توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مــعــارفــے از ســوره هاے قــرآن (ســوره ڪــهف)
دژدان
2018_10_03, 05:27 PM
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
مــعــارف قــرآن
جــلــد 4
نــویــســنــده: جــمــعــے از نــویــســنــدگــان
فــصــل اول
مــعــارفــے از ســوره ڪــهف
..5.....
دژدان
2018_10_03, 05:29 PM
معارفی از سوره کهف
كهف، هجدهمين سوره قرآن است كه 110 آيه دارد و در مكه نازل شده است. اين سوره در بردارنده #دعوت به اعتقاد به حق و #انجام كارهاى شايسته، #ترساندن بدكاران و #بشارت به نيكوكاران است. بعيد نيست كه غرض از اين سوره، بيان سه داستان عجيبِ اصحاب كهف، همراهى موسى و خضر (ع) و داستان ذوالقرنين باشد.
فشرده مطالب سوره
اين سوره با حمد و ستايش خداوند آغاز مىشود و با ياد توحيد، ايمان و عمل صالح پايان مىپذيرد. در اين سوره، مسأله نفى فرزند داشتن خدا مورد عنايت و توجه زيادى واقع شده و كسانى را كه براى خدا فرزند قائل شدهاند، مورد تهديد قرار داده است.
#ادامه_مطالب_سوره...
1397/07/03
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_03, 05:31 PM
فشرده مطالب سوره
بيشتر آيات اين سوره شرح چند داستان است كه نكات آموزنده زيادى در آن وجود دارد. ابتدا به داستان اصحاب كهف اشاره كرده مقاومت يك گروه كوچك را در مقابل شرك و كفر گوشزد مىكند و در كنار آن، عنايات خداوند به آنان را بازگو مىنمايد.
سپس به بيان داستان دو نفر كه يكى بسيار ثروتمند، مرفه، مغرور و سرمست و ديگرى فقير و تهيدست امّا مؤمن بود و سخنانى كه بين آنان ردّ و بدل شد مىپردازد.
نصيحتهاى مرد مؤمن و سخنان كفرآميز ثروتمند متكبر را ذكر كرده در آخر ثروتمندِ مغرور با نابودى مزرعهاش، متنبّه مىشود.
در قسمت ديگرى از سوره، داستان حضرت موسى و خضر (ع) را تشريح كرده و به مؤمنان درس مىدهد كه در پسِ حوادث ظاهرى، باطنى شگفت وجود دارد.
در اواخر سوره، ماجراى ذوالقرنين را شرح مىدهد كه چگونه شرق و غرب عالم را پيمود و راه هجوم قوم يأجوج و مأجوج را با سدى آهنين بست.
جالب توجه است كه اين داستانها فقط در اين سوره آمده و در هيچ جاى ديگر قرآن از آنها سخنى به ميان نيامده است.
#اصحاب_كهف...
1397/07/04
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_03, 05:33 PM
اصحاب كهف
«امْ حَسِبْتَ انَّ اصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ اياتِنا عَجَباً ... سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبّى اعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ الَّا قَليلٌ فَلا تُمارِ فيهِمْ الَّا مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فيهِمْ مِنْهُمْ احَداً» (كهف، آيات 9- 22)
آيا پنداشتهاى كه اصحاب كهف و رقيم از نشانههاى شگفتانگيز ما بودهاند...
خواهند گفت: سه تن بودند و چهارمينشان سگشان بود و مىگويند: پنج تن بودند و ششمينشان سگشان بود، تير به تاريكى مىافكنند و مىگويند: هفت تن بودند و هشتمينشان سگشان بود.
بگو: پروردگار من به عدد آنها داناتر است! جز گروه كمى، تعداد آنها را نمىدانند و تو درباره آنها (با اهل كتاب) جز بظاهر مجادله نكن و از هيچ كدام از آنان نظر مخواه.
#ادامه: خلاصه داستان
1397/07/05
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_03, 05:39 PM
خلاصه داستان
اصحاب كهف در محيط و زمانى مىزيستند كه كفر، بتپرستى و جهل، همه جا را فرا گرفته بود و بيدادگرى پادشاه وقت (دقيانوس) بر سر مردم سايه افكنده بود. آنها به بىپايگى شرك و فساد حكومت پى برده و به خدا ايمان آوردند و براى نجات دين و ايمان خود از شهر فرار كرده و به غارى پناه بردند، خداوند آنها را در خوابى سنگين فرو برد و بعد از سالهاى طولانى بيدارشان كرد تا نشانهاى براى راستى قيامت باشد.
گفتنى است كه بعضى، اصحاب كهف و اصحاب رقيم را دو گروه پنداشتهاند و بعضى روايات نيز بيانگر آن است كه گروهى ديگر اصحاب رقيم خوانده شدهاند، ولى ظاهر و سياق آيات مخالف آنهاست، زيرا در ابتداى اين داستان نام «اصحاب كهف و رقيم» را آورده و فقط داستان اصحاب كهف را بيان كرده است و اگر اصحاب رقيم غير از اصحاب كهف بودند، بلاغت قرآن اقتضا مىكرد كه داستان آنان را نيز بيان كند.
#ادامه: ايمان و جوانمردى
1397/07/07
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_03, 05:42 PM
ايمان و جوانمردى
در اين داستان از اصحاب كهف با عنوان «فتيه» ياد شده است. واژه «فتيه» جمع «فتى» و به معناى جوان نوخاسته و شاداب است. ولى گاهى به افراد صاحب سن و سال كه روحى جوان و شاداب دارند نيز گفته مىشود. اين واژه، بطور معمول و به سبب صفات جوانمردى مانند شهامت، مقاومت، گذشت و تسليم شدن در برابر حق، با نوعى مدح همراه است» و به خاطر همين ويژگيهاى ياد شده، به اصحاب كهف- با اينكه افرادى كهنسال بودند- جوانمردان گفته شده است.
در اين باره، امام صادق (ع) به يكى از يارانش فرمود:
«اما عَلِمْتَ انَّ اصْحابَ الْكَهْفِ كانُوا كُلُّهُمْ كُهُولًا فَسَمَّاهُمُ اللَّهُ فِتْيَةً بِايمانِهِمْ»
آيا نمىدانى كه اصحاب كهف همگى مردانى كهنسال بودند، ولى خداوند آنان را به دليل ايمانشان جوانمرد ناميد؟
ناگفته نماند كه در آيات مزبور نام، نسب، شغل، مقام و موقعيت اين افراد ذكر نشده تا به ما نشان دهد كه آنچه از نگاه قرآن ارزش دارد، ايمان، جوانمردى، شهامت، شجاعت و ديگر صفات خوب است، نه اعتبارات دنيوى؛ و همچنين اين مقام معنوى در انحصار هيچ طبقه و گروهى نيست.
