تجزیه و ترکیب سوره واقعه

[دژدان]

besme





تجزیه و ترکیب آیات سوره مبارکه ی واقعه




..5.....

[دژدان]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ


إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(1)
_إِذَا: ظرف زمان، از اسماء دائم الاضافه، غیرمتصرف, نکره, جامد, مبنی بر سکون
«ظرف شرط غیرجازم»

_وَقَعَتِ: فعل ماضی، مفرد مونث مخاطب، (و ق ع)، معتل_مثال واوی، ثلاثی مجرد، لازم، معلوم، مبنی
«فعل ماضی»

_الْوَاقِعَةُ: اسم فاعل، مفرد، مونث، مشتق، معرفه به ال، معرب
«فاعل و لفظا مرفوع»

[جمله فعلیه {وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ} در محل جر؛ مضاف الیه]

[دژدان]

لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ(2)

_لَيْسَ: فعل ماضی ناقص، مفرد مذکر غایب، (ل ی س)، اجوف یایی، ثلاثی مجرد، لازم، معلوم، غیرمتصرف، مبنی
«فعل ماضی»

_لِوَقْعَتِهَا: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم، مفرد، مونث، معرفه به اضافه، معرب/ ضمیر، مفرد مونث غایب، اسم، معرفه، مبنی
«جارومجرور متعلق به خبر لَیسَ/ مضاف الیه و محلا مجرور»

_كَاذِبَةٌ: اسم، مفرد، مونث، نکره، معرب، غیرمنصرف
«اسم مؤخر لَیسَ و لفظا مرفوع»

[جمله اسمیه {لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ}جمله استیناف یا اعتراضیه و محلی از اعراب ندارد.]

[دژدان]

خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ(3)

_خَافِضَةٌ: اسم فاعل، مفرد، مونث، مشتق، نکره، معرب
«خبر برای مبتدای محذوف(الْوَاقِعَةُ) و لفظا مرفوع»

_رَّافِعَةٌ: اسم فاعل، مفرد، مونث، مشتق، نکره، معرب
«خبر دوم و لفظا مرفوع»

[جمله اسمیه {خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ} استیناف یا تفسیری و محلی از اعراب ندارد.]

[دژدان]

إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا(4)

_إِذَا: ظرف زمان، از اسماء دائم الاضافه، غیرمتصرف, نکره, جامد, مبنی بر سکون
«بدل»

_رُجَّتِ: فعل ماضی، مفرد مونث مخاطب، (ر ج ج)، صحیح_مضاعف، ثلاثی مجرد، مجهول، مبنی
«فعل ماضی مجهول»

_الْأَرْضُ: اسم، مفرد، مونث، معرفه به ال، معرب
«نائب فاعل و لفظا مرفوع»

_رَجًّا: اسم، مفرد، مذکر، جامد، معرب، نکره، مصدر سماعی
«مفعول مطلق»

[جمله فعلیه {رُجَّتِ الْأَرْضُ} در محل جر؛ مضاف الیه]

[دژدان]

وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا(5)

_وَ: حرف، غیرعامل، مبنی
«واو عطف»

_بُسَّتِ: فعل ماضی، مفرد مونث مخاطب، (ب س س)، صحیح_مضاعف، ثلاثی مجرد، مجهول، مبنی
«فعل ماضی مجهول»

_الْجِبَالُ: اسم، جمع، مذکر، معرفه به ال، معرب، منصرف
«نائب فاعل و لفظا مرفوع»

_بَسًّا: اسم، مفرد، مذکر، جامد، معرب، نکره، مصدر سماعی
«مفعول مطلق»

[جمله فعلیه{بُسَّتِ الْجِبَالُ} در محل جر؛ معطوف به جمله {رُجَّتِ الْأَرْضُ}]

[دژدان]

فَكَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثًّا(6)

_فَـ: حرف، غیرعامل، مبنی
«حرف عطف»

