهى نشانه‏ ى لطف نیست، گاهى زمینه ساز قهر الهى است. «حتّى عفواْ... فاخذناهم بغتة»
3- بیشتر مردودین در آزمایش‏ هاى‏ الهى، مرفّه انند نه محرومان.«حتّى‏عفوا وقالوا...»
4- قهر الهى، خبر نمى‏کند و ناگهان مى‏رسد. «بغتة»
5 - از کنار حوادث تلخ و شیرین بى‏ تفاوت گذشتن و عبرت نگرفتن، نشانه بى شعورى است. «لا یشعرون»
6- غوطه ‏ور شدن در دنیا و غفلت از یاد خدا، انسان را به عذابى ناگهانى و غافل گیرانه دچار مى‏ کند. «فاخذناهم بغتة و هم لایشعرون»

گل مريم
2013_07_21, 09:01 AM
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (http://shahrequran.ir/thread569.html#post5036)
سوره : هود آیه : 13

[آيا اينان تو را تكذيب مى‏ كنند؟] يا مى‏ گويند: اين [قرآن‏] را به دروغ ساخته است؛ [اى پيامبر] بگو: اگر راست مى‏ گوييد، [شما نيز ]ده سوره ساخته [و پرداخته ]شده، همانند آن بياوريد، و جز خدا هركس را مى ‏توانيد [به يارى خويش‏] فراخوانيد.


أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ‏
آنان نه تنها آن بهانه جويى‏ها را مى‏ كنند، بلكه مى‏ گويند: پيامبر، قرآن را از نزد خود ساخته و بر بافته و آورده است.

پاره ‏اى مى‏ گويند: در آيه شريفه، جمله ‏اى در تقدير است كه تفسير آيه اين گونه مى‏ شود: آيا آنان تو را در مورد آسمانى بودن قرآن تكذيب مى ‏كنند؟ و يا مى‏ گويند تو آن را از نزد خود ساخته و به خدا دروغ بسته ‏اى؟!

گل مريم
2013_07_21, 09:01 AM
قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ‏

هان اى پيامبر! به اينان بگو: اگر راست مى‏ گوييد و چنين مى ‏پنداريد كه اين آيات ساخته و پرداخته مغز و انديشه بشر است و از جانب خدا نيامده است، شما نيز ده سوره، همانند اين سوره ‏هاى قرآن، با همين نظم و آهنگ و زيبايى واژه‏ ها و بلندى مفاهيم و عمق محتوا بياوريد؛ چرا كه قرآن به زبان شما فرود آمده و من نيز در ميان شما بزرگ شده ‏ام؛ و اگر نتوانستيد اين كار را انجام دهيد و همانند آن بياوريد، پس بدانيد كه قرآن از سوى آفريدگارهستى است.

آيه مورد بحث به صراحت و روشنى شرك گرايان را به مبارزه و هماورد مى ‏طلبد، و اين نشانگر آن است كه قرآن شريف از نظر فصاحت و بلاغت، يا زيبايى قالب و محتوا، معجزه است و اگر جز اين باشد، مبارزه‏ طلبى قرآن مفهومى نخواهد داشت؛ و منظور از «همانند آوردن» نيز، نه همانند آوردن ازجنس قرآن است، بلكه منظور همان مبارزه طلبى و هماورد خواهى رايج در ميان شاعران و سرايندگان و سخنوران دنياى عرب، نظير «امرى‏ءُ القيس»، «علقمه»، «جرير» و ديگران بوده است؛ چرا كه همانند آوردن از جنس قرآن، همان حكايت آن است كه در بيان حكايت قرآن، مبارزه ‏طلبى و هماوردخواهى واقع نمى ‏شود.

گل مريم
2013_07_21, 09:07 AM
وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.

و اگر در پندارتان راست مى‏ گوييد كه من قرآن را ساخته و به خدا نسبت داده ‏ام، هر آن كس را كه مى‏ خواهيد و مى‏ توانيد به يارى خويش بطلبيد، تا دست در دست هم، ده سوره همانند آن را بياوريد.

يادآورى مى‏ گردد كه منظور از اين جمله - كه هركس را مى‏ خواهيد و مى ‏توانيد در اين راه به يارى فرا خوانيد - همه دشمنان رسالت و مخالفان پيامبر در روى زمين است، و اين نشانگر بالاترين درجه هماورد خواهى و مبارزه طلبى قرآن و پيامبر گرامى است.

گل مريم
2013_07_21, 09:08 AM
آيه مورد بحث به روشنى نشانگر اعجاز قرآن است؛ چرا كه وقتى ما مى‏ دانيم كه پيامبر گرامى،

از يك سو همه مخالفان اين كتاب آسمانى را به مبارزه فراخواند و از آنان خواست تا اگر آن را از سوى خدا نمى‏ دانند، با يارى يكديگر همانند آن و يا بخشى بسان آن را بياورند،

و از دگرسو دين و آيين و خدايان دروغين آنان را به باد انتقاد و نكوهش گرفت و هشدار شان داد كه در صورت ادامه حق ستيزى، به كيفر كفر و بيدادشان، به دست مردم با ايمان كشته و يا اسير خواهند شد،

و از طرف سوم نيز از حرص و آز مخالفان اسلام و دشمنان پيامبر گرامى آگاهيم كه براى خلع سلاح معنوى آن حضرت و از ميان برداشتن دين آسمانى و راه و رسم توحيدى ‏اش تا كجا پيش رفته و چگونه جان ومال خود را در اين راه نهاده بودند،

آرى با در نظر گرفتن اين نكات سه گانه، در خواهيم يافت كه اگر در چنين حال و هوا و شرايطى به آنان گفته شود كه:

هان اى شرك گرايان! شما به جاى اين همه رنج ها و گرفتاري هاى بيهوده و بيداد گرانه ‏اى كه براى از ميان برداشتن پيامبر و بى اثر ساختن دعوت توحيدى او به جان مى‏ خريد، بياييد و كتابى همانند قرآن و يا سوره‏ هايى بسان سوره‏ هاى آن و يا حتى آيه ‏اى بسان آيات آن بياوريد، و آنان در برابر اين مبارزه طلبى قرآن فرو مانند و نتوانند همانند اين كتاب پرشكوه را بياورند و به جاى آن حاضر گردند بار گران آن همه هزينه ‏هاى هنگفت در راه پيكارهاى گوناگون را به دوش كشند و آتش جنگهاى تجاوزكارانه را شعله‏ ور سازند، و براى جلوگيرى از گسترش اسلام و دعوت و نفوذ پيامبر، تن به قتل و اسارت و بلا سپارند،

اين واقعيتهاى تاريخى خود به بهترين صورت نشانگر آن است كه آنان از آوردن كتابى بسان قرآن ناتوان بودند و اينها بزرگترين دليل فروماندگى آنان است؛ چرا كه اگر اين كار در توان و امكانشان بود، بى هيچ ترديدى به جاى آن همه رنجها و دردها و مشكلات، اين پيشنهاد را مى‏ پذيرفتند و به هدف خود مى‏ رسيدند؛ چرا كه هيچ فرد يا گروه خردمندى براى رسيدن به يك هدف و انجام يك كار، آسان‏ترين راه را وا نمى‏ گذارد تا به پر سنگلاخ ‏ترين و ناهموارترين راههاى انجام آن گام سپارد و سخت‏ ترين رنج ها را بيهوده براى رسيدن به همان هدف به جان نمى‏ خرد.

آرى، اينها همه و همه نشانگر درماندگى مخالفان قرآن در برابر مبارزه طلبى و شكوه و عظمت و زيبايى قالب و محتواى اين كتاب آسمانى است.

گل مريم
2013_07_21, 09:11 AM
چرا؟
قرآن شريف در مبارزه طلبى و هماورد خواهى خود، گاه از آنان مى‏ خواهد كه ده سوره(117) همانند قرآن، در فصاحت و بلاغت بياورند، و گاه يك سوره(118)، و گاه پيشنهاد مى‏ كند كه يك آيه همانند آن بياورند؛ دليل اين سه پيشنهاد چيست؟

پاسخ‏

پاسخ اين پرسش آن است كه مبارزه طلبى و هماورد خواهى در اصل به مفهوم پيشنهاد و فراخوانى است كه به وسيله آن معجزه پديد آيد؛ و اين فراخوان و دعوت به هر صورت ممكن است، از اين رو پيامبر گرامى از جانب خدا فرمان مى‏ يابد كه نخست به آنان بگويد:

اگر به ‏راستى بر اين پندار هستيد كه قرآن ساخته انديشه و تدبير من است و نه از سوى خداى يكتا، شما نيز همه توان و امكان خود را روى هم گذاريد و كتابى همانند آن در قالب و محتوا به ميدان آوريد.

و آنگاه كه آنان در مبارزه طلبى قرآن و پيامبر وامانده مى‏ شوند، از آنان مى ‏خواهد كه ده سوره همانند سوره‏ هاى قرآن بياورند.

و زمانى كه در اين مرحله نيز ناتوان مى‏ گردند، به آنان پيشنهاد مى‏ شود كه يك آيه در مبارزه با قرآن بياورند.

و بدين سان با واماندگى آنان حتى از آوردن يك آيه همانند آن، روشن مى ‏شود كه:

قرآن معجزه جاودانه پيامبر و فرود آمده از سوى خداست نه ساخته مغز انسان.


(مجمع البیان)

گل مريم
2013_07_21, 09:36 AM
حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ (http://shahrequran.ir/thread569.html#post5044)

سوره : هود آیه : 40


[رويارويى نوح با جامعه ‏اش همان گونه ادامه داشت‏] تا آنگاه كه فرمان ما فرا رسيد و تنور جوشيدن [آغاز] كرد، [در آن هنگام به او ]گفتيم: [هان اى نوح، اينك‏] از هر حيوانى يك جفت، به همراه خاندانت - جز كسى كه پيش‏تر در مورد او سخن رفت - و [نيز] آن كسانى را كه ايمان آورده ‏اند، در آن [كشتى با خود ]بردار. و جز [شمار ]اندكى به همراه او ايمان نياورده بودند.


داستان نوح و كشتى او

در اين مورد «حسن» آورده است كه طول كشتى نوح يكهزار و دويست ذراع،و عرض آن ششصد ذراع بوده است.

امّا «قتاده» بر اين باور است كه طول آن سيصد ذراع، عرضش پنجاه ذراع و ارتفاع آن سى ذراع بوده است.

«ابن عباس» آورده است كه كشتى نوح از سه طبقه ساخته شده بود كه طبقه زيرين از آنِ جانوران و درندگان، طبقه همكف جاى چارپايان، و طبقه بالا جاى نوح و همراهان او بود، و موادّ غذايى و ديگر وسايل و امكانات لازم نيز در همين طبقه در دسترس آن حضرت بود.

گل مريم
2013_07_21, 09:36 AM
عايشه از پيامبر گرامى آورده است كه:
نوح نهصد و پنجاه سال در ميان جامعه خود زيست و هماره آنان را به توحيد و تقوا و عدالت و آزادگى فراخواند، امّا آنان با دعوت پيامبرشان از در مخالفت در آمدند. آن بزرگوار درختى را كاشت و آن درخت رشد نمود و بسيار بزرگ شد و شاخ و برگ آن، منطقه وسيعى را پوشاند و پس از آنكه نوح از حق پذيرى قوم خود نااميد گرديد آن درخت كهنسال را بريد و به ساختن كشتى پرداخت. مردم كه او را در حال ساختن كشتى، در زمين خشك و بى‏ آب مى‏ ديدند، به تمسخر او پرداخته و مى ‏گفتند: هان اى نوحhttp://shahrequran.ir/images/smilies/%21.gif تو كه اين كشتى بزرگ را در خشكى مى ‏سازى چگونه و كجا آن را به آب مى ‏افكنى؟http://shahrequran.ir/images/smilies/%21.gif و او پاسخ مى‏ داد كه به زودى اين را خواهيد دانست.

