توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سرشک خوبان در سوگ سالار شهيدان
گل مريم
2015_10_14, 11:50 AM
besm8
سرشک خوبان در سوگ سالار شهيدان
پیشگفتار:
ايران اسلامي يگانه کشور شيعي است که رويدادهاي اجتماعي آن پيوسته از نهضت خونين حسيني تأثير پذيرفته است. فرهنگ مردم ايران با پيام عاشورا پيوندي ناگسستني خورده و سيماي حق گرا و ستم ستيز سرور شهديان حسين بن علي عليه السلام بر لوح دلشان نقشي نازدودني دارد.
امام حسين عليه السلام براي مردم اين سرزمين الگوي آزادگي است و در ديدگاهشان چنان جايگاهي دارد که زيات بارگاه آن حضرت آرزوي هميشگي آنان بوده و هست. انقلاب طاغوت برانداز اسلامي ايران نيز ريشه در عاشورا دارد و در دروان مبارزه با رژيم سرسپرده ي استکبار، سيدالشهدا و يارانش بزرگترين و پرجاذبه ترين اسوه هاي پايداري، ايثار و شهادت طلبي بوده اند؛ و در اين ميان، سپاه پاسداران به عنوان حافظ دستاوردها و ارزشهاي انقلاب، پرچمدار راه خونين حسين عليه السلام است و پاسداري از دين و جانبازي در راه خدا و سنگرباني از ارزشهاي ديني شعار جاويدان اين نهاد انقلابي است. تلاش اين نهاد در راستاي مأموريت خطيرش تنها به صحنه هاي جبهه و جنگ محدود نيست. بلکه در عرصه هاي فکر و فرهنگ نيز گسترش مييابد. بخشي از تلاشهاي فرهنگي اين نهاد در مرکز تحقيقات اسلامي انجام ميپذيرد و اين مرکز نيز بخش عمده اي از فعاليتهايش را به موضوع امام حسين عليه السلام و عاشورا اختصاص داده [ صفحه 12] است
که محورهاي زير را شامل ميگردد:
1- کتابشناسي امام حسين عليه السلام، شامل کتابنامه و کتابشناسي تاريخي.
2- تدوين مجموعه ي موضوعي درباره ي امام حسين عليهالسلام و قيام آن حضرت (در حدود 20 موضوع)
3- احياي آثار ارزنده ي مربوط به امام حسين عليه السلام از طريق ترجمه، تصحيح و تحقيق.
4- تهيه ي نرم افزارهاي علمي درباره ي امام حسين عليهالسلام. ترجمه ي کتاب «عبرات المصطفين في مقتل الحسين عليهالسلام» که با عنوان «سرشک خوبان در سوگ سالار شهيدان» در اين مرکز انجام گرفته و اينک در پيش روي شماست، تلاشي است درباره ي نگارش واقعهي کربلا از منظر تاريخي.
بيشترين تلاش مؤلف محترم، «علامه محمد باقر محمودي»، گزارش رويدادهاي عاشورا با استناد به منابع کهن، به ويژه منابع اهل سنت بوده است؛ و چنان که خود وي در مقدمه ي کتاب يادآور ميشود کوشيده است تا جزئيات وقايع را از آن طريق نقل کند، گرچه استثناهايي نيز در مشي وي ديده ميشود.
گفتني است که تلاش نويسنده براي نقل همه ي موارد موجود در کتابهاي تاريخي تکرار پاره اي از متون را موجب شده است. گذشته از آن گزارشهاي بسياري وجود دارد که تنها با اندکي اختلاف در الفاظ و عبارات، هم در متن و هم در پانوشتها آمده است. گرچه اين کار نشان تتبع فراگير نويسنده و براي پژوهشگران سودمند است، ولي براي خواننده ي فارسي زباني که در پي مطالعه ي جمعبندي شده ي وقايع است، ملال آور مينمايد. از اينرو «مديريت تحقيقات عاشوراي مرکز تحقيقات اسلامي» ترجمه ي فارسي کتاب را در دستور کار خود قرار داد، و موارد زير را در آن اعمال کرد:
1- ازترجمه ي روايتهاي تکراري متن پرهيز گرديد، به اين ترتيب يکي از آن ميان [ صفحه 13] برگزيده و ترجمه شده و درباره ي ديگر روايتها به ذکر مأخذ بسنده گشت.
2- از ترجمه روايتهايي که در پينوشتها آمده و همانند آنها در متن کتاب نيز نقل شده است پرهيز گرديد.
3- از آنجا که مطلب سوم کتاب بسيار گسترده بود، به سه عنوان «مطلب سوم: به سوي کوفه»، «مطلب چهارم: در کربلا» و «مطلب پنجم: پس از شهادت» تغيير يافت.
مرکز تحقيقات اسلامي سپاه مديريت تحقيقات عاشورا [ صفحه 15]
منبع سایت: http://www.alemoon.ir/index.php/maghtal110
گل مريم
2015_10_14, 11:56 AM
مقدمه:
سپاس خداي را - جل جلاله - که ما را از متمسکان به کتاب و سنت قرار داد؛ و به ما نعمت پيروي از اماماني را بخشيد که آنها را از هرگونه پليدي پاک نمود و برگزيدهي جهانيان ساخت و پيشواي شايستگان کرد. همان بزرگواراني که خداوند بزرگ مزد پيامبري جدشان، محمد مصطفي صلي الله عليه و آله، را دوستي با ايشان قرار داد و فرمود: «قل لا أسألکم عليه أجرا الا المودة في القربي» [1] . بگو به خاطر آن (سالت) از شما مزدي نميخواهم، مگر دوستي خويشاوندان. اماماني که از تقديم جانشان به پيشگاه خداي متعال در هيچ شرايطي دريغ نورزيدند و آنچنان که شايسته است در راه او جهاد کردند و سرزنش هيچ ملامتگري آنان را از راه خدا بازنداشت.
ستايش خداي را که ما را به شرف پيروي از ايشان سرافراز کرد؛ تا پيوسته با آنان همراه باشيم و در اختيار سکوت يا اقدام به قيام از آن پيشوايان پيروي کنيم. در شادي آنان شاد و در اندوهشان اندوهگين باشيم. درود خدا بر پيامبر بزرگ اسلام که برانگيخته شد تا مردم را هدايت کند و خويها و منشهاي پسنديده را به آنان بياموزد. همو که بار سنگين رسالت را چنان که شايسته [ صفحه 16] است به دوش کشيد و در اين راه رنج فراوان برد، چنان که او خود فرمود: «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت» [2] . هيچ پيامبري چونان من آزار نديد.
درود خدا بر خاندان پاکش، مشعلهاي هدايت و اسوه هاي بزرگواري که مورد ستم قرار گرفتند و در راه خدا، آواره و سرگردان شدند. به گواهي تاريخ شهادت حسين بن علي عليه السلام يکي از دردناکترين فاجعه هايي است که در جهان روي داده است؛ و چشم روزگار همانندش را نديده و هرگز نخواهد ديد. به همين سبب از همان نخستين روزهاي شهادت آن حضرت تاکنون، دانشوران مسلمان و علاقمندان به ثبت رويدادهاي شگفت و مصايب بزرگ و دردناک، به نگارش شهادتنامه و مقتل آن بزرگوار پرداخته اند و ماجراي شهادت او و اسارت خاندانش را شرح و بسط داده اند. [3] اما از آنجا که ملل اسلامي پيوسته زير سلطه ي امويان و پيروانشان قرار داشته اند، دوستان خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و ديگر آزادانديشان، چنان که بايد نتوانسته اند، گزارشهاي خود را درباره ي اين فاجعه ي عظيم تدوين کنند. زيرا حکمرانان و زمامداران [ صفحه 17] ستم پيشه، با تمام توان ميکوشيدند که اين موضوع به فراموشي سپرده شود و تا آن جا پيش رفتند که عالمان درباري را وادار کردند تا به حرمت يادآوري اين فاجعه فتوا دهند.
کساني که چيزي در اين باره مينوشتند مواجبشان قطع ميشد و به زندان و تبعيد محکوم ميگشتند. به هر حال براي نابود ساختن آن آثار از هيچ کوششي دريغ نورزيدند: بسياري از اين آثار سوزانده يا پاره شده اند و يا در خاک مدفون گشته يا به آب افکنده شده اند؛ به طوري که امروزه از آن کتابها، جز نامي باقي نمانده است.
اينک که اوضاع زمانه دگرگون شده فشار امويان و امويصفتان از سر مسلمانان کم شده است و مردم ميتوانند بيشتر بخوانند و بينديشند و دوست دارند که از ماجراي شهادت سيدالشهداء عليه السلام براساس منابع کهن و مورد اعتماد آگاه شوند، اين بنده ي ناتوان، شيخ محمدباقر محمودي نيز تصميم گرفت مقتلي بنويسد که دربردارنده ي نوشته هاي مورخان بزرگ باشد و شواهد و قراين قوي آن را تاييد کند.
زيرا اين کار براي خوانندگان دلنشينتر است و آنان را شايق ميسازد و ترديد و گمان را ميزدايد. اين کتاب که «عبرت المصطفين» نام گرفته است شامل چند مقدمه، چند فصل و يک خاتمه است. بيشتر مطالب کتاب عينا از چهار مأخذ زير که از کهنترين منابع تاريخي به شمار ميآيند و به دست مورخاني چيره دست نگاشته شده اند برگرفته شده است:
1- «مقتل الحسين»، تأليف مورخ نامدار، ابومخنف لوط بن يحيي ازدي، متوفاي سال 175 ق. البته اصل اين کتاب در دست نيست و آنچه در اختيار داريم، گزارشهاي شاگرد وي، هشام بن محمد بن کلبي، متوفاي سال 204 ق است. کتاب کلبي نيز مقتل الحسين نام گرفته است. علاوه بر اين، گزارشهاي ابومخنف به وسيله طبري نيز در ذيل شرح حال حضرت امام حسين در کتاب «تاريخ الرسل و الملوک» نقل شده است.
2- «أنساب الاشراف» تأليف احمد بن يحيي بلاذري متوفاي حدود سال 250 ق. وي شرح حال و مقتل حضرت امام حسين را همراه مطالبي سودمند که در ديگر منابع کمتر يافت ميشوند آورده است. [ صفحه 18]
3- «الطبقات الکبري» تأليف محمد بن سعد، متوفاي سال 235. اين کتاب در زمره ي منابع اصيل و کهني است که زندگي نامه امام حسين عليهالسلام را آورده است؛ و ما از آن بهره ي بسيار برده ايم.
4- «الاخبار الطوال» تأليف دينوري متوفاي سال 285 ق. [4] . [ صفحه 19]
[1] شوري (40)، آيه ي 23.
[2] مسند ابنحنبل، 120/3 اصول کافي، کليني، محمد بن يعقوب، 196/2؛ بحارالانوار، مجلسي، محمد باقر 56/39.
[3] از بزرگاني که به ويژه تأليف خود را «مقتل الحسين» نام نهاده اند، به دانشوران زير ميتوان اشاره کرد: اصبغ بن نباته مجاشعي، از ياران امام علي (ع) (وفات: 64 ق) به نظر ميرسد که وي نخستين عالمي باشد که تاريخ واقعه ي کربلا را تدوين کرده و آن را مقتل الحسين ناميده است؛ جابر بن يزيد جعفي از ياران امام باقر (ع) (وفات: 128 ق)؛ عمار الدهني (وفات: 133 ق) که طبري در ذيل حواث سال 61 ق تاريخش، مقتل الحسين وي را گنجانده است، ابومخنف لوط بن يحيي ازدي (وفات: 170 ق)؛ هشام بن محمد کلبي (متوفاي 205 ق)؛ معمر بن مثني (متوفاي 207 يا 211 ق)؛ نصر بن مزاحم منقري (متوفاي 212 ق)؛ علي بن محمد مدائني (متوفاي 224) واقدي (متوفاي 270)؛ ابن ابيالدنيا (متوفاي 274 ق)؛ ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفي (متوفاي 283)؛ محمد بن زکريا غلابي (متوفاي 298)؛ حافظ بغوي (متوفاي 317)؛ ابواحمد عبدالعزيز بن يحيي جلودي (متوفاي 332)؛ زياد شستري (متوفاي 290 ق)؛ شيخ صدوق محمد بن علي بن حسين فقيه (متوفاي 381)؛ ابوجعفر محمد بن احمد بن يحيي اشعري قمي، نويسنده ي کتاب «نوادرالحکمة»؛ محمد بن علي بن فضل بن تمام بن مسکين از فرزندان شهريار اصغر و معاصران شيخ صدوق؛ ابوالحسن محمد بن ابراهيم بن يوسف کاتب؛ سلمة بن خطاب براوستاني ازدورقاني؛ ابوزيد، عروة بن زيد خيواني همداني؛ شيخ الطائفه محمد بن محمد بن حسن طوسي (متوفاي 460). براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر. ک: الذريعه ذيل عنوان مقتل.
[4] البته منابع ديگري نيز در اختيار داريم که از آنها نيز گهگاه براي استدلال و يا تأييد مطالب استفاده شده است و عبارتند از: «مقتل الامام الحسين (ع)» به روايت عمار دهني (متوفاي 133 ق) از حضرت امام باقر (ع)، «مقتل الامام الحسين (ع)»، تأليف شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين فقيه؛ «مقتل الحسين» تأليف معلم الامة - محمد بن محمد بن نعمان عکبري - که در ضمن شرح حال امام حسين (ع) در کتاب «الارشاد» وي آمده است؛ و بسيار نزديک به گزارشهاي تاريخ طبري و اخبار الطوال دينوري و أنساب الاشراف بلاذري ميباشد. با وجود اين، منابع ياد شده را در سلسله ي منابع اصلي خود قرار نداده ايم. زيرا هدف ما ثبت اين واقعه ي مصيبتبار از راههاي ديگر است و نه از طريق دانشوران و عالمان شيعه. «مقتل الحسين» ابن عساکر (وفات: 571 ق) که در ضمن شرح حال امام حسين (ع) در کتاب «تاريخ دمشق» وي آمده و خود آن را مقتل نناميده، بلکه در معنا مقتل است. «مقتل الامام الحسين» از ابنعديم (متوفاي 606 ق) نيز در کتاب «بغية الطالب» ج 1، ص 570 آمده است. او نيز گزارشهايش را مقتل نناميده است ولي در معنا مقتل است. همچنين «مقتل الحسين»، تأليف اخطب خوارزم، موفق بن احمد بن ابيسعيد، اسحاق بن مؤيد مکي حنفي) 586 - 484 ق) که در دو مجلد به چاپ رسيده است، و ما در تأليف اين کتاب از آن استفاده کرده ايم.
گل مريم
2015_10_14, 12:04 PM
آبرومندي و منزلت الهي امام حسين
شرافت تبار
روايتهايي که در ذيل آمده، حکايت از بلندي مقام و منزلت امام حسين عليه السلام دارد و نشان ميدهد که طاغوتيان و نيروهاي تبليغاتي بنياميه چه اندازه تلاش کردند تا با وجود اين منزلت بلند الهي فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله، ميان او و مردم جدايي بيندازند و موجبات شهادتش را فراهم سازند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «همانا خدا از ميان فرزندان اسماعيل، کنانه را و از کنانه، قرش را و از قريش، بني هاشم را و از بني هاشم، مرا برگزيد.» [1] .
همچنين فرموده است: خدا زمين را دو نيمه کرد و مرا در بهترين نيمه آن قرار داد. سپس آن نيمه را سه قسمت کرد و مرا در بهترين ثلث آن قرار داد. آن گاه از ميان مردم، عرب را برگزيد و از عرب، قريش را و از [ صفحه 20] قريش، تيره ي بني هاشم را و از بني هاشم فرزندان عبدالمطلب را و از فرزندان عبدالمطلب مرا برگزيد. [2] .
نيز آن حضرت فرموده است که جبريل به وي گفت: «شرق و غرب زمين را زير و رو کردم و فرزندان هيچ پدري را بهتر از فرزندان هاشم نيافتم.» [3] . از نشانه هاي منزلت والاي امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام اين است که بهترين جد و جده؛ و پدر و مادر؛ و عمو و عمه؛ و دايي و خاله را دارند و همگي اهل بهشت اند.
ابوسعيد خدري گويد: «در محضر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سرگرم گفت وگو بوديم. در اين حال متوجه شديم که حضرت پيوسته به چپ و راست نظر ميافکند. ما که چنين ديديم برخاستيم. به در خانه که رسيديم، ناگهان حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شد. علي عليه السلام خطاب به وي گفت: چرا در اين ساعت روز بيرون آمده اي؟ گفت: حسن و حسين را از بامداد گم کرده ام و گمان ميکردم، نزد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله باشند. گفت: برگرد و اجازه ورود مخواه که اين ساعت، هنگام رفتن نزد ايشان نيست.
پيامبر با شنيدن گفت وگوي علي و فاطمه با لباس عادي بيرون آمد و گفت: اي فاطمه! در اين ساعت روز چرا بيرون آمده اي؟ گفت: يا رسول الله پسرانت، حسن و حسين، بيرون رفته اند و تا اين ساعت آنها را نديده ام. گمان ميکردم که نزد شما باشند و اينک سخت هراسانم.
فرمود: اي فاطمه! خداي - عزوجل - نگهدارشان است و سرپرست و نگهبان آن دو است و جاي ترس نيست. دخترکم! برگرد. ما خود به جست وجوي ايشان ميرويم. فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام هر کدام از سويي آغاز به جست وجو کردند، تا اينکه درون حصاري آنان را يافتند، در حالي که گرماي آفتاب چهره شان را سوزانده بود و هر کدام سعي ميکرد ديگري را از تابش آفتاب حفظ کند. با ديدن [ صفحه 21] آنان، بغض گلوي پيامبر صلي الله عليه و آله را گرفت و در آغوششان گرفت و بر روهاشان بوسه زد، سپس حسن را بر شانه ي راست و حسين را بر شانه چپ نهاد در حالي که از شدت داغي شنها به سختي گام برميداشت، راضي نشد فرزندانش پياده بروند و بدين گونه از آنان حفاظت نمود. [4] .
سلمان (فارسي) گفته است: نيمروزي در حضور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نشسته بوديم که ام ايمن آمد و گفت: يا رسول الله! حسن و حسين گم شده اند. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «برخيزيد و فرزندانم را جست وجو کنيد» پس هر يک از ما به سويي رفت و من به همان سويي روانه شدم که پيامبر صلي الله عليه و آله رفت. رفتيم تا به پاي کوهي رسيديم و ناگهان حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را ديديم که يکديگر را در آغوش گرفته اند و ماري که گويي از دهانش آتش بيرون ميآمد، در کنار آن دو بر روي دمش ايستاده بود. پيامبر صلي الله عليه و آله سوي مار رفت. حيوان با ديدن پيامبر صلي الله عليه و آله تعظيم کرد و به سرعت در لانه اش خزيد. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله نزد آن دو رفت و جداشان کرد و دست بر سر و روشان کشيد و گفت: «پدر و مادرم فداتان اي عزيزان درگاه خداوند.» سپس يکي را بر دوش راست و ديگري را بر دوش چپ نهاد و راه افتاد.
گفتم: «خوشا به حالتان، چه مرکب خوبي داريد!» پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «ايشان هم سواران خوبي هستند و پدرشان از اين دو نيز بهتر است.» [5] .
گل مريم
2015_10_14, 12:05 PM
اسحاق بن ابوحبيبه، خدمتگزار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله گويد که مروان بن حکم در بيماري قبل از مرگ ابوهريره، به عيادت وي رفت و گفت: در تمام دوران دوستيمان، هيچ عيبي در تو نيافته ام،مگر اين که حسن و حسين عليه السلام را دوست ميداري! ابوهريره نشست و گفت: روزي با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بيرون رفته بوديم. ميان راه، صداي حسن و حسين عليهما السلام را [ صفحه 22] شنيد که همراه مادرشان بودند و ميگريستند و حضرت با شتاب رفت، تا به آنان رسيد. آن گاه رو به سوي مادرشان کرد و گفت: «فرزندانم را چه شده است؟ گفت: تشنه اند. پس حضرت در طلب آب دست به مشکي برد. اما در آن روز آب کمياب بود و مردم نيز به دنبال آب بودند. حضرت بانگ زد: آيا هيچ کدام از شما آبي همراه دارد؟ همه دست بردند و آب مشکها را امتحان کردند، اما قطره اي از آن يافت نشد. آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام گفت: يکيشان را به من بده و او چنان کرد. حضرت کودک را گرفت و بر سينه فشرد، در حالي که او همچنان ناآرام بود و ميگريست. آن گاه زبانش را در دهان او قرار داد و او شروع به مکيدن کرد تا آرام گرفت، و ديگر هيچ گريه اي از او نشنيدم. ولي ديگري همچنان ميگريست. حضرت فرمود: ديگري را نيز به من بده! و او چنان کرد. پيامبر صلي الله عليه و آله با وي نيز همان رفتار را کرد. با اين کار هر دو ساکت شدند و ديگر هيچ صدايي از آنان شنيده نشد. آيا با آنچه من از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ديده ام، نبايد آن دو را دوست بدارم؟ [6] .
اسحاق بن سليمان هاشمي گفته است: روزي از پدرم شنيدم که ميگفت: نزد هارون الرشيد بوديم. سخن از علي بن ابي طالب عليه السلام به ميان آمد. هارون گفت: عامه ي مردم ميپندارند که من علي و فرزندانش را دشمن ميدارم. به خدا سوگند! نه چنان است که ميپندارند و خدا از شدت دوستي من نسبت به علي و حسن و حسين عليهم السلام آگاه است. آن گاه به نقل از نياکانش اين سخن را از ابن عباس براي ما نقل کرد: روزي در محضر پيامبر خدا بوديم که حضرت فاطمه گريان از راه رسيد. پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: پدر به فدايت، از چه ميگريي؟ گفت: حسن و حسين عليهماالسلام بيرون رفته اند و نميدانم کجايند. گفت: دخترکم! گريه مکن، زيرا آفريدگارشان از من و تو به آنان مهربانتر است. سپس دستها را بلند کرد و گفت: «بارخدايا! چه در خشکي باشند و چه در دريا، به سلامت بدارشان!»
در اين هنگام جبريل عليه السلام فرود آمد وگفت: «اي محمد، اندوه به دل راه مده که آن دو در دنيا و آخرت اهل فضيلت اند، و پدرشان از آن دو نيز بهتر است؛ ايشان در کوي بني نجار [ صفحه 23] خوابيده اند و خدا فرشته اي را نگهبانشان کرده است.» پيامبر صلي الله عليه و آله و ياران برخاستند و رفتند تا به آن کوي رسيدند و حسن و حسين را دست در آغوش يکديگر در خواب ديدند و فرشته اي را مأمور آن دو يافتند که بالي را در زير بدنشان نهاده و بال ديگر را سايبانشان کرده بود. پس پيامبر صلي الله عليه وآله خم شد و آن دو را بوسيد تا بيدار شدند. آن گاه حسن را بر شانه ي راست و حسين را بر شانه ي چپ نشاند. سپس در حالي که جبرئيل هم با ايشان بود از کوي بيرون آمدند. در اين هنگام رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «من شما را حرمت مينهم همان طور که خداي متعال شما را حرمت نهاده است.» در راه، ابوبکر به حضرت رسيد و گفت: «يا رسول الله! افتخار بردن يکي از کودکان را به من بدهيد.» فرمود: «سواراني نيکويند و بر مرکبي نيکو سوارند.» پيامبر صلي الله عليه و آله به همان حال رفت تا به مسجد رسيد و به بلال فرمود تا مردم را فرا بخواند. مردم در مسجد گرد آمدند و پيامبر صلي الله عليه و آله در حالي که آن دو را بر دوش داشت ايستاد و گفت: «اي گروه مسلمانان! آيا شما را به بهترين مردم از نظر جد و جده رهنمون شوم؟» گفتند «بلي يا رسول الله.» فرمود: «ايشانند: حسن و حسين که جدشان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سرور پيغمبران و جده شان حضرت خديجه سرور زنان جهان است.»
باز فرمود: «آيا شما را به بهترين مردم از لحاظ پدر و مادر رهنمون شوم؟» گفتند: «بلي يا رسول الله» فرمود: «حسن و حسين اند که پدرشان علي بن ابيطالب و مادرشان فاطمه، دختر خديجه، سرور زنان جهان است.» و فرمود: «آيا بهترين مردم از لحاظ عمو و عمه را به شما نشان ندهم؟» گفتند: «بلي يا رسول الله» فرمود: «حسن و حسين اند که عموشان، جعفر بن ابيطالب و عمه شان ام هاني، دختر ابوطالب است. اي مردم آيا بهترين مردم از نظر دايي و خاله را به شما نشان ندهم؟» گفتند: «بلي يا رسول الله» فرمود: «حسن و حسين اند که داييشان ابراهيم، فرزند پيامبر خدا و خاله شان زينب، دختر پيغمبر خدا است.» سپس گفت: «بارخدايا! تو ميداني که حسن و حسين بهشتي اند و پدرشان بهشتي است و مادرشان بهشتي است و عموشان بهشتي است و عمه شان بهشتي است و داييشان بهشتي است و خاله شان بهشتي است و هر کس آن دو را دوست بدارد، بهشتي است و هر کس دشمنشان بدارد، دوزخي است.» [ صفحه 24] پدرم سليمان ادامه داد: هارون الرشيد حديث را در حالي براي ما نقل ميکرد که اشک در چشمانش حلقه زده و بغض گلويش را گرفته بود. [7] .
[1] مسند ابويعلي موصلي، احمد بن علي 472، 469/13؛ مسنداحمد بن حنبل، 107/4؛ دلائل النبوة، احمد بن حسين بيهقي، 166، 165/1 شرح السنة، بغوي، حسين بن مسعود 194/13؛ صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري، 1782/4.
[2] الطبقات الکبري، ابنسعد، محمد، 20/1؛ بيهقي، 165/1؛ مسلم، 1782/4.
[3] الذرية الطاهرة، دولابي، محمد بن احمد، 169؛ الفضائل، ابن حنبل 132، تحقيق سيد عزيز طباطبايي، کتاب السنة، عمرو ابن ابيعاصم، 618؛ بيهقي، 176/1. [4] مناقب الامام علي بن ابيطالب، ابنمغازلي، علي، 301.
[5] المعجم الکبير، سليمان بن احمد طبراني، 65/3؛ ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن عساکر، علي 110؛ ترجمة الامام الحسن