توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : امام موسى كاظم(ع)
فاطمه
2013_06_04, 05:04 PM
besmellah11
نام: موسى
كنيه: ابو ابراهيم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعيل.
القاب: كاظم، صابر، صالح، امين و عبدالصالح.
آن حضرت در ميان شيعيان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شيعيان.
تاريخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نيز سال 129 را ذكر كردند.
محل تولد: ابواء (منطقهاى در ميان مكه و مدينه) در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابىطالب(ع).
نام مادر: حميده مصفّاة. نامهاى ديگرى نيز مانند حميده بربريه و حميده اندلسيه نيز براى او نقل شده است. اين بانو از زنان بزرگ زمان خويش بود و چندان فقيه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق(ع) زنان را در يادگيرى مسائل و احكام دينى به ايشان ارجاع مىداد. و دربارهاش فرمود: «حميده، تصفيه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پيوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسيده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است».
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق (ع)، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بيست سالگى به امامت رسيد.
تاريخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به وسيله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون الرشيد به آن حضرت خورانيده شد.
محل دفن: مقابر قريش بغداد (در سرزمين عراق) كه هم اكنون به «كاظمين» معروف است.
همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه. و چند ام ولد ديگر.
فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل يكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.
فاطمه
2013_06_04, 05:04 PM
فرزندان:
الف) پسران
1. امام على بن موسى الرضا(ع).
2. ابراهيم.
3. عباس.
4. قاسم.
5. اسماعيل.
6. جعفر.
7. هارون.
8. حسن.
9. احمد.
10. محمد.
11. حمزه.
12. عبد اللّه.
13. اسحاق.
14. عبيداللّه.
15. زيد.
16. حسين.
17. فضل.
18. سليمان.
ب) دختران
1. فاطمه كبرى.
2. فاطمه صغرى.
3. رقيّه.
4. حكيمه.
5. ام ابيها.
6. رقيّه صغرى.
7. كلثوم.
8. ام جعفر.
9. لبابه.
10. زينب.
11. خديجه.
12. عليّه.
13. آمنه.
14. حسنه.
15. بريهه.
16. عائشه.
17. ام سلمه.
18. ميمونه.
19. ام كلثوم.
يكى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه (س) كه براى ديدار برادرش امام رضا (ع) عازم ايران شده بود، در شهر قم بيمار شد و پس از چند روز بيمارى، وفات يافت و در اين شهر مدفون گرديد. هم اكنون مقبره ايشان زيارتگاه شيعيان سراسر جهان و مَدْرس عالمان و مجتهدان شيعى است.
فاطمه
2013_06_04, 05:05 PM
اصحاب: تعداد ياران، اصحاب و راويان امام موسى كاظم (ع) بسيار است. در اين جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مىگردد:
1. على بن يقطين.
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعيل بن مهران.
4. حمّاد بن عيسى.
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.
6. عبداللّه بن جندب بجلى.
7. عبداللّه بن مغيره بجلى.
8. عبداللّه بن يحيى كاهلى.
9. مفضّل بن عمر كوفى.
10. هشام بن حكم.
11. يونس بن عبدالرحمن.
12. يونس بن يعقوب.
فاطمه
2013_06_04, 05:05 PM
زمامداران معاصر
1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).
6. هارون الرشيد (170 - 193 ق.).
امام موسى كاظم (ع) در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نايل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندين بار توسط خلفاى عباسى دستگير و زندانى گرديد. تنها در دوران خلافت هارون الرشيد به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسيد.
فاطمه
2013_06_04, 05:06 PM
رويدادهاى مهم 1. شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسى كاظم (ع)، به دست منصور دوانيقى، در سال 148 هجرى.
2. پيدايش انشعاباتى در مذهب شيعه، مانند: اسماعيليه، اَفْطَحيه و ناووسيه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسى كاظم (ع) در مسئله امامت.
3. ادعاى امامت و جانشينى امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم (ع) و به وجود آوردن مذهب افطحيه در شيعه.