هنگامى كه ساختن كشتى به پايان رسيد و به فرمان خدا آب از همه جا جوشيدن آغاز كرد و كوچه ‏ها و خانه‏ ها را گرفت، تازه آنان دريافتند كه عذاب خدا در راه است، امّا چه سود كه ديگر دير شده بود، و توبه و بازگشت در آستانه مرگ و سر رسيدن عذاب پذيرفته نخواهد شد.

«على بن ابراهيم» از حضرت صادق‏ عليه السلام آورده است كه:
چون آفريدگار فرزانه هستى خواست قوم نوح را به كيفر كفر و بيدادشان نابود سازد، چهل سال زنان آنان را نازا ساخت تا فرزند نياورند. و هنگامى كه نوح كشتى را ساخت، خدا به او دستور داد تا به زبان «سريانى» همه حيوانات را ندا دهد. با نداى او همه گرد آمدند و آن حضرت از هر حيوانى - جز موش و گربه - يك جفت به صورت نر و ماده بر كشتى در آورد.

هنگامى كه حيوانات از سرگين چارپايان به نوح شكايت بردند، او خوك را خواست و دست بر پيشانى آن حيوان كشيد كه بناگاه عطسه‏ اى نمود و يك جفت موش از بينى آن افتاد و از آن دو، موش هاى بسيار پديد آمدند، به گونه‏ اى كه پس از مدتى، حيوانات از شمار بسيار آنها به نوح شكايت كردند و آن حضرت براى رفع مشكل شير را خواست و بادست كشيدن بر پيشانى آن، يك جفت گربه از بينى ‏اش در افتاد و با خوردن فزونى موش ها تعادل و توازن در كشتى پديد آمد.

به باور برخى، همه ايمان آوردگان به نوح هشتاد تن بودند. امّا مرحوم «طبرسى» در تبيان از حضرت صادق عليه السلام آورده است كه شمار آنان هشت نفر بود.

گل مريم
2013_07_21, 09:38 AM
و اينك آغاز طوفان نوح

در سومين فراز از سرگذشت نوح و جامعه ‏اش، قرآن شريف به آغاز طوفان نوح مى ‏پردازد و از نابودى آن مردم ناسپاس و بيداد پيشه اين گونه خبر مى‏ دهد:

حَتّى‏ اِذا جاءَ اَمْرُنا وَفارَ التَّنُّورُ

درگيرى و رويارويى نوح و قوم كفران پيشه ‏اش همچنان ادامه يافت، تا آنگاه كه فرمان ما در مورد آمدن عذاب در رسيد و آب از تنور فوران كرد و بالا آمد.

در مورد واژه «تنور» كه در آيه شريفه آمده است ديدگاه‏ ها متفاوت است:

1 - گروهى از جمله «حسن»، «ابن عباس» و «مجاهد» بر آنند كه تنورِ مورد اشاره، تنورى بود كه براى تهيه نان ساخته شده و مربوط به حضرت آدم عليه السلام و نشانى از نشانه‏ هاى رسالت نوح بود؛ چرا كه آب از نقطه ‏اى جوشيدن آغاز كرد كه براى آتش و تهيه نان ساخته شده بود و نه براى جوشش آب، و اين خلاف جريان طبيعى بود.

اين تنور به باور گروهى در منطقه «عين ورده» در سرزمين شام و در سراى حضرت نوح بود، امّا به باور گروهى ديگر در كوفه قرار داشت، كه از روايات ما نيز اين ديدگاه دريافت مى‏ گردد.

گل مريم
2013_07_21, 09:39 AM
براى نمونه:

الف: در اين مورد از حضرت صادق‏ عليه السلام آورده ‏اند كه فرمود: تنور مورد اشاره، درخانه بانويى سالخورده و باايمان و در سمت راست قبله مسجد كوفه بود.

آورنده روايت «مفضّل» است كه مى‏ گويد: از آن حضرت در مورد چگونگى جوشش آن تنور پرسيدم، فرمود: آرى، خدا مى‏ خواست نشانه ‏اى از نشانه‏ هاى قدرت خود را به قوم نوح نشان دهد كه بناگاه به هنگامه مقرّر، آب از تنور فوران كرد و پس از جوشش آن، از آسمان نيز بارانى شديد فرو ريخت و از پى آن «فرات» و نيز جويبارها و چشمه‏ سارها همه طغيان كردند و جز نوح و ياران همراه وى، همه غرق شدند.
پرسيدم: حضرت نوح و يارانش چند روز در كشتى بودند؟
آن بزرگوار فرمود: هفت شبانه روز.
پرسيدم: آيا مسجد كوفه از همان زمان مسجد بوده است؟
فرمود: آرى آنجا نمازگاه پيامبران پيشين است و پيامبر گرامى نيز در شب معراج در آنجا فرود آمد و در آن مسجد نماز گزارد.

گل مريم
2013_07_21, 09:41 AM
ب: در روايت ديگرى در مورد نوح آورده ‏اند كه:

او و همراهانش يكصد و پنجاه شبانه روز در كشتى و بر روى آب بودند و كشتى با همه آنچه با خود داشت بر روى آب سبك مى ‏نمود و سير مى‏ كرد.

ج: از حضرت باقرعليه السلام آورده ‏اند كه: قلب مسجد كوفه از بوستان هاى بهشت است و يك نماز در آن ثواب هفتاد نماز را دارد و در آن جايگاه مقدس يك هزار و هفتاد نفر از پيامبران نماز خوانده ‏اند و تنور نوح نيز در آنجا به جوشش آمد.

2 - امّا گروهى ديگر از جمله «زهرى»، «عكرمه»، «زجاج» و برخى ديگر بر آنند كه منظور از «تنور» همان روى زمين و ظاهر آن است، كه اين ديدگاه را اين آيه شريفه نيز تأييد مى‏ كند كه در مورد همين داستان م ى‏فرمايد: «و فجرنا الأَرض عيوناً فالتقى الماءُ على امرٍ قد قدر.» و از زمين چشمه ‏هايى جوشانديم تا آب زمين و آسمان در راه هدفى كه مقرّر شده بود به هم پيوستند.

3 - از اميرمؤمنان آورده ‏اند كه در تفسير آيه مورد بحث فرمود: منظور از جوشيدن گرفتن تنور در آيه شريفه اين است كه: سپيده صبح طلوع كرد و شب تيره به سر آمد و نشانه ‏هاى پديدار شدن روز آشكار گرديد؛ و اين سبك از گفتار در فرهنگ عرب رايج است؛ چنانكه مى‏ گويند: «نوّر الصّبح تنويراً».

4 - از ديدگاه پاره ‏اى «تنور» به مفهوم بر آمدگي ها و بلندي هاى زمين مى‏ باشد و منظور اين است كه: آب از بلندي هاى زمين جوشيدن آغاز كرد.

5 - و از ديدگاه پاره ‏اى ديگر منظور اين است كه: خشم خدا بر شرك گرايان سخت گرديد و عذابش آنان را فرا گرفت؛ چنانكه در فرهنگ عرب وقتى گفته مى ‏شود: «حمى الوطيس» تنور گرم شد، و يا گفته مى ‏شود: «فار قِدر القوم» ديگ اين گروه به جوش آمد، هر دو كنايه از جنگ و شعله ور شدن آتش پيكار است كه در سرودها و اشعار نيز نمونه ‏هاى بسيارى دارد.


به باور ما اين ديدگاه از همه ديدگاه ‏ها دورتر از مفهوم آيه به نظر مى‏ رسد، و اگر ديدگاه نخست را بگيريم و آيه و واژه‏ هاى آن را به ظاهر معنا كنيم و روايت را نيز گواه اين تفسير قرار دهيم، به حق نزديكتر است.

گل مريم
2013_07_21, 09:43 AM
در ادامه آيه شريفه مى‏ فرمايد:

قُلْنا اَحْمِلْ فيها مِنْ كُلِّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ‏

اين فراز از آيه، دو گونه قرائت و تفسير شده است:

1 - قرائت نخست آن است كه واژه «كلِّ» را به كسر خوانده ‏اند كه معناى آيه شريفه اين است: و چون آب فوران كرد، به نوح گفتيم: هان اى نوح! از هر جنسى از حيوانات يك جفت به صورت نر و ماده با كشتى حركت ده.

2 - امّا قرائت دوّم آن است كه واژه «كلٍّ» را با تنوين بخوانيم كه مفهوم آيه اين گونه مى ‏شود: و چون آب از تنور جوشيدن گرفت، به نوح گفتيم: از هر جفت از حيوانات دو عدد به صورت نر و ماده بردار. و در اين صورت واژه «اثنين» تأكيد مى‏ گردد.

گل مريم
2013_07_21, 09:45 AM
وَاَهْلَكَ اِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ‏

و نيز خاندان و فرزندان خويش - جز آن كسانى كه سخن و وعده عذاب ما در مورد آنان رفت و به تو خبر داديم كه ايمان نخواهند آورد - همه را سوار بر كشتى ساز.

ياد آورى مى‏ گردد كه منظور از كسانى كه به آنان اشاره رفت، همسر نوح و پسرش مى‏ باشند.

وَمَنْ امَنَ
و نيز كسانى را كه به تو ايمان آورده ‏اند، همه را به همراه خويش بردار.

وَما امَنَ مَعَهُ اِلاَّ قَليلٌ.
و جز شمارى اندك به او ايمان نياوردند.


به باور بيشتر مفسّران شمار آنان هشتاد نفر بود؛ امّا «مقاتل» بر آن است كه شمار آنان هفتاد و هشت تن بود كه هفتاد دو نفر از آنان از پيروان او بودند و سه تن نيز پسران او و همسرانشان، كه افزون بر پيوند عقيدتى و پيروى از نوح، افتخار خانوادگى او را نيز داشتند، و آن حضرت جسد آدم را نيز بر كشتى قرار داد.

از «ابن جريح» و «قتاده» آورده ‏اند كه به باور آنان شمار سرنشينان كشتى نوح، ده نفر بودند؛ و همين شمار در روايتى از حضرت صادق ‏عليه السلام نيز آمده است.

پاره ‏اى همچون «اعمش» شمار آنان را هفت تن مى‏ دانند، كه از جمله آنان پسران نوح، «سام»، «حام»، «يافث» و همسرانشان بودند.

آنگاه مى‏ افزايد: نسل انسان پس از نوح از همين سه تن گسترش يافت. عرب، روميان، پارسيان و ديگر نژاد عجم، از «سام» ريشه مى ‏گيرند، و سياه پوستان حبشه و زنگيان و... از نژاد «حام» مى ‏باشند، و تركها، چينى‏ها، مردم شمال شرق اروپا و شمال آسيا از فرزندان «يافث» هستند.

تفسیر مجمع البیان

گل مريم
2013_07_23, 10:04 AM
besmellah




پرتویی از آیات 1 تا 22 سوره نحل:


پرتوى از آيات‏

الف: زنجيره‏اى از نعمت‏هاى گوناگون مادى و معنوى‏

در آيات بيست و دوگانه‏ اى كه گذشت، قرآن شريف زنجيره‏اى از نعمت ‏هاى سرنوشت‏ ساز و گوناگون هوايى و زمينى و دريايى و يا نعمت‏هاى گوناگون مادى و معنوى را به تابلو مى‏ برد كه سخت آگاهى ‏بخش و در خورِ تعمّق و تدبّر است.

اين آيات هم انديشه و خرد و آگاهى انسان را شكوفا مى‏ سازد و بالا مى‏ برد، و هم حسّ سپاس او را برمى ‏انگيزد و او را به راه مى ‏اندازد تا ارزانى ‏دارنده حقيقى نعمت‏ها و آفريدگار راستين آنها را بشناسد و سر در خط فرمان او نهاده و دل در گرو عشق او گذارد و خود را به ارزش‏هاى والاى مورد نظر او آراسته و از خصلت‏هاى ناروا پيراسته سازد.

