PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چهره درخشان حضرت بقية الله الاعظم عليه السلام



گل مريم
2013_06_08, 06:00 PM
besmellah5
چهره هاى درخشان چهارده معصوم عليهم السلام
مؤلف : سيد عبدالله حسينى دشتى




او مى آيد!

از وراى قرون ، چون كوهى استوار از صبر، از اسبى راهوار از عزم مى آيد.
در دستان آسمانيش ، براى سركوبى نامردمان شمشير مى خروشد، و براى هدايت مردمان ، قرآن مى درخشد.
مى آيد؛
چون شهابى درخشان در تيره ترين شب بشريت مى آيد؛
چون قامت بلند راستى در جنگل هراس انگيز ناراستى ها.

عمامه محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم بر سر، پيراهن محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم در بر، پاى افزار محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم در پا، قرآن محمد صلّى الله عليه و آله و سلم در سينه و شمشير اميرالمؤمنين على عليه السلام در كف ؛ با مهر زهرا و صبر حسن و شجاعت حسين و عبادت سجاد و علم باقر و صدق صادق و بردبارى كاظم و رضاى رضا و جود جواد و هدايت هادى و هيبت عسكرى مى آيد.

سراپا نما نبوت و ولايت است ، تمام پيامبران را در خويش دارد؛ چون آدم آدميتى نو را بنياد مى دهد، چون نوح با كوله بار صدها سال درد و ستم كشى بر پشت ، خدا را بر كافران مى خواند، چون ابراهيم نداى توحيد درمى دهد و بت ها را سرنگون مى كند، چون موسى بر فرعونيان ستمگر مى شورد، چون عيسى انسانيت مرده را زنده مى سازد و چونان محمّد صلّى الله عليه و آله و سلم صلاى فلاح عالميان برمى دارد.

آيينه پرستش حق ازلى است آنگاه كه به نماز مى ايستد، و طنين وحى پيامبران در گفتار او چون به موعظه مى نشيند؛ فريادش قرون را درمى نوردد و شمشير خشمش فرعونيان را براى ابد در هرم نابودى دفن مى كند.

قيامش كه هم سنگ قيامت است ، قيامت دنيا را برمى انگيزد، و ظهورش كه مظهر ديانت است دين را بر جهان حكمفرما مى سازد؛ دستانش كه شاخه هاى پربار درخت امامت است زمين را به آسمان پيوند مى زند و گفتارش كه قرين وحى خداست فرشتگان را به همسايگى انسان مى خواند.

چون برمى خيزد ضلالت به خاك مى افتد، و چون سر برمى دارد هدايت قيام مى كند؛ قيامش مصلح تباهى هاست و نامش مرگ نامردى ها؛ آغازش ‍ پايان جباران است و دوامش استمرار صلاح درستكاران ، غيبتش شب يلداى مشتاقان ستمديده اوست و ظهورش صبح راستين محبان به جان رسيده او.

سيطره حكومت الله را بر جهان تثبيت مى كند و ژرفاى معناى ناشناخته خلافت انسان را بر جهانيان آشكار مى سازد؛ وجودش آيت بزرگ خداست و غيبتش تفسير غيب و ظهورش مبشر معاد و قيامتش تفسير و تعهد و جهاد، و كلامش تاءويل قرآن ، و نگاهش تموج درياى مهر پيامبران بر گمشدگان .

و سرانجام اوست كه كاروان دين را به سرمنزل مقصود مى رساند و بر رسالت پيامبران و زحمات آنان وصول و حصول مى بخشد.




