توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفسير انتظار
امیر هانی
2013_06_15, 02:41 PM
besm22
انـتـظـار يـعنى ، چشم به راه (بنيانگذار حكومت جهانى اسلامى ) كه براى اولين بار، پرچم پرافتخار اسلام را در سراسر شرق و غرب عالم به اهتزاز در مى آورد.
يفتح الله له شرق الارض و غربها... حتى لا يبقى الا دين محمد(ص )
بحارالانوار، ج 52، ص 291، منتخب الاثر، ص 470 و نيابيع المودة ،ص 493.
و بـه دوران كـفـر جـهـانـى و شـرك بـيـن المللى خاتمه داده و اختلاف بين مذاهب و اديان را پايان مى بخشد.
ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف .
بحارالانوار، ج 53، ص 4.
امیر هانی
2013_06_15, 02:43 PM
و بساط طرفداران دروغين مذهب و مكتب الهى را در هم مى پيچد:
يرفع الله المذاهب من الارض فلا يبقى الاالدين الخالص .
الزام الناصب ، ص 179، الملاحم و الفتن ، ص 108، و بشارة الاسلام ص 297.
و بانگ رساى توحيد و نبوت را در سراسر عالم طنين انداز خواهد نمود:
لا يـبـقـى قـريـة الا نـودى فـيـهـا بـشـهـادة ان لا اله الا الله و ان مـحـمـدا رسول الله بكرة و عشيا
بحارالانوار، ج 51، ص 60.
امیر هانی
2013_06_15, 02:44 PM
انـتـظـار يـعـنـى : چـشـم بـه راه (مـصـلح كـل ) و مـؤ سـس حـكـومـت عـدل الهى ) و(انقلابى بزرگ تاريخ بشريت ) كه با انقلاب بى نظيرش ، بساط ستم و بيداد را در جهان برچيده و حكومت عدل و داد را جايگزين آن كرده و سراسر گيتى را از عدل و داد پر خواهد نمود آن چنان كه از ظلم و بيداد مملو گشته ؛ و تمام تشنگان عدالت ، با جان و دل ، اگر چه با سينه خيز رفتن از روى برفها، بسوى او خواهند شتافت :
فـيـمـلاهـا قـسـطا و عدلا كما ملاوها جورا فمن ادراك منكم فلياءتهم ولو حبوا على الثلج .
بحارالانوار، ج 51، ص 87 و منتخب الاثر، ص 152.
امیر هانی
2013_06_15, 02:45 PM
انـتـظـار يعنى : چشم به راه طلوع سپيده اميد، شكافتن فجر نور عدالت ، نورباران شدن سـراسـر گـيـتى و همه گير شدن عدل و مساوات در تمام محورها آنچنان كه پرندگان در آشيانه هاى خود ابراز خوشحالى نموده و ماهيان در اندرون درياها اظهار شادمانى كنند:
فعند ذلك يفرح الطيور فى او كارها و الحيتان فى بحارها.
بحارالانوار، ج 52، ص 304.
انتظار يعنى : چشم به راه خورشيد فروزان امامت كه با درخشيدن او، دوران ظلمت غم افزاى ظلم و بيداد پايان پذيرفته و كاخ ستم و ستمگرى ويران گشته ، ايام دادخواهى مظلومان و بيچارگان فرا رسيده و از ستمديدگان آنچنان رفع ستم خواهد نمود كه اگر ستمديده اى ، زير دندان ستم پيشه اى باشد آن را باز ستاند و به صاحبش برگرداند:
يـبـلغ رد المـهـدى المـظـالم حـتـى ولو كـان تحت ضرس انسان شى ء انتزعه حتى يرده .
منتخب الاثر، ص 478 و بحارالانوار، ج 51، ص 68.
امیر هانی
2013_06_15, 02:47 PM
انـتـظـار يـعـنـى چـشـم بـه راه چـشـمـه سـار عـدالت و جـلوه گاه ولايت كه با حاكميت مطلق عـدل ، ظـلم و بـيـداد بـراى هـمـيـشـه از تـاريـخ بـشـر مـحـو شـده و عـدل و داد آنـچـنـان بـال و پـرش را بـر سر ساكنان زمين مى گسترد كه نسلهاى آينده جز عـدل چـيـزى نـمـى شـنـاسـنـد و بـه غـيـر از داد، بـه چـيـزى عمل نمى كنند:
حتى يولد قوم لا يعرفون الا العدل و لا يعملون الا به .
روزگـار رهـايـى ، ص 900، بـه نـقـل از بـحـارالانـوار، ج 51، ص 68، المـلاحم والفتن ، ص 123 و بشارة الاسلام ، ص 19.
انتظار يعنى : چشم به راه بنيانگذار حكومت عدل و داد و برهم زننده بساط ظلم و بيداد كه در سـايـه شـمـشـيـر عـدالت او تـمـامـى سـتـمـگـران جـنايتكار و منكران طغيانگر و دشمنان تجاوزگر و مخالفان عنادگر، از صفحه گيتى محو خواهد شد:
فـلا يـبقى على وجه الارض جبار قاسط ولا جاحد غامط ولا شانى مبغض و لا معاند كاشح .
بحارالانوار، ج 52، ص 36.
امیر هانی
2013_06_15, 02:49 PM
و در عرصه زمين نشانى از ظلم اثرى از بدعت به چشم نخواهد خورد:
حتى لا يرى اثر من الظلم .
الزام الناصب ، ص 25 و بحارالانوار، ج 51، ص 47.
و ابر عدالت و دادگرى سايه خود را بر روى ساكنان كره خاكى مى گسترد كه كسى را جرئت تجاوز و ستم به حريم ديگرى نخواهد بود:
...و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم احد احدا
بحارالانوار، ج 52، ص 321.
امیر هانی
2013_06_15, 02:52 PM
انـتـظـار يـعـنـى : چـشـم بـه راه سـمـبل فضيلت و الگوى كرامت كه ثروت خدادادى را به رايـگـان در اخـتـيـار همگان قرار داده بر مسئولين كشورى و لشكرى بسيار سختگير و به بينوايان بسيار مهربان است :
المهدى سمح بالمال شديد على العمال ، رحيم بالمساكين .
روزگار رهايى ، ص 598، به نقل از الملاحم و الفتن ، ص 137.
انـتـظـار يـعـنـى : چـشـم بـه راه پديد آورنده تحول بزرگ جهانى كه فقر و نيازمندى را بـراى هـمـيـشـه از جـوامـع بـشـرى ريـشـه كـن كـرده هـمـگـان را در سـايـه فـضـل و رحـمـت الهـى بى نياز خواهد نمود آنچنانكه مردم ، كسى را نمى يابند كه هدايا و زكات خود را به وى بپردازند:
يـطـلب الرجـل مـن يـصـله بـمـاله و ياءخد زكاته فلا يجد احدا تاءخذ ذلك استغناء بما عندالناس من فضله .
بحارالانوار، ج 52، ص 337 و الزام الناصب ، ص 230.
vBulletin® v4.2.2, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.