گل مريم
2013_07_23, 10:05 AM
اين نعمت‏هاى گوناگون عبارتند از:

1 - آسمان‏ها و زمين،
2 - نعمت وجود انسان و آفرينش شگفت‏ انگيز او،
3 - دام‏ها و منابع گوناگون حيوانى و منافع بسيار آنها،
4 - نعمت لباس و پوشاك،
5 - غذاهاى گوناگون،
6 - ميوه‏ ها و سبزيجات،
7 - نعمت باران،
8 - گياهان و روييدنى‏ ها،
9 - مزرعه‏ ها و بوستان ها و نخلستان‏ هاى خرما و انگور،
10 - خورشيد و ماه و رام شدن آنها در خدمت انسان،
11 - شب و روز و نقش حياتى آنها،
12 - ستارگان،
13 - كوه‏ها و نقش سرنوشت ‏ساز آنها،
14 - درياها، اقيانوسها، چشمه ‏سارها و جويبارها،
15 - موادّ غذايى درياها،
16 - موادّ زينتى درياها،
17 - حركت كشتى‏ ها بر پهنه درياها و اقيانوس ها،
18 - منابع گوناگون آبى،
19 - راه ‏ها،
20 - نشانه‏ ها و علائم گوناگون راهنما،
21 - رهنمود انسان به راه راست،
22 - استعداد گزينش راه راست همچون خرد، وجان و فطرت،
23 - و نعمت‏هاى بى ‏شمار ديگر...

گل مريم
2013_07_23, 10:06 AM
ب: هدف‏ هاى تربيتى و معنوى از برشمردن اين نعمت‏ ها

قرآن، كتاب كيهان ‏شناسى و يا زمين ‏شناسسى نيست، همچنان كه طب، رياضى، فيزيك، شيمى، گياه شناسى، حيوان شناسى، و... نيز نمى باشد، بلكه يك كتاب آسمانى و يك برنامه معنوى و انسانى و اخلاقى و تربيتى و روحى از سوى آفريدگار هستى براى هدايت و تربيت شايسته و بايسته فرد، خانواده و جامعه و تمدّن است تا در پرتو آن چگونه زيستن را دريابد و چگونه بودن را بياموزد.

بر اين اساس است كه اگر قرآن شريف از آفرينش انسان يا حيوان، و پديد آمدن خورشيد و ماه، و يا رويش گل‏ها و گل‏بوته‏ ها، و يا نعمت‏ هاى گوناگون زمينى و دريايى نيز سخن مى‏ گويد، همه و همه در همان مسير تربيتى و هدف‏ هاى والاى معنوى و سازندگى و هدايت انسان به سوى آفريدگار هستى است.

هدف اين است كه او ارزانى‏ دارنده واقعى اين نعمت‏ها را بشناسد و دريابد و به بارگاه او روى آورد، و طعمه شيطان يا شكار زر و زور و فريب يا اسير هوس‏ هاى سركش خويش نگردد.

گل مريم
2013_07_23, 10:08 AM
به همين جهت است كه در اين آيات بيست و دو گانه مرتّب خاطرنشان مى‏ سازد كه:

...انّ فى ذلك لآية لقوم يتفكرّون.
در اينها براى مردمى كه مى ‏انديشند نشانه ‏هايى از يكتايى و قدرت بى‏ كران خداست.

و روشنگرى مى ‏كند كه:
...انّ فى ذلك لآية لقوم يعقلون.
در اينها براى مردمى كه خرد خويش را به كار مى ‏گيرند نشانه ‏هايى از قدرت خداست.

و يادآورى مى ‏نمايد كه:
...انّ فى ذلك لآية لقوم يذكرّون.
راستى كه در اينها براى مردمى كه به خود آيند و پند گيرند نشانه ‏هايى از قدرت خداست.

و خاطرنشان مى ‏سازد كه:
و لعلكم تشكرون.
و باشد كه شما سپاس خدا را بگزاريد.

و سرانجام او را به داورى مى‏ طلبد كه:
افمن يخلق كمن لا يخلق افلا تذكرون.
آيا آن كسى كه انسان را مى‏ آفريند و اين نعمت هاى گوناگون مادى و معنوى را پديد مى ‏آورد و راه و رسم زندگى و استعدادها و توانايى‏ هاى آن را به او ارزانى مى‏ دارد، به راستى بسان كسى است كه نمى‏ آفريند؟! پس آيا به خود نمى ‏آييد و پند و اندرز نمى‏ گيريد؟!

گل مريم
2013_07_23, 10:10 AM
ج: پيامبران و امامان معصوم يا شاهراه ‏ها و نشانه‏ هاى هدايت‏

در آيات گذشته، از هدف سخن رفت و از راه‏ هاى ظاهرى و زمينى كه نعمت‏هاى خدا براى انسانند، و نيز از نشانه‏ ها و علائم راهنما در سفرهاى زمينى و هوايى و دريايى براى يافتن هدف؛ روايات رسيده در اين مورد روشنگرى مى‏ كند كه منظور از ستاره در آيه شريفه، وجود گرامى پيامبر، و منظور از نشانه‏ ها امامان اهل بيت عليهم السلام هستند.

النّجم رسول اللّه و العلامات الائمة...

و نيز آوردند كه امام باقر عليه السلام در تفسير آيه فرمود: منظور از ستاره، ما هستيم. «نحن النّجم»

با اين بيان آفريدگار هستى، هم نعمت مادى به انسان ارزانى مى دارد و هم نعمت گران معنوى كه برنامه انسان ساز آسمانى و پيامبران و امامان معصوم باشند، و اينها افزون بر نعمت خرد، وجدان و فطرت است.

گل مريم
2013_07_23, 10:11 AM
ج: پيامبران و امامان معصوم يا شاهراه ‏ها و نشانه‏ هاى هدايت‏

در آيات گذشته، از هدف سخن رفت و از راه‏ هاى ظاهرى و زمينى كه نعمت‏هاى خدا براى انسانند، و نيز از نشانه‏ ها و علائم راهنما در سفرهاى زمينى و هوايى و دريايى براى يافتن هدف؛ روايات رسيده در اين مورد روشنگرى مى‏ كند كه منظور از ستاره در آيه شريفه، وجود گرامى پيامبر، و منظور از نشانه‏ ها امامان اهل بيت عليهم السلام هستند.

النّجم رسول اللّه و العلامات الائمة...

و نيز آوردند كه امام باقر عليه السلام در تفسير آيه فرمود: منظور از ستاره، ما هستيم. «نحن النّجم»

با اين بيان آفريدگار هستى، هم نعمت مادى به انسان ارزانى مى دارد و هم نعمت گران معنوى كه برنامه انسان ساز آسمانى و پيامبران و امامان معصوم باشند، و اينها افزون بر نعمت خرد، وجدان و فطرت است.


د: آفت راهيابى‏

آفت راهيابى و هدايت‏ پذيرى و ايمان نيز، خودبزرگ ‏بينى، مرگ انديشى، تعصّب، حق ‏ستيزى و دنباله ‏روى كوركورانه و درست نينديشيدن است، كه آيات و روايات انسان را از اين آفت‏ ها هشدار مى‏ دهد.

تفسیر مجمع البیان

گل مريم
2013_07_23, 10:34 AM
besmellah




پرتوى از آيات (http://shahrequran.ir/thread569.html#post5472)

در آيات 24 تا (http://shahrequran.ir/thread569.html#post5474) 29، (http://shahrequran.ir/thread569.html#post5474) چند نكته ديگر در خور تعمّق بسيار است:

1 - آفت تكبر و حق ‏ستيزى‏

در این آیات قرآن شريف طرز تفكر و رويارويى شرك ‏گرايان و حق ‏ستيزان را در برابر وحى و رسالت مطرح مى‏ كند و نشان مى ‏دهد كه آنان به جاى پذيرش پيام خدا و دعوت پيامبر، با تهمت‏ پراكنى و ماركِ افسانه زدن به آيات، ديگران را نيز گمراه ساختند و افزون بر بار گناه خود، بار گران گناهان ديگران را نيز به دوش كشيدند، چرا كه بر اثر آفت تكبّر، حق را نپذيرفتند.

ثمره شوم اين حق‏ ستيزى و گمراه گرى چه بود؟

1 - كيفر و عذاب دنيا،
2 - رسوايى روز رستاخيز،
3 - ذلّت و خفّت به هنگامه مرگ،
4 - ورود به شعله ‏هاى آتش دوزخ،
5 - بدترين جايگاه در دوزخ،

آرى، اينها همه ره ‏آورد شوم و هولناك آفت تكبّر و خودكامگى و خودبزرگ ‏بينى است.

گل مريم
2013_07_23, 10:36 AM
2 - ميوه حق‏شناسى و تقوا

و در برابر اين گروه، قرآن شريف از آيه 30 تا 32 (http://shahrequran.ir/thread569.html#post5474)چگونگى برخورد حق ‏شناسانه و منصفانه انسان ‏هاى شايسته‏ كردار با وحى و رسالت را طرح مى‏ كند، كه آنان آيات خدا را سراسر خير و بركت و مايه نجات و رستگارى ارزيابى مى‏ كنند، و ضمن دورى جستن از شرك و گناه و بيداد، به كارهاى شايسته همت مى‏ گمارند.

ميوه اين حق‏شناسى و پروا نيز اين گونه است:

1 - انواع نعمت ها و موهبت‏ها از سوى خدا به آنان،
2 - سراى پرشكوه آخرت،
3 - بوستان‏هاى پرشكوه و جاودانه بهشت،
4 - هر آنچه از خدا بخواهند و بطلبند،
5 - دريافت نشان پاكى و پاكيزگى به هنگام مرگ،
6 - دريافت نويد امنيّت و سلامت به هنگام مرگ،
7 - بهشت پرطراوت خدا.

گل مريم
2013_07_23, 10:41 AM
3 - سنّت ‏ها و بدعت ‏ها

و نيز در آياتى كه گذشت اين هشدار دريافت مى‏ گردد كه انسان اگر درست بينديشد و روشنگر راه ديگران باشد و مردم را به سوى والايى ها و ارزش ها و شايستگى ‏ها رهنمون گردد، در پاداش آنان سهيم است؛ درست همان گونه كه اگر فرد يا گروهى را با وسوسه و اغواگرى به ظلم و جور و تيرگى و تعصّب و گناه و زشتى و تاريك انديشى و بيداد سوق دهد، و يا نسل و عصرى را گمراه كند، در به دوش كشيدن بار گناه آنان سهيم است.

از اين رو بايد بهوش بود كه در زندگى بذر خردمندى، نوان ديشى، عدالت، آزادگى، انصاف، تقوا، جوانمردى، رعايت حقوق بشر، و ايمان و پروا افشاند، و نه بذر تعصّب و كوردلى و حق‏ كشى و عوام‏ فريبى و رياكارى و چاپلوسى و شخص‏ پرستى، و بدعت‏ هاى زشت و ظالمانه نهاد.

پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله و سلم مى‏ فرمود: الدّال على الخير كفاعله.
هر آن كسى كه به سوى ارزش ها رهنمون گردد، پاداشش بسان انجام ‏دهنده كارهاى شايسته است.

و حضرت باقر عليه السلام مى‏ فرمود:
من استن بسنة عدل فاتبع كان له اجر من عمل بها، من غير ان ينتقص من اجورهم شيئاً، و من استن سنة جورِ فاتبع كان له مثل وزر من عمل به...
آن كسى كه سنت عادلانه و شايسته ‏اى گذارد و از آن پيروى شود، بسان پاداش كسانى را خواهد داشت كه به آن عمل مى ‏كنند بدون آن كه از پاداش آنان كاسته شود؛ و كسى كه بدعت و سنّت ظالمانه ‏اى را بنياد گذارد و از آن پيروى شود، تا آن گاه كه به آن عمل مى شود، گناهى بسان همه كسانى خواهد داشت كه بدان عمل مى‏ نمايند بى آنكه ذرّه اى از بار گناه آن گناهكاران كاسته شود.