#در_ادامه: قيام به حق و امدادهاى الهى
1397/07/08
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_03, 05:44 PM
قيام به حق و امدادهاى الهى
اصحاب كهف در جامعه جاهلى و مشرك مىزيستند و مانند ديگر مردم بت مىپرستيدند، ولى شرك و بتپرستى را ناحق يافتند و طالب حق گشتند و خدا نور ايمان بر قلبشان تاباند و به آنان بصيرت داد و از ظلمت جهل و شرك رهايشان ساخت، دلهايشان را محكم كرد و خوف و هراس از غير خود را از قلبشان بيرون بُرد و به آنان آمادگى پذيرش خطرها و جرأت و جسارت اعلام مخالفت بخشيد.
«انَّهُمْ فِتْيَةٌ امَنُوا بِرَبِّهِمْ فَزِدْناهُمْ هُدىً وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ اذْ قامُوا »
آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما هم بر هدايتشان افزوديم و دلهايشان را محكم ساختيم هنگامى كه قيام كردند
آن جوانمردان در جامعه خفقان و شرك، توحيد خود را اعلام كردند و براى حفظ عقيده پاك خود هجرت را برگزيدند و از قوم خود كناره گرفتند و به هدايت الهى مطمئن بودند كه خدا آنان را تنها نگذاشته و از رحمت خود بى نصيبشان نخواهد كرد. آنها به غارى پناه بردند و در آنجا از اسباب ظاهرى و مادى دل بريدند و دست به درگاه خدا برداشتند:
«رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِءْ لَنا مِنْ امْرِنا رَشَداً»
پروردگارا ما را رحمتى از سوى خود ببخش و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!
خداوند نيز دعاى آنان را اجابت كرد و آنان را به خوابى آرام و طولانى فرو برد و بعد از صدها سال بيدار ساخت تا ببينند كه چگونه به عنايت و دستگيرى حق از دست ظالمان نجات يافتند و براى ديگران نيز آيتى بر حقانيت توحيد و معاد باشند.
#ادامه: اظهار قدرت
1397/07/09
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_03, 05:45 PM
اظهار قدرت
قيافه ظاهرى آنها در غار بگونهاى وحشتزا بود كه اگر كسى آنان را مىديد، بشدت وحشت مىكرد و پا به فرار مىگذاشت. براى مثال، با اينكه در خواب بودند، ولى چشمانشان باز بود و تصور مىشد كه بيدارند و سگشان نيز بر در غار دستهايش را پهن كرده، خوابيده بود و براى اينكه در مدت خواب بدنشان نپوسد، به قدرت خدا از اين پهلو به آن پهلو مىشدند.
غار نيز طورى بود كه آفتاب به درون آن نمىتابيد و جسم و لباس آنان از آفتاب نيز مصون بود، بدين ترتيب، خداوند به صورت غيرعادى آنان را چند صد سال سالم نگه داشت.
اصحاب كهف در اين مدت خواب بودند، آثار حياتى در آنها تقريباً تعطيل شده بود و موها و ناخنها رشد نكرده و شكل و قيافهها با گذشت زمان هيچ تغييرى نيافته بود و حتى لباسهايشان نيز كاملًا سالم مانده بود و اين نبود جز به قدرت خدا كه بر همه چيز قادر است.
خداوند حكيم با اين قدرتنمايى نشان داد كه معاد جسمانى در قيامت ممكن است.
#در_ادامه: لزوم مراقبت در تغذيه
1397/07/10
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_03, 05:46 PM
لزوم مراقبت در تغذيه
همان طور كه سالم بودن غذا در سلامت و بيمارى جسمى انسان تأثير فراوان دارد، حلال و پاك بودن آن نيز در سلامت روحى او مؤثر است. اگر در تهيه و مصرف مواد غذايى، اصول بهداشتى رعايت نشود، سلامت بدن به خطر مىافتد و اگر از راه غيرمشروع، تهيه و در آن راه مصرف شود، حقيقت انسان (روح) در معرض خطر قرار گرفته، بيمار مىشود. از اين رو، دين باوران، در هر زمانى، ضمن رعايت اصول بهداشتى در تهيه و مصرف غذا نه تنها از غذاهاى حرام، بلكه از غذاهاى مشكوك پرهيز مىكنند، بر همين اساس، اصحاب كهف- بعد از بيدار شدن- به كسى كه براى تهيه غذا عازم شهر بود، سفارش كردند كه #غذايى_پاك تهيه كند.
#تلاش_براى_حفظ_ايمان سفارش دوم آنها به مأمور تهيه غذا اين بود كه با لطافت و دقت با مردم برخورد كند تا از وضع آنان با خبر نشوند، چرا كه آنان را از روى نفرت و عداوت، به بدترين نحو يعنى سنگسار كردن مىكشتند و يا مجبور مىكردند تا عبادت خدا را رها كرده و همچون مشركان به عبادت و تعظيم بتها بپردازند و در آن صورت آنها مستحق عذاب ابدى بوده و روى رستگارى و فلاح را نخواهند ديد؛ زيرا خود با سهلانگارى و بىدقتى، زمينه بتپرستى خويش را پديد آورده و در پيشگاه خدا معذور نخواهند بود.
#در_ادامه: مسجد يادبود
1397/07/11
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_05, 07:44 AM
مسجد يادبود
بعد از گذشت 309 سال، خداوند آنان را از خواب برانگيخت تا تأييدى براى موحدان باشد. در آن زمان بين مردم درباره معاد و امكان زندهشدن دوباره جسم، اختلاف بود. با وجود اصحاب كهف، معلوم شد كه خداوند همچنان كه آنها را بعد از سه قرن دوباره بيدار كرده و در واقع حيات بخشيده، مىتواند مردگان را دوباره زنده كند.
معاندان و منكران معاد اظهار داشتند كه ما حقيقت اين مطلب را نمىدانيم و خدا مىداند و نمىتوان به اين مورد استناد كرد و بايد جلوى غار ديوارى كشيد و اين واقعه را به فراموشى سپرد تا كسى به آن آگاهى نيابد، ولى موحدان اظهار داشتند كه اين آيتى آشكار است و ما براى زنده نگه داشتن ياد آنها در اينجا مسجدى مىسازيم تا محل عبادت خدا گردد و خاطره آنان براى هميشه زنده بماند.