4. اعراض بيشتر اصحاب امام صادق (ع) از عبدالله اَفْطَحْ، و گرايش آنان به امامموسى كاظم (ع).
5. مرگ منصور دوانيقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسيدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.
6. احضار امام موسى كاظم (ع) به بغداد و زندانى نمودن ايشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.
7. زندانى شدن امام موسى كاظم (ع) در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.
8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم (ع) با دستگاه حكومتىِ هارونالرشيد، در مناسبتهاى گوناگون.
9. سعايت على بن اسماعيل، برادرزاده امام موسى كاظم (ع) از آن حضرت، نزد هارون الرشيد با توطئهچينى يحيى برمكى، وزيراعظم هارون.
10. دستگيرى امام كاظم (ع) در مدينه و فرستادن آن حضرت به زندان عيسى بن جعفر در بصره، به دستور هارونالرشيد، در سال 179 هجرى.
11. انتقال امام (ع) از زندان بصره به زندان فضل بن ربيع در بغداد.
12. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن ربيع به زندان فضل بن يحيى برمكى.
13. مراعات كردن حال امام (ع) در زندان، توسط فضل بن يحيى و عكسالعمل شديد هارون به اين قضيه.
14. مضروب و مقهور شدن فضل بن يحيى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام (ع) در زندان.
15. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن يحيى به زندان سندى بن شاهك.
16. مسموم كردن امام (ع) با خرماى زهرآلود، توسط سندى بن شاهك در زندان. 17. شهادت امام كاظم (ع) به خاطر مسموميت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.
18. انتقال پيكر مطهر امام موسى كاظم (ع) به جِسر بغداد و فراخوانىِ مردم براى ديدن آن توسط مأموران هارونالرشيد.
19. انزجار سليمان بن جعفر بن منصور دوانيقى از تحقير پيكر امام موسى كاظم(ع)، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهيز و تكفين مناسب شأن پيكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قريش بغداد.
فاطمه
2013_06_04, 05:07 PM
داستانها
1. امام موسى كاظم (ع) و هدايت ِبشر حافى روزى امام كاظم (ع) از كوچهاى در بغداد عبور مىكرد. به خانهاى رسيد كه صداى ساز و آواز و پايكوبى از درون آن به گوش مىرسيد و نشان مىداد كه اهل اين خانه در ناز و نعمت و هوا و هوس و خوشگذرانى غرقند.
در اين هنگام كنيزى براى ريختن خاكروبه از خانه بيرون آمد. امام كاظم (ع) از او پرسيد: آيا صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟ كنيز پاسخ داد: آزاد است. امام (ع) فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود از مولاى خويش پروا مىكرد.
كنيز به درون خانه برگشت. بُشر (صاحب خانه) از او پرسيد: چرا در ريختن خاكروبه تأخير داشتى؟ كنيز جريان گفتگو با مرد غريب - امام كاظم (ع)- را براى او شرح داد. پيام امام (ع)، بُشر را به خود آورد و او را از خواب غفلت بيدار كرد و چنان تأثيرى در جان او نهاد كه بىاختيار از جا برخاست و بدون اين كه لباس و كفش خود را بپوشد در پى امام (ع) به راه افتاد و شتابان خود را به ايشان رساند و از امام (ع) خواست كه آن كلمات دلنشين را دوباره براى او بيان كند.
امام (ع) سخنانى چند درباره دورىِ از گناه و رها كردن مظاهر فريبنده دنيا و دنياپرستى و نيز توجه به معنويات و عبادات با او گفت. بيانات امام (ع)، آبى سرد بر آهن گداخته بُشر بود، جان او را تكان داد و تغييرى در وى به وجود آورد، به طورى كه در محضر امام (ع) اظهار شرمندگى كرده و به دست آن حضرت توبه نمود و از آن زمان، به سلك عارفان پيوست و دنياپرستى را رها كرد و به بُشر «حافى» (پابرهنه) معروف شد؛ زيرا هنگامى كه به دنبال امام (ع) دويد و به دست امام (ع) هدايت يافت، پا برهنه بود و از آن پس تا آخر عمرش پابرهنه ماند.(1)
فاطمه
2013_06_04, 05:07 PM
2. توصيه امام موسى كاظم(ع) به والى «رى» درباره مراعات حقوق برادر دينى
در شهر رى، مردى شيعه مذهب مسكن داشت كه به حاكم قبلى، خراج سنگينى بدهكار بود. حاكم تازهاى، از كاتبان يحيى بن خالد برمكى، از سوى خليفه عباسى بر رى حكومت يافت و به تنظيم و تصدىِ امور پرداخت.