allahomma7allahomma4allahomma3allahomma1allahomma2

گل مريم
2013_06_08, 06:10 PM
خلاصه اى از زندگانى حضرت حجت عليه السلام

دوازدهمين پيشواى معصوم ، حضرت حجة بن الحسن المهدى عليهماالسلام ، در شب جمعه نيمه شعبان سال 255 قمرى در شهر سامرا ديده به جهان گشود.( ارشاد شيخ مفيد، ص 346؛ روضة الواعظين ، ص 292؛ اصول كافى ، ج 1، ص 514؛ الغيبة ، ص ‍ 141؛ اعلام الورى ، ص 418؛ الفصول المهمة ، ص 310.)
او همنام پيامبر اسلام (م ح م د) و هم كنيه آن حضرت (ابوالقاسم ) است ؛( ارشاد، ص 346؛ اعلام الورى ، ص 417؛ كشف الغمة ، ص 227؛ الفصول المهمة ، ص 310.) از جمله القاب آن حضرت : حجت ، قائم ، خلف صالح ، صاحب الزمان ، بقية الله (اثبات الوصية ، ص 248.) و مشهورترين لقب "مهدى " مى باشد.(الصول المهمة ، ص 310.)
پدر بزرگوارش ، پيشواى يازدهم حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام و مادرش ، بانوى گرامى نرجس است (ارشاد، ص 346؛ كمال الدين ، ص 432؛ اعلام الورى ، ص 418؛ اثبات الوصية ، ص 248؛ روضة الواعظين ، ص 283؛ الغيبة ، ص 143؛ دلائل الامامة ، ص 268؛ الفصول المهمة ، ص 310.) كه به نام هاى ريحانه ، سوسن و صيقل نيز از ياد شده است .(كمال الدين ، ص 432؛ روضة الواعظين ، ص 292.)
نرجس خاتون از چنان فضيلت و معنويتى برخوردار بود كه حكيمه خواهر امام هادى عليه السلام ، كه خود از بانوان عاليقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خويش و خود را خدمتگزار او مى ناميد.( روضة الواعظين ، ص 283؛ كمال الدين ، ص 427؛ بحارالانوار، ج 51، ص 12.)
حضرت دو دوره غيبت داشت : يكى كوتاه مدت (غيبت صغرى ) و ديگرى دراز مدت (غيبت كبرى ).
غيبت صغرى از هنگام تولد تا پايان دوران نيابت خاصه ادامه داشت و غيبت كبرى ، تا پايان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قيام آن حضرت طول خواهد كشيد.( ارشاد، ص 346.)

تاكنون كه سال 1424 قمرى است حدود يكهزار و يكصد و هفتاد سال از عمر شريفش مى گذرد و تا هر وقت كه خداى متعال بخواهد ادامه خواهد داشت و روزى به فرمان خدا ظهور مى يابد. *


matn23matn23matn23
* این تاپیک در سال 1392 هجری شمسی مصادف با سال 1334 قمری نوشته شده است.
یعنی یک هزار و یکصد و هشتاد سال از عمر شریف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می گذرد..)

matn23matn23matn23

گل مريم
2013_06_08, 06:15 PM
ولادت حضرت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف

دوازدهمين پيشواى آسمانى اسلام ، اعلى حضرت حجة بن الحسن المهدى صلوات الله عليه و على آبائه ، در سپيده دم جمعه نيمه شعبان سال 255 قمرى مطابق با سال 868 ميلادى در شهر سامرا در خانه امام حسن عسكرى عليه السلام چشم به جهان گشود.(اصول كافى ، ج 1، ص 514؛ ارشاد مفيد، ص 346؛ در برخى مآخذ، تاريخ ولادت حضرت سال 256 هجرى ضبط شده است (كمال الدين ، ص 432؛ الغيبة ، ص 139 و 147) و در برخى ديگر سال 258 ذكر شده است (كشف الغمة ، ج 3، ص 227؛ تاريخ الائمة ، ابن ابى الثليج بغدادى ، ص 15) و ابن جرير طبرى آن را در سال 257 مى داند (دلائل الامامة ، ص 271 و 272).)
پدر گرامى او پيشواى يازدهم حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام است و مادرش بانوى بزرگوار نرجس ، كه سوسن و صيقل نيز ناميده شده و دختر يوشعا پسر قيصر روم و از نسل شمعون يكى از حواريين مسيح است .
حضرت نرجس چنان بافضيلت بود كه حكيمه خواهر امام هادى عليه السلام ، كه خود از بزرگان بانوان خاندان امامت است او را سرور خود و سرور خانواده خود خطاب مى كرد( بحارالانوار، ج 51، ص 2.) و خود را خدمتگزار او مى دانست .( بحارالانوار، ج 51، ص 2.)

