PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مفهوم زبان و زبان شناسى



گل مريم
2013_04_19, 11:15 PM
بسم الله الرحمن الرحیم

مطالب این موضوع بر گرفته از کتاب تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن و مؤ لف فاضل آن ، جناب حجت الاسلام والمسلمين دكتر محمد باقر سعيدى روشن می باشند.

اين مطلب ترسيم چشم اندازى ، هر چند اجمالى ، از مفهوم زبان و زبان شناسى ، فلسفه زبان و شيوه ارتباط لفظ و معنا و چگونگى رسانايى گفتار زبانى و بيان قاعده مندى مفاهمه عقلائى و زبان هنجار را مورد نظر دارد.

زبان چيست ؟

زبان گذشته از مفهوم لغوى ، يعنى اندام ماهيچه اى و متحرك داخل دهان و مهم ترين ابزار گويايى (1) و نيز گفتار مخصوص يك ملت يا جماعت مثل زبان فارسى يا انگليسى ، (2) يكى از جنبه هاى اسرارآميز وجود انسان است كه با توجه به پيچيدگى و گستردگى آن پس از قرنها كاوش هنوز به طور بايسته شناخته نشده است .

البته ، اين مطلب كانون همه جستجوهاست كه : زبان يكى از تواناييهاى ذهن انسان براى ايجاد ارتباط و انتقال پيام است . تكلم و گفتار، نمود آوايى و ظهور خارجى اين توانايى است . (3) ما حتى هنگامى كه در خلوت خويش در حال انديشيدن هستيم و با كسى سخن نمى گوييم ، باز هم از توانايى زبان برخورداريم و از آن بهره مى گيريم ؛ بى آنكه گفتارى در ميان باشد. كسانى كه در اثر سوانح و حوادث و يا به طور مادرزاد از تكلم محروم اند، از نعمت زبان بى بهره نيستند؛ جز اينكه به هنگام استفاده از آن به جاى علائم آوايى يا گفتار، از نمودهاى حركتى (حركت دست و لب ) كمك مى گيرند.


پینوشت:
1- ر.ك : مشيرى ، مهشيد، نخستين فرهنگ الفبايى قياسى زبان فارسى ، ص 534.
2- ر.ك : دهخدا، على اكبر، لغت نامه دهخدا، ص 11130.
3- ر.ك : باطنى ، محمد رضا، زبان و تفكر، ص 112.

گل مريم
2013_04_22, 09:51 PM
واژه "لسان " نوبتى چند در قرآن كريم كاربرد يافته است . ملاحظه كاربردهاى قرآنى اين كلمه نشان مى دهد گاه قرآن اين واژه را در مفهوم "لغت " استعمال كرده ، چنانكه در آيات ذيل بدين معنا آمده است :

و ما اءرسلنا من رسول الا بلسان قومه ؛ (4)
و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم . (5)

و هذا كتاب مصدق لسانا عربيا؛ (6)
و اين كتابى است كه هم آهنگ (با كتاب موسى ) به زبان عربى .

يقولون انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اءعجمى و هذا لسان عربى مبين ؛ (7)
آنان مى گويند: كسى به او مى آموزد؛ زبان آن كس كه (اين قرآن را) به او نسبت مى دهند گنگ است و اين (قرآن ) به زبان عربى روشن است )) .

نزل به الروح الاءمين # على قلبك لتكون من المنذرين # بلسان عربى مبين ؛ (8)
روح الامين آن را به زبان عربى روشن بر قلب تو فرود آورده ، تا از بيم دهندگان باشى )) .

از قبيل مفاد همين آيات ، آيه 98 سوره مريم است : (9)

فانما يسرناه بلسانك لتبشر به المتقين و تنذر به قوما لدا؛
همانا اين قرآن را به زبان تو آسان ساختم تا پرهيزگاران را بدان مژده دهى و ستيزه جويان را بيم )) .



4- ابراهيم ، 4.
5- ر.ك : طوسى ، التبيان فى تفسير القرآن ، ج 6، ص 273؛ زمخشرى ، الكشاف ج 2، ص 539؛ طباطبايى ، محمد حسين الميزان ، ج 13، ص 15.
6- احقاف ، 12.
7- نحل 103.
8- شعراء 193 - 195، روم ، 22.
9- ر.ك : الكشاف ، ج 3، ص 48؛ الميزان ج 16 در تفسير آيه ياد شده و نيز: دخان ،

گل مريم
2013_04_22, 09:52 PM
مفهوم ديگرى كه مى توان براى كلمه "لسان " در قرآن استفاده كرد، "تكلم و گفتار" است .