اين مرد شيعى مىگويد: با آمدن حاكم جديد، مرا بيم فراگرفت و مترصد بودم كه هر لحظه مرا فراخواند و به دادن خراج مجبورم سازد كه اگر امتناع كنم به مجازات سنگينى محكوم مىگردم و اگر اجابت كنم و خراج را بپردازم تهىدست و بيچاره مىگردم و از هستى ساقط مىشوم. اين انديشه، مرا بسيار آزار مىداد تا اين كه برخى از دوستان به من گفتند: حاكم جديد، اهل مذهب ما است، گرچه نمىتواند آن را آشكار كند. نزد وى برو، و شرح حال خود را بازگو كن، شايد به تو ترحمى كند و تخفيفى دهد.
اما من باز هم مىترسيدم؛ زيرا ممكن بود حاكم جديد، شيعه نباشد و شيعه بودن من براى او فاش گردد. در آن صورت، سختگيرىِ او بيشتر مىشد و مرا زندانى مىكرد تا تمام ماليات را بپردازم. پس از انديشه فراوان به اين نتيجه رسيدم كه از رفتن نزد حاكم منصرف شده و به خداى بزرگ پناه برم و در صورت امكان به محضر امام زمان خويش، امام كاظم (ع) شرفياب شوم و از او هدايت و مدد جويم.
همان سال به قصد حج و زيارت خانه خدا از رى به حجاز رفتم. در آن جا توفيق زيارت امام كاظم (ع) را يافته و شرح حال خويش را بازگو كردم و از آن حضرت استمداد جستم. امام (ع) پس از دلدارىِ من، نامهاى براى والىِ رى نوشت و آن را به من داد تا به او رسانم. متن نامه چنين بود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. اِعْلَمْ اَنَّ لِلَّهِ تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلّاً لا يَسْكُنُهُ اِلاَّ مَنْ اَسْدى اِلى اَخيهِ مَعْروفاً اَوْ نَفَّسَ عنْهُ كُرْبَةً اَوْ اَدْخَلَ عَلى قَلْبِهِ سُرُوراً وَهذا اَخُوكَ. وَالسَّلامُ.
بدان كه براى خداوند متعال در زير عرش، سايه رحمتى است كه در آن جاى نمىگيرد مگر كسى كه به برادرش نيكى كند، يا او را از غمى آسايش دهد و يا او را خشنود سازد و اين (حامل نامه) برادر تو است، والسلام.
هنگامى كه از سفر حج برگشتم، شبى به خانه حاكم رفته، تقاضاى ملاقاتش را نمودم و به دربانان گفتم: به حاكم بگوييد كه مردى از جانب موسى بن جفعر(ع) پيامى براى شما آورده است. دربانان چون اين خبر را به والى رساندند، وى از فرط خوشحالى پابرهنه به در خانه آمد و مرا به گرمى پذيرفت و بارها پيشانىِ مرا بوسيد و پيوسته از احوال امام كاظم (ع) مىپرسيد. چون خبر سلامت امام (ع) را به وى دادم، شاد و خشنود گشت و خداى را سپاس گفت. سپس مرا با عزت تمام در صدر مجلس نشاند و خود در برابر من نشست.