_كَانَتْ: فعل ماضی ناقص، مفرد مونث غایب، (ک و ن)، اجوف واوی، ثلاثی مجرد، مبنی
«فعل و ضمیر مستتر ٫هی٫ اسم کَانَ»

_هَبَاءً: اسم، جمع، مونث، نکره، معرب، جامد
«خبر کَانَ و لفظا منصوب»

_مُّنبَثًّا: اسم مفعول، مفرد، مذکر، معرب، نکره، مشتق
«صفت ٫هَبَاءً٫ و لفظا منصوب»

[جمله اسمیه {كَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثًّا} در محل جر؛ معطوف به آیه ۵]

[دژدان]

وَكُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً(7)

_وَ: حرف، غیرعامل، مبنی
«واو عطف»

_كُنتُمْ: فعل ماضی ناقص، جمع مذکر مخاطب، (ک و ن)، اجوف واوی، ثلاثی مجرد، مبنی
«فعل و ضمیر بارز ٫تُمْ٫ اسم کَانَ»

_أَزْوَاجًا: اسم، جمع، مذکر، نکره، معرب، جامد
«خبر کَانَ و لفظا منصوب»

_ثَلَاثَةً: اسم، عدد، مفرد، مونث، نکره، معرب، جامد
«صفت أَزْوَاجًا و لفظا منصوب»

[جمله اسمیه{وَكُنتُمْ أَزْوَاجًا}در محل جر معطوف به آیه ۴]

[دژدان]

فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ(8)

_فَـ: حرف، غیرعامل، مبنی
«حرف استیناف»

_أَصْحَابُ: اسم، جمع، مذکر، معرب
«مبتدا و لفظا مرفوع»

_الْمَيْمَنَةِ: اسم، مفرد، مونث، معرفه به ال، معرب، جامد
«مضاف الیه و لفظا مجرور»

_مَا: اسم استفهام، نکره، جامد، مبنی
«مبتدا دوم و محلا مرفوع»

_أَصْحَابُ: «خبر ٫مَا٫ و لفظا مرفوع»

_الْمَيْمَنَةِ: «مضاف الیه و لفظا مجرور»

[جمله اسمیه {مَا أَصْحَابُ} در محل رفع؛ خبر أَصْحَابُ اول]

[جمله اسمیه {أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ} جمله استیناف و محلی از اعراب ندارد.]

[دژدان]

وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ(9)

_وَ: حرف، غیرعامل، مبنی
«واو عطف»

_أَصْحَابُ: اسم، جمع، مذکر، معرب
«مبتدا و لفظا مرفوع»

_الْمَشْأَمَةِ: اسم، مفرد، مونث، معرفه به ال، معرب، جامد
«مضاف الیه و لفظا مجرور»

_مَا: اسم استفهام، نکره، جامد، مبنی
«مبتدا دوم و محلا مرفوع»

_أَصْحَابُ: «خبر ٫مَا٫ و لفظا مرفوع»

_الْمَشْأَمَةِ: «مضاف الیه و لفظا مجرور»

[جمله اسمیه {مَا أَصْحَابُ} در محل رفع؛ خبر أَصْحَابُ اول]

[جمله اسمیه {أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ} معطوف به آیه ۸ و محلی از اعراب ندارد.]

[دژدان]

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ(10)

_وَ: «واو عطف»

_السَّابِقُونَ: اسم فاعل، جمع، مذکر، مشتق، معرفه،معرب
«مبتدا و مرفوع به ٫واو٫»

_السَّابِقُونَ: «تاکید بر السَّابِقُونَ اول و مرفوع»

[دژدان]

أُولَٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ(11)

_أُولَٰئِكَ: اسم اشاره دور، جمع، معرفه، مبنی، جامد
«مبتدا و محلا مرفوع»

_الْمُقَرَّبُونَ: اسم مفعول، جمع، مذکر، مشتق، معرب، معرفه
«خبر و مرفوع به واو»