و نيز از پيشواى گرانقدر توحيد آورده ‏اند كه فرمود:
من سنّ فى الاسلام سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها... و من سنّ فى الاسلام سنة سيئة عليه وزرها و زر من عمل بها...
كسى كه در اسلام و جامعه اسلامى، سنّت و سيره عادلانه و نيكى پديد آورد، پاداش آن كار خوب، از آن خودش مى ‏باشد و از پاداش كسانى كه به آن كار شايسته عمل مى‏ كنند نيز - بى آنكه خودِ انجام ‏دهندگان از پاداششان كاسته شود - بهره ‏ور مى‏ گردد، و نيز كسى كه بدعت و شيوه زشت و ظالمانه ‏اى را در اسلام و جامعه اسلامى بنياد نهد، هم وزر و وبال آن را خواهد داشت و هم وزر و وبال عمل‏ كنندگان به آن را، بى آنكه از كيفر آنان كاسته شود.

تفسیر مجمع البیان

فاطمه
2013_07_25, 12:57 PM
قَالَ رَبِ‏ّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى
وَيَسِّرْ لِى أَمْرِى
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى
يَفْقَهُواْ قَوْلِى


(موسى) گفت: پروردگارا! (اكنون كه مرا به این كار بزرگ مأمور فرمودى) سینه‏ام را برایم گشاده گردان (و بر صبر و حوصله‏ام بیفزا).
و كارم را برایم آسان فرما.
و گره از زبانم باز نما.
تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند.

سوره 20. طه آيه 25-28


نکته ها:

همین كه حضرت موسى علیه السلام به رسالت الهى مأمور گردید، چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:
1- سعه ‏ى صدر. «ربّ اشرح لى صدرى»
2- شرایط آماده. «و یَسّرلى أمرى»
3- بیان روان. «واحلُل عُقدةً من لسانى»
4- داشتن وزیر. «واجعل لى وزیراً»

چون حضرت موسى علیه السلام به مسائل متعدّد عبادى، سیاسى، انقلابى، اجتماعى، اخلاقى، فردى و جمعى مأمور شده بود و طبعاً پرداختن و توجّه لازم به هر كدام، انسان را از سایر امور غافل مى‏سازد، لذا سعه‏ صدر در رسیدن به همه‏ى این موارد كاملاً ضرورت دارد.(35)
سعه‏ ى صدر، هم براى خود انسان لازم است، هم براى انجام مسئولیّت وكلمه «لى» رمز آن است كه دریافت وحى، نیاز به ظرفیت بزرگ دارد. چنانكه در سوره انشراح در مورد پیامبرصلى الله علیه وآله آمده است: «ألم نَشرَح لك صدرك... اِنّ مع العُسر یُسرا»

فاطمه
2013_07_25, 01:03 PM
ویژگى ‏هاى قلب مؤمن و كافر

قلب مؤمن و كافر هریك جایگاه امرى است، از جمله:

قلب مؤمن

1- حیات. «أو مَن كان میتاً فاحییناه»(36)

2- شفا. «و یَشفِ صدور قوم مؤمنین»(38)

3- طهارت. «اِمتَحن اللّه قلوبهم»(40)

4- سعه صدر. «ربّ اشرح لى صدرى»(42)

5 - هدایت. «مَن‏یؤمن باللّه یَهدقلبه»(44)

6- ایمان. «كتب فى قلوبهم الایمان»(46)

7- سكینه. «السكینة فى قلوب المؤمنین»(48)

8 - الفت. «و ألّف بین قلوبهم»(50)

9- اطمینان قلبى. «الا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب»(52)


قلب كافر

1- مرض. «فى قلوبهم مَرَض»(37)
2- قساوت. «جعلنا قلوبهم قاسیة»(39)
3- عدم پذیرش. «اَزاغ اللّه قلوبهم»(41)
4- مُهرخوردن.«طبع‏ اللَّه‏ على‏ قلوبهم»(43)
5- احاطه ظلمت.«ران‏ على ‏قلوبهم»(45)
6- حجاب. «جعلنا على قلوبهم أكنّة»(47)
7- قفل شدن. «أم على قلوب اقفالها»(49)
8 - سختى. «ختم اللّه على قلوبهم»(51)
9- برگشت و نفهمى. «صرف ‏اللّه‏ قلوبهم»(53)



35) تفسیر كبیر فخررازى.
36) انعام، 122.
37) بقره، 10.
38) توبه، 14.
39) مائده، 13.
40) حجرات، 3.
41) صف‏5.
42) طه، 25.
43) نحل، 108.
44) تغابن، 11.
45) مطففین، 14.
46) مجادله، 22.
47) كهف، 57.
48) فتح، 4.
49) محمّد، 24.
50) انفال، 63.
51) بقره، 7.
52) رعد، 28.
53) توبه، 127.

فاطمه
2013_07_25, 01:06 PM
پیام ها

1- سعه‏ ى صدر اوّلین شرط موفقیّت در هر كارى است. «ربّ اشرح لى صدرى»
2- به جاى ترس و فرار از مسئولیّت، امكانات و مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهیم. «ربّ اشرح لى صدرى»
3- دعا قبل از هر كارى، رمز توكّل ومایه‏ى دفع خطرات و آفات راه است، هر چند دعا خود نیز عبادت واعلام نیاز به شمار مى‏رود. «ربّ‏اشرح‏لى‏صدرى»
4- ارشاد و تربیت مردم و مبارزه با طاغوت‏ها، بستگى تام به صبر و حوصله‏ى مربى و مجاهد دارد. «ربّ اشرح لى صدرى»
5 - رسالت، با تندى و خشونت سازگار نیست. كار بزرگ، روح بزرگ مى‏خواهد. «ربّ اشرح لى صدرى» (موسى‏علیه السلام در یك درگیرى، یك نفر را با مشت كشته بود، از این روى از خداوند طلب شرح صدر كرد.)
6- دعاى انبیا در قرآن، با اسم «ربّ» است. «ربّ»
7- دریافت الطاف الهى، روح وسینه‏اى گشاده لازم دارد. «ربّ اشرح لى صدرى»
8 - با سعه‏ى صدر كارها آسان مى‏شود. «ربّ اشرح لى صدرى و یسّر لى أمرى»
9- ساده‏گویى و بیان روان، كمال است. «واحلُل عُقدةً من لسانى»
10- در هدایت و بسیج كردن مردم وروحیه دادن به نیروها و ارعاب و تضعیف روحیه‏ى طاغوت، زبان گویا بسیار مهم است. «واحلُل عُقدة من لسانى»
11- اصل، فهمیدن مردم است، نه اصطلاحات زیبا. «یَفقَهوا قولى» شرط موفقیت در تبلیغ آن است كه مردم حرف مبلغ را خوب بفهمند.
13- در تبلیغ باید از هر وسیله‏اى كه شناخت مردم را عمیق‏تر مى‏كند استفاده كرد. «یَفقَهوا قولى»

تفسیر نور

فاطمه
2013_07_26, 02:30 PM
يَأَيُّهَاالنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُواْ ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئاً لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ


سوره 22. حج آيه 73, 74


اى مردم! مثلى زده شده است، پس به آن گوش فرا دهید، همانا كسانى كه به جاى خداى یكتا مى‏خوانید، هرگز نمى‏توانند مگسى بیافرینند، هر چند براى این كار اجتماع كنند، و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید، نمى‏توانند از او بازستانند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
(مشركان،) خدا را آن گونه كه شایسته اوست بزرگ نداشتند، قطعاً خداوند نیرومند و شكست ناپذیر است.


1- نحوه خطاب باید با مخاطبان تناسب داشته باشد. «یا ایّهاالنّاس - تَدعون من دون اللّه» (مشركان در مرحله‏اى نیستند كه به‏آنان بهتر از «یا ایّها النّاس» گفته شود)
2- در ارشاد و تبلیغ، ابتدا مردم را براى شنیدن آماده كنیم، سپس سخن بگوییم. «ضُرِبَ مَثلٌ فاستَمعوا له»
3- در مثال‏هاى قرآنى، دقّت و توجّه كنیم. «فاستَمِعوا له»
4- اگر انسان‏ها، همه‏ى توان خود را هم به كار گیرند، نمى‏توانند موجود زنده‏اى خلق كنند. «لن یَخلُقوا ذُباباً ولو اجتمعوا له»
5 - مخلوقات كوچك را كوچك نشمریم. «اِن یَسلُبهم الذُّباب»
6- كسى كه در برابر یك مگس عاجز است، لایق نیست پرستش شود. «لایَستَنقِذوه منه»
7- مشركان خدا را قبول داشتند، ولى غیر او را نیز مى‏پرستیدند. (قدردانى صحیح از خداوند، یكتا پرستى است). «ما قدروا اللّه حقّ قَدرِه»
8 - انگیزه‏ ى شرك، استمداد از شریك‏هاست، ولى باید غیر خدا را كنار گذاشت و تنها به سراغ او رفت، كه قدرت وعزّت مخصوص خداوند است. «اِنّ اللّه لَقوىّ عزیز»

تفسیر نور

گل مريم
2013_07_28, 10:04 AM
پرتوى از آيات‏ 21-30 سوره فرقان
(http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post5850)
نكات درس آموز آیات

1 - آفت كارهاى شايسته‏

در سوّمين آيه ‏اى كه گذشت، قرآن روشنگرى مى‏ كند كه عملكرد گناهكاران و سركشان و نا خالصان، در روز رستاخيز بسان غبارى پراكنده مى‏ گردد، و برايشان سودى نمى‏ رساند، چرا كه در نگرش اسلامى عملكردها و كارهاى شايسته نيز بايد به گونه‏ اى آغاز و ادامه و انجام پذيرد و پس از انجام از آنها مراقبت بعمل آيد كه از انواع آفت‏ها مصون بمانند، در غير اين صورت ممكن است به يكى از چند گروه آفت‏ها گرفتار آمده و تباه گردند.

الف - آفت‏هايى كه گاه پيش از آغاز كار شايسته، در چگونگى آن اثر مى‏ گذارد، چنانكه در روايات آمده است كه كارهاى انسان شرابخور يا حرام‏خوار، تا چهل روز در بارگاه خدا پذيرفته نمى‏ شود.
... و اذا شربها حبست صلوته اربعين يوما...

ب - آفت‏هايى كه با آغاز عمل شايسته، آن را پوچ و پوك و تباه مى‏ سازد؛ براى نمونه، اگر كسى كار شايسته‏ اى را به انگيزه خودنمايى و رياكارى و به رخ ديگران كشيدن انجام دهد، عملكرد او تباه مى ‏گردد.

ج - آفت‏هايى، چون: غرور، خودپسندى و خود بزرگ بينى نيز به هنگام انجام عمل باعث نابودى و پوچى آن مى‏ گردد.

د - و ديگر آن آفت‏هايى كه پس از انجام كار ممكن است آن را تباه و بى‏ اثر سازد
، براى نمونه: كسى انفاق كند و از پى آن منّت گذارد و به كسى كه انفاق نموده است اهانت و اذيّت روا دارد.

انجام كارهاى شايسته يك اصل اساسى است و درست انجام دادن آنها، اصل دوّم، و مراقبت و نگاهدارى شايسته از آنها اصل سوّم...

گل مريم
2013_07_28, 10:07 AM
2 - سختى و سهمگينى روز رستاخيز

در آيات و روايات بسيارى، از آن جمله آيات مورد بحث از روز رستاخيز به روزى سخت تعبير شده است، چرا كه:

الف - همه پيوندها گسسته مى ‏شود،
ب - همه اسباب و ابزارها از كار مى‏ افتد،
ج - ثروت و قدرت و گروه بى‏خاصيت مى ‏شود،
د - دوستى‏ ها پايان مى‏ پذيرد و گاه به دشمنى تبديل مى ‏شود،
ه- ميانجيگرى‏ ها و شفاعت‏ ها تنها به اذن خدا و اجازه او كارگر مى ‏افتد،
و - امكان توبه و پوزش هم نيست،
ز - روزى سخت طولانى است...
ح - و ديگر اين‏كه گناهان انسان نيز با انبوه گواهان در برابر انسان قرار مى‏ گيرد.

قرآن در اين مورد مى‏ فرمايد:

و تقطعت بهم الاسباب.
... و پيوندها در ميان آنان در روز رستاخيز و ديدن عذاب سهمگين آن گسسته مى‏ شود.