هنگامى كه حضرت نرجس در روم بود خواب هاى شگفت انگيزى ديد،

يك بار در خواب پيامبر گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله و سلم و عيساى مسيح عليه السلام را ديد كه او را به عقد امام حسن عسكرى عليه السلام درآورد و در خواب ديگرى شگفتى هاى ديگرى ديد و به دعوت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مسلمان شد، اما اسلام خود را از خانواده و اطرافيان خويش پنهان مى داشت ، تا آن كه ميان مسلمانان و روميان جنگ درگرفت و قيصر خود به همراه لشكر روانه جبهه هاى جنگ شد. حضرت نرجس در خواب فرمان يافت كه به طور ناشناس همراه كنيزان و خدمتكاران به دنبال سپاهى كه به مرز مى روند برود، او نيز چنين كرد و در مرز برخى از جلوداران سپاه مسلمانان آنان را اسير ساختند و بى آنكه از هويتش چيزى بدانند او را به همراه ساير اسيران به بغداد بردند. اين واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادى عليه السلام روى داد.( در مقدمه كتاب مهدى موعود، ص 152 آمده است : امام هادى عليه السلام طبق روايت مسعودى در مروج الذهب ، در سال 235 قمرى از طرف متوكل عباسى از مدينه به سامرّا آورده شده اند، ولادت حضرت امام عسكرى عليه السلام نيز در سال 232 قمرى در مدينه طيبه اتفاق افتاده است ، از همان زمانها چنانكه در تواريخ اسلامى و خارجى مى نويسند جنگ هايى ميان سپاه اسلام و روم شرقى يا بيزانس كه تركيه فعلى باشد و روم غربى ايتاليا و متصرفات آن به وقوع پيوسته است . از جمله به طورى كه در كامل ابن اثير و ديگر منابع نوشته اند و در سالهاى 240، 244، 245، 247، 248، 249، 253 قمرى جنگ هايى ميان قواى اسلام و روم شرقى درگرفته و در خلال آنها اسيران طرفين مبادله شده است ، از جمله به طورى كه در تاريخ العرب و الروم تاءليف نازيليف و ترجمه دكتر محمّد عبدالهادى شعيره مى نويسد: در سال 247 قمرى جنگ هايى بين مسلمين و روميان درگرفت و غنائم بسيارى به چنگ مسلمانان افتاد، و هم در سال 248 قمرى بدكاجور سردار مسلمانان با روميان جنگيد و طى آن بسيارى از اشراف روم اسير شدند (تاريخ العرب و الروم ، ص 225) ابن اثير نيز طى حوادث سال 249 قمرى مى نويسد: جنگى ميان مسلمين به سركردگى عمر بن عبدالله اقطع و جعفر بن على صائغة با قواى روم كه شخص قيصر نيز در آن جنگ شركت داشت روى داد.
اگر مادر بزرگوار امام زمان عليه السلام در سال 248 خود را در ميان اشراف روم انداخته و اسير شده مصادف با سيزدهمين سال توقف حضرت امام هادى عليه السلام در سامرا و شانزده سالگى حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام بوده است .)



matn5matn5

گل مريم
2013_06_10, 09:53 PM
امام هادى عليه السلام نامه اى را به زبان رومى نوشت و به كارگزارش داد تا به نرجس برساند.

كارگزار، نامه را در بغداد به نرجس رساند و او را از برده فروش خريدارى كرد و به سامرا نزد امام هادى عليه السلام برد، امام عليه السلام آنچه حضرت نرجس در خواب هاى خود ديده بود به او بازگفت و بشارت داد كه او همسر امام يازدهم و مادر فرزندى است كه بر سراسر جهان چيره مى شود، و زمين را از عدل و داد پر مى سازد.

