PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعار شهادت امام موسی بن جعفر(علیه السلام)



زنبق بنفش
2013_06_04, 12:30 PM
http://m-farhangi.iut.ac.ir/edare/uploads/fck/2baner.jpg

آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است

چشمانمان ز داغ مصیبتشان تر است


جامه سیاه بر تن و بر جان شرا ر آه

دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است

افتاده است بی کس و تنها، غریب وار

مردی که با تمامی خلقت برابر است

مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست

بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است


زندان نگو، که گرم مناجات با خداست

غار حرای حضرت موسی بن جعفر است

از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر

ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است

باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس

لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است

ای من فدای شال عزای شما شوم

آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است
صالحی

زنبق بنفش
2013_06_04, 12:32 PM
روز از پس شام آمد و زندان تو شام است


دیدار تو بر دختر خورشید حرام است


یاد آر ز گیسو و ز روی پسر خویش


و آنگاه ببین شام چه و روز کدام است


در خاک رَود کوه اگر تا کمر خویش


شایسته ی آن کوه دوام است دوام است


زندان شرفِ شمس خدا را نکند محو


بگذار بگویند که عمرت لب بام است


بر سنگدلان راه مده بر حرم خویش


زنجیر چه فهمد که در این بند امام است


در ساق تو افتاده اگر فاصله ای چند


خوابید از این فاصله ها غائله ای چند


قحطیِ پر و بال فرشته است گمانم


کاین گونه سر تخته روان است روانم


این ساقه ی طوباست که آویخته از عرش


یا ساق تو از تخته ی تابوت؟ ندانم


سنگین شده تابوت تو هرچند نحیفی


ای یار گران یار گران یار گرانم


در قاب فلز، آینه آئینه ی محض است


زنجیر چه کم می کند از صیقل جانم


گویند که موسای خدا هفت کفن داشت


باید که کنون روضه به مقتل بکشانم


معنی، کفن شاه شهیدان ز حصیر است


ای خاک ره مرکب آن شه به دهانم


جا داشت کفن کردن اموات ور افتد


یا در کفن اهل دو عالم شرر افتد

سهرابی

زنبق بنفش
2013_06_04, 12:35 PM
پـر می زند دوبـاره قلم در هوای تـو


چون آسمان گرفته دلش در عزای تو


دیگـر صدای ناله ی شبهـات رفتـه و


حتـی سحـر بهانـه بگیـرد بـرای تو


از حال می روی چه قَدَر بین سجده ها


مشتـاق این عبـادت شیرین خدای تو


با سیلی و شکنجه کـه افطـار میکنی


حالا شبیـه فاطمه شد روضه هـای تو


بـا ناسزا بـه مادرتـان گریـه میکنی


چـون از تبـار فاطمه ای ماجـرای تـو...


موسای مـا تویـی و فقط با اشـاره ای


نیلـی روان ز چشم تـرم با عصـای تو


بـدکـاره هم شوم تو مرا خوب میکنی


آدم کنـــد مــرا نفس ربنــای تـو


باب الحوائـج همــه ی مستمنـدهـا


شـد مستجاب حاجت مـا از دعـای تو


آیـا شـود گـدای حریـم شمـا شوم؟


هستـم دخیـل دامـن ابـن الرضای تو

ایرانی نسب

زنبق بنفش
2013_06_04, 12:37 PM
در سايه سار کوکب موسي بن جعفريم

ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم


فيضش به گوشه گوشه‌ی ايران رسيده است
يعني گداي هر شب موسي بن جعفريم

هستي ماست نوکري اهل بيت او
ما خانه زاد زينب موسي بن جعفريم

قم آستان رحمت آل پيمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم

با مهر و رأفتش دل ما را خریده است
ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم


چشم اميد اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسي بن جعفريم

حتي قفس براش مجال پرندگي ست
مديون ذکر و يارب موسي بن جعفريم

دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش
دلخون ز ناله و تبِ موسي بن جعفريم

آتش زده به قلب پريشان، مصيبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش

از طعنه هاي دشمن نادان چه مي‌کشيد
بين کوير، حضرت باران چه مي‌کشيد

در بند ظلم و کينه‌ی قوم ستمگري
تنها پناه عالم امکان چه مي‌کشيد

خورشيد عشق و رحمت و نور و سخا و جود
در بين اين قبيله‌ی عصيان چه مي‌کشيد

با پيکرش چه کرده تب تازيانه ها
با حال خسته گوشه‌ی زندان چه مي‌کشيد

شکر خدا که دختر مظلومه اش نديد
باباي بي شکيب و پريشان چه مي‌کشيد

اما دلم گرفته ز اندوه ديگري
طفل سه ساله گوشه‌ی ويران چه مي‌کشيد

با ديدن سر پدرش در ميان طشت
هنگام بوسه بر لب عطشان چه مي‌کشيد

وقتي که ديد چشم کبودش در آن ميان
خونين شده تلاوت قرآن چه مي‌کشيد

مي گفت با لب پر از آهي که جان نداشت:
اي کاش هيچ سنگدلي خيزران نداشت

يوسف رحيمي

زنبق بنفش
2014_05_24, 02:35 PM
متن ادبی «زنجیرهای سوخته»


امیر مرزبان


امشب شب زنجیر است
امشب شب تازیانه است
امشب شب دیوارهاست
امشب شب سلول است و میله‏ ها
امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن‏ها می‏ آید، صدای سوگ از تازیانه‏ ها بلند است، دیوارها نُدبه می‏خوانند و سلول‏ها، «وَ إِنْ یَکادْ می‏گیرند. آه! از برکه کُدام چشم بارانی، این همه اشک می‏جوشد؟
کبوترها برای کیست که سرهایشان را به زمین می‏زنند؟
خدایا! این چه پیروزی است، نگاه کن! این همه کبوتر چرا از آسمان، خود را به دیوار این سیاه‏چال می‏کوبند؟ چرا این همه ماهی در دجله، از آب بیرون می‏افتند؟
چرا امشب ستاره‏ها بیرون نمی‏ آیند؟
چرا ماه شیون می‏کند... ؟
می‏ترسم از پس این دیوار، به عشق نگاه کنم به پاهای خون آلود
می‏ترسم به خورشید نگاه کنم که در زنجیر است
می‏ترسم به ملکوتی نگاه کنم که جای تازیانه بر تن دارد...
آه از جفای هارون...
با عشق چه کرده‏ ای که دارد خون... ؟
زمین خشکش زده؛ یکی قطره‏ای آب برای این تشنه بغداد بیاورد؛ کربلا دارد این‏جا تکرار می‏شود...
دلم بوی مدینه می‏دهد... خون... خون... خون...
این‏جا دارند برای ماه، ختم فراق می‏گیرند.
رهایم کنید! این‏که بر تکه چوبی می‏آورند، پاره‏ ای از خداست...
چه قدر زخمی می ‏آید از این دریای شکسته!
زنجیرها آب می‏شوند.
زنجیرها می‏سوزند.
زنجیرها از خجالت می‏سوزند.
چه قدر پروانه زیر این عبا جمع شده!
مگر این گل محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، کجا می‏خواست برود که سنگینی این همه بند، رهایش نمی‏کنند؟
نگاه کن مچ پاهایش را!
نگاه کن، دُرست مثل پاهای اسیران شام است
چه قدر ایستاده نماز عشق خوانده! جگرم را آتش زدی بغداد؛ جگرت آتش بگیرد!
این همه هستی من است که بر شانه‏ های شکسته شهر، از زندان بیرون می ‏آورند.
این باب الحوایج است، خدای کرم است، سراسر خشوع است؛ بگذار خودم را سبک کنم!
این‏که می‏بینی می‏ آید، مردی است که همه زخم‏ های مرا می‏دانست، این عشق است؛ خود عشق. این بهار است؛ خون آلود می‏ آورندش
این بهار است؛ در زنجیر می ‏آید
این بهار است؛ با زنجیر می‏ آید
این زنجیرهای سوخته، عزای کسی را گرفته که روزها، برای‏شان قرآن خوانده بود...
دلم هوای کاظمین کرده
دلم بوی تو را می‏دهد
کاش این همه زنجیر را می‏توانستم پاره کنم و به سویت بشتابم!
کاش من هم رها و آسمانی بودم!
کاش من هم یکی از این همه کبوتر باشم که به دیوارهای این زندان می‏کوبند!
دارند می‏ آورندت؛ پیچیده در جامه‏ای از خون و زنجیر
می‏خواهم دلم را تکه تکه کنم
این آخرین سطر دلتنگی‏ها و آخرین ترانه اندوه من است.
دلم را آرام کن، خشمم را فرو نشان و دهانم را ببند!
باید از تو صبر بیاموزم، کظم غیظ کنم و از تو یاد بگیرم که چگونه با زنجیر می‏توان به عرش رسید.

گل مريم
2017_04_22, 11:12 PM
شهادت حضرت باب‌الحوائج امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت‌ باد

سراج منیر
2022_02_26, 06:53 PM
امشب شب عزای امام عالمین است
دل را هوای قبر غریب کاظمین است
باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده
مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده


آجرک الله یا بقیه الله