گل مريم
2013_07_28, 10:10 AM
و مى‏ فرمايد:
ما اغنى عنه ماله و ما كسب.
دارايى و آنچه اندوخت سودش نداد...

و مى‏ فرمايد:
من الذى يشفع عنده الاّ باذنه.
كيست آن كسى كه جز به اذن او در بارگاهش به شفاعت برخيزد؟!

و مى ‏فرمايد:
فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره...
آن روز، هر كسى هموزن ذره ‏اى كار نيكى داشته باشد آن را خواهد ديد...

و مى ‏فرمايد:
فلا يؤذن لهم فيعتذرون.
و اجازه داده نمى‏ شوند و رخصت نمى‏ يابند تا پوزش ‏خواهى كنند.

و در مورد طولانى بودن آن روز سهمگين و پايان‏ ناپذيرى آن مى‏ فرمايد:
فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة.
در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است.

گل مريم
2013_07_28, 10:12 AM
3 - نقش سرنوشت‏ ساز دوست و همنشين‏

عوامل و قالب‏هاى سازنده شخصيت انسان بسيار است، كه از آن جمله عامل دوست و همنشين و همراه مى‏ باشد؛ چرا كه دوست به ويژه اگر از نظر علمى و فكرى و مادّى قويتر باشد، انسان را به راه دلخواه سوق مى‏دهد و به تدريج در طرز تفكّر، در نگرش انسان به موضوعات گوناگون، در عواطف و احساسات و در صفات و منش او سخت نفوذ مى‏ كند.

اين اثر گذارى و اثر پذيرى تا آنجايى است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
و من اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه.
هرگاه در شناخت كسى دچار مشكل شديد و دين و آيين و رفتار و كردار او را نشناختيد به دوستان او بنگريد...

و نيز از حضرت سليمان آورده ‏اند كه فرمود:
لا تحكموا على رجل بشى‏ء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانّما يعرف الرّجل باشكاله و اقرانه، و ينسب الى اصحابه و اخدانه.
درباره شخصيت كسى پيش از نگرش به دوستانش داورى نكنيد، چرا كه انسان به وسيله دوستان و نزديكان خويش شناخته مى‏ شود و به آنان و رفتار و كردار آنان نسبت داده خواهد شد.

نهمين امام نور حضرت جواد عليه السلام در اين مورد هشدار داد كه:
اياك و مصاحبة الشرير فانّه كالسيف المسلول، يحسن منظره و يقبح اثره.
هشدار از دوستى و معاشرت با بدان و شرارت ‏پيشگان، چرا كه آنان بسان شمشير برهنه ‏اند كه ظاهرش مى‏ درخشد و برق مى ‏زند، امّا اثرش مرگبار است.

گل مريم
2013_07_28, 10:14 AM
و پيامبر گرامى فرمود:
اربع يمتن القلب:
الذنب على الذنب؛
و كثرة مناقشة النساء؛
و مماراة الاحمق تقول و يقول...
و مجالسة الموتى،
و قيل له: يا رسول اللّه و ما الموتى؟
قال كلّ غنى مترف.

چهار چيز است كه قلب انسان را مى ‏ميراند:

اين چهار عامل كشنده قلب عبارتند از:

گناه بر روى گناه،
نشست و برخاست و گفتگوى بيهوده و بسيار با زنان بيگانه،
كشمكش با عناصر سبك مغز...
و ديگر نشست و برخاست با مردگان.
پرسيدند: مردگان كيانند؟

فرمود: ثروتمندان مست و مغرورى كه به خوشگذرانى غرق شده و خدا و ارزش‏هاى انسانى را فراموش مى‏ كنند.


تفسیر مجمع البیان

گل مريم
2013_07_28, 10:43 AM
http://www.shahrequran.ir/member2-albums15-713.jpg (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post5859)




وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post5859)


او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد، يكى گوارا و شيرين و ديگرى شور و تلخ ، و در ميان آنها برزخى قرار داد، گوئى هر يك از آنها به ديگرى مى گويد: دور باش و نزديك شدن تو به من حرام است ! (و هو الذى مرج البحرين هذا عذب فرات و هذه ملح اجاج و جعل بينهما برزخا و حجرا مهجورا).

مرج از ماده مرج (بر وزن فلج ) به معنى مخلوط كردن و يا ارسال و رها نمودن است و در اينجا به معنى در كنار هم قرار گرفتن آب شيرين و شور است .

عذب به معنى گوارا و پاكيزه و خنك ، و فرات به معنى خوش طعم و خوشگوار است ، ملح به معنى شور، و اجاج به معنى تلخ و گرم است (بنابراين ملح و اجاج نقطه مقابل عذب و فرات است ).
برزخ به معنى حجاب و حائل ميان دو چيز است .

و جمله حجرا مهجورا چنانكه سابقا هم (ذيل آيه 22 همين سوره ) اشاره كرديم جمله اى بوده است كه در ميان عرب به هنگامى كه با كسى روبرو مى شدند و از او وحشت داشتند براى گرفتن امان ، اين جمله را مى گفتند، يعنى ما را معاف و در امان داريد و از ما دور باشيد.

گل مريم
2013_07_28, 10:47 AM
به هر حال اين آيه يكى ديگر از مظاهر شگفت انگيز قدرت پروردگار را در جهان آفرينش ترسيم مى كند كه چگونه يك حجاب نامرئى ، و حائل ناپيدا در ميان درياى شور و شيرين قرار مى گيرد و اجازه نمى دهد آنها با هم آميخته شوند.

البته امروز ما اين را مى دانيم كه اين حجاب نامرئى همان تفاوت درجه غلظت آب شور و شيرين و به اصطلاح تفاوت وزن مخصوص آنها است كه سبب مى شود تا مدت مديدى به هم نياميزند.

گر چه جمعى از مفسران براى پيدا كردن چنين دو دريائى در روى كره زمين به زحمت افتاده اند كه در كجا درياى آب شيرين در كنار آب شور قرار گرفته و مخلوط نمى شود، ولى اين مشكل نيز براى ما حل شده است ، زيرا مى دانيم تمام رودخانه هاى عظيم آب شيرين كه به درياها مى ريزند در كنار ساحل ، دريائى از آب شيرين تشكيل مى دهند و آبهاى شور را به عقب مى رانند و تا مدت زيادى اين وضع ادامه دارد، و به خاطر تفاوت درجه غلظت آنها از آميخته شدن با يكديگر ابا دارند، و هر يك به ديگرى حجرا مهجورا مى گويد!

جالب اينكه بر اثر جزر و مد آب درياها كه در شبانه روز دو مرتبه بر اثر جاذبه ماه صورت مى گيرد سطح آب دريا به مقدار زيادى بالا و پائين مى رود، اين آبهاى شيرين كه دريائى را تشكيل داده اند در مصب همان رودخانه ها و نقاط اطراف آن در خشكى پيش مى روند و انسانها از زمانهاى قديم از اين موضوع استفاده كرده ، نهرهاى زيادى در اين گونه مناطق دريا كنده اند و زمينهاى فراوانى را زير كشت درختان برده اند كه وسيله آبيارى آنها همين آب شيرين است كه به وسيله جزر و مد بر مناطق وسيع گسترش مى يابد.

گل مريم
2013_07_28, 10:48 AM
هم اكنون در جنوب ايران شايد مليونها نخل وجود دارد كه ما قسمتى از آنرا از نزديك مشاهده كرده ايم كه تنها با همين وسيله آبيارى مى شوند، و در فاصله زيادى از ساحل دريا قرار گرفته اند، در سالهائى كه بارندگى كم و آب رودخانه هاى عظيمى كه به دريا مى ريزد تقليل پيدا كند گاهى آب شور غلبه مى كند كه مردم كشاورز اين سامان از آن سخت نگران مى شوند زيرا به زراعت آنها لطمه مى زند.
ولى معمولا چنين نيست و اين آب عذب و فرات كه در كنار آن آب ملح و اجاج قرار گرفته ، به آن آميخته نمى شود، سرمايه بزرگى براى آنها محسوب مى شود.
ناگفته پيدا است وجود علل طبيعى در اينگونه مسائل هرگز از ارزش آنها نمى كاهد مگر طبيعت چيست ؟ جز فعل خدا و اراده و مشيت پروردگار است كه اين خواص را به اين موجودات داده ؟!
جالب اينكه هنگامى كه انسان با هواپيما از اين مناطق مى گذرد، منظره اين دو آب كه رنگهاى متفاوتى دارند و با هم آميخته نمى شوند به خوبى نمايان است كه انسان را به ياد اين نكته قرآنى مى اندازد.
ضمنا قرار گرفتن اين آيه در ميان آيات مربوط به كفر و ايمان ممكن است اشاره و تشبيهى در اين امر نيز باشد كه گاهى در يك جامعه ، در يك شهر، و گاه حتى در يك خانه افرادى با ايمان كه همچون آب عذب و فراتند در كنار افراد بى ايمان كه همچون آب ملح و اجاجند، با دو طرز تفكر، دو نوع عقيده ، و دو نوع عمل پاك و ناپاك ، قرار مى گيرند، بى آنكه بهم آميخته شوند.

تفسیر نمونه

امیر هانی
2013_07_31, 02:08 PM
يَآ أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ
اى مردم! این شمایید كه به خداوند نیاز دارید و (تنها) خداوند، بى ‏نیاز و ستوده است.

نکته ها
دعوت خدا از مردم، نشانه‏ ى نیاز او به مردم نیست. همان گونه كه اگر گفتیم مردم خانه ‏هاى خود را رو به خورشید بسازند، این دعوت نشانه‏ ى نیاز خورشید به ما نیست، بلكه نشانه‏ ى نیاز ما به نور است. «انتم الفقراء الى اللّه»
یكى از راه‏هاى مبارزه با غرور و تكبّر، دعوت انسان به درگاه خداست تا انسان به ضعف و جهل و فقر و نیاز خود پى ببرد. «انتم الفقراء»

پیام ها
1- هیچ كس از خدا بى نیاز نیست. «یا ایّها النّاس»
2- همه ‏ى موجودات فقیرند، لیكن چون انسان ادّعا و سركشى مى ‏كند باید مهار شود. «یا ایّها النّاس»
3- نقش واسطه ‏ها و وسایل و علل را قبول داریم، امّا تمام اسباب و علل نیز در تأثیرگذارى به او محتاجند. «هو الغنّى»
4- غنّى واقعى و مطلق و كامل، تنها اوست. «واللّه هوالغنّى»
5 - معمولاً اغنیا، محبوب نیستند و در تیررس جسارت‏ها، حسادت‏ها، رقابت‏ها و سرقت‏ها هستند امّا خداوند، غنى حمید است. «واللّه هوالغنّى الحمید»
6- خداوند غناى خود را در راه رفع نیاز و نفع مخلوقات به كار م ى‏برد و لذا مورد ستایش است. «الغنى الحمید»


تفسیر نور

امیر هانی
2013_07_31, 02:21 PM
هُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ فِى الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَاراً

او كسى است كه شما را در زمین جانشینان (پیشینیان) قرار داد؛ پس هر كس كفر ورزد بر ضررش خواهد بود و كافران را كفرشان جز دشمنى و خشم نزد پروردگارشان نمى‏ افزاید، و كافران را كفرشان جز خسارت نمى‏ افزاید.


نکته ها
مراد از خلیفه بودن انسان در این آیه، یكى از سه امر است: جانشینى ملّت‏ها از ملّت‏ها، جانشینى فرزندان آدم از انسان‏هاى پیش از خلقت آدم، جانشینى انسان از خداوند
«مَقت» به معناى غضب شدید است كه در قرآن در مورد چهار چیز بكار رفته است:

1. كفر. «لا یزید الكافرین كفرهم... الاّ مقتاً»
2. زنا. «انّه كان فاحشة و مقتاً»(582)
3. گفتن و عمل نكردن. «كَبُر مقتاً عنداللّه ان تقولوا مالا تفعلون»(583)
4. سخن بى منطق. «یجادلون فى آیات اللّه بغیر سلطان اَتاهم كبر مقتاً عنداللّه»(584)582) نساء، 22.