#در_ادامه: ثروتمند طغيانگر و فقير مؤمن
1397/07/12
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_07, 10:25 PM
ثروتمند طغيانگر و فقير مؤمن
«وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِاحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ اعْنابٍ وَ حَفَفْنا هُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ اتَتْ اكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ انَا اكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَاعَزُّ نَفَراً » (كهف، آيات 32- 44)
براى آنها مَثل دو مردى را بزن كه براى يكى از آنها دو باغ انگور قرار داديم و آن دو را با درختان خرما احاطه كرده، در ميان آن دو باغ كشتزارى قرار داديم. هر دو باغ، ميوه مىدادند و چيزى فروگذار نكرده بودند و لابلاى آن دو باغ نهرى قرار داديم. صاحب اين دو باغ، محصول زيادى داشت (به همين جهت) در گفتگويى به رفيقش گفت: من از جهت ثروت از تو برتر و نفراتم نيرومندتر است.
#در_ادامه: هدف قرآن مجيد
1397/07/14
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_07, 10:27 PM
هدف قرآن مجید
براى روشن شدن هدف قرآن مجيد از مثال فوق(كهف، آيات 32- 44)، ابتدا به يك اصل كلى كه در آيات اول همين سوره آمده است، اشاره مىكنيم و آن اينكه نعمتهاى دنيا، فناپذير است و نبايد به آنها دل بست و آنها تنها براى آزمايش انسانها به وجود آمده است. آيات 7 و 8 همين سوره تصريح نموده كه:
ما آنچه را روى زمين است، زينت آن قرار داديم تا مردم را بيازماييم كه كدامينشان بهتر عمل مىكنند؟ و ما (آن زينتها را از بين مىبريم و) روى زمين را خاكى هموار و بىگياه قرار مىدهيم.
در اينجا نيز خداوند پيامبرش را مأمور مىكند تا براى متنبّه شدن انسانهاى دلبسته به اين زينتهاى ناپايدار و روگردان از ياد خدا و آخرت داستان آن دو مردى را مثل بزند كه يكى داراى مال و اولاد و دلبسته به دنيا و ديگرى فقير و دلبسته به حق بود؛ بعد از گذشت مدتى كوتاه، اموال دنيا دار متكبّر از بين رفت و او بىثباتى دنيا را به چشم خود ديد و از غرور و تكبر خود پشيمان شد.
#ادامه: غرور ثروت و فرزند
1397/07/15
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_12, 07:26 AM
غرور ثروت و فرزند
اگر نور ايمان در قلب انسان تابيد، خود و هرچه در اختيارش هست را مِلك مولاى حقيقى دانسته و با زبان حال و مقال مىگويد:
«هذا مِنْ فَضْلِ رَبّى لِيَبْلُوَنى ءَاشْكُرُ امْ اكْفُرُ»
اينها از بخششهاى خدا بر من است تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مىگذارم يا كفران مىكنم.
اما انسانى كه تربيت نيافته، وقتى به اموال و اولادش مىنگرد كه در چنگ اويند و هرگونه بخواهد در آنها تصرف مىكند، خود را مالك حقيقى مىپندارد و آنها را رهاورد عقل و تدبير خود مىشمرد و كسانى را كه از مال و اولاد و ديگر نعمتها بىبهرهاند، بىصلاحيت مىپندارد. از اين رو، به خود اجازه مىدهد كه خويشتن را از آنها برتر شمرده و بدانها فخر بفروشد و بگويد:
ثروت من از تو بيشتر و نفراتم (فرزندانم) از تو قويترند.
از طرف ديگر گمان مىكند كه مال و فرزند و ديگر نعمتها متناسب با ارزش و صلاحيت باطنى انسانها بدانها داده مىشود، بدين معنا كه هر كس در درگاه خدا محبوب گردد، صاحب فرزند مىشود و بلاها از او برطرف مىشود و هر كس در درگاه خدا بىارزش گردد، نعمتهاى مادى از او دريغ مىشود.
ادامه دارد...
1397/07/16
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:30 PM
غرور ثروت و فرزند
«فَامَّا الْأِنْسانُ اذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّى اكْرَمَنِ وَ امَّا اذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّى اهانَنِ»
و انسان هر گاه پروردگارش او را بيازمايد و اكرام كند و نعمت بخشد، گويد: پروردگارم مرا گرامى داشت؛ و هر گاه او را آزمايش كند و روزىاش را كمنمايد، گويد: پروردگارم مرا خوار كرد.
از ديدگاه چنين شخصى، علامت كرامت و خوارى در درگاه حق، مال و فرزند است و او كه بهرهمند از اموال و اولاد است، در درگاه حق محترم است.
محبت بيش از حد به ثروت و فرزند او را به جاويد پنداشتن آنها وا مىدارد و مىگويد:
«ما اظُنُّ انْ تَبيدَ هذِهِ ابَداً ما اظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ الى رَبّى لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً»
گمان نمىكنم اين باغ نابود گردد و گمان نمىكنم قيامت برپا شود و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم، در آنجا بهتر از اين را خواهم يافت.
#ادامه: كفر عملى
1397/07/17
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:31 PM
كفر عملى
از ظاهر آيات چنين بر مىآيد كه اين ثروتمند مغرور، مشرك و بتپرست اعتقادى نبوده است، او برخلاف مشركان ربوبيت خدا را باور داشت و منكر قيامت هم نبود، بلكه دلبستگى به مظاهر دنيا او را از خدا غافل كرده و به استكبار كشاند.
بحدى كه خيال جاودانگى به ذهنش خطور كرده و قيامت را هم بعيد شمرد.
بسيارى از مسلمانان ثروتمند و قدرتمند نيز به ثروت و قدرت خويش مغرور شده و مىپندارند، با ثروت وقدرت براى خويش جاودانگى تحصيل مىكنند و نور چشمى درگاه خدايند و از ديگران برترند و اين همان طغيان و استكبارى است كه مال و فرزند و قدرت براى انسانهاى تربيت نشده به ارمغان مىآورد.