[جمله اسمیه {أُولَٰئِكَ الْمُقَرَّبُونَ} در محل رفع؛ خبر السَّابِقُونَ]

[دژدان]

فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ(12)

_فِي جَنَّاتِ: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم، جمع، مونث، نکره، معرب
«جارومجرور متعلق به خبر دوم أُولَٰئِكَ»

_النَّعِيمِ: اسم، مفرد، مذکر، معرفه به ال، معرب
«مضاف الیه و لفظا مجرور»

[دژدان]

ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ(13)

_ثُلَّةٌ: اسم، جمع، مونث، نکره، منصرف، معرب
«خبر برای مبتدای محذوف و لفظا مرفوع»

_مِّنَ الْأَوَّلِينَ: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم، جمع، مذکر، معرفه به ال، معرب
«صفت برای ثلةٌ»

[دژدان]

وَقَلِيلٌ مِّنَ الْآخِرِينَ(14)

_وَ: حرف، غیرعامل، مبنی
«واو عطف»

_قَلِيلٌ: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب، منصرف
«معطوف به ثلةٌ و لفظا مرفوع»

_مِّنَ الْآخِرِينَ: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم فاعل، جمع، مذکر، معرفه به ال، معرب، مشتق، منصرف
«صفت برای قلیل»

[دژدان]

عَلَىٰ سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ(15)

_عَلَىٰ سُرُرٍ: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم، مذکر، جمع، نکره، معرب، جامد
«صفت دوم برای ثلةٌ»

_مَّوْضُونَةٍ: اسم مفعول، مفرد، مونث، نکره، معرب، مشتق، منصرف
«صفت سررٍ و لفظا مجرور»

[دژدان]

مُّتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ(16)

_مُّتَّكِئِينَ: اسم فاعل، باب افتعال، جمع، مذکر، نکره، معرب، مشتق
«حال و منصوب»

_عَلَيْهَا: حرف جر، عامل، مبنی/ ضمیر، مفرد مونث غایب، اسم، معرفه، مبنی
«جارومجرور متعلق به مُّتَّكِئِينَ»

_مُتَقَابِلِينَ: اسم فاعل، باب تفاعل، جمع، مذکر، نکره، معرب، مشتق، منصرف
«حال دوم و منصوب»

[دژدان]

يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ(17)

_يَطُوفُ: فعل مضارع، مفرد مذکر غایب، (ط و ف)، اجوف واوی، ثلاثی مجرد، لازم، معلوم
«فعل»

_عَلَيْهِمْ: حرف جر، عامل، مبنی/ ضمیر، جمع مذکر غایب، اسم، معرفه، مبنی
«جارومجرور متعلق به یطوف»

_وِلْدَانٌ: اسم، جمع، مذکر ، نکره، جامد، معرب
«فاعل و لفظا مرفوع»

_مُّخَلَّدُونَ: اسم مفعول، باب تفعیل، مذکر، جمع، مشتق، معرب، منصرف
«صفت ولدان و مرفوع به واو»

[جمله فعلیه {يَطُوفُ ... وِلْدَانٌ} در محل نصب حال]

[دژدان]

بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ(18)

_بِأَكْوَابٍ: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم، جمع، مذکر، نکره, معرب
«جارومجرور متعلق به یطوف»

_وَ: حرف، غیر عامل, مبنی
«حرف عطف»

_أَبَارِيقَ: اسم، جمع، مذکر، نکره، معرب
«معطوف»

_وَ: واو عطف

_كَأْسٍ: اسم، مفرد، مونث، نکره، معرب
«معطوف»

_مِّن مَّعِينٍ: حرف جر، عامل، مبنی/ لسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«صفت برای کأسٍ»

[دژدان]

لَّا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ(19)

_لَّا يُصَدَّعُونَ: فعل مضارع منفی، جمع مذکر غایب، (ص د ع)، صحیح_سالم، ثلاثی مزید_باب تفعیل، مجهول، معرب
«فعل و نائب فاعل ضمیر بارز ٫واو٫»