و اءخى هارون هو اءفصح منى لسانا فاءرسله معى ردءا؛ (10)
و برادرم از من به زبان - سخن گفتن - شيواتر است پس او را با من به مددكارى بفرست .

لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان داود و عيسى ابن مريم ؛ (11)
كسانى از فرزندان اسرائيل كه كافر شدند، بر زبان داوود و عيسى بن مريم لعنت شدند.



10- قصص ، 34.
11- مائده ، 78، فتح ، 11 و نور، 24.

گل مريم
2013_04_22, 09:52 PM
مفهوم سومى كه از كاربرد قرآنى واژه لسان استفاده مى شود "ابزار يا قوه تكلم و اظهار ما فى الضمير" است .

(( و لسانا و شفتين ؛ (12)
و آيا براى او زبانى نساخته ايم كه بدان سخن مى گويد - و دو لب - كه در گفتن و خوردن و آشاميدن او را يارى مى رساند؟ )) .

گويا واژه (( بيان )) در عبارت شريف "علمه البيان " (13) نيز همين مفاد را مى رساند.

علامه طباطبايى در شرح اين آيه مى نويسد: "بيان " آشكار نمودن يك چيز است و غرض از آن همان اظهار ما فى الضمير است و اين از شگفت ترين نعمتها و تعليم آن به انسان از عنايتهاى ويژه خدا به آدمى است .
پس سخن و بيان ، تنها به كارگيرى ريه و حنجره و ايجاد صدا نيست ، بلكه انسان با الهام الهى از توالى اصوات و آواها حرف و از تركيب حروف علايمى براى رساندن يك مفهوم مى سازد كه اشياى غايب از ادراك مخاطب را نمودار مى سازد و به گوينده توان مى دهد كه حقايق ريز و درشت و نهان و عيان گذشته و آينده عالم را ترسيم نمايد، همان گونه كه مى تواند منشاء احضار معانى نامحسوس شود كه انسان تنها با فكر خود بدان مى رسد.


12- بلد، 9.
13- رحمان ، ج 4.

گل مريم
2013_04_22, 09:57 PM
سپس علامه طباطبايى با تحليلى فلسفى - جامعه شناختى به اين موضوع مى پردازد كه مدنيت اجتماعى و پيشرفت جامعه بشرى بدون توانمندى انسان بر وضع سخن و گشايش باب تفهيم و تفهم ميسور نمى گرديد، و اگر اين استعداد ويژه براى وى وجود نمى داشت انسان تفاوتى با ساير موجودات نداشت .

سرانجام علامه به ارتباط لفظ و معنا اشاره مى نمايد كه يك امر اعتبارى و لازمه حيات اجتماعى انسان است كه الفاظ را علامت و جانشين معانى قرار مى دهد؛ آن سان كه وقتى لفظى را براى مخاطب بيان كرد، گويى معنا را بر او عرضه كرده است .
سپس در مرتبه ديگر آدمى (( خط )) را علامت و نشانه براى الفاظ قرار مى دهد، پس (( خط )) نيز مكمل همان هدف "كلام " و نمودار آن است ، همچنان كه (( كلام )) نمودار معناست . (14)

برابر آنچه گفته شد مى توان نتيجه گرفت كه استعداد زبان و گفتار از مختصات وجود انسان و تابعى از وجود اوست نه پديده اى مستقل چون آب ، هوا و سنگ . همچنان كه مى توان گفت زبان و گفتار امرى خدادادى است كه ريشه در طبيعت انسان دارد و هر انسان سالمى به طور خودكار اين توانايى پيشداده را در قالب نشانه هاى آوايى معين - به تناسب جامعه اى كه در آن زندگى مى كند - مى ريزد، به خلاف خط و نوشتار كه نيازمند اكتساب و آموزش است . به همين دليل برابر يكى از تعاريف كه از سوسور زبان شناسى معروف نقل شده ، زبان مجموعه (ساختار، سيستم =stracture ) به هم پيوسته اى از نشانه هاست كه اجزاى آن به يكديگر وابستگى تام دارند و ارزش هر واحدى تابع وضع تركيبى آن است . (15)



14- الميزان ، ج 19، ص 95 - 96 با تلخيص و گزينش .
15- نقل از نجفى ، ابوالحسن ، مبانى زبان شناسى ، ص 8.