#ادامه: ستم بر خويش
1397/07/18
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:34 PM
ستم بر خويش
اين شرك، استكبار، خدا فراموشى و فخر كردن بر ديگران و كوچك شمردن آنان ظلم به نفس است و ساحت عظمت كبريائى، برتر از آن است كه كسى بتواند با انكار او يا با ارتكاب نواهى و ترك اوامر خدا به او ظلم كند. انسان با طغيان در برابر خدا و نيز ظلم به ديگران، در حقيقت فقط به خودش ظلم مىكند، چون خدا مظلوم واقع نمىشود و نتيجه ستم به مردم نيز بطور مستقيم به خود ستمكار برمىگردد؛ زيرا با ستمى كه مرتكب مىشود صفات خدا پسندانه و برجسته خود را از دست مىدهد، خانه آخرت و ابدى خود را ويران نموده، از خداى تبارك و تعالى فاصله مىگيرد و تنها كارى كه در مورد ديگران مىتواند انجام دهد اين است كه به امور مادى و دنيوى آنها صدمه بزند، ولى قدرت اينكه ايمان و اعتقاد آنها را خدشهدار كند، ندارد و در آخرت نيز بايد خسارت اين لطمه دنيوى را بر دوش بكشد و از اين روست كه قرآن شريف مىفرمايد:
«وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ الَّا بِاهْلِهِ»
حيله گريهاى زشت فتنه انگيز تنها دامن خودش را مىگيرد.
#ادامه: دوست ناصح
1397/07/19
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:36 PM
دوست ناصح
در اينجا از اين دو مرد كه يكى مغرور و متكبر و ديگرى مؤمن است، به عنوان همراه و رفيق ياد كرده است كه مرد مؤمن چون هنوز از اصلاح دوست متكبرش مأيوس نبود با وى قطع رابطه نكرد، بلكه حق دوستى را به جا آورده و با زبانى نرم به نصيحت او پرداخت.
وقتى ثروتمند مغرور بر دوست فقيرش فخر ورزيد و خود را بزرگ شمرد و به هنگام ورود به باغ، آن را ابدى پنداشت و وقوع قيامت را بعيد دانست، دوستش كه اين طغيان و سركشى را مىديد، خشم خود را فرو برد و با اطمينان، سكينه، متانت و آرامى گفتگو را پى گرفت و دوستانه او را سرزنش كرد كه آيا به خدا كفر ورزيدى و او را انكار كردى؟
بعد او را به مراحل خلقتش از خاك و سپس نطفه توجه داد تا دريابد پروردگارش كه او را از خاك بىجان و نطفه بدبو آفريد و بدين صورت زيبا آراست، مالك اوست و در مقابل او اظهار مالكيت و گردنكشى كردن از عقل و منطق بدور است. سپس او را سرزنش كرد كه چرا قوه و قدرت خداوند را فراموش كرده و به هنگام ورود به باغ، سرسبزى، ميوهها و محصولات آن را به خواست و مشيت خدا نسبت نداده است.
ادامه دارد...
1397/07/21
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:37 PM
دوست ناصح
در ادامه نصيحت، يادآور شد كه اگر به زيادى مال و اولاد خود مىنازد و بر وى فخر مىورزد، بايد متوجه باشد كه خداوند قادر است باغ او را نابود سازد و به زمينى صاف و بىزرع تبديل كند يا بسوزاند. گفتنى است كه او را نفرين نكرد و حتى احتمال هلاكت نسبت به فرزندانش نداد، بلكه فقط احتمال نابودى باغش را يادآور شد و اين نشانگر رعايت ادب و رفاقت است.
#ادامه: ظهور قدرت حق
1397/07/22
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:39 PM
ظهور قدرت حق
سرانجام، دوران استكبار و طغيان هر مغرور و متكبرى به پايان مىرسد و قهر خدا دامن او را مىگيرد، در آن روز براى او و ديگران آشكار مىشود كه نه مال و اولاد ياور واقعى آنان است و نه خود او مىتواند بر قهر خدا، غالب شود و معلوم مىگردد كه قدرت و سلطنت فقط از آن خداست. در اين داستان نيز مدت بهرهمندى ثروتمند مغرور و متكبر به سر رسيد و عذاب الهى باغ او را نابود ساخت و او صبحگاهان كه از خواب بيدار شد، ديد باغش نابود گشته و تمام زحمتهايش هدر رفته است. سرش به سنگ خورد و فرياد حسرت و ندامتش برخاست كه:
«يا لَيْتَنى لَمْ اشْرِكْ بِرَبّى احَداً»
اى كاش كسى را شريك پروردگارم قرار نداده بودم.
بدين ترتيب، برايش معلوم شد كه مال و اولادى كه مايه اميد و تكيهگاه او بود، جُز سرابى بيش نبوده و قدرت و حكومت و سلطنت فقط از آن خداست.
«هُنا لِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقُّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً»
در آنجا آشكار شد كه سلطنت فقط حق خداست و بهترين ثواب و عاقبت در نزد اوست.
#ادامه: رويارويى دو جهانبينى
1397/07/23
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:41 PM
رويارويى دو جهانبينى
در اين سرگذشت كه چندين آيه به آن اختصاص يافتهاست، برخورد بين دو جهانبينى متضاد مطرح شده است كه يكى تفكر دنياپرستى و متكى بر اسباب و علل ظاهرى است كه نعمتهاى دنيوى را مايه سعادت مىپندارد و ديگرى تفكر الهى است كه صاحب آن با شناختى واقع بينانه نعمتهاى دنيا را در برابر نعمتهاى آخرت ناچيز مىشمارد و به هيچ چيز و هيچ كس جز ذات بارى تعالى دل نمىبندد. با تكيه بر همين باور، بهرهورى كمتر خود را از متاع دنيا، بىاهميت مىداند و به نعمت جاويد بهشت، چشم مىدوزد و خداوند را در بخشش و سلب نعمتها قادر مطلق مىشناسد. از اين روست كه تمام اميدش به اوست. در اين آيات با مطرح شدن برخورد بين مؤمن و كافر، در حقيقت تقابل دو جهانبينى نشان داده شده است. انسان مؤمن و موحد، اعتقاد كامل دارد كه قدرت حقيقى از آن خداوند است و قدرت ديگران اعتبارى و ناچيز و در محدودهاى است كه اراده الهى اجازه دهد. اين حقيقتى است كه هرگز نبايد از آن غافل شد. از اين رو، در اين ماجرا مؤمن، خطاب به ثروتمند مغرور
مىگويد: «چرا وقتى كه داخل باغت شدى، نگفتى هيچ قوت و قدرتى جز از ناحيه خدا نيست»، يعنى اگر خدا نمىخواست تمام كوشش تو بيهوده بود، اگر او بخواهد، اين باغ را از تو مىگيرد و بهتر از آن را به من مىدهد.
