PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مــعــارفــے از ســوره قــرآن(ســوره یــوســف)



دژدان
2018_06_04, 12:52 PM
besm20


مــعــارف قــرآن
جــلــد 3
نــویــســنــده: جــمــعــے از نــویــســنــدگــان
فــصــل چــهارم
مــعــارفــے از ســوره یــوســف


..5.....

دژدان
2018_06_04, 12:56 PM
معارفى از سوره يوسف‌

سوره يوسف دوازدهمين سوره قرآن، مكّى و داراى 111 آيه است.
غرض اين سوره، بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به بنده‌اش دارد.
آن بنده‌اى كه ايمان خود را خالص و دلش را از محبت او پركرده و جز بسوى او، به هيچ سوى ديگرى توجه نداشته باشد.
آرى، خداوند خود عهده‌دار امور چنين بنده‌اى شده، او را به بهترين وجهى تربيت مى‌كند و راه نزديك شدنش را هموار و از جام محبت، سرشارش مى‌كند، آنچنان كه او را براى خود خالص مى‌سازد و به زندگى الهى خود زنده‌اش مى‌كند، هر چند اسباب ظاهرى همه در هلاكتش دست به دست هم داده باشند.
او را بزرگ مى‌كند، هر چند حوادث او را خوار بخواهند.
عزيزش مى‌كند و هر چند نوائب و ناملايمات روزگار او را بسوى ذلّت بكشاند و قدر منزلتش را منحط سازد.
خداوند اين غرض را در خلال بيان داستان يوسف (ع) تأمين نموده و در هيچ سوره‌اى از قرآن كريم، داستانى به مفصّلى داستان يوسف كه از اول تا آخر سوره باشد نيامده، بعلاوه در اين سوره غير از داستان يوسف، داستان ديگرى هم نيامده، و سوره‌اى است مخصوص به يوسف عليه‌السلام.


#فشرده_مطالب_سوره‌...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_04, 01:28 PM
فشرده مطالب سوره‌

خداوند يوسف را براى خود خالص كرده و به عزت خود عزيزش ساخته بود با اين‌ كه همه اسباب بر ذلّت و خواريش اجتماع كرد و او را در مهلكه‌ها انداخت، و آن مهلكه‌ها را سبب رشد و بالندگى او قرار داد.
برادرانش بر او حسد بردند و او را در چاه دور افتاده‌اى افكندند، سپس به پول ناچيزى فروخته شد و خريداران او را به مصر بردند و در آنجا به خانه سلطنت و عزت راه يافت. آن كس كه در آن خانه ملكه بود با وى بناى مراوده گذاشت و او را نزد عزيز مصر متهم ساخت و چيزى نگذشت كه خودش نزد زنان اعيان و اشراف مصر، اقرار به پاكى و برائت وى كرد. امّا پس از مدتى دوباره اتهام خود را دنبال نموده او را به زندان انداخت و همين امر و حوادث بعدى آن سبب شد كه يوسف مقرب درگاه عزيز مصر گردد؛ و به همين قياس تمامى حوادث تلخ وسيله ترقى او گشته، به نفع او تمام شد و همواره خدا او را از حالى به حالى تحول مى‌داد تا آنجا كه او را ملك و حكمت ارزانى داشته نعمت خود را بر او تمام نمود.
خداوند داستان آن جناب را از خوابى كه در كودكى در دامن پدر ديده بود آغاز نمود، رؤياى او از بشارتهاى غيبى بود كه بعدها عينيّت يافت و با تربيت الهى كه مخصوص يوسف بود او را كامل گردانيد.
قرآن كه همه چيزش الگو و اسوه است در لابه‌لاى اين داستان، عاليترين درسهاى عفت، خويشتن‌دارى، تقوا، ايمان و تسلط بر نفس را منعكس ساخته، آن چنان كه هر انسانى هنگام خواندنش تحت تأثير جذبه‌هاى نيرومندش قرار مى‌گيرد. اين داستان چنان كه مى‌دانيم در پاره‌اى از موارد به مسائل بسيار باريك عشقى منتهى مى‌گردد و قرآن بى آن كه آنها را درز بگيرد، و از كنار آن بگذرد تمام اين صحنه‌ها را با ريزه‌كاري هايش طورى بيان مى‌كند كه كمترين احساس منفى و نامطلوب در شنونده ايجاد نمى‌گردد، در متن تمام قضايا وارد مى‌شود امّا در همه جا اشعه نيرومندى از تقوا و پاكى، بحثها را احاطه كرده است.


#نيرنگ_برادران‌...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_06, 05:02 PM
نيرنگ برادران‌

«وَ جاؤُوا عَلى‌ قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ انْفُسُكُمْ امْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‌ ما تَصِفُونَ»
و پيراهن او را با خون دروغين آوردند. يعقوب گفت: (چنين نيست) بلكه دلهاى شما كارى را به نظرتان نيكو نموده، صبر نيكو بايد و خداوند در برابر آنچه شما مى‌گوييد (مرا) ياور است.

وقتى حضرت يوسف، خواب خود را براى پدر نقل كرد، پدر او را از حكايت خواب براى برادران نهى نمود؛ چون انطباق خورشيد، ماه و يازده ستاره بر يعقوب، همسر و فرزندانش خيلى روشن بود و برادران اگر خواب را مى‌شنيدند، تكبر، نخوت و حسادتشان آنها را وادار مى‌كرد كه نقشه‌اى شوم بريزند و بين يوسف و پدر، حايل شوند و نگذارند يوسف (ع) به آن بشارت نايل گردد.