نامه امام (ع) را به وى دادم. آن را خواند و بوسه بر دستخط آن حضرت زد. سپس دستور داد هر چه نقدينگى و جامههاى شخصى در خانه دارد، گرد آوردند. آنها را دو قسمت كرد. يك سهم را به من داد و سهم ديگر را براى خود گذاشت و از من پرسيد: اى برادر! آيا از من خشنود شدى؟ من در پاسخ گفتم: بلى، بيش از انتظار خشنودم كردى. سپس اموال غير منقول خودش را قيمت كرد و نيمىاز آنرا به من هبه كرد. آنگاه دفتر ماليات را آورد و آن مقدارى را كه با اجحاف و ستم به نام من در آن ثبت شده بود، پاك كرد و نوشتهاى مشتمل بر برائت ذمّه به من داد. و باز از من پرسيد: آيا از من مسرور شدى؟
من از او سپاسگزارى كردم و خداحافظى نموده، از نزدش خارج شدم. با خود گفتم: من كه توان جبران نيكىهاى وى را ندارم، پس بهتر است سال آينده به حج روم و براى او در موسم حج دعا كنم و نيز به محضر امام كاظم (ع) مشرف شوم و نيكىهاى او را براى امام (ع) بازگو كنم تا آن حضرت نيز براى او دعا كند.
پس از مدتى، موسم حج فرا رسيد و من دوباره به اين فيض بزرگ نايل شدم. در آن سفر به محضر امام كاظم (ع) شرفياب شده و داستان والىِ رى را براى ايشان عرض كردم. هرچه بيشتر مىگفتم، صورت مبارك امام (ع) از خوشحالى برافروختهتر مىگشت. سرانجام، عرض كردم: مولاى من! آيا كار اين مرد، شمارا شاد و خشنود گردانيد؟ امام (ع) فرمود: بلى، به خدا سوگند، كارهاى او مرا مسرور كرد، اميرالمؤمنين (ع) را مسرور كرد. به خدا سوگند، جدّم، پيامبر اكرم (ص) را مسرور كرد و همانا خداى متعال را مسرور كرد.
آرى، امام (ع) اين گونه محرومان را يارى و حاكمان نيكوسيرت را تشويق و راهنمايى مىكرد.(2)
فاطمه
2013_06_04, 05:08 PM
كلمات شريفه
1. قالَ الكاظِمُ (ع): مَنِ اسْتَوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ.(3)
هر كسى كه دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است.
2. قالَ (ع): قِلَّةُ الْعِيالِ اَحَدُ الْيَسارَيْنِ.(4)
كمى عيال يكى از دو آسايش است.
3. قالَ (ع):كَفَّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ اَلاِْحْسانُ اِلىَ الاِْخْوانِ.(5)
كفاره خدمتكارى در حكومت سلطان، نيكى كردن به برادران دينى است.
4. قالَ (ع): اَلْمَعْرُوفُ غُلٌّ لا يَفُكُّهُ اِلاّ مُكافاةٌ اَوْ شُكْرٌ.(6)
نيكى نمودن غلى است بر گردن نيكى شده، كه بيرون نمىآورد آن را مگر به نيكى متقابل و يا سپاسگويى از نيكى كننده.
5. قالَ (ع): مثلُ اَلْمُؤْمِنِ مثلُ كَفَّتى الْميزانِ كُلَّما زيدَ فى ايمانِهِ زيدَ فى بَلائِهِ.(7)
مؤمن همانند دوكفه ترازو است، هر چه در ايمانش افزوده گردد به همان مقدار در بلايش اضافه خواهد شد.
فاطمه
2013_06_04, 05:08 PM
ــ
پی نوشتـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
1 . منتهى الآمال فى تاريخ النبىّ والآل، ج2، ص189.
2 . بحار الأنوار، ج 48، ص 174، باب 7، ح 16؛ منتهى الآمال فى تاريخ النبى و الآل، ج 2، ص188.
3 . بحار الأنوار، ج 78، ص 326، باب 25، ح 5.
4 . همان، باب 25، ح 4.
5 . همان، ج10، ص 247، باب 16، ح 5.
6 . همان، ج75، ص 43، باب 36، ح 10.
7 . همان، ج 67، ص 243، باب 12، ح 82.
برگرفته شده از كتاب خاندان عصمت عليهم السلام - تاليف سيد تقى واردى
سایت تربیت
vBulletin® v4.2.2, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.