#ادامه: داستان موسى و خضر(ع)
1397/07/24
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:44 PM
داستان موسى و خضر (ع)
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا اتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً, قالَ لَهُ مُوسى هَلْ اتَّبِعُكَ عَلى ان تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً, قالَ انَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِىَ صَبْراً, وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً, قالَ سَتَجِدُنى انْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا اعْصى لَكَ امْراً, قالَ فَانِ اتَّبَعْتَنى فَلا تَسْئَلْنى عَنْ شَىْءٍ حَتّى احْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً, فَانْطَلَقا حَتّى اذا رَكِبا فِى السَّفينَةِ خَرَقَها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ اهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً امْراً, قالَ ألمْ اقُلْ انَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِىَ صَبْراً, قالَ لا تُؤاخِذْنى بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْنى مِنْ امْرى عُسْراً(73_65)
(در آنجا) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوى خود علمى به او تعليم داده بوديم. موسى به او گفت آيا من از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده است و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى؟! گفت: تو هرگز نمىتوانى با من شكيبايى كنى! و چگونه مىتوانى در برابر چيزى كه از آن آگاه نيستى شكيبا باشى! (موسى) گفت: ان شاء اللَّه مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد. (خضر) گفت: پس اگر مىخواهى بدنبال من بيايى، از هيچ چيز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو كنم. آن دو به راه افتادند تا اينكه سوار كشتى شدند و او كشتى را سوراخ كرد، (موسى) گفت آيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى، راستى چه كار بدى انجام دادى؟! گفت: نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شكيبايى كنى؟! (موسى) گفت مرا به خاطر اين فراموشكارى مؤاخذه مكن و بر من بخاطر اين امر سخت مگير.
#ادامه دارد...
1397/07/25
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:49 PM
داستان موسى و خضر (ع)
فَانْطَلَقا حَتّى اذالَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً, قالَ الَمْ اقُلْ لَكَ انَّكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِىَ صَبْراً, قالَ انْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَىْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنى قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنّى عُذْراً, فَانْطَلَقا حَتّى اذا اتَيا اهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما اهْلَها فَأَبَوْا انْ يُضَيِّفُو هُما فَوَجَدا فيها جِداراً يُريدُ انْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ اجْراً, قالَ هذا فِراقُ بَيْنى وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْويلِ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً, امَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِى الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ انْ اعيبَها وَ كانَ وَرائَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً, وَ امَّا الْغُلامُ فَكانَ ابَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا انْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً, فَأَرَدْنا انْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكوةً وَ اقْرَبَ رُحْماً, وَ امَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ فِى الْمَدينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ ابُوهُما صالِحاً فَارادَ رَبُّكَ انْ يَبْلُغا اشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنْزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ امْرى ذلِكَ تَأْويلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً(82_74)»
باز به راه خود ادامه دادند تا اينكه نوجوانى را ديدند و او آن نوجوان را كشت! (موسى) گفت: آيا انسان پاكى را بىآنكه قتلى كرده باشد كشتى؟! براستى كار منكر و زشتى انجام دادى. (باز آن مردم عالم) گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانايى ندارى با من شكيبايى كنى؟! موسى گفت: اگر بعد از اين از تو درباره چيزى سؤال كردم، ديگر با من مصاحبت نكن؛ چرا كه از ناحيه من، تو به عذر رسيدهاى. (مقصود اين است كه تو در حد معذور بودن با من مماشات كردى) باز به راه خود ادامه دادند تا به قريهاى رسيدند. از آنها خواستند كه به آنها غذا دهند ولى آنها از ميهمان كردن آنان خوددارى كردند (با اين حال) آنها در آنجا ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد (آن مرد عالم) آن ديوار را برپاداشت. (موسى) گفت: كاش مىخواستى در برابر اين كار مزدى بگيرى. او گفت: اينك وقت جدايى من و تو فرا رسيده است؛ اما اكنون راز آنچه را كه نتوانستى در برابر آن صبر كنى، براى تو بازگو مىكنم. امّا آن كشتى متعلّق به گروهى از مستمندان بود كه با آن در دريا كار مىكردند و من خواستم آن را معيوب كنم (چرا كه) پشت سر آنها پادشاهى ستمگر بود كه هر كشتى را از روى غصب مىگرفت. و امّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند، نخواستيم او آنها را به طغيان و كفر وا دارد و ما اراده كرديم كه پروردگارشان فرزند پاكتر و پرمحبتترى به جاى او به آنها بدهد و اما آن ديوار، متعلّق به دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجى متعلّق به آنها وجود داشت و پدرشان مرد صالحى بود، پروردگار تو مىخواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند، اين رحمتى از پروردگارت بود، من به دستور خورد اين كار را نكردم و اين بود سرّ كارهايى كه توانايى شكيبايى در برابر آنها را نداشتى.
#در_ادامه: حضرت موسى(علیه السلام) در جستجوى معلّم بزرگ
1397/07/26
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:52 PM
حضرت موسى (علیه السلام) در جستجوى معلّم بزرگ
در اين باره ابن عباس از پيامبر (ص) چنين نقل مىكند:
يك روز موسى در ميان قوم بنىاسرائيل مشغول خطابه بود، كسى از او پرسيد در روى زمين چه كسى از همه اعلم است، موسى گفت: كسى عالمتر از خود سراغ ندارم. در اين هنگام به موسى وحى شد كه ما بندهاى داريم در مجمع البحرين از تو دانشمندتر است. در اينجا موسى از خدا تقاضا كرد كه به ديدار اين مرد عالم نايل گردد و خدا راه وصول به اين هدف را به او نشان داد.
حضرت موسى (علیه السلام) به همراه فردى ديگر به نام يوشع بن نون- مرد رشيد و شجاع و با ايمان بنىاسرائيل- براى يافتن فرد عالم به سوى مجمع البحرين به راه افتادند. سرانجام او را پيدا كردند و خداوند از آن چنين ياد مىكند.
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا اتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
پس بندهاى از بندگان ما را يافتند كه او را مشمول رحمت خود ساخته و علم و دانش قابل ملاحظهاى تعليمش كرده بوديم.