خواب يوسف

خواب یوسف، دلالت بر آينده تابناك او داشت، آينده‌اى كه از جبين او هويدا بود و پدر نيز به او علاقه خاصى داشت. برادران بر محبوب بودن يوسف، حسد بردند و نقشه جدايى او و پدر را طرح كردند و سرانجام توافق نمودند كه او را در چاه اندازند. با اصرار از پدر اجازه گرفتند كه يوسف را با خود به صحرا برند و پس از آن كه او رابه چاه افكندند و شامگاهان گريان برگشتند، به پدر عرض كردند كه يوسف را گرگ دريده است و پيراهن خون آلود او را نيز به گواه آوردند. يعقوب (ع) با زيركى، دروغگويى آنان را دريافت و فرمود:
چنين كه ادعا مى‌كنيد نيست، بلكه نفس شما عمل زشتى را برايتان نيكو جلوه داده و مرتكب گناهى شده‌ايد و من بايد صبر كنم.


#يعقوب_علیه_السلام_و_صبر_جمي ل‌...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_08, 02:25 AM
یعقوب علیه السلام و صبر جمیل

او يقين داشت كه يوسف، زنده است و برادران وى دروغ مى‌گويند، ولى راهى براى تحقيق نداشت، چون در چنين پيشامدهاى ناگوارى بايد به فرزندان متوسل شد، ولى در 
اينجا مصيبت به دست خود فرزندان واقع شده بود.
اگر مى‌خواست از ديگران كمك بگيرد به افشاى بيشتر فرزندان منجر مى‌شد و يعقوب چگونه آنها را طرد يا مجازات مى‌نمود.
خلاصه، اينكه در اينجا تحمل و صبر، نيكوتر از سعى و كوشش براى يافتن يوسف بود چه اينكه اين طلب كردن، مفاسدى داشت.
از اين رو، صبر را برگزيد.


معناى صبر

معناى صبر اين نيست كه انسان، خود را آماده هر مصيبتى نموده و صورت خود را براى سيلى زدن ديگران، آماده نمايد، يا مانند زمين مرده، زير دست و پاى ديگران بيفتد، مردم او را لگدكوب كنند و مانند سنگريزه مورد بازيچه قرار گيرد؛ بلكه انسان به حكم فطرت و شرع، موظّف به دفاع است و صبر عبارت است از اينكه انسان در قلب خود، استقامت داشته باشد تا بتواند به هنگام مصيبت، شدت و سختى، كنترل نظام نفس را در دست گرفته و از جاده عقل و شرع، خارج نشود.


#صابر... 


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_08, 02:26 AM
صابر

صابر كسى است كه در مصائب و سختيها، استقامت به خرج داده و از پا در نيايد و هجوم رنجها و سختيها او را نلغزاند و از جاده عدالت، خارج نكند.
سيد مرتضى (رض)، مى‌فرمايد:
صبرى جميل است كه به خاطر خدا باشد.
بنا به نقلى، امام باقر (ع) مى‌فرمايد:
صبر جميل، صبرى است كه صابر، شكوه پيش خلق خدا نبرد.
در مجمع البيان آمده، صبر جميل، صبرى است كه صابر نه شكوه پيش خلق برد و نه جزع و فزع نمايد.
بايد توجه داشت كه شكوه به پيش خدا بردن و غم دل با وى گفتن و شكايت كردن، با صبر جميل منافات ندارد. آنچه كه ناپسند است اظهار جزع،، بى‌تابى و شكوه در نزد خلق است و به همين جهت در همين سوره از زبان حضرت يعقوب (علیه السلام) نقل مى‌كند كه‌ 
گفت: «فقط شكوه و غم و اندوه را به پيشگاه خدا خواهم برد و از خدا چيزهايى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد.»


#تصميم_قاطع_و_سريع_در _برابر _گناه‌


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_13, 04:34 PM
تصميم قاطع و سريع در برابر گناه‌

«وَ راوَدَتْهُ الَّتى‌ هُوَ فى‌ بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْابْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ انَّهُ رَبّى‌ احْسَنَ مَثْواىَ انَّهُ لايُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (يوسف، 23)
آن‌ زنى كه يوسف در خانه‌وى بود ازاو تمناى كامجويى‌كرد و درها را محكم‌ بست و گفت: بيا.
(يوسف) گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و منزلت مرا نيكو داشته و ستمكاران، رستگار نمى‌شوند.

بازرگانان، يوسف را در معرض فروش گذاردند و عزيز او را خريد و چون در او وقار و بزرگى يافت و حسن و جمال او را ديد به همسرش سفارش كرد كه با او به ديده احترام بنگرد تا از او نفعى برده يا وى را به فرزندى برگزيند.
همسر عزيز، علاوه بر سفارش شوهرش، خود نيز آن كودك را به خاطر جمال بى‌نظير و كمال بى‌بديلش دوست مى‌داشت و در رسيدگى و اكرام او هيچ كوتاهى نمى‌كرد. كم كم يوسف رشد كرد و از مرحله كودكى به نوجوانى و سپس به جوانى پاگذاشت محبت همسر عزيز به يوسف، روز به روز بيشتر و به عشقى سوزان تبديل شد كه سراسر قلب او را پر كرد.
وى براى رسيدن به مقصود خويش و رام كردن يوسف، از تمام وسائل و روشها استفاده كرد و با نهايت ملاطفت و اظهار محبت از يوسف دعوت كرد. تعبير «راوَدَ» از باب «مراوده» اشاره به همين مطلب دارد.
مراوده يعنى با مدارا و ملايمت، چيزى را طلب كردن.
به هر حال، نقشه‌ها و ناز و كرشمه‌هاى او نتوانست در قلب يوسف جايى باز كند.