پيام ها
1- جانشینى انسان در زمین باید عامل شكر باشد نه كفر. «جعلكم خلائف... فمن كفر» (شما نیز رفتنى هستید و دیگران جانشین شما خواهند شد، در این چند روز دنیا كفر نورزید.)
2- كفرِ انسان به ضرر خود اوست و ضربه ‏اى به خدا نمى‏ زند. «فعلیه كفره»
3- كفّار، كفر خود را به گردن نیاكان یا جامعه نیاندازند. «من كفر فعلیه كفره»
4- خطرات و آثار كفر محدود نیست و هر لحظه گسترش مى‏ یابد. «لا یزید الكافرین الاّ مقتا... الاّ خساراً»
5 - كفر به خودى خود، عامل خسارت است، گرچه كافر عمل فاسدى انجام ندهد. «لا یزید الكافرین كفرهم الاّ خسارا»
6- بیان خطرات گناه، عاملى براى بازداشتن گناهكار است. «مقتاً - خساراً»




583) صف، 3.
584) غافر، 35.

گل مريم
2013_08_01, 12:55 PM
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
سوره صافات

وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْ‌سَلِينَ ﴿١٢٣﴾ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٢٤﴾ أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُ‌ونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ ﴿١٢٥﴾ اللَّـهَ رَ‌بَّكُمْ وَرَ‌بَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿١٢٦﴾فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُ‌ونَ ﴿١٢٧﴾ إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿١٢٨﴾ وَتَرَ‌كْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِ‌ينَ ﴿١٢٩﴾ سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ﴿١٣٠﴾ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿١٣١﴾ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٣٢﴾




تفسير پرتوى از سرگذشت الهام‏ بخش «الياس»

در اين آيات قرآن شريف به بيان گوشه ‏اى از دعوت توحيدى پيام ‏آور ديگر از خيل پيامبران بزرگ خدا مى‏ پردازد و درسهايى انسان ‏ساز از سرگذشت الهام‏ بخش و زندگى پرافتخار او را به تابلو مى ‏برد تا حق ‏جويان و ترقى ‏خواهان و روشنفكران اصلاحگر و آزادمنش به او اقتدا كنند.

گل مريم
2013_08_01, 01:00 PM
در نخستين آيه مورد بحث مى ‏فرمايد:


وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنْ الْمُرْسَلِينَ
(http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6230) و به يقين الياس از فرستادگان و پيامبران بود.

در مورد اين پيامبر بزرگ خدا و ويژگي هاى شخصيت ارجمند او و نسب و تبارش ديدگاه ‏ها يكسان نيست:

1- به باور «ابن مسعود» و «قتاده» منظور از «الياس» همان پيامبر خدا، «ادريس» است كه با اين نام و عنوان از او سخن رفته است.

2- امّا گروهى از جمله «ابن عباس» و «محمدبن اسحاق» برآنند كه او يكى از پيامبران بنى ‏اسرائيل است كه از فرزندان هارون بن عمران عموى «يسع» مى‏ باشد و او پس از «حزقيل» كه حوادث بزرگى بنى‏ اسرائيل روى داد به رسالت برگزيده شد.

در اين مورد آورده ‏اند كه: وقتى «يوشع ‏بن نون» شام را فتح كرد، بنى‏ اسرائيل را در آن سرزمين سكونت داد و آن را ميان آنان تقسيم كرد و يكى از نوادگان «الياس» را در منطقه «بعلبك» گماشت. پس از آن بود كه پيامبرى در ميان آنان به رسالت برگزيده شد و پس از فراخوان مردم آنجا به توحيد و تقوا و رعايت عدل و داد و احترام به حقوق انسانها، فرمانرواى آن سرزمين دعوت او را پذيرفت و راه دين‏ باورى و ديندارى را برگزيد.

چيزى نگذشت كه او بر اثر وسوسه ملكه آن سرزمين از دين و ايمان و راه درست روى گردانيد و ضمن پايمال ساختن حقوق و آزادى مردم بر آن شد تا «الياس» و دعوت توحيدى او را نيز از قلمرو قدرت خويش دور دارد، به همين جهت آهنگ كشتن آن پيامبر خدا را نمود و او نيز به كوه‏ها گريخت.

«ابن عباس» آورده است كه: «الياس» آن پيامبر بزرگ خدا، «يسع» را در ميان بنى ‏اسرائيل به جانشينى خود برگزيد و خدا خود او را در برابر ديدگان مردم به سوى آسمان بالا برد و با برداشتن لذّت خوردنيها و نوشيدنيها از او، به وى دو بال داد. و آن گاه بود كه وى بسان يك فرشته آسمانى پر گشود و به پرواز درآمد و به فرمانرواى بيدادپيشه و جامعه او دشمنى را چيره ساخت تا آن فرمانرواى خودكامه و همسر فتنه ‏انگيزش را نابود سازد؛ سپس خداى فرزانه «يسع» را در ميان آن جامعه و مردم به رسالت برگزيد و بنى‏ اسرائيل با آمدن آن پيامبر خدا، به وى ايمان آورده و او را گرامى داشتند و ضمن به كار بستن مقررات خدا و دستورات پيامبرش از آنچه هشدار مى‏ داد، دورى گزيدند و راه نجات و رستگارى را در پيش گرفتند.

پاره ‏اى برآنند كه «الياس» مأموريتى در خشكى دارد و مرد صحراها و بيابانهاست و «خضر» گردش‏ كننده در جزيره‏ هاست و هر دو در عرفه هر سال در صحراى عرفات با هم ديدار مى‏ كنند و هر دو به خواست خدا زنده ‏اند.

و پاره‏اى ديگر گفته ‏اند منظور از «الياس» همان «ذوالكفل» مى‏ باشد.

گل مريم
2013_08_01, 01:05 PM
دعوت آسمانى او

در دومين آيه مورد بحث در ترسيم دعوت آسمانى او مى ‏فرمايد:


إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6230)

هنگامى را به ياد بياور كه او به جامعه و مردم خويش گفت: آيا پرواى خدا را پيشه نمى ‏سازيد؟

به باور گروهى منظور اين است كه آيا از عذاب خدا نمى ‏ترسيد كه فرمان او را گردن نگزاريد و از گناه و نافرمانى ‏اش دورى جوييد؟!

آيه شريفه نشانگر اين نكته است كه پرواى از خدا فرد و جامعه و حكومت را از بيداد و پايمال ساختن حقوق و آزادى مردم و تباهى و زشتكارى و پذيرش پرستش‏ هاى ذلت‏ بار و يا تحميل آن به ديگران باز مى ‏دارد.

گل مريم
2013_08_01, 01:08 PM
در سومين آيه مورد بحث مى‏ افزايد:

أَتَدْعُونَ بَعْلًا... (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6230)
آيا بتِ ساخته و پرداخته دست خويش، «بعل» را به خدايى گرفته ‏ايد...؟!

«عطا» مى‏ گويد: «بعل» بتى بود كه از طلا ساخته و به پرستش آن مى ‏پرداختند.

امّا به باور گروهى از جمله «مجاهد» و «عكرمه» و... واژه «بعل» در فرهنگ مردم آن روز «يمن» به مفهوم سالار و سرور و خداوندگار بود و منظور آيه با اين بيان چنين است كه: آيا شما تيره‏ بختان، خداوندگارى جز خداى يكتا را مى ‏خوانيد؟!

‏وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6230)
و آن گاه بهترين آفرينندگان كه همان خداى بى‏ همتاست وامى‏ گذاريد و او را نمى ‏پرستيد؟

گل مريم
2013_08_01, 01:12 PM
در ادامه آيات به وصف يكتا آفريدگار هستى پرداخته و مى ‏فرمايد:


اللَّهَ رَبَّكُمْ‏ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6230) همان خدايى كه پروردگار شماست؛ اوست كه شما را آفريده و روزى شما را مى‏ دهد و هموست كه تنها در خور ستايش و پرستش است و نه جز او.

وَرَبَّ آبَائِكُمْ الْأَوَّلِينَ‏
و نيز پروردگارِ پدران پيشين شماست؛ چرا كه پدران و نياكان شما را نيز او آفريده و امور و شئون همه را او تدبير مى‏ كند.


در پنجمين آيه مورد بحث در ترسيم واكنش ناهنجار آنان به دعوت خيرخواهانه و توحيدى او مى ‏فرمايد:

فَكَذَّبُوهُ‏
امّا آن مردم خيره‏ سر و حق‏ ناپذير او و دعوت آسمانى‏ اش را نه‏ تنها گواهى نكردند و نپذيرفتند كه همه را دروغ شمردند و آن پيامبر بشردوست را نيز دروغگو انگاشتند.

فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ‏
از اين رو بايد بدانند كه به كيفر اين حق‏ ستيزى و پافشاريشان در گمراهى و بيداد از احضارشدگان به حسابرسى خواهند بود.

به باور پاره ‏اى منظور اين است كه: پس به آتش شعله‏ ور دوزخ و عذاب سخت آنجا احضار خواهند شد.

گل مريم
2013_08_01, 01:13 PM
در ادامه آيات به وصف يكتا آفريدگار هستى پرداخته و مى ‏فرمايد:


اللَّهَ رَبَّكُمْ‏ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6230) همان خدايى كه پروردگار شماست؛ اوست كه شما را آفريده و روزى شما را مى‏ دهد و هموست كه تنها در خور ستايش و پرستش است و نه جز او.

وَرَبَّ آبَائِكُمْ الْأَوَّلِينَ‏
و نيز پروردگارِ پدران پيشين شماست؛ چرا كه پدران و نياكان شما را نيز او آفريده و امور و شئون همه را او تدبير مى‏ كند.


در پنجمين آيه مورد بحث در ترسيم واكنش ناهنجار آنان به دعوت خيرخواهانه و توحيدى او مى ‏فرمايد:

‏ فَكَذَّبُوهُ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6236)
امّا آن مردم خيره‏ سر و حق‏ ناپذير او و دعوت آسمانى‏ اش را نه‏ تنها گواهى نكردند و نپذيرفتند كه همه را دروغ شمردند و آن پيامبر بشردوست را نيز دروغگو انگاشتند.

فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ‏
از اين رو بايد بدانند كه به كيفر اين حق‏ ستيزى و پافشاريشان در گمراهى و بيداد از احضارشدگان به حسابرسى خواهند بود.

به باور پاره ‏اى منظور اين است كه: پس به آتش شعله‏ ور دوزخ و عذاب سخت آنجا احضار خواهند شد.

گل مريم
2013_08_01, 01:16 PM
در ادامه آيات قرآن حساب و سرنوشت نيكان و شايسته‏ كرداران آنان را، گرچه در شمار اندك بودند، از سرنوشت گناهكاران و حق‏ستيزان جدا مى‏ سازد و مى ‏فرمايد:

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6236)
مگر بندگان پراخلاص و پاكدل خدا كه تنها ذات پاك و بى‏ همتاى او را عبادت كردند.

با اين بيان آيه شريفه كسانى را كه خالصانه و به دور از شرك و كفر و بازيگرى و ريا، خداى يكتا را عبادت كردند و به او اخلاص ورزيدند، آنان را جدا مى‏ سازد، چرا كه فرجام خوش و رستگارى اين جهان و جهان ديگر از آن يكتاپرستان راستين و عدالت‏ پيشه است.



star-star-star-



در هفتمين آيه مورد بحث مى‏ فرمايد:




وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ
(http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6236)و ما براى «الياس» به پاداش دعوت خالصانه و عملكرد شايسته‏ اش در ميان آيندگان نام نيك و بلندآوازه‏ اى بر جاى نهاديم.


به باور پاره‏ اى منظور اين است كه:

و بر او در ميان آيندگان نام نيك و بلندآوازه ‏اى نهاديم و آن اين بود كه گفتيم:

درودى هماره و شايسته بر «ال ياسين»! امّا به باور پاره ‏اى ديگر منظور آيه شريفه اين است كه: و ما براى آن پيامبر بزرگ و پراخلاص خويش در ميان نسل‏هاى آينده نام نيكى بر جاى نهاديم تا مردم از آن الهام گيرند و به او اقتدا كنند.