آنگاه امام هادى حضرت نرجس را به خواهر خود حكيمه خاتون كه از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود سپرد تا آداب اسلامى و احكام را به او بياموزد، و مدتى بعد حضرت نرجس به همسرى امام عسكرى درآمد.( بحارالانوار، ج 51، ص 6 - 11؛ غيبت شيخ طوسى ، ص 124 - 128؛ كمال الدين ، ج 2، ص 90 - 96.)

حكيمه هرگاه خدمت امام عسكرى عليه السلام مى رسيد دعا مى كرد خداوند به آنان فرزندى عطا فرمايد؛ او خود مى گويد:

يك روز كه مثل هميشه به ديدار امام عسكرى عليه السلام رفته بودم همان دعا را تكرار كردم .

آن گرامى فرمود: فرزندى كه دعا مى كنى خدا به من عطا فرمايد؛ امشب به دنيا مى آيد.(بحارالانوار، ج 51، ص 25.)

حضرت نرجس پيش آمد تا كفش مرا درآورد و گفت : بانوى من كفشت را به من بده .

گفتم : تو سرور و بانوى منى ، به خدا سوگند نمى گذارم كفش مرا درآورى و نمى گذارم به من خدمت كنى ، من بر روى چشم خويش تو را خدمت مى كنم .

امام عسكرى عليه السلام سخن مرا شنيد و فرمود: عمه ، خدا به تو پاداش ‍ نيكو دهد.

تا غروب نزد ايشان بودم و كنيز را صدا زدم و گفتم : لباس مرا بياور تا بروم .

امام عليه السلام فرمود: عمه ! امشب نزد ما بمان ، زيرا امشب نوزادى كه نزد خداى متعال گرامى است كه دنيا مى آيد، همو كه خدا به وسيله او زمين را پس از مردن زنده مى گرداند.

عرض كردم : سرور من از چه كسى متولد مى شود؟ من در نرجس اثرى از باردارى نمى بينم !

فرمود: از نرجس ، نه از غير او.




artifice_051starstarstarstarartifice_052

گل مريم
2013_06_10, 09:56 PM
من برخاستم و نزد نرجس رفتم اما هر چه جستجو كردم ، هيچ اثرى از حاملگى در او نبود، به سوى امام بازگشتم و او را از كار خود آگاه ساختم ، امام تبسم كرد و فرمود:

سپيده دم بر تو آشكار مى شود كه او فرزندى دارد، زيرا او نيز همچون مادر موسى كليم الله است كه حمل او آشكار نبود و كسى تا هنگام ولادت نمى دانست ، زيرا فرعون در جستجوى موسى (براى آنكه چنان كودكى به وجود نيايد) مانند حضرت موسى عليه السلام است (طومار حكومت فرعونيان را درهم خواهد پيچيد) و در جستجوى اويند.

حكيمه مى گويد: من تا سپيده دم مراقب نرجس بودم و او با آرامش نزد من خوابيده بود و هيچ حركتى هم نمى كرد تا آنكه در پايان شب و هنگام طلوع فجر هراسان از جاى جست ، من او را در آغوش گرفتم و نام خدا را بر او خواندم .

امام عليه السلام از اتاق ديگر مرا صدا زد: "سوره انّا انزلناه را بر او بخوان !" من خواندم و از حضرت نرجس حالش را جويا شدم ،

گفت : آنچه مولاى من به تو خبر داد آشكار شده است .

من ، همچنان كه امام عليه السلام فرمان داده بود، به خواند انّا انزلناه ادامه دادم ، در اين هنگام جنين از درون شكم با من همصدا شد و همچنان كه من انّا انزلناه مى خواندم او نيز مى خواند و بر من سلام كرد.
سخت هراسان شدم ، امام عليه السلام صدا زد:

از امر خداى متعال تعجب نكن ، خداى متعال ما ائمه را در خردسالى به حكمت گويا مى سازد و در بزرگى حجت در زمين قرار مى دهد.