#يوسف_بنده_مطيع...

https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_13, 04:36 PM
يوسف، بنده مطيع

يوسف، بنده مطيع و محبّ خدا بود. دل او جايگاه محبت الهى بود و جاى خالى براى محبوب ديگرى نداشت.
او هميشه در خلوت با خداى خود در حال نجوا بود و هيچ توجهى به خواسته‌هاى همسر عزيز نداشت.
سرانجام، طاقت همسر عزيز سرآمد و نااميد از همه حيله‌ها، طرح نهايى را ريخت.
يوسف را به خلوتگاهى در اندرون قصر كشاند و تمام درها را محكم بست.
اينك يوسف، تنها در خلوتگاهى است كه هيچ كس نمى‌تواند وارد شود.
از سوى ديگر همسر عزيز تاكنون از يوسف تمرّدى نديده و اطمينان دارد كه وى به دستورش گردن مى‌نهد؛ بدين خاطر با لحنى آمرانه گفت: هَيْتَ لَكَ (بيا) ولى با پاسخ قاطع و شكننده يوسف روبرو شد:
 «پناه به خدا كه او ربّ من است و منزلت مرا نيكو داشته است.»


تصميم سريع‌

يوسف در اينجا «قاطعانه» و «سريع» تصميم مى‌گيرد و هيچ ترديد و دودلى به خود، راه نمى‌دهد.
او به هيچ وجه اجازه نداد تصور ديگرى در ذهنش راه يابد.
پس رواياتى كه بعضى از اهل تسنن نقل كرده‌اند مبنى بر اينكه يوسف (علیه السلام) تصميم بر گناه گرفت و يا تا حدى اقدام كرد و ...
با مقام والاى او سازگار نيست و آيه شريفه به بهترين وجه آن را مردود مى‌شمارد. بعلاوه به ما ياد مى‌دهد كه اگر زمينه گناه پيش آمد، بايد سريع و قاطع تصميم گرفت و با ترديد و دودلى اجازه حضور و وسوسه به شيطان نداد، چه اينكه به محض ترديد، شيطان وارد مى‌شود؛ با ورود شيطان، لحظه به لحظه امكان تصميم صحيح كمتر مى‌گردد.


#جواب_پر_معنا...

https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_13, 04:37 PM
جواب پر معنا

جواب حضرت يوسف حاوى نكات مهمى است از جمله:

الف- حكايت از توحيد خالص او دارد و نشان مى‌دهد كه در قلب او جز محبت خدا هيچ چيز ديگرى نبود. او نگفت من از عزيز مى‌ترسم يا از عذاب خدا مى‌ترسم يا اميد ثواب دارم. حتى نگفت «من» به خدا پناه مى‌برم بلكه گفت: «خدا پناهگاه است و بايد به او پناه برد». او جز خدا را نمى‌ديد.

ب- در ادامه فرمود: «او پروردگار من است» همان خدايى كه پناهگاه است، پروردگار من است و من به بتان و خدايان دروغين اعتقاد ندارم.

ج- بعد مى‌فرمايد: «منزلت مرا نيكو داشته است» اين جمله، حكايت از اعتقاد او به توحيد افعالى خداوند است. او تنها خداوند را مؤثر مى‌داند و بقيه را اسبابى مى‌داند كه تأثير آنها فقط به اذن خداست و هيچ كدام مستقل نيستند.
همسر عزيز از او به بهترين وجه پذيرايى كرده و شوهرش به او چنين دستور داده ولى يوسف آنها را واسطه مى‌داند و مى‌فرمايد كه خداوند مرا گرامى داشته و او بود كه شما را وا داشت تا مرا گرامى بداريد واوست كه متولّى امور من است و در شدايد هم بايد فقط به او پناه برد.

د- در پايان نيز خواسته همسر عزيز مصر را ظلم مى‌شمارد و مى‌فرمايد كه ظالمان رستگار نمى‌شوند و بايد به خدا پناه برد تا به يارى و عنايت او از ظلم مصون ماند.


#مصونيت_مخلصين‌...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_13, 04:39 PM
مصونيت مخلَصين‌

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا انْ رَا بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ انَّهُ مِنْ عِبادِنَا الُمخْلَصينَ»
وى قصد يوسف كرد و يوسف هم اگر برهان پروردگار خويش نديده بود، قصد او كرده بود.
چنين شد (برهان را ديد) تا گناه و بدكارى را از او دوركنيم كه وى‌از بندگان خالص شده ما بود.

وقتى همسر عزيز، يوسف را به خلوتگاه برد، همه اسباب و شرايط به نفع او و براى دعوت يوسف و كشيدن او به منجلاب گناه، آماده بود.
 «يوسف در آن روز در عنفوان جوانى و در بحبوحه غرور بوده و معمولًا در اين سنين، غريزه جنسى و شهوت به نهايت درجه جوش و خروش مى‌رسد.
از سوى ديگر جوانى زيباروى بود بطورى كه عقل و دل هر بيننده‌اى را مدهوش مى‌كرد و عادتاً جمال و ملاحت، صاحبش را به سوى هوا و هوس سوق مى‌دهد.
از سوى ديگر در دربار، غرق در ناز و نعمت بود و اين نيز از اسبابى است كه هر كس را به هوسرانى وامى‌دارد.