گل مريم
2013_08_01, 01:17 PM
در ادامه آيات قرآن حساب و سرنوشت نيكان و شايسته‏ كرداران آنان را، گرچه در شمار اندك بودند، از سرنوشت گناهكاران و حق‏ستيزان جدا مى‏ سازد و مى ‏فرمايد:

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6236)
مگر بندگان پراخلاص و پاكدل خدا كه تنها ذات پاك و بى‏ همتاى او را عبادت كردند.

با اين بيان آيه شريفه كسانى را كه خالصانه و به دور از شرك و كفر و بازيگرى و ريا، خداى يكتا را عبادت كردند و به او اخلاص ورزيدند، آنان را جدا مى‏ سازد، چرا كه فرجام خوش و رستگارى اين جهان و جهان ديگر از آن يكتاپرستان راستين و عدالت‏ پيشه است.



star-star-star-



در هفتمين آيه مورد بحث مى‏ فرمايد:

وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ
(http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6236)و ما براى «الياس» به پاداش دعوت خالصانه و عملكرد شايسته‏ اش در ميان آيندگان نام نيك و بلندآوازه‏ اى بر جاى نهاديم.

به باور پاره‏ اى منظور اين است كه:

و بر او در ميان آيندگان نام نيك و بلندآوازه ‏اى نهاديم و آن اين بود كه گفتيم:

درودى هماره و شايسته بر «ال ياسين»! امّا به باور پاره ‏اى ديگر منظور آيه شريفه اين است كه: و ما براى آن پيامبر بزرگ و پراخلاص خويش در ميان نسل‏هاى آينده نام نيكى بر جاى نهاديم تا مردم از آن الهام گيرند و به او اقتدا كنند.

گل مريم
2013_08_01, 01:19 PM
و از پى اين ستايش و وصف نيكو بر او درود مى ‏فرستد و مى‏ فرمايد:

سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ‏ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6236)
درودى هماره و شايسته بر الياس باد!

در تفسير آيه شريفه ديدگاه‏ ها متفاوت است:

1- به باور «ابن عباس» منظور از «آل ياسين» در آيه مورد بحث، آل محمد (ص) است؛ چرا كه «ياسين» از نام هاى بلند و جاودانه پيامبر گرامى است و «آل» نيز به مفهوم خاندان و دودمان آمده است.

2- امّا پاره ‏اى اين واژه را «اِل ياسين» خوانده ‏اند و برآنند كه منظور «الياس» و پيروان او مى ‏باشد.

با اين بيان تفسير آيه اين است كه: درودى هماره و شايسته بر «الياس» و پيروان توحيدگراى او باد.

3- و از ديدگاه برخى نيز «يس» نام سوره ‏اى از قرآن مى‏ باشد و گويى منظور آيه اين است كه:

سلامى هماره و درودى شايسته بر آن كسى كه به كتاب خدا و به قرآن - كه در بردارنده سوره ياسين است - ايمان بياورد.

گل مريم
2013_08_01, 01:21 PM
و آن گاه دگرباره به همان سنت و شيوه جاودانه و جهان شمول خدا بازمى‏ گردد كه:

‏ إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6236)
به يقين ما شايسته‏ كرداران را در برابر كارهاى خالصانه و عملكرد نيكويشان اين‏گونه پاداش مى ‏دهيم.



star-star-star-



و در آخرين آيه مورد بحث مى‏ افزايد:


إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ
(http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6236)راستى كه او از بندگان توحيدگرا و با ايمان ما بود، چرا كه هم به آنچه فرو فرستاديم و واجب ساختيم، خالصانه عمل كرد و هم از آنچه هشدار داديم، هشدار پذيرفت.

تفسیر مجمع البیان

گل مريم
2013_08_02, 01:50 PM
الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ

سوره : غافر آیه : 17




در آخرين آيه مورد اشاره به ويژگى ديگر روز رستاخيز يا روز ديدار مى‏ فرمايد:

الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ
امروز هركسى تنها در برابر آنچه از نيك و بد و كار درست و نادرست انجام داده و در زندگى فراهم آورده است، پاداش و كيفر داده مى‏ شود.

انسان شايسته ‏كردار پاداش شايسته‏ كردارى خويشتن را دريافت مى‏ دارد و انسان زشت كار نيز كيفر كارهاى زشت و ظالمانه خود را.

در روايت آمده است كه آن روز از بارگاه خدا اين ندا طنين‏ انداز مى‏ گردد كه: «اناالملك، اناالدّيان، لا ينبغى لاحد من اهل الجنة ان يدخل الجنة، و لا لاحدٍ من اهل النار ان يدخل النار و عنده مظلمة حتى اقصه منه.»

هان اى مردم! منم مالك و فرمانرواى امروز، و منم ارزانى دارنده پاداش نيكان و كيفردهنده ظالمان، بر هيچ كس از بهشتيان و دوزخيان كه ذره ‏اى از حقوق ديگران نزد آنان است، سزاوار نيست وارد بهشت و يا دوزخ گردند تا آنكه آن حق از آنان بازگرفته شود و آنان كيفر حق‏ كشى خود را بچشند و ببينند؛

و آن گاه به تلاوت اين آيه مى‏ پردازد كه: اليوم تجزى كل نفس بما كسبت...

گل مريم
2013_08_02, 01:52 PM
در ادامه آيه مى ‏افزايد:

لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ
امروز هيچ ستم و بيدادى بر كسى نخواهد رفت، و از پاداش كسى ذره‏ اى كاسته نخواهد شد و بر كيفر مقرر ديگرى افزون نخواهد گرديد.

إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ‏
به يقين حسابرسى خدا بسيار دقيق و سريع است و حسابرسى او از كسى، او را از حسابرسى ديگرى باز نمى ‏دارد.

گل مريم
2013_08_02, 01:57 PM
پرتوى از آيات 11 -17 سوره غافر (http://www.shahrequran.ir/thread569-51.html#post6290)


شمارى از ويژگى ‏هاى روز ديدار

در آياتى كه گذشت قرآن شريف براى بيدارى و هشيارى و عملكرد شايسته انسانها به شمارى از ويژگى‏ هاى روز ديدار يا «يوم التلاق» اشاره مى‏ كند كه سخت در خور تعمق و دقت است؛

اين ويژگى ‏ها در اين آيات عبارتند از:

1- آشكار شدن حقايق براى مردم‏

از ويژگى‏ هاى روز ديدار اين است كه در آن روز، حقيقت و ماهيت هر انسانى آن گونه كه بوده است هويدا مى‏ شود و ديگر از پنهان كارى و پوشيده داشتن باطن و فريبكارى و تحريف حقايق و بزك كردن چهره‏ هاى كريه ظالمان و خودكامگان اثرى نيست. يوم هم بارزون.

2- چيزى از خدا پوشيده نمى ‏ماند

از ذات پاك خدا كه آفريدگار هستى است در اين جهان نيز چيزى پوشيده نيست.

آن ذات يكتا و بى‏ همتا بى ‏پايان است و محدوديتى در وجودش قابل تصور نيست، و بر اين اساس نهان و آشكار بودن او يكسان است، امّا آن روز آشكار شدن حقيقت و ماهيت پديده ‏ها و انسان‏ ها بيشتر و بهتر است. لا يخفى على الله منهم بشى‏ء.

گل مريم
2013_08_02, 02:01 PM
3- فرمانرواى حق‏

در اين جهان به خواست خدا و سنت‏ هاى او گاه بيدادگر و خودكامه‏ اى نيز در گوشه ‏اى از دنيا زمام امورى را براى چند روز به دست مى‏ گيرد و مى‏ تازد و انسان شايسته‏ كردارى نيز گاه به رضايت مردم و انتخاب آنان و يا چون پيامبر و امام معصوم به گزينش آسمانى تدبير امورى مى ‏كند، گرچه در حقيقت كار اين قادر تواناست كه حاكم بر جامعه و تاريخ است امّا از ويژگى ‏هاى سراى آخرت اين است كه فرمانروايى تنها از آن اوست... لمن الملك اليوم لله الواحد القهّار.

4- روز پاداش و كيفر

اين چهارمين ويژگى آن روز است كه پاداش و كيفر هر انسانى براساس آنچه انجام داده است به او داده مى ‏شود و ديگر از رابطه‏ ها، پارتى‏ بازى ‏ها، حق‏ كشى‏ ها و بيدادها خبرى نيست، و ملاك و معيار عملكرد است، عملكرد. اليوم تجزى كل نفس بما كسبت.

5- روز عدل و داد

آن روز، روز عدل و داد است و هيچ ستم و بيدادى به هيچ كس نخواهد رفت نه از حق كسى كاسته مى‏ شود و نه بر كيفرش افزون مى‏ گردد و نه بعكس اينها انجام مى‏ شود. لا ظلم اليوم.

6- سرعت در حسابرسى‏

و ديگر ويژگى روز ديدار در اين آيات آن است كه به حساب بندگان به دقّت و سرعت وصف‏ ناپذيرى رسيدگى مى‏ شود و به كمتر از يك چشم برهم زدن سرنوشت ‏ها روشن مى‏ گردد. ان الله تعالى يحاسب الخلائق كلهم فى مقدار لمح البصر.


تفسیر مجمع البیان

گل مريم
2013_08_02, 03:15 PM
آیات 23- 34 سوره غافر (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6298)


فرازى از سرگذشت موسى و دعوت توحيدى او (http://www.shahrequran.ir/thread818.html)




salavat2allahomma7salavat2

گل مريم
2013_08_03, 09:04 AM
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى


(http://www.shahrequran.ir/thread820.html#post6342)در





سوره : الشورى آیه : 23 (http://www.shahrequran.ir/thread569.html#post6354)






قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى‏
هان اى پيامبرhttp://www.shahrequran.ir/images/smilies/%21.gif بگو: در برابر رساندن پيام خدا بر شما بندگانش هيچ پاداشى از شما درخواست نمى‏ كنم مگر دوست داشتن نزديكانم، بنابراين در برابر رسالت من به نزديكانم محبت ورزيد.

فاطمه
2014_06_30, 03:04 PM
اللّهُ يَسْتَهْزِىءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ


سوره : البقرة آیه : 15

خدا[ست كه‏] آنان را به استهزا گرفته، و آنان را در طغيانشان فرو مى‏گذارد تا سرگردان شوند.

درمورد اين آيه شريفه كه خدا آنان را مسخره مى‏كند، ديدگاهها متفاوت است:

1. كيفر تمسخر آنان‏
بعضى معتقدند كه خدا آنان را به‏سبب تمسخرشان كيفر مى‏كند، و از اين كيفر، با اصطلاح «استهزا» ياد شده است؛ چرا كه در فرهنگ عرب، جزاى هر عملى را به همان نام ذكر مى‏كنند. در قرآن نيز آمده است كه:
«وَ جَزاؤُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلَها ...»
و كيفر بدى، مانند آن، بدى خواهد بود...

اين سخن، بى‏ربط نيست، چراكه كيفر وقتى عادلانه باشد، بد نيست؛ امّا عنوان آن در اينجا مانند خود گناه، واژه «بد» است.
آيه شريفه زير نيز بسان آيه گذشته، كيفر «عقوبت» را همان «عقوبت» ناميده است:
وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ...»
اگر عقوبت كرديد، همانگونه كه عقوبت شده‏ايد، [عنصر متجاوز را] به عقوبت برسانيد...
در اشعار عرب نيز نظير اين مورد، بسيار آمده است.

2. نكوهش منافقان‏
خدا آنان را براى اين كارشان نكوهش مى‏كند. در فرهنگ عرب نيز بسيار اتّفاق مى‏افتد كه واژه‏اى را بجاى واژه ديگر كه از جهت معنى به آن نزديك است، بكار مى‏برند.