[جمله فعلیه {لَّا يُصَدَّعُونَ} در محل نصب حال از کأسٍ]

_عَنْهَا: حرف حر، عامل، مبنی/ ضمیر، مفرد مونث غایب، اسم، مبنی، معرفه
«جارومجرور متعلق به لَّا يُصَدَّعُونَ»

_وَ: واو عطف

_لَا يُنزِفُونَ: فعل مضارع منفی، جمع مذکر غایب، (ن ز ف)، صحیح_سالم، ثلاثی مجرد، لازم، معلوم، معرب
«فعل و فاعل ضمیر بارز ٫واو٫»

[جمله فعلیه {لَا يُنزِفُونَ} در محل نصب معطوف به لَّا يُصَدَّعُونَ]

[دژدان]

وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ(20)

_وَ: واو عطف

_فَاكِهَةٍ: اسم، مفرد، مونث، نکره، معرب
«معطوف»

_مِّمَّا: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم موصول، مبنی، معرفه
«صفت فاکهة»

_يَتَخَيَّرُونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غایب، (خ ی ر), اجوف یایی، ثلاثی مزید_باب تفعل، متعدی، معلوم، معرب
«فعل و فاعل ضمیر بارز ٫واو٫»

[جمله فعلیه {يَتَخَيَّرُونَ} جمله صله و محلی از اعراب ندارد.]

[دژدان]

وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ(21)

_وَ: واو عطف

_لَحْمِ: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«معطوف»

_طَيْرٍ: اسم، جمع، مذکر، نکره، معرب، جامد
«مضاف الیه و لفظا مجرور»

_مِّمَّا: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم موصول، مبنی، معرفه
«جارومجرور متعلق به صفت برای طیر»

_يَشْتَهُونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غایب، (ش ه و)، ناقص واوی، ثلاثی مزید_باب افتعال، متعدی، معلوم، معرب
«فعل و فاعل ضمیر بارز ٫واو٫»

[جمله فعلیه {يَشْتَهُونَ} جمله صله و محلی از اعراب ندارد.]

[دژدان]

وَحُورٌ عِينٌ(22)

وَ: حرف، غیرعامل، مبنی
«واو عطف»

حُورٌ: اسم، جمع، مذکر/مونث، نکره، معرب
«معطوف به ولدان و لفظا مرفوع»

عِينٌ: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«صفت حور و لفظا مرفوع»

[دژدان]

كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ(23)

كَأَمْثَالِ: حرف جر، عامل، مبنی/اسم، جمع، مذکر، نکره، معرب
«جارومجرور متعلق به صفت دوم برای حور»

اللُّؤْلُؤِ: اسم، مفرد، مذکر، معرفه به ال، معرب
«مضاف الیه و لفظا مجرور»

الْمَكْنُونِ: اسم، مفرد، مذکر، معرفه به ال، معرب
«صفت لؤلؤ و لفظا مجرور»

[دژدان]

جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ(24)

جَزَاءً: اسم ممدود، مفرد، مونث، نکره، معرب
«مفعول لاجله و لفظا منصوب»

بِمَا: حرف جر، عامل، مبنی/اسم موصول، معرفه، مبنی
«جارومجرور متعلق به جزاء»

كَانُوا: فعل ماضی ناقص، جمع مذکر غایب، (ک و ن)، اجوف واوی، ثلاثی مجرد، لازم، معلوم، مبنی، اعلال به قلب
«فعل و ضمیر بارز واو در محل رفع اسم کَانَ»

يَعْمَلُونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غایب، (ع م ل)، صحیح_سالم، ثلاثی مجرد، متعدی، معلوم، معرب
«فعل و فاعل ضمیر بارز واو»

[جمله اسمیه کانوا یعملون جمله صله و محلی از اعراب ندارد.]