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_19, 10:52 AM
همسر عزيز جوانى رعنا و داراى جمالى فوق العاده بوده، چون عادتاً حرم سلاطين و وزراى آنان در هر زمان، نخبه زيبارويان آن زمان است و بطور مسلّم وسائل آرايشى در اختيار داشته كه هر بيننده را خيره مى‌ساخته و چنين بانويى عاشق و شيداى چنين جوانى شده است. كسى به يوسف، دل بسته كه (طبيعتاً) صدها خرمن دل در دام زيبايى اوست.
گذشته از اينها سوابق بسيارى از محبت و احترام و پذيرايى نسبت به يوسف دارد و اين سوابق معمولًا كافى است كه وى را در برابر خواهشش خاضع كند.
از سوى ديگر وقتى چنين زيبارويى خودش پيشنهاد كند، بلكه متعرض شود، خويشتندارى دشوارتر است. او مدتهاست متعرض يوسف شده و نهايت درجه قدرت خود را در ربودن دل وى به كار برد، اصرار ورزيده، التماس كرده و با اين همه كشش، صبر كردن از طاقت بشر بيرون است. از سوى ديگراز ناحيه عزيز هم هيچ مانعى متصور نبود؛ زيرا عزيز هيچ گاه از دستورات همسرش سربر نتابيده و برخلاف سليقه و رأى او كارى نكرده و اصلًا يوسف را به او اختصاص داده و او را به تربيتش گماشته و اينك هر دو در يك قصر زيبا بسر مى‌برند كه خود يك انگيزه قوى است كه ساكنانش را بر عيش و شهوت وا دارد.


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_19, 10:54 AM
در اين قصر اطاقهاى تودرتو قرار دارد و داستان تعرض عزيزه در اطاقى اتفاق افتاده كه تا فضاى آزاد درهاى متعددى حايل است كه همه با طرح قبلى، محكم بسته شده و پرده‌ها از هر سو افتاده، حتى كوچكترين روزنه هم به بيرون نمانده و ديگر هيچ احتمال خطرى در ميان نيست. از سوى ديگر دست ردّ به سينه چنين بانويى زدن نيز خالى از اشكال نيست؛ چون او جاى عذر باقى نگذاشته، آنچه وسائل پرده‌پوشى تصور شود به كار برده است. علاوه بر اينها مخالطه يوسف با او براى يك بار نيست بلكه مخالطه امروزش كليد يك زندگى گواراى طولانى است. او مى‌توانست با برقرارى رابطه و معاشقه با عزيزه به بسيارى از آرزوها برسد. علاوه بر همه پرده‌پوشيها، به فرضى كه گوشه‌اى از ماجرا از پرده بيرون مى‌افتاد، براى عزيز تفسير و تأويل آن آسان بود، همچنانكه بعد از فاش شدن مراوده براى همسرش، آن را توجيه كرد و آب هم از آب تكان نخورد. بنابراين هيچ مانعى جلوگير نفس يوسف نبود مگر بينش توحيدى و يا به تعبير ديگر، محبت الهى كه‌ قلب او را پر كرده و جايى خالى براى غير خدا باقى نگذاشته بود.»


#قصد_گناه...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_19, 10:56 AM
قصد گناه

در آيه مورد بحث[آیه ۲۴] مى‌فرمايد:
اگر يوسف هم برهان رب را نمى‌ديد، قصد زليخا مى‌كرد.
از اين فراز آيه استفاده مى‌شود كه يوسف حتى تصميم بر گناه نگرفت و اگر برهان رب را نمى‌ديد، ممكن بود تصميم بگيرد، پس منظور از «سوء» در اين آيه، تصميم برگناه و ميل آن و منظور از «فحشاء» ارتكاب آن عمل زشت است و اين آيه تأييد كننده مطلبى است كه در گذشته گفتيم كه يوسف (ع) به هيچ روى قصد گناه نيز نكرد و هيچ اقدامى براى ارتكاب ننمود كه خود، ردى است بر همه جعلياتى كه به ساحت مقدس اين پيامبر نسبت داده‌اند. علاوه بر اينها خدا، يعقوب (ع) و ديگران در مواضع متعددى بر نزاهت و پاكدامنى او گواهى داده‌اند.


#مخلص_بودن_يعنى_چه؟

https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_19, 10:57 AM
مخلَص بودن یعنی چه؟

گروهى از مردم، اطاعت و بندگى خدا را مى‌نمايند تا به وسيله عبادت، خود را از آتش دوزخ برهانند؛ يعنى ترس آنها را به بندگى وامى‌دارد و گروه دومى هستند كه به طمع رسيدن به بهشت و نعمتهاى آخرت، عبادت مى‌كنند، اما گروه سومى وجود دارند كه عبادتشان نه از ترس است و نه طمع، بلكه از آن جهت است كه خداوند را شايسته بندگى مى‌دانند و خداوند، محبوبشان است و آنها دوستدار اويند و عبادت و بندگى آنها از سر عشق و علاقه و محبت است.
#مخلَص واقعى، فقط #گروه_سوم هستند كه انگيزه آنها در عبادت و بندگى، تنها وصول به محبوب است و هيچ چيز ديگرى دخيل نيست.
آنها قلبشان را جايگاه محبت خدا و آنچه كه خدا دوست بدارد قرار داده و راضى به رضاى خدا و خشمگين به خشم خدا هستند.
همه موجودات عالم را نشانه‌هاى محبوب مى‌بينند و هر چه از جانب او برسد برايشان دوست داشتنى است. اين طايفه، همان متوكلين و تفويض‌كنندگان امر به خدا و راضيان به قضاى او و تسليم شدگان در برابر اوامر اويند. اينها خود را خالص كرده‌اند و تنها خدا را خواسته‌اند؛ از اين رو، خداوند آنها را مخصوص و خالص براى خود گردانيده، آنها را مخلَص ناميده است (يعنى كسى كه خدا او را براى خودش خالص كرده است) و يوسف از زمره آنان بود.