گرچه قرآن از او به اسم نام نمىبرد، ولى از روايات متعدد چنين بر مىآيد كه اين مرد عالم، حضرت «خضر» بوده است و از تعبير «مِنْ لَدُنَّا» چنين استفاده مىشود كه علم او يك علم عادى نبوده، بلكه آگاهى از قسمتى از اسرار جهان و رموز حوادثى كه تنها خدا مىداند بوده است.
#در_ادامه: ادب شاگرد و استاد
1397/07/28
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:58 PM
ادب شاگرد و استاد
علّامه طباطبايى (ره) ادب حضرت موسى و خضر عليهما السلام را در برخورد با يكديگر با بيانى جالب توضيح داده است.
ايشان مىنويسد:
«مطلب عجيبى كه از اين داستان استفاده مىشود، رعايت ادب حضرت موسى (ع) در مقابل استادش حضرت خضر (ع) است و اين آيات آن را حكايت كرده است، با اينكه موسى (ع) كليماللَّه است و يكى از انبياى اولوالعزم و آورنده تورات بوده، با اين وجود در برابر يك نفر كه مىخواهد چيزى به او بياموزد، چقدر رعايت ادب كرده است! از همان آغاز برنامه تا به آخر، سخنش سرشار از ادب و تواضع است. به عنوان مثال، از همان #اول تقاضاى همراهى با او را به صورت امر بيان نكرد، بلكه به صورت استفهام آورده و گفت:
آيا مىتوانم از تو پيروى كنم؟
#دوم اينكه، همراهى با او را به مصاحبت و همراهى نخواند، بلكه آن را به متابعت و پيروى تعبير كرد.
#سوم اينكه، پيروى خود را مشروط به تعليم نكرد و نگفت از تو پيروى مىكنم به شرطى كه مرا تعليم دهى، بلكه گفت: از تو، پيروى مىكنم باشد كه مرا تعليم دهى.
#ادامه دارد...
1397/07/29
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 03:59 PM
ادب شاگرد و استاد
#چهارم اينكه، بطور رسمى خود را شاگرد او خواند.
#پنجم اينكه، علم او را ستوده، به مبدأ نامعلوم نسبت داد، و به اسم و صفت معيّنش نكرد، بلكه گفت: «از آنچه تعليم داده شدهاى» و نگفت «از آنچه مىدانى».
#ششم اينكه، علم او را به صفت «رشد» مدح كرد و فهماند كه علم او رشد است (نه جهل مركب و ضلالت).
#هفتم اينكه، آنچه را كه خضر به او تعليم مىدهد، پارهاى از علم خضر خواند نه همه آن و گفت: «پارهاى از آنچه تعليم داده شدى، مرا تعليم دهى» و نگفت «آنچه تعليم داده شدى به من ياد بده».
#هشتم اينكه، دستورات خضر را امر او ناميد و خود را در صورت مخالفت، عاصى و نافرمان او خواند و به اين وسيله شأن استاد خود را بالا برد.
#نهم اينكه، وعدهاى كه داد، وعده صريح نبود و نگفت: من صبر مىكنم، بلكه گفت: انشاءاللَّه مرا صابر خواهى يافت و نيز نسبت به خدا رعايت ادب نموده، ان شاءاللَّه آورد.
#ادامه دارد...
1397/07/30
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 04:01 PM
ادب شاگرد و استاد
حضرت خضر عليهالسلام نيز ادب را رعايت نموده، #اول آنكه با صراحت او را ردّ نكرد، بلكه بطور اشاره، گفت: تو توانايى تحمّل ديدن كارهاى مرا ندارى.
#دوم آنكه وقتى موسى (ع) وعده داد كه مخالفت نكند، امر به پيروى نكرد و نگفت: «خيلى خوب بيا» بلكه او را آزاد گذاشت تا اگر خواست بيايد و فرمود: «فَانِ اتَّبَعْنى» اگر مرا پيروى كردى.
#سوم آنكه بطور مطلق او را از سؤال نهى نكرد، بلكه نهى خود را منوط به پيروى كرد و گفت:
«اگر بنا داشتى از من پيروى كنى نبايد از من چيزى بپرسى» تا بفهماند كه نهىاش صرف پيشنهاد نيست، بلكه پيروى او چنين اقتضا مىكند.»
#در_ادامه: نكات تربيتى
1397/08/01
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 04:05 PM
نكات تربيتى
الف- علم را بايد براى عمل آموخت:
در اين داستان حضرت موسى (ع) به خضر (ع) مىگويد:
«هَلْ اتَّبِعُكَ عَلى انْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»
آيا من از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده است و مايه رشد و اصلاح است به من بياموزى.
ب- در كارها نبايد عجله كرد:
دليل اينكه حضرت خضر (ع) بعد از هر حادثهاى بدون درنگ رمزش را بيان نمىكرد، اين بود كه مىخواست به موسى بياموزد كه بسيارى از امور نياز به فرصت مناسب دارد، بخصوص كارهاى پر اهميّت
«الْامُورُ مَرْهُونَةٌ بِاوْقاتِها»
ج- چهره ظاهر و چهره باطن حوادث:
داستان موسى و خضر به ما مىآموزد كه نبايد در مورد رويدادهاى ناخوشايند زندگى عجولانه قضاوت كرد؛ زيرا چه بسيار حوادثى كه ما آن را ناخوشايند مىپنداريم؛ امّا بعد معلوم مىشود كه از الطاف پنهانى الهى بوده است و توجّه به اين واقعيت باعث مىشود كه انسان با بروز حوادث ناگوار، فورى نااميد نشود.
#در_ادامه: اعتراف به واقعیت ها
1397/08/02
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 04:12 PM
نکات تربیتی
الف- علم را بايد براى عمل آموخت
ب- در كارها نبايد عجله كرد
ج- چهره ظاهر و چهره باطن حوادث
د- اعتراف به واقعيتها:
انسان بايد واقعيتها را بپذيرد و برنامه زندگى خود را بر اساس واقعيات بنا كند. كسى كه واقعيات را در زندگى كتمان كند و به فراموشى بسپارد و در مسير زندگى آنها را رعايت نكند، به خود ضربه زده است. در اين داستان، وقتى حضرت موسى از عبد صالح تقاضاى همراهى مىكند، جواب مىشنود: «تو نمىتوانى همراهى مرا تحمّل كنى». حضرت موسى وعده مىدهد كه: «به خواست خدا تحمل خواهم كرد»، با اين شرط كه در مقابل كارهاى شگفت سكوت كند. با او همراه مىشود، ولى دو بار زمام تحمل از دست مىدهد و اعتراض مىكند. هر بار اين جمله را مىشنود:
«آيا نگفتم كه تو توان مصاحبت مرا ندارى؟» و او ضمن عذرخواهى، وعده تحمل مىدهد. بعد از بار دوّم مىپذيرد كه اگر باز هم اعتراض كرد، علامت اين باشد كه تحمل ندارد و حرف عبد صالح صحيح است و وقتى براى بار سوم زمام تحمل را از كف مىدهد، مىپذيرد كه توان تحمل همراهى با عبد صالح را ندارد و تقصير از ناحيه خود اوست و عبد صالح تا آخرين حد امكان با او همراهى و مساعدت كرده است.
#در_ادامه: خطر فرزند ناصالح
1397/08/03
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 04:20 PM
نکات تربیتی
الف- علم را بايد براى عمل آموخت
ب- در كارها نبايد عجله كرد
ج- چهره ظاهر و چهره باطن حوادث
د- اعتراف به واقعيتها
ه- خطر فرزند ناصالح:
از بخش ميانى داستان بر مىآيد كه فرزند ناصالح براى ايمان پدر و مادر، خطرآفرين است و احتمال دارد كه آنان تحت تأثير افكار سوء فرزند تبهكار خويش قرار گيرند و از عقيده توحيد دست بردارند.
«فَخَشينا انْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً»
ترسيديم كه به طغيان و كفر دچارشان كند.
#در_ادامه: مبناى تكليف
1397/08/05
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_28, 04:24 PM
مبنای تکلیف
از آيات اين داستان مىتوان استفاده كرد كه يك انسان مسلمان مكلف به امور ظاهرى است، يعنى اگر ديد عملى بظاهر، مخالف شرع يا عقل است، نبايد سكوت كند، بلكه بايد به تناسب قبح آن عمل اعتراض يا انتقاد نمايد و سكوت انسان ديندار در چنين زمانى غير قابل قبول است، مگر آنكه عالم به انگيزه آن عمل باشد يا قطع داشته باشد كه عامل، معصوم است و خلاف حق از وى سر نمىزند.
حضرت خضر، ولىّ خداست و به اذن خدا باطن امور را مىداند (بندهاى از بندگان ماست كه به او رحمتى خاص و علمى خاص از جانب خود دادهايم) و اعمال او مطابق با باطن و حقيقت امور است و كسى كه علم به باطن ندارد، آنها را خلاف شرع يا خلاف عقل مىبيند و از اين رو هنگامى كه حضرت موسى تقاضاى همراهى و شاگردى را مطرح مىكند، جواب مىشنود كه تو نمىتوانى همراهى مرا تحمل كنى و ساكت باشى؛ زيرا برخى از اعمال من بظاهر مخالف شرع و عقل است و تو كه به حقيقت آنها علم ندارى، چگونه مىتوانى سكوت كنى؟
حضرت موسى با توجه به اينكه مىداند كه حضرت خضر ولىّ خداست و به مقام و مرتبه بالايى رسيده و علمى خاص دارد، تقاضا مىكند وى را به شاگردى بپذيرد و قول مىدهد كه به خواست خدا صبر و سكوت كند و به اين شرط همراه مىشود كه تا زمانى كه خود خضر، انگيزه اعمالش را توضيح نداده، از او سؤال نكند و اعتراض ننمايد؛ ولى همين كه اولين عمل بظاهر خلاف شرع را مىبيند، نمىتواند تحمّل كند و عهد و شرط را فراموش كرده و كنار گذارده و اعتراض مىنمايد. حضرت خضر نيز اعتراض او را قبيح و دور از انتظار تلقى نمىكند، چرا كه وى از حقيقت امر، بىاطلاع است و جز ظاهر را نمىبيند و نسبت به خلاف، سكوت را روا نمىدارد.
#ادامه دارد...
1397/08/06
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_29, 09:30 AM
مبنای تکلیف
حضرت موسى براى بار دوم، قول صبر و سكوت مىدهد، ولى وقتى كار بظاهر خلاف شرع دوم را مىبيند كه قبيحتر از كار اول است، شديدتر اعتراض مىكند و حضرت خضر هم مثل دفعه قبل، او را در اعتراض كردن معذور مىشمرد، به اين دليل كه حقيقت را نمىداند.
و امّا افعال حضرت خضر؛ گرچه معيوب كردن كشتى در نگاه اول، كارى ناپسند بود ولى چون مىتوانست با اين معيوب كردن جزئى، آن كشتى را از غصب شدن توسط پادشاه ستمگر برهاند، اين كار براى حفظ آن مصلحت جايز و لازم بود و هيچ قبحى نداشت؛ همچنان كه كشتن يك فرد نيز در نگاه اول محكوم بود ولى خضر مىدانست كه اين فرد در صورت زندهماندن كافر مىشود و دو انسان مؤمن را كافر مىكند، از اين رو كشتن او براى وى، به امر خدا جايز و لازم بود و ساختن ديوارى شكسته در شهرى كه مردم آن اهل كرامتهاى اخلاقى، از جمله ميهمان نوازى نبودند نيز در نگاه اول كارى
لغو بود ولى او ديوار را به خاطر محفوظ ماندن گنج يتيمان فردى صالح، تعمير كرد و كارى پسنديده انجام داد و حضرت موسى نيز وقتى وجه اين اعمال را شنيد، قانع شد.
#در_ادامه: درس مهم داستان
1397/08/07
21
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_31, 08:54 AM
درس مهم داستان
درس مهم اين داستان آن است كه افراد نبايد در مقابل اعمالى كه بظاهر خلاف شرع يا عقل است، ساكت بنشينند و اولياى امور نيز نبايد اين اعتراضها و انتقادها را ناپسند شمرده و سركوب كنند، بلكه بايد با توجيه منطقى، افراد را قانع سازند.
ادب بندگى حضرت خضر
وقتى تفسير كارهايش را بيان مىكند، در #مورد_اول معيوب كردن كشتى مىگويد: من آن را معيوب كردم، معيوب كردن نيز كار زشتى است- گرچه در اينجا به خاطر غايت و هدف، يك كار خير محسوب مىشود- ليكن نبايد اين كار زشت را به خدا نسبت داد. در #مورد_دوم مىفرمايد:
«ما ترسيديم كه اين فرزند پدر و مادر را به كفر وادارد». در اينجا ضمير متكلم مع الغير به كار رفته است چون «بيم كافر شدن پدر و مادر» هم از جانب عبد و هم از جانب پروردگار صحيح است، زيرا خداوند به مقتضاى رأفت و رحمتش، نمىخواهد بندگانش كافر شوند. در #مورد_سوم نيز فرمود: «خداوند خواست كه آنها به سن بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند» چون رسيدن آنها به سن بلوغ، فقط به اراده خداست و اراده ديگرى در آن تأثير ندارد.
پس #مورد_اول، خود به خود كارى شرّ و قبيح بود و #مورد_دوم، خيرِ آميخته به شرّ بود و #مورد_سوم خير محض بود و حضرت خضر كه پرورده درگاه خداوند بود، مورد #اول را به خود نسبت داد و #دوم را از جهت خيرش به خداوند و از جهت شرّش به خود و مورد #سوم را فقط به خداوند نسبت داد و اين تعليمى است با ارزش.
#در_ادامه: زيانكاران خودپسند
1397/08/08
20
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_10_31, 08:57 AM
زيانكاران خودپسند
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْاخْسَرينَ اعْمالًا الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (كهف، آيات 103- 104)
بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) كيانند، آنان كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و (نابود) شده با اين حال گمان مىكنند، كار نيك انجام مىدهند!
بطور معمول، زيان وقتى تحقق مىيابد كه انسان به سود مورد نظر خود نرسد، و خسران وقتى تحقق مىيابد كه انسان نه تنها به سود مورد نظر خود نرسيده، بلكه قدرى از سرمايه خود را نيز از دست داده باشد.
گاهى خسران و زيان به علت بىتجربگى و نداشتن مهارت كافى و يا حوادث غيرمنتظره حاصل مىشود كه بطور معمول اين نوع خسران و زيان با اندوختن تجارب و كوشش و تلاش بيشتر قابل جبران است، ولى گاهى انسان سرمايه خود را در راهى به كار مىگيرد كه در واقع غير زيان حاصلى ندارد و فرد خيال مىكند كه سود كرده است و اين نوع خسارت و زيان نه تنها قابل جبران نيست بلكه هر روز دامنه آن زيادتر هم مىشود، از اين رو، خداوند متعال افرادى را كه در مسير باطل گام بر مىدارند و خيال مىكنند كه در مسير حق هستند و كارشان نيكوست، زيانكارترين مردم معرفى مىكند؛ زيرا اگر كسى مرتكب گناهى شود و بداند كه خلاف كرده است، سرانجام به حق روى مىآورد و توبه مىكند، ولى اگر گناه كرده و خيال كند كه كار نيكو انجام مىدهد، نه تنها در صدد جبران بر نمىآيد، بلكه با شدّت هر چه تمامتر به كار خود ادامه مىدهد و مصداق زيانكارترين مردم خواهد شد.
#ادامه_دارد...
1397/08/09
20
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_11_01, 06:42 PM
زیانکاران خودپسند
در روايات اسلامى، تفسيرهاى گوناگونى براى «اخْسَرينَ اعْمالًا» آمده است كه هر يك اشاره به مصداق روشنى از اين مفهوم وسيع دارد بى آنكه آن را محدود كند.
از جمله، در روايتى از حضرت على عليه السلام مراد از «اخْسَرينَ اعْمالًا» يهود و نصارا دانسته شده كه در آغاز، بر حق بودند، سپس بدعتهايى در دين گذاردند، در حالى كه اين بدعتها، آنان را به انحراف كشانيد و گمان مىكردند، كار نيكى انجام مىدهند.
در حديث ديگرى نيز منظور از آن را رهبانها و گروههاى بدعتگزار از مسلمانان دانستهاند و در بعضى از روايات، منظور از آن را منكران ولايت حضرت على (ع) تفسير كردهاند.
#در_ادامه: ريشه زيانكارى
1397/08/10
20
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_11_03, 05:03 PM
ريشه زيانكارى
اينك جاى اين سؤال است كه چرا عدّهاى با اينكه در راه باطل گام بر مىدارند، خيال مىكنند برحق هستند و اعمالشان نيكوست؟
در جواب بايد گفت: تعقل و تفكر نكردن در تمييز حق از باطل، تعصب بيجا، غرور و تكبر، خودمحورى و حب ذات از مهمترين عوامل پيدايش اين پندار غلط است.
گاهى چاپلوسى ديگران و زمانى در گوشه انزوا نشستن و تنها نزد قاضى رفتن، سبب پيدايش اين حالت مىشود و تمام كارها و افكار انحرافى و زشت در نظر او زينت داده مىشود تا جايى كه به جاى احساس شرمندگى و ننگ از اين زشتيها، احساس غرور مىكند، همان گونه كه قرآن مىفرمايد:
«وَ اذْ زَيَّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَاهُ حَسَناً»
اعمال زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيكو مىپندارد.
در بعضى ديگر از آيات قرآن، عامل تزيين اين زشتيها، شيطان معرفى شده است و بطور مسلم ابزار شيطان در وجود انسان همان خُلق و خوهاى زشت و انحرافى است.
«زَيِّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اعْمالَهُمْ»
شيطان اعمال مشركان را در نظرشان زينت داده است.
پایان سوره
1397/08/12
20
https://t.me/shahrenuraniquran
دژدان
2018_11_04, 08:30 AM
پرسش ها
1- امدادهاى الهى در داستان اصحاب كهف را بر شماريد.
2- آيا ثروت و فرزند، موجب نزديكى انسان به خدا است؟
چرا؟
3- در چه صورت، خداوند بر نعمتى كه به انسان داده است، مىافزايد؟
4- چگونه نتيجه ظلم در درجه اول به خود ظالم بر مىگردد؟
5- تأثير توجه خلقت در انسان چيست؟
6- چرا موسى (ع) براى يافتن فرد عالم به مجمعالبحرين رفت؟
7- چرا در ابتدا حضرت خضر (ع) از پذيرفتن تقاضاى موسى (ع) خوددارى كرد؟
8- نكات تربيتى داستان موسى و خضر (ع) را بطور خلاصه بنويسيد.
9- علم حضرت خضر (ع) چه علمى بود؟
10- چه كسانى از ديدگاه قرآن زيانكارترين مردمند؟ چرا؟
vBulletin® v4.2.2, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.