هنوز سخن امام عليه السلام به پايان نرسيده بود كه حضرت نرجس از نزد من ناپديد شد، چنان كه گويى پرده اى ميان من و او آويخته اند كه او را نمى ديدم ؛ فرياد كشيدم و به سوى امام عليه السلام دويدم ، امام عليه السلام فرمود: عمه بازگرد، او را در جاى خويش خواهى يافت .

بازگشتم ، و طولى نكشيد كه حجاب ميان من و او برطرف شد و حضرت نرجس را ديدم ، چنان در نور غرق بود كه چشمم را از ديدنش مى پوشاند و پسرى را كه متولد شده بود، ديدم كه در سجده است و به زانو افتاده و انگشتان سبّابه را بلند كرده مى گويد:

اءشهد اءن لا اله الا الله وحده لا شريك له و اءنّ جدّى محمّدا رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلم و اءنّ اءبى اءميرالمؤ منين

و آنگاه بر امامت يكايك امامان تا خودش گواهى داد و گفت : بار خدايا! ميعاد مرا عملى ساز و كارم را به سرانجام برسان و گامم را استوار بدار و زمين را به وسيله من از عدل و داد پر كن .(بحارالانوار، ج 51، ص 12 - 14؛ كمال الدين ، ج 2، ص 100 - 102.)




artifice_051starstarstarstarartifice_052

گل مريم
2013_06_10, 09:57 PM
پنهان بودن ميلاد

تاريخ دوران بنى اميه و بنى عباس ، به ويژه از زمان امام ششم حضرت امام جعفرصادق عليه السلام ، گواه است كه خلفا به امامان معصوم عليهم السلام بسيار حساس شده بودند زيرا آن گراميان بسيار مورد توجه جامعه بودند، و هر چه زمان پيش مى رفت نفوذ آنان بيشتر و علاقه مردم به آن بزرگواران افزونتر مى شد، تا آنجا كه خلفاى عباسى حكومت خود را در معرض خود مى ديدند، به ويژه كه مشهور بود مهدى موعود عليه السلام از نسل پيامبر و از دودمان امامان معصوم و حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به وجود خواهد آمد و دنيا را از عدل و داد پر مى كند.

از اين رو امام عسكرى عليه السلام سخت مورد مراقبت بود و همانند پدر و جد و جد پدر خويش ‍ در سامرا مركز حكومت عباسى زير نظر قرار داشت ، و از سوى عباسيان كوشش مى شد تا از به وجود آمدن و پرورش كودك موعود جلوگيرى شود، ولى مشيت الهى بر حتميت اين تولد قرار گرفته بود و تلاش آنان عقيم ماند و خداى متعال ولادت او را همانند موسى مخفى قرار داد؛ اما در عين حال اصحاب خاص امام عسكرى عليه السلام بارها امام موعود را در زمان حيات پدرش ديدند، و به هنگام درگذشت حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نيز امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ظاهر شد و بر جنازه پدر نماز گزارد و مردم او را مشاهده كردند و پس از آن غايب گرديد.

از هنگام تولد امام قائم عليه السلام تا شهادت پدرش حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام بسيارى از بستگان و ياران ويژه يازدهم موفق به ديدار او شدند، يا از وجود او در خانه امام آگاه گشتند؛

اصولا روش امام عسكرى عليه السلام چنين بود كه در عين پنهان داشتن فرزند ارجمند خويش ، در فرصت هاى مناسب ياران مورد اطمينان را از وجود ايشان آگاه مى فرمود، تا آنان به شيعيان برسانند و پس از او در گمراهى نمانند؛ ذيلا به ذكر چند مورد مى پردازيم :

گل مريم
2013_06_10, 09:59 PM
1 - احمد بن اسحاق

وى كه از بزرگان شيعه و پيروان ويژه امام عسكرى عليه السلام است مى گويد:

خدمت امام عسكرى عليه السلام شرفياب شدم و مى خواستم در مورد جانشين پس از او بپرسم ، اما آن گرامى بدون آنكه سؤ ال كنم فرمود: اى احمد! همانا خداى متعال از آن هنگام كه آدم را آفريد، زمين را از حجت خدا خالى نگذاشته و نيز تا قيامت خالى نخواهد گذاشت ، به خاطر حجت خدا بلا از اهل زمين رفع مى شود و باران مى بارد و بركات زمين خارج مى گردد.