#برهان_رب‌...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_19, 10:59 AM
برهان رب

وقتى بنده‌اى راه خلوص پوييد و به جايى رسيد كه جز خدا، كسى را نديد و فقط خداوند را مؤثر در جهان و مالك جهان يافت خدا نيز او را براى خود خالص مى‌كند و متولّى امور او مى‌گردد و در شدايد و گرفتاريها او را دستگيرى مى‌نمايد.
در اينجا يوسفِ مخلَص در گرفتارى افتاده و خداوند او را يارى كرده و برهان خود را به او نمايانده تا فحشا از او دور گردد.
علّامه طباطبايى در مورد برهان رب مى‌نويسد:
يقيناً آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد، نوعى از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدنى است كه نفس آدمى با ديدن آن، چنان مطيع و تسليم مى‌شود كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت نمى‌كند و از آيه شريفه، ظاهر مى‌شود كه ديدن برهان خدا، شأن همه بندگان مخلَص خداست و خداوند متعال هر سوء و فحشايى را از ايشان بر مى‌گرداند و درنتيجه مرتكب هيچ معصيتى نمى‌شوند.


#يوسف_از_دامان_پاك_خود_به_ زندان_مى‌رود...

https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_22, 12:15 PM
یوسف از دامان پاک خود به زندان می رود

«قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذى‌ لُمْتُنَّنى‌ فيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لِيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرينَ»
[زليخا به زنان اشرافى‌] گفت: اين همان است كه درباره او ملامتم كرديد. من از او كام خواستم ولى او خويشتندارى كرد. اگر آنچه به او فرمان مى‌دهم انجام ندهد، بطور قطع زندانى و خوار مى‌گردد.

وقتى قصه عشق زليخا مشهور شد زنان اشراف به سرزنش او پرداختند كه از بنده خود، 
كام خواسته است.
زليخا براى بستن دهان آنها نقشه ميهمان كردنشان را ريخت و در آن مهمانى وقتى آنها براى كندن پوست ميوه، كارد به دست گرفته بودند، دستور داد يوسف وارد مجلس شود. زنان اشراف وقتى يوسف را ديدند آن چنان محو جمال او شدند كه دست از ترنج نشناختند و به جاى ميوه، دستهاى خود را بريدند و همگى گفتند:
خدا منزّه است! اين شخص بشر نيست، اين فرشته‌اى بزرگوار است.
در اينجا زليخا همه پرده‌ پوشيها را كنار گذاشت و در جمع زنان اشرافى كه يوسف هم مى‌شنيد گفت:
اگر يوسف درخواست مرا اجابت نكند او را زندانى و خوار مى‌كنم.


#زندانى_شدن‌_پاكدامنى_يوسف. ..


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_22, 12:17 PM
زندانی شدن پاکدامنی یوسف

سرانجام براى او مشكل آفريد و وقتى زليخا از تسليم او مأيوس شد، شوهر را وادار كرد براى سرپوش نهادن بر قضيه و احتمالًا تأديب و تسليم نمودن يوسف او را زندانى كند.
ولى يوسف كه مى‌خواست دامان خويش را از گناه پاك نگهدارد، از زندان رفتن استقبال كرد و تنها ماندن در زندان را با تحمل سختى‌هاى آن برماندن در كاخ و آلوده شدن به هواهاى آنان ترجيح داد و فرمود:

«رَبِّ السِّجْنُ احَبُّ الَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنى‌ الَيْهِ»
خدايا، زندان نزد من از آنچه اين زنان مرا بدان مى‌خوانند محبوب‌تر است.


#برنامه‌ريزى_اقتصادى‌...

https://t.me/shahrenuraniquran

nasimnami
2018_06_23, 11:20 AM
سلام خیلی دوست دارم این داستان رو، لطفا بازهم ادامه بدین
ممنونم...

دژدان
2018_06_24, 07:45 AM
برنامه‌ريزى اقتصادى‌

«قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُّمْ فَذَرُوهُ فى‌ سُنْبُلِهِ الّا قَليلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ ثُمَّ يَأْتى‌ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ الّا قَليلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ ثُمَ‌ يَأْتى‌ مِنْ بعد ذلِكَ عامٌ فيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فيهِ يَعْصِرُونَ»
(يوسف (ع)) گفت: هفت سال پياپى كشت كنيد و هر چه درو كرديد، جز اندكى براى خوراكتان، درخوشه بگذاريد آن گاه پس از اين سالها هفت سال سخت بيايد كه آنچه براى آنها تهيه ديده‌ايد، مى‌خورند جز اندكى كه (براى تخم و كشت) حفظ مى‌كنيد و بعد از اين سالها سالى بيايد كه در آن، باران، نصيب مردم شود و در آن سال، مر، م عصاره (ميوه و دانه‌هاى روغنى را) بگيرند.