[جمله فعلیه یعملون در محل نصب خبر کانَ]

[دژدان]

لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا(25)

لَا يَسْمَعُونَ: فعل نفی، جمع مذکر غایب، (س م ع)، صحیح_سالم، ثلاثی مجرد، متعدی، معلوم، معرب
«فعل و فاعل ضمیر بارز واو»

فِيهَا: حرف جر، عامل، مبنی/ضمیر، مفرد مونث غایب، اسم، معرفه، مبنی
«جارومجرور متعلق به لایسمعون»

لَغْوًا: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«مفعول و لفظا منصوب»

وَ: واو عطف

لَا: حرف نفی، غیرعامل، مبنی

تَأْثِيمًا: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«معطوف و لفظا منصوب»

[دژدان]

إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا(26)

إِلَّا: حرف استثنا، غیرعامل، مبنی
«ادات حصر»

قِيلًا: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«مستثنی و منصوب»

سَلَامًا: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«بدل از قیلا و منصوب»

سَلَامًا: تاکید

[دژدان]

وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ ‎﴿٢٧﴾‏ 

وَ: واو استیناف

أَصْحَابُ: اسم، جمع، مذکر، نکره، معرب
«مبتدا و لفظا مرفوع»

الْيَمِينِ: ظرف مکان، اسم، مفرد، مذکر، معرفه به ال، معرب
«مضاف الیه و لفظا مجرور»

مَا: اسم استفهام، نکره، جامد، مبنی
«مبتدا و محلا مرفوع»

أَصْحَابُ: خبر مَا و لفظا مرفوع

الْيَمِينِ: مضاف الیه و لفظا مجرور

[جمله اسمیه مَا أَصْحَابُ در محل رفع خبر أَصْحَابُ اول]

[دژدان]

فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ ‎﴿٢٨﴾‏ 

فِي سِدْرٍ: حرف جر، عامل، مبنی/اسم، مفرد، مذکر/مونث، نکره، جامد، معرب
«جارومجرور متعلق به خبر دوم اصحاب»

مَّخْضُودٍ: اسم مفعول، مفرد، مذکر، نکره، مشتق، معرب
«صفت سدر و لفظا مجرور»

[دژدان]

وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ ‎﴿٢٩﴾‏ 

وَ: واو عطف

طَلْحٍ: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«معطوف و لفظا مجرور»

مَّنضُودٍ: اسم مفعول، مفرد، مذکر، نکره، مشتق، معرب
«صفت طلح و لفظا مجرور»

[دژدان]

وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ ‎﴿٣٠﴾‏ 

وَ: واو عطف

ظِلٍّ: اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«معطوف و لفظا مجرور»

مَّمْدُودٍ: اسم مفعول، مفرد، مذکر، نکره، معرب، مشتق، معرب
«صفت ظل و لفظا مجرور»

[دژدان]

وَمَاءٍ مَّسْكُوبٍ ‎﴿٣١﴾‏ 

وَ: واو عطف

مَاءٍ: اسم ممدود، مفرد، مونث، نکره، معرب
«معطوف و لفظا مجرور»

مَّسْكُوبٍ: اسم مفعول، مفرد، مذکر، نکره، مشتق، معرب
«صفت ماء و لفظا مجرور»

[دژدان]

وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ ‎﴿٣٢﴾‏ 

وَ: واو عطف

فَاكِهَةٍ: اسم، مفرد، مونث، نکره، معرب
«معطوف و لفظا مجرور»

كَثِيرَةٍ: اسم، مفرد، مونث، نکره، معرب
«صفت فاکهة و لفظا مجرور»

[دژدان]

لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ ‎﴿٣٣﴾‏  

لَّا: حرف نفی، غیرعامل، مبنی

مَقْطُوعَةٍ: اسم مفعول، مفرد، مونث، نکره، مشتق، معرب
«صفت دوم فاکهة و لفظا مجرور»