3. عذاب و نابودى آنان

ابن عبّاس مى‏گويد:
معناى آيه شريفه اين است كه خدا به منافقان نعمت مى‏دهد و آنان مى‏پندارند كه اين نعمت و بخشايش، پاداش كردار آنان است؛ درحاليكه خداوند تنها به اين جهت به آنان نعمت مى‏بخشد كه در كردار ظالمانه و زشت خود بمانند و درنتيجه به نگونسارى دنيا و عذاب آخرت گرفتار آيند. آرى؛ از اين رو به اين نعمت‏دهى تمسخر گفته شده است كه ظاهر آن نعمت، و حقيقت آن كشاندن منافقان به نابودى و كيفرى است كه با عملكرد زشت خويش درخور آن شده‏اند.

فاطمه
2014_06_30, 03:05 PM
4. در اين جهان بسان مردم باايمان امّا ...
خداوند منافقان را به‏دليل اظهار ايمان در اين جهان، در مقررّات ارث، نكاح، دفن و مشابه آن، همرديف مسلمانان قرار داده است امّا به‏سبب نفاق و كفر درونى، در جهان ديگر، آنان را همانند كفرگرايان عذاب خواهد كرد؛ و اين دو شيوه برخورد با آنان در دنيا و آخرت بسان تمسخر آنان است.

5. در دوزخ ...
ابن عبّاس مى‏گويد:

در روز رستاخيز، هنگامى كه منافقان وارد دوزخ مى‏شوند و درميان شعله‏هاى سوزان آتش قرار مى‏گيرند و راه نجاتى نمى‏يابند، بناگاه درى به‏سوى بهشت براى آنان گشوده مى‏شود و آنان بدان سو هجوم مى‏برند؛ امّا با نزديك‏شدن به آن، در بسته مى‏شود؛ آنگاه در ديگرى نمايان مى‏شود و باز هم پس از هجوم آنان، بسته مى‏شود؛ و همينطور خداوند آنان را به مسخره مى‏گيرد و مردم باايمان به آنان مى‏خندند. قرآن مى‏فرمايد:
«فَالْيَوْمَ‏الَّذينَ آمَنُوا مِنَ‏الْكُفّارِ يَضْحَكُونَ.»
امّا امروز مؤمنان هستند كه به كافران مى‏خندند.
با ترسيم ديدگاههاى پنجگانه درمورد اين آيه شريفه روشن شد كه منظور از اينكه خدا آنان را مسخره مى‏كند، چيست. گفتنى است كه تمامى اين وجوه را مى‏توان در تفسير آياتى نظير اين آيه شريفه مدّ نظر قرار داد؛ ازجمله در آياتى چون: «... وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُاللَّهُ ...» و يا «...يُخادِعُونَ‏اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ ...» كه هر دو درمورد منافقان نازل شده است.

مجمع البیان

فاطمه
2014_06_30, 03:06 PM
تفسیر نور

كلمه «يَعمهون» از «عَمَه» مثل «عَمى» مى‏باشد، لكن «عمى» كورى ظاهرى را گويند و «عمه» كورى باطنى است.
امام رضا عليه السلام در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: خداوند، اهل مكر و خدعه و استهزا نيست، لكن جزاى مكر و استهزاى آنان را مى‏دهد.
همچنان كه آنان را در طغيان و سركشى خودشان، رها مى‏كند تا سر درگم و غرق شوند. و چه سزايى سخت‏تر از قساوت قلب و تسلّط شيطان و وسوسه‏هاى او، ميل به گناه و بى‏رغبتى به عبادت، همراهى و همكارى با افراد نا اهل و سرگرمى به دنيا و غفلت از حقّ كه منافقان بدان گرفتار مى‏آيند.
منافقان، دوگانه رفتار مى‏كنند و لذا با آنها نيز دو گونه برخورد مى‏شود؛ در دنيا احكام مسلمانان را دارند و در آخرت كيفر كفّار را مى‏بينند.
1- كيفرهاى الهى، متناسب با گناهان است. در برابر «انّما نحن مستهزؤن»، «اللَّه يستهزئ بهم» آمده است.
2- منافقان با خدا طرفند، نه با مؤمنان. (آنها مؤمنان را مسخره مى‏كنند، ولى خدا به حمايت آمده و پاسخ مسخره‏ى آنان را خودش مى‏دهد.) «اللَّه يستهزئ بهم»
3- استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد مانعى ندارد. نظير تكبّر در مقابل متكبّر. «اللَّه يستهزئ بهم»
4- از مهلت دادن وزياده بخشى‏هاى خداوند، نبايد مغرور شد. «يمدّهم فى طغيانهم»
5 - سركشى و طغيان، زمينه‏اى براى سر درگمى‏هاست. «فى طغيانهم يعمهون»

گل مريم
2015_07_04, 09:11 AM
besmellah11


كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (سوره الانبياء آیه 35)






كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ‏
هر انسان و هر موجود زنده‏اى به ناگزير چشنده طعم مرگ است.
وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً
و ما با شما بسان آزمون كنندگان و آزمايشگران رفتار مى‏ كنيم، و شما را با سختى ‏ها و راحتى‏ ها و تهيدستى و ثروتمندى مى‏ آزماييم تا بدين وسيله شكيبايى شما در برابر ناملايمات زندگى و سپاس شما در برابر نعمت‏ها پديدار گردد.

در روايت آمده است كه على عليه السلام بيمار گرديد. دوستانش به هنگام عيادت از آن حضرت پرسيدند: كيف نجدك يا امير المؤمنين؟ اى امير مؤمنان حال شما چطور است؟
آن حضرت فرمود: بد است، بد، قال: بالشّر.
آنان گفتند: اى امير مؤمنان! اين بيان زيبنده بزرگمردى چون شما نيست! قالوا: ما هذا كلام مثلك!

آن حضرت فرمود: اِنّ اللّه تعالى يقول و نبلوكم بالشّر و الخير فتنة فالخير الصحة و الغناء و الشّر المرض و الفقر.

خداى فرزانه مى‏ فرمايد: ما شما را با «شرّ» و «خير» مى‏ آزماييم؛ خير و نيكى در آيه شريفه به مفهوم تندرستى و بى‏ نيازى است، و «شرّ» و بدى به مفهوم بيمارى و نيازمندى مى‏ باشد، و من اين بيان را كه در پاسخ شما گفتم، از آيه شريفه دريافت داشته ‏ام.

پاره‏ اى از پارسايان گفته ‏اند: واژه «شرّ» در اين‏جا به مفهوم چيره شدن هواى نفس بر انسان است، و واژه «خير» به مفهوم تسلّط بر نفس و نگاهدارى خويش از گناه و نافرمانى خداست.

وَ اِلَيْنا تُرْجَعُونَ‏
و سرانجام همگى شما به سوى ما باز مى ‏گرديد تا سزاى كارهاى ناشايسته و شايسته خود را دريافت داريد. (مجمع البیان)

گل مريم
2015_07_04, 09:14 AM
besmellah11


كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (سوره الانبياء آیه 35)

تفسیر نور
حضرت على‏ عليه السلام درباره‏ ى «نبلوكم بالشرّ و الخير» فرمودند: سلامتى و غنى، خير، و بيمارى و فقر، شرّ است و هر دو براى امتحان مى‏باشد.

سيماى مرگ در قرآن و روايات
1- آمادگى براى مرگ، نشانه‏ ى اولياى خداست. «اِن زَعمتم انّكم اولياء للّه من دون الناس فتمنّوا الموت»
2- جايگاه مرگ در زندگى انسان‏ها همچون گردنبند بر روى سينه ‏ى دختران است. «خطّ الموت على وُلد آدم مَخطّ القلاده على جيد الفتاة»
3- مرگ، پايان راه نيست، بلكه به منزله ‏ى تغيير در حيات و شيوه ‏ى زندگى است، مانند لباسى كه تعويض مى‏شود.
4- هر كس از انسان‏ها به نحوى از اين جهان رخت برمى ‏بندند، بعضى با سخت‏ترين حالات و عدّه‏ اى مثل بو كردن گل.
5 - ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده‏ اى است كه يا سوخت ندارد «آهٍ من قلّة الزّاد و طول الطريق»، يا بار قاچاق و كالاى ممنوعه حمل مى‏كند (گناهكار است) و يا آماده‏ ى رانندگى نيست، وگرنه ترس چرا؟
1- سنّت الهى بر جاويد نبودن انسان در اين جهان است. «ما جعلنا لبشر... الخلد»
2- اگر بنا باشد انسانى در دنيا همواره زنده بماند، آن شخص، پيامبر صلى الله عليه وآله خواهد بود. «أفاين متّ فهم الخالدون»
3- گرچه خير و شر، هر دو ابزار آزمايش‏اند، ولى آزمايش با تلخى ‏ها مناسب‏تر است. «نبلوكم بالشر والخير» (شايد تقدّم «شرّ» نيز به همين مناسبت باشد)
4- آزمايشات الهى سخت و مهم است. «نبلوكم... فتنه»
5 - با مرگ، نيست و نابود نمى‏ شويم. «الينا ترجعون»

گل مريم
2015_07_04, 09:16 AM
besmellah11

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (سوره الانبياء آیه 35)


تفسیر اطيب البيان

(كل نفس ذآئقه الموت ونبلوكم بالشر والخير فتنه والينا ترجعون ):
(همه نفوس چشنده مرگ هستند، و ما شما را براي امتحان ، دچار خير و شر مي كنيم و شما به سوي ما باز خواهيد گشت )

(نفس ) در هر چيزي به معناي همان چيزيست كه به آن اضافه مي شود، پس (نفس انسان ) يعني خود انسان
و (موت ) يعني نداشتن حيات ، و از آثار حيات شعور و اراده است و موت به بدن تعلق مي گيرد نه به روح ،

به هر جهت مي فرمايد: مرگ براي هرنفسي ، امري حتمي و قطعي است و زندگي هر كس حياتي آزمايشي و امتحانيست كه درآن بشر را با فقر و نااميدي و عذاب و هجران و يا امور خوشايند مي آزماييم و معلوم است كه امتحان جنبه مقدمه دارد و غرض اصلي متوجه ذي المقدمه است .

و لذا امرمقدمي هرگز جاويدان نيست و بعد از هر امتحاني موقفي است كه در آن موقف نتيجه امتحان معلوم مي شود، پس براي هر صاحب حياتي مرگي است حتمي و بازگشتي است به سوي خداي سبحان تا در آن بازگشت درباره او داوري شود.

و در روايات مشهوره از قول علي علیه السلام آمده است كه: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافراست

و در حديث ديگري وارد شده كه خداوند عزوجل هنگامي كه بنده اي را دوست مي دارد، او را در بلا غرق مي كند.

و از اين آيه آشكار مي شود كه مراد از نفس ، فقط انسان است ، نه غير او

لذا آيه شامل ملائكه و ساير حيوانات نمي شود، چون روح از اموري نيست كه متصف به مرگ يا موت شود، و موت يعني فقدان حيات و آثار آن كه عبارت است از شعور و اراده ، كمااينكه معناي مفارقت نفس از بدن يا انتقال از سرايي به سراي ديگر از اموري است كه ازنظر عقلي با مرگ حادث مي شود، اما هلاك يا بيهوشي غير از مرگ هستند اگر چه تاحدودي با آن منطبق مي‌گردند.

ماه
2015_07_06, 08:39 PM
روز۱۹،جزء ۱۹،سوره فرقان،آیه ۷۰

مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ کاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا
آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند، خدا بدی‌هایشان را به خوبی‌ها تبدیل می‌کند و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

این آیه بشارتی است شگفت به کسانی که گناه کرده‌اند و از گذشته خود پشیمانند. در این فراز سخن از عفو بخشش نیست بلکه گامی فراتر و لطفی بیشتر به چشم می‌خورد و آن تبدیل گناهان به حسنات است. اگر گنه‌کاری واقعاً از کرده خود پشیمان شد و در عقیده و عمل خود بازنگری کرد و راه جبران و صلاح را پیش گرفت خداوند به او وعده داده که گناهانش را تبدیل به حسنات خواهد کرد.