برخى رؤياها ناظر به امورى از شؤون زندگى است كه انسان نسبت به آن اهتمام دارد و معمولًا پادشاهان نسبت به شؤون مملكت و امور رعيت اهتمام مى‌ورزند. از اين رو رؤيايى كه يك پادشاه ببيند، گاه در مصالح مردمش دخالت دارد.» در رؤياى پادشاه مصر گويا او وظيفه خود را در قبال خشمى كه زمين در پيش دارد، در خواب ديده است و يوسف (ع) با علم خدادادش، برنامه‌ريزى اقتصادى دقيقى را از اين خواب استفاده كرد و به اطلاع او رساند. آرى يك حكومت، وظيفه دارد كه آمادگى مقابله با شرايط سخت و بحرانى را داشته باشد. حضرت يوسف برنامه زير را از خواب پادشاه استفاده كرد و به اطلاع او رساند.
هفت گاو چاق، نشانه هفت سال پرباران و خوب است كه بايد در آن سالها كشت و زرع فراوان صورت گيرد و هفت گاو لاغر علامت هفت سال قحطى است كه در پى آن مى‌آيد و اينكه هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را مى‌خورند نشان از اين است كه آنچه محصول سالهاى فراوانى است و ذخيره شده، در سالهاى قحطى مصرف مى‌شود جز اندكى كه براى بذر نگهدارى مى‌گردد؛ و اينكه هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشك در خواب ديده تعبيرش اين است كه بايد محصول را در همان خوشه‌هاى خشك شده نگهدارى كنند تا از آفت در امان باشد و چون عدد گاوهاى چاق و لاغر هفت تا بود بعد از هفت سال قحطى، سال هشتم ديگر قحطى نيست و در آن سال باران و روييدنى به‌ اندازه كافى و جود دارد.


#ملاكهاى_انتخاب_مسؤولان‌...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_24, 07:48 AM
ملاكهاى انتخاب مسؤولان‌

«قالَ اجْعَلْنى‌ عَلى‌ خَزائِنِ الْارْضِ انّى‌ حَفيظٌ عَليمٌ»
يوسف گفت: مرا به سرپرستى خزانه‌هاى سرزمين مصر بگمار؛ كه من نگهدارنده‌اى دانا هستم.

يوسف عليه السلام، با تعبير كردن خواب پادشاه و بيان برنامه دقيق اقتصادى براى سالهاى قحطى آينده، مقام علمى خود را نشان داد و با درخواست تحقيق از زنان دربارى، عفّت و پاكدامنى خويش را ثابت كرد. با معلوم شدن بى‌گناهى يوسف و علم و كاردانى او، پادشاه او را از مقربان خود قرار داد و با فرمان
«انَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ امينٌ»
در حقيقت، فرمان وزارت و صدارت عظماى او را صادر كرد.
حضرت يوسف با توجه به اهميت مسائل اقتصادى در سالهاى آينده، از پادشاه مصر درخواست كرد كه وزارت خزانه‌دارى را به او محول كند و با قبول پادشاه، وزارت خزانه‌دارى به او واگذار شد.
پذيرفتن مسؤوليت‌ مقام طلبى، برترى‌جويى و تلاش براى رسيدن به پست و مقام در دنياى فانى، مناسب شأن مؤمن نيست.
دنياطلبى، با ايمان سازگار نيست.
قرآن كريم مى‌فرمايد:
«آن خانه آخرت را براى كسانى قرار داده‌ايم كه در زمين جاه‌طلبى نكنند و فساد برنينگيزند.»
امّا پذيرفتن مسؤوليت و به عهده گرفتن آن براى خدمت به خلق خدا، خود عبادت، بلكه از بالاترين عبادتهاست و نه تنها اعلام آمادگى كردن و پذيرفتن مسؤوليت براى اين هدف، بد نيست، بلكه خوب و در بعضى جاها واجب و لازم است.
حضرت يوسف، پيامبر و بنده مخلَص خداست و چون آينده خطرناك مصر را مى‌بيند و وجود فردى كاردان، در اين پست براى عبور دادن مصر از دوره بحران برايش محرز مى‌شود از طرف ديگر خود را شايسته‌ترين فرد، براى پذيرفتن اين مسؤوليت و يا حداقل از شايسته‌ترينها مى‌داند، احساس وظيفه مى‌كند كه خود را معرفى نمايد. براى پذيرفتن آن مسؤوليت، اعلام آمادگى مى‌كند و بدين صورت به ما درس مسؤوليت‌ پذيرى مى‌دهد.


#تعهد_و_تخصص‌...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_24, 07:50 AM
تعهّد و تخصص‌

ملاك پذيرفتن مسؤوليت را مى‌توان در دو جمله خلاصه كرد:
يكى داشتن تعهد و پاى‌بندى به دين، انجام وظيفه و حفظ امانت- البته تعهدى به تناسب آن مسؤوليت- ديگرى تخصص و كاردانى در زمينه آن مسؤوليت.
اگر دو ملاك اصلى تعهد و تخصص در واگذارى مسؤوليتها رعايت گردد، بهترين نتيجه حاصل خواهد شد. حضرت يوسف (علیه السلام) هنگام اعلام آمادگى به اين دو شرط اساسى اشاره كرده، مى‌فرمايد من هم امانت نگهدار، امين و متعهد و هم عالم، كاردان و متخصص هستم
«انّى‌ حَفيظٌ عَليمٌ»
هر دو شرط لازم براى تصدى مسؤوليت را دارا هستم.
از اينكه حضرت يوسف (علیه السلام) در مقام معرفى خود، اول به تعهد و امين بودنش اشاره مى‌كند «انّى‌ حَفيظٌ» و بعد به علم و تخصصش، معلوم مى‌شود كه تعهد برتخصص مقدم است و چنانچه در تعيين مسؤوليتها بين دو فرد، مردد شويم كه يكى متعهدتر بود و ديگرى كاردانتر، بايد اولى را انتخاب كرد.