عرض كردم : اى پسر رسول خدا! امام و جانشين پس از شما كيست ؟

آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و برگشت ، در حالى كه پسرى سه ساله ، كه رويى همانند ماه تمام داشت ، بر دوش خويش حمل مى كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق ! اگر نزد خداى متعال و حجت هاى او گرامى نبودى اين پسرم را به تو نشان نمى دادم ، همانا او همنام رسول خدا و هم كنيه اوست ، او كسى است كه زمين را از عدل و داد پر مى سازد، همچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد.

اى احمد بن اسحاق ! مثل او در اين امت ، مثل حضرت خضر عليه السلام و ذوالقرنين است ، سوگند به خدا او غايب مى شود به طورى كه در زمان غيبت او كسى از هلاكت نجات نمى يابد، مگر آنكه خداوند او را بر اعتراف به امامت وى ثابت قدم بدارد و موفق سازد كه براى تعجيل فرج او دعا كند.

عرض كردم : سرور من ! آيا نشانه اى دارد كه دل من به آن اطمينان پيدا كند؟

در اين هنگام آن پسر به عربى فصيح گفت : منم بقية الله در زمين ، همان كه از دشمنان خدا انتقام مى گيرد، اى احمد بن اسحاق ! پس از مشاهده عينى دنبال اثر نگرد.(كمال الدين ، ج 2، ص 55 - 57.)



allahomma7allahomma18allahomma6

گل مريم
2013_06_10, 10:01 PM
2 - احمد بن حسن بن اسحاق قمى

وى مى گويد:

هنگامى كه خلف صالح متولد شد، نامه اى از مولاى ما ابومحمّد حسن عسكرى براى جدم احمد بن اسحاق آمد كه در آن نامه امام به خط خويش نوشته بود:

براى ما فرزندى متولد شد، لازم است خبر تولد او را پنهان بدارى و به هيچ كس از مردم بازگو نكنى ، ما كسى را بر اين تولد آگاه نمى كنيم جز خويشاوند نزديك را به جهت خويشاوندى ، و دوست را به جهت ولايتش ، دوست داشتيم خبر اين تولد را به تو اعلام كنيم تا خداوند به خاطر آن تو را مسرور سازد، همچنان كه ما را مسرور ساخت . والسلام .(كمال الدين ، ج 2، ص 107.)



allahomma7allahomma18allahomma6

گل مريم
2013_06_10, 10:03 PM
3 - عيسى بن محمّد جوهرى

وى مى گويد:
من و گروهى براى تهنيت تولد حضرت مهدى عليه السلام خدمت امام عسكرى عليه السلام رفتيم زيرا برادران ما خبر داده بودند كه حضرت مهدى شب جمعه در ماه شعبان ، هنگام طلوع فجر به دنيا آمده است .
وقتى بر امام عسكرى عليه السلام وارد شديم پيش از عرض سلام به او تهنيت عرض كرديم و قبل از آنكه سؤال كنيم

فرمود: در ميان شما كسى هست كه اين سؤال را در دل دارد كه فرزندم مهدى كجاست ؟ من او را نزد خدا به امانت گذاشتم ، چنانكه مادر موسى ، آنگاه كه موسى را در صندوق نهاد و به دريا افكند، او را نزد خدا به امانت گذارد تا سرانجام خدا او را به او برگرداند.(اثبات الهداة ، ج 7، ص 143.)






allahomma7allahomma18allahomma6

گل مريم
2013_06_15, 08:54 AM
نام ها و لقب ها و كنيه هاى حضرت

مرحوم حاجى نورى در نجم الثاقب 182 نام از نام هاى مبارك آن حضرت را آورده است و مى گويد:

مخفى نماند كه بيشتر اين اسامى و القاب و كنيه ها از جانب مقدس حضرت بارى تعالى و انبياء و اوصياء است و نام گذاردن خداى تعالى و خلفايش ‍ اسمى را براى كسى ، نه مثل گذاردن متعارف خلايق است كه در آن رعايت و ملاحظه معنى آن اسم و وجود و عدم آن در آن شخص نكنند و بسا شود كه براى پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت ، اسامى شريفه نام گذارند و لكن خداى تعالى و اوليائش تا معنى آن اسم در آن شخص راست نيايد، آن اسم را براى او نگذارند و شود كه ملاحظه معانى و صفات متجدده در يك اسم شريف شود و براى آنها آن اسم را به او بخشند.

از اين جهت است كه در اخبار مكرر، ابتدا و در مقام جواب سائل علت اسماء و القاب شريفه حجج عليهم السلام را بيان فرمودند و براى پاره اى وجوه متعدده ذكر نمودند؛ چنانچه در وجه كنيه بودن ابوالقاسم براى رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلم فرمودند: چون پسرى داشت كه او را قاسم مى گفتند.

و نيز فرمودند: چون آن جناب ، پدر امت است و رئيس امت اميرالمؤ منين على عليه السلام است و او قاسم بهشت و دوزخ است ، پس آن حضرت ، ابوالقاسم است ، يعنى پدر اميرالمؤ منين است .

و نيز فرمودند: چون آن جناب قسمت مى كند رحمت را در ميان خلق روز قيامت .

و همچنين ساير اسامى و القاب و از اينجا معلوم مى شود كه كثرت اسامى و القاب الهيه ، كاشف است از كثرت صفات و مقامات عاليه كه هر يك دلالت بر خلق و صفتى و فضل و مقامى كند؛ بلكه بعضى بر جمله آنها و از آنها بايد پى برد به آن مقامات به آن قدر كه لفظ را گنجايش و فهم را راه باشد.(نجم الثاقب ، ص 131.)

گل مريم
2013_06_15, 08:56 AM
نام هاى مذكور عبارتند از:

1 - احمد، اصل ، اوقيدمو، ايزدشناس ، ايزدنشان ، ايستاده ، ابوالقاسم ، ابوعبدالله ، ابوجعفر، ابومحمّد، ابوابراهيم ، ابوالحسن ، ابوتراب ، ابوصالح ، اميرالامره ، احسان ، اذن سامعه و ايدى (نعمتها).
2 - بئر معطله (چاهى كه از آن آب كشيده نمى شود)، بلدالامين ، بهرام ، بنده يزدان ، پرويز، برهان الله ، باسط (گسترنده فيض )، بقية الانبياء.
3 - تالى ، تاييد (نيرو دادن )، تمام .
4 - ثائر (خون خواه جد بزرگوار خود).
5 - جعفر، جمعه ، جابر، جنب ، جوار الكنّس (ستاره هاى سياه كه در برابر آفتاب پنهان مى شوند).
6 - حجة ، حجة الله ، حق ، حجاب ، حمد، حامد، حاشر.
7 - خاتم الاوصياء، خاتم الائمة ، خجسته ، خسرو، خداشناس ، خازن ، خلف ، خلف صالح ، خنّس (سياره رجوع كننده )، خليفة الله ، خليفة الاتقياء، خليل .
8 - دابّة الارض ، داعى .
9 - رجل ، راهنما، ربّ الارض .
10 - زندافريس .
11 - سروش ايزد، السلطان الماءمول ، سدرة المنتهى ، سناء، سبيل ، ساعة .
12 - شماطيل ، شريد (آواره از وطن ).
13 - صاحب ، صاحب الغيبة ، صاحب الزمان ، صاحب الرّجعة ، صاحب الدّار، صاحب الناحية ، صاحب العصر، صاحب الكرّة البيضاء، صاحب الدّولة الزهراء، صالح ، صاحب الامر، صمصام الاكبر، صبح مسفر، صدق ، صراط.
14 - ضياء، ضحى .
15 - طلب التّراث .
16 - عالم ، عدل ، عاقبة الدار، عزة ، عين ، عصر، عبدالله .
17 - غايب ، غلام ، غيب ، غريم (طلبكار)، غوث ، غاية الطالبين ، غاية القصوى ، غوث الفقراء.
18 - فجر، فردوس الاكبر، فيروز، فرخنده ، فرج المؤ منين ، الفرج الاعظم ، فتح ، فيذموا.
19 - قائم ، قابض ، قيامت ، قسط، قوة ، قاتل الكفرة ، قطب ، قائم الزمان ، قيّم الزمان ، قاطع .
20 - كاشف الغطاء (پرده برگيرنده )، كمال ، كلمة الحق ، كيقباد دوم (عادل بر حق )، كوكماء، كارّ (رجوع كننده ).
21 - لواء اعظم ، لنديطار، لسان الصدق .
22 - ماشع ، مهيدالآخر، مسيح الزمان ، ميزان الحق ، منصور، محمّد، منتقم ، مؤمل ، منتظر، ماء معين ، مخبر بما يعلن ، مجازى بالاءعمال ، موعود، مظهرالفضايح ، مبلى السرائر، مبداءالآيات ، محسن ، منعم ، مفضل ، منّان ، موتور، مدبر، ماءمور، مقدرة ، ماءمول ، مفرج اعظم ، مضطر، من لم يجعل الله له شبيها، مقتصر، المصباح الشديد الضياء، منية الصابرين .
23 - ناقور، ناطق ، نهار، نفس ، نور آل محمّد، نور الاءصفياء، نور الاتقياء، نجم ، ناحيه مقدسه .
24 - واقيذ، وتر، وجه ، ولى الله ، وارث ، وهوهل .
25 - هادى .
26 - يدالباسطة (دست قدرت و نعمت خداوندى )، يدمين ، يعسوب الدين .(نجم الثاقب ، ص 55 - 131.)

گل مريم
2013_06_15, 08:58 AM
سيماى حضرت

جوان ، چهارشانه ، كشيده قامت ، نه بلندبالا و نه كوتاه به زمين چسبيده ، خوشرو و درخشنده به طورى كه نور روى او بر سياهى موى ريش و سر غالب است ، دو گونه او روان بدون برآمدگى و بر گونه راستش خال سياهى است . گشاده پيشانى ، ابرو باريك و كشيده و نزديك به هم ، چشمان سياه و درشت و بينى كشيده با مختصر برآمدگى ، گندم گون ، موى مجعد اما نه زياد درهم پيچيده . مابين دو شانه آن حضرت از طرف چپ خالى است برخلاف رنگ بدن و در زير دو شانه ، برگى است مانند برگ ياس و در پشت مبارك دو خال است . يكى به رنگ بدن و ديگرى شبيه خال پيغمبر.

و بر بازوى راستش اين دو آيه نوشته شده است :

و جاء الحقّ و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا؛
و تمّت كلمة ربّك صدقا و عدلا لا مبدّل لكلماته و هو السميع العليم .( نجم الثاقب ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 19 و 25.)




allahomma7allahomma18allahomma6

مشعشع
2013_06_17, 12:34 PM
گر پرده ز رخ باز نمايد مهدي (عج)http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/24.gif
از خلق جهان دل بربايد مهــــــدي(عج)http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/24.gif
اي شيعه چنان منتظر مولي باش http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/24.gif
گويي كه همين جمعه بيايد مهدي(عج) http://www.sibtayn.com/fa/images/stories/icons/24.gif

صبور
2013_06_17, 03:01 PM
ماسخت به دیدن شمادل بستیم
برثانیه ها،به روزها،...دل بستیم
گفتند:گل محمدی درراه است!
ماچشم شدیم وجاده رادل بستیم...

شاعر:علیرضا حکمتی