گل مريم
2013_06_25, 08:53 AM
انحاى دلالت و نظام ارتباطى نشانه ها

دانستيم توانايى ارائه معنا و گفتار، از ويژگيهاى هستى آدمى است . جنبه ديگرى از حيات بالفطره اجتماعى انسان نيز خود روى ديگر سكه زبان و گفتار را در ميان مى آورد. اساسى ترين عنصر زندگى اجتماعى بشر ارتباط با ديگران است . از آنجا كه ارتباط مستقيم و بى واسطه ذهنها با يكديگر ميسر نيست ، و انسان براى انتقال داشته هاى ذهنى خود يا گزارش اشياى خارجى نمى تواند به طور مستقيم خود آنها را به مخاطب ارائه نمايد ناگزير براى تاءمين اين منظور، مهمترين و مناسب ترين وسيله تفهيم و تفاهم بهره گيرى از نشانه هاى زبان (الفاظ) است ، هرچند بشر از وسايل ديگرى چون اشاره و علامتها نيز بهره مى برد. (نقل از نجفى ، ابوالحسن ، مبانى زبان شناسى ، ص 2.)

نشانه يا دال ، آن چيزى است كه بر چيز ديگر دلالت مى كند. براى مثال ، اگر بر ديوار كوچه اى اين علامت (-->) را ببينيم ، در مى يابيم مقصود آن است كه : از اين راه بايد رفت . فرايند اين دلالت يعنى انتقال از نشانه به معناى خاص ، به خودى خود صورت نمى گيرد، بلكه ناشى از يك قرارداد پيشين است . با اين حال ، رابطه ميان نشانه و معناى آن هميشه بر حسب وضع و قرارداد نيست .
به عنوان مثال هر كس از ديدن تصوير يك پرنده به مفهوم آن پى مى برد و يا از ديدن دود به وجود آتش و از ديدن جاى پا به وجود رونده آن و از صداى زنگ وجود كسى را پشت در احساس ‍ مى كند. بر همين اساس ، در منطق كلاسيك با تحليل نوع ملازمه در هر يك از اين دلالتها، آنها را سه گونه مى دانند. دلالت ذاتى يا عقلى ، كه هر انسان خردمندى عقل خويش را در كار آورد آن را درك مى كند، مانند دلالت اثر بر موثر (دود بر آتش ) برابر نگرش قرآن ، چنانكه اقتضاى برهان عقلى نيز اين است ؛ تمام پديده هاى عالم هستى آيت خداوند و نشان صفات و افعال اويند. دلالت طبعى ، مانند دلالت آخ بر درد، و دلالت وضعى مانند، دلالت لفظ درخت بر معناى حقيقت آن ، دلالت وضعى نيز به دو نوع لفظى ، مانند لفظ انسان بر معناى آن و غير لفظى مانند تابلوها، خطكشيها و تصويرها، تقسيم شده است . ( مظفر، محمد رضا، المنطق ، ص 36.) همچنين مى توان افزود كه نشانه ها و علائم وضعى ، برخى عمومى و براساس معيارها و قراردادهاى عموم عقلاست و برخى فردى و شخصى و براساس بصيرتهاى باطنى يا تخيلات ذهنى برخى اشخاص است ، مانند زبان رمزى متصوفان .

بنابراين اگرچه دال هميشه يك واژه نيست ، اما زبان رايج در ميان عموم عقلا بيش از هرچيز از نشانگان آوايى و واژگان بهره مى گيرد و در خور كاوش و تاءمل ويژه است .

در هر نشانه سه عنصر وجود دارد: دال يا نشانه ، مدلول يا معنا و رابطه ميان آن دو كه دلالت نام دارد.

نزد پاره اى از منطقيان براى رسيدن از نشانه به شى ء، يا عين خارجى ، بايد از هر دو مرحله (دلالت ) گذشت : دلالت دال بر مدلول و دلالت مدلول بر شى ء خارجى . خواجه به صراحت مى نويسد: (( و اصناف دلالت به حسب استعمال سه است ؛

اول ، دلالت صور ذهنى بر اعيان خارجى و آن به طبع است ؛ دوم ، دلالت الفاظ و عبارات لفظى بر صور ذهنى و به توسط صور ذهنى بر اعيان خارجى به وضع و سيوم ، دلالت رقوم كتابت بر الفاظ و به توسط آن بر صور ذهنى و به توسط بر اعيان خارجى هم به وضع )) . (طوسى ، خواجه نصير، اساس الاقتباس ، تصحيح مدرس رضوى ، ص 63.)