#خود_ستایی_ممنوع...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_28, 08:52 AM
خودستايى ممنوع‌

خودستايى در زمره اخلاق ناپسند است و اغلب از عجب و خودبينى سرچشمه مى‌گيرد، ولى بايد توجه داشت كه از خود تعريف كردن و تواناييها و كمالات خود را برشمردن، هميشه ناپسند نيست، بلكه در بعضى جاها لازم است كه انسان خود را معرفى كند.
براى مثال در جايى كه احساس مسؤوليت كرده و خود را نامزد پستى نموده است و صلاحيتهاى خود را بيان مى‌كند يا جايى كه مظلوم واقع شده و حقش ضايع گرديده است و تا زمانى كه خود را معرفى نكند، حق وى معلوم نمى‌گردد.
تعريفهايى كه امام على عليه‌السلام و ائمه از خود مى‌كردند، از اين جهت بود.
آنها خود را سزاوار و شايسته مقام امامت و رهبرى مى‌دانستند؛ امّا جامعه آنها را نمى‌شناخت، بدين جهت به آنها رونمى‌آورد. از اين رو، آنها خود را معرفى مى‌كردند تا طالبان هدايت، راه يابند و از چشمه فياض آنان سيراب شوند؛ گرچه بعضى كوردلان، اين تعريفها را حمل بر خودستايى و خودبينى مى‌كردند.
از امام صادق (ع) پرسيدند:
آيا جايز است كه آدمى از خود تعريف كند؟
امام (ع) فرمود: در صورتى كه ناگزير شد جايز است,
مگر نشنيده‌اى سخن يوسف (ع) را كه به پادشاه گفت: «مرا بر خزانه‌هاى مصر بگمار كه حافظ و عالم هستم». و همچنين سخن بنده صالح خدا، حضرت هود (ع) را كه گفت: من براى شما نصيحت كننده و امينم.


#نتيجه_بخشى_قطعى_تقوا_و_صبر.. . 


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_28, 08:55 AM
نتيجه بخشى قطعى تقوا و صبر

«قالُوا ءَانَّكَ لَانْتَ يُوسُفُ قالَ انَا يُوسُفُ وَ هذا اخى‌ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا انَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَانَّ اللَّهَ لايُضيعُ اجْرَ الُمحْسِنينَ»
برادران يوسف گفتند: آيا تو همان يوسفى؟ گفت: من يوسفم و اين برادرم مى‌باشد. خدا به ما منت‌ نهاد، چه‌ اينكه هركس تقوا پيشه‌كند و صبرورزد، خداوند پاداش نيكوكاران‌ را ضايع‌ نمى‌كند.

برادران براى بار سوم به حضور يوسف (ع) بار يافتند و گرفتارى و سختى زندگى خود را توضيح داده، از عزيز تقاضاى كمك كردند.
يوسف پرسيد:
آيا مى‌دانيد كه شما به گونه‌اى جاهلانه با يوسف و برادرش چه كرديد؟
اين سؤال آنها را به فكر انداخت كه عزيز چگونه از يوسف خبر دارد؟
نكند او يوسف باشد؟
پس با تعجب پرسيدند؟
آيا تو همان يوسفى؟
حضرت يوسف خود را معرفى كرد و راز نجات و پيشرفت خود رابيان نمود. او گفت كه سنت خداوند بر اين است كه اگر كسى در گرفتاريها و امتحانات دوران زندگى تقوا بورزد و در راه بندگى، استقامت نمايد و صبورى كند، منّت، رحمت و گشايش خداوندى نصيب او مى‌شود. اين قانون عمومى خلقت و اراده تغييرناپذير 
خداوند مى‌باشد كه در جاى ديگر به اين تعبير بيان شده است:
«وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»
هر كس (در گرفتاريها) تقوا بورزد خداوند براى او راه نجات و خروج قرار مى‌دهد.

اين سخن يوسف تأييدى بر گفتار پدر بود كه هنگام فرستادن آنها فرمود كه از رَوْح و رحمت الهى مأيوس نباشيد كه يأس از رحمت الهى، مخصوص كافران است.
امروز نيز براى ما همين سنت الهى راه گشاست. ملتى كه تقوا و صبر پيشه كند، خدا رهائيش مى‌بخشد.


#صبر_و_تقوا...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_28, 08:59 AM
صبر و تقوا

در اينكه منظور از تقوا و صبر در اين آيه شريفه چيست؟ نظرات مختلفى داده شده است؛
ولى با توجه به داستان حضرت يوسف (علیه السلام) به نظر مى‌آيد كه منظور از تقوا اين است كه در تمام مراحل زندگى، خدا را مد نظر داشته باشد و از خشم و غضب او بترسد و آنچه دستور داده، انجام دهد و از آنچه نهى كرده اجتناب نمايد و خلاصه خود را به صفات بندگى بيارايد.
منظور از صبر اين است كه در سختيهاى بندگى، استقامت ورزيده، صبر نمايد و مشكلات اين راه، او را به زانو در نياورد و از راه باز ندارد. يوسف خود، نمونه اين تقوا و صبر است ... رنج چاه و زحمت اسارت را مى‌پذيرد، در حرمسراى عزيز، پاكدامنى را پيشه مى‌كند و در مقابل خواهش نفس تسليم نمى‌شود، رنج زندان او را شكست نمى‌دهد و در تمام اين مراحل، بر صراط بندگى، استوار مى‌ماند.
از اينكه در آخر آيه فرمود:
«خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نمى‌كند» و در اول آيه نيز صحبت از تقوا و صبر بود، چنين برداشت مى‌شود كه متقيان صابر، همان نيكوكاران و احسان كنندگان هستند.


