PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نهج البلاغه و مرگ



گل مريم
2013_07_05, 12:30 AM
besmellah3

معاد در نهج البلاغه
مولف : احمد باقريان ساروى





مرگ



هر كه را خوابگه آخر مشتى خاك است





گو چه حاجت كه به افلاك كشى ايوان را

گل مريم
2013_07_05, 12:32 AM
حافظ

درباره مرگ انسان ها دو انديشه وجود دارد:
آنان كه زنده شدن مردگان و فرا رسيدن روز قيامت را باور ندارند بر اين پندار هستند كه مرگ پايان زندگى بوده و با فرا رسيدن آن ، جان و روح انسان نيز مى ميرد و اثرى از حقيقت او باقى نمى ماند، و آنچه باقى مى ماند جسم بى جان خواهد بود كه با گذشت زمان به مشتى خاك تبديل مى گردد، چنانكه خيام نيشابورى سروده است :



مرغى ديدم نشسته بر باره طوس





در پيش نهاده كله كيكاووس





با كله همى گفت كه افسوس افسوس





كو بانگ جرس ها و كجا ناله كوس





در كارگه كوزه گرى رفتم دوش





ديدم دو هزار كوزه گويا و خموش





ناگاه يكى كوزه بر آورد خروش





كو كوزه گر و كوزه خر و كوزه فروش




در برابر، انديشه اى ديگر از گذشته اى بسيار دور وجود داشته است كه مرگ را تبديل به زندگى و كوچيدن انسان از زندگى تنگ و محدود و موقت به زندگى جاويد پر از نعمت اخروى مى داند.

گل مريم
2013_07_05, 12:37 AM
اديان توحيدى به ويژه آيين اسلام و منابع اصيل اسلامى همانند قرآن و نهج البلاغه ، مرگ را نوعى دگرگونى و تكامل زندگى دانسته ، و آن را برزخ و واسطه اى ميان زندگى دنيا و زندگى آخرت به شمار آورده اند، و تلاش ‍ فراوان دارند كه انسان ها را به مساءله مرگ توجه بيشترى داده ، و حالت غفلت از آن را از درون آنان بزدايند. و در اين راستا هدف مهم تربيتى و اخلاقى را نيز دنبال نموده و به تزكيه انسان ها مى پردازند.

حضرت على عليه السلام در اين باره فرمود:

1 ) و اءوصيكم بذكر الموت و اقلال الغفلة عنه ، و كيف غفلتكم عما ليس ‍ يغفلكم ، و طمعكم فيمن ليس يمهلكم ! فكفى واعظا بموتى عاينتموهم ، حملوا الى قبور هم غير راكبين ، واءنزلوا فيها غير نازلين ، و كانهم لم يكونوا للدنيا عمارا، و كان الاخرة لم تزل لهم دارا، اءو حشوا ما كانوا يوطنون ، و اءطنوا ما كانوا يوحشون ، و اشتغلوا بما فارقوا، و اءضاعوا ما اليه انتقلوا، لا عن قبيح يستطيعون انتقالا و لا فى حسن يستطيعون ازديادا، اءنشوا بالدنيا فغرتهم ، و وثقوا بها فصرعتهم . (نهج ، فيض ، خ 230، صبحى ، خ 188.)

شما را به يادآورى مرگ و كاهش دادن غفلت و بى خبرى از آن سفارش ‍ مى كنم و چگونه غافل مى گرديد از چيزى كه غفلت نمی ورزد شما را؟ ، و چگونه آز مى ورزيد در كسى( مرگ) كه شما را مهلت نمى دهد؟!

براى پند گرفتن شما، ديدن مرگ كسانى كه آنان را ديده ايد بس است ، آنان بدون اينكه خود بخواهند بر آن گورها فرود آمدند، به گونه اى كه گويا آنان از آباد كنندگان دنيا نبوده اند و گويا كه آخرت از ازل سراى آنان بوده است ،
از دنيايى كه آن را براى خود وطن گرفته بودند با وحشت بيرون رفتند، و در آخرتى كه از آن گريزان بودند وطن گرفتند و به دنيايى كه از آن جدا شدند دل بسته بودند و جايگاهى را كه به آن منتقل گرديده اند تباه ساخته اند،
و اكنون نه توانايى انتقال از عمل زشت و ناپسندى را دارند، و نه توانايى افزودن كار نيكى را دارا هستند، به دنيا دل بسته بودند، دنيا نيز آنان را فريب داد، و به آن اعتماد نموده بودند، و آنان را بر زمين افكند.

گل مريم
2013_07_05, 12:38 AM
سروده سعدى شيرازى در اين باره بى مناسبت نيست :



هر كه آمد عمارتى نو ساخت





رفت و منزل به ديگرى پرداخت





و آن اگر پخت همچنان هوسى





وين عمارت به سر نبرد كسى





يار ناپايدار دوست مدار





دوستى را نشايد اين غدار





نيك و بد چون همى ببايد مرد





خنك آن كس كه گوى نيكى برد





برگ عيشى به گور خود فرست





كس نيارد ز پس ز پيش فرست

تسلیمی
2013_07_06, 06:09 PM
«در اندیشة مولانا (604- 672ق) راز مرگ جز با «موت اختیاری» آشکار نمی‌شود، راه مرگ راهی ناپیداست، زمان و مکان ندارد و محسوس نیست.» اما وی در همة ابعاد،

مرگ را ستایش می‌کند و آن را یک واقعة خوب در زندگی و آخرین مرحلة عاشقی و عروسی ابدی می‌داند:




مرگ ما هست عروسی ابد


سرّ آن چیست؟ هو الله احد

رهرو
2013_07_07, 08:09 AM
مرگ در اندیشه خیام
مرگ اندیشی، از یک طرف مانع عمده شناخت اندیشه خیام به شمار می رود و از طرف دیگر، اساس جهان‌ بینی او محسوب می شود.


این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زان روی که هست کس نمی داند گفت

و گاهی اوقات مرگ را نه مانع معرفت بلکه شرط و طریق رسیدن به آن می داند.

از جمله رفتگان این راه دراز

بازآمده ای کو که به ما گوید راز؟