وَ: واو عطف

لَا: حرف نفی

مَمْنُوعَةٍ: اسم مفعول، مفرد، مونث، نکره، مشتق، معرب
«معطوف به مقطوعة و لفظا مجرور»

[دژدان]

وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ ‎﴿٣٤﴾‏

وَ: واو عطف

فُرُشٍ: اسم، جمع، مذکر، جامد، نکره، معرب
«معطوف و لفظا مجرور»

مَّرْفُوعَةٍ: اسم مفعول، مفرد، مونث، نکره، مشتق، معرب
«صفت فرش و لفظا مجرور»

[دژدان]

 
إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً ‎﴿٣٥﴾‏ 

إِنَّا: حرف مشبه‍ة بالفعل، عامل، مبنی/ضمیر، متکلم مع الغیر، اسم، معرفه، مبنی
«حرف مشبه‍ة و ضمیر نَا در محل نصب اسم إنّ»

أَنشَأْنَاهُنَّ: فعل ماضی، متکلم مع الغیر، (ن ش ء)، مهموز اللام، ثلاثی مزید_باب افعال، متعدی، معلوم، مبنی/ضمیر، جمع مونث غایب، اسم، معرفه، مبنی
«فعل و فاعل ضمیر بارز نَا/مفعول و محلا منصوب»

[جمله فعلیه در محل رفع خبر إنّ]

إِنشَاءً: مصدر باب افعال، اسم، مفرد، مذکر، نکره، معرب
«مفعول مطلق و لفظا منصوب»

[دژدان]

فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا ‎﴿٣٦﴾‏ 

فَـ: حرف، غیرعامل، مبنی
«حرف عطف»

جَعَلْنَاهُنَّ: فعل ماضی، متکلم مع الغیر، (ج ع ل)، صحیح_سالم، ثلاثی مجرد، متعدی، معلوم، مبنی/ضمیر، جمع مونث غایب، اسم، معرفه، مبنی
«فعل و فاعل ضمیر بارز نَا/مفعول و محلا منصوب»

أَبْكَارًا: اسم، جمع، مذکر، نکره، معرب
«مفعول دوم و لفظا منصوب»

[دژدان]

عُرُبًا أَتْرَابًا ‎﴿٣٧﴾‏ 

عُرُبًا: اسم، جمع، مذکر، نکره، معرب
«صفت أبکارا و لفظا منصوب»

أَتْرَابًا: اسم، جمع، مذکر/مونث، نکره، معرب
«صفت دوم أبکارا و لفظا منصوب»

[دژدان]

لِّأَصْحَابِ الْيَمِينِ ‎﴿٣٨﴾‏ 

لِّأَصْحَابِ: حرف جر، عامل، مبنی/اسم، جمع، مذکر، نکره، معرب
«جارومجرور متعلق به جعلنا»

الْيَمِينِ: ظرف مکان، اسم، مفرد، مذکر، معرفه به ال، معرب
«مضاف الیه و لفظا مجرور»

[دژدان]

ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ ‎﴿٣٩﴾‏ 

ثُلَّةٌ: اسم، جمع، مونث، نکره، منصرف، معرب
«خبر برای مبتدای محذوف هُم و لفظا مرفوع»

مِّنَ الْأَوَّلِينَ: حرف جر، عامل، مبنی/ اسم، جمع، مذکر، معرفه به ال، معرب
«صفت برای ثلةٌ»

[دژدان]

وَثُلَّةٌ مِّنَ الْآخِرِينَ ‎﴿٤٠﴾‏

وَ: واو عطف

ثُلَّةٌ: اسم، جمع، مونث، نکره، منصرف، معرب
«معطوف و لفظا مرفوع»

مِّنَ الْآخِرِينَ: حرف جر، عامل، مبنی/اسم فاعل، جمع، مذکر، معرفه به ال، معرب، مشتق
«جارومجرور متعلق به محذوف صفت دوم ثلة»