#يادآورى_منت_خدا... 

https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_30, 09:51 AM
يادآورى منّت خدا

حضرت يوسف (علیه السلام) وقتى خود را به برادران شناساند، همانند بندگان طغيانگر خدا به تعريف از خود نپرداخت؛
شوكت و دولت را به خود نسبت نداد و آن را نتيجه و حاصل كاردانى و علم و درايت خود ندانست، بلكه فرمود:
خداوند بر من منت نهاد كه مرا از چاه، نجات داد و به من صبر و تقوا ارزانى داشت تا از بحرانهاى هلاكت‌ بار و ضلالت‌ آور، پاك و سالم بيرون آيم و مرا به اين مقام و موقعيت رساند و برادرم را به نزدم آورد.
سپس حضرت يوسف (علیه السلام) به هدايت و دعوت آنان پرداخت كه راه رسيدن به سعادت، چنگ زدن به ريسمان الهى، تقوا ورزيدن و صبر كردن است.


#عفو_و_گذشت_يوسف...


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_30, 09:53 AM
عفو و گذشت یوسف علیه السلام

«قالَ لاتَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُاللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ ارْحَمُ الرَّاحِمينَ»
(يوسف) گفت: امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست (و من عفو كردم). خداوند شما را مى‌آمرزد كه او مهرباترين مهربانان است.

وقتى كه برادران، يوسف (علیه السلام) را شناختند، به ظلم و گناه خود اعتراف كردند. و از شرم، سر به زير انداختند و با ترس و دلهره تقاضاى عفو و گذشت كردند.
حضرت يوسف (علیه السلام) فرمود: هيچ توبيخ و ملامتى بر شما نيست. شما از روى جهل مرتكب اين اعمال شديد و من شما را بخشيدم. بعد بزرگوارى را در حق آنها تمام كرد و فرمود كه نه تنها من بخشيدم بلكه خداوند نيز شما را مى‌بخشد؛ چون او ارحم الراحمين است.
اين كلام آخر يوسف، نشان دهنده نهايت بزرگوارى اوست، چه اينكه نه تنها از حق خود گذشت، حتى راضى نشد با آن مقام و موقعيت و رياست و قدرت، كوچكترين توبيخ و سرزنشى در حق آنان روا دارد، بلكه از نظر حق خدا نيز به آنان اطمينان داد كه خداوند مى‌بخشد و حتى براى اثبات آن استدلال كرد كه خداوند ارحم‌الراحمين است.
بعضى از مفسران احتمال داده‌اند كه جمله «خداوند شما را مى‌بخشد» دعا باشد نه‌ 
خبر؛ در اين صورت باز هم اين جمله دلالت بر نهايت عفو و گذشت و بزرگوارى يوسف (علیه السلام) دارد؛ زيرا علاوه بر اينكه خود با وجود قدرت و شوكت، آنها را مى‌بخشد، دست به دعا برمى‌دارد و از خداوند نيز مى‌خواهد كه آنها را ببخشد.


#شكرانه_پيروزى‌... 


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_30, 09:54 AM
شكرانه پيروزى‌

يوسف از برادران خود ستمى بزرگ ديده بود، و الآن قدرت انتقام داشت. او عزيز مصر بود و برادران در پيشگاه او ذليل بودند، اما يوسف (علیه السلام) كه به ادب الهى تربيت شده بود، عفو وگذشت را شكرانه پيروزى قرار مى‌دهد و به ديگران درس گذشت و بزرگوارى مى‌آموزد.
نهايت بزرگوارى‌ حضرت يوسف (علیه السلام) برادران خود را بخشيد و اكرام كرد و سعى نمود كه خاطره اين گناه را از صفحه ذهن آنان بزدايد تا شرمگين نباشند. نقل شده است كه برادران يوسف به او پيام دادند كه تو هر صبح و شام ما را بر كنار سفره خود مى‌نشانى و ما از روى تو خجالت مى‌كشيم، چرا كه آن همه جسارت كرديم. يوسف (علیه السلام) براى اينكه كمترين احساس شرمندگى نكنند، بلكه وجود خود را بر سر سفره او خدمتى به او احساس كنند، جواب داد:
مردم تاكنون به چشم يك غلام زرخريد به من نگاه مى‌كردند و به يكديگر مى‌گفتند: «منزه است خدايى كه غلامى را كه به بيست درهم فروخته شده به اين مقام رسانده است».
امّا الان كه شما آمده‌ايد و پرونده زندگى من براى اين مردم گشوده شده است، مى‌فهمند كه من غلام نبوده‌ام و از خاندان نبوت و از فرزندان ابراهيم خليل (ع) هستم و اين مايه افتخار و مباهات من است.


#پایان_سوره
#در_ادامه_معارفی_از_سوره_رعد


https://t.me/shahrenuraniquran

دژدان
2018_06_30, 09:56 AM
پرسش‌ ها

1- غرض سوره يوسف (ع) چيست؟

2- چرا يعقوب، يوسف را از تعريف خواب براى برادران خود نهى كرد؟

3- امام باقر (ع) صبر جميل را چگونه معنا مى‌كند؟

4- دو نكته كه از جواب يوسف (ع) در ردّ در خواست زليخا استفاده مى‌شود، بنويسيد.

5- مخلَصين چه كسانى هستند؟

6- چند نكته مهم اقتصادى در تعبيرحضرت يوسف (ع) از خواب عزيز مصر را بنويسيد.

7- از پيشنهاد يوسف (ع) براى خزانه دارى مصر چه درسى مى‌گيريم؟

8- چرا يأس از رحمت الهى از بزرگترين گناهان كبيره است؟

9- با توجه به آيه 90 سوره يوسف (ع) منظور از صبر و تقوا چيست؟

10- عفو و گذشت يوسف (ع) نسبت به برادرانش چگونه بود؟


https://t.me/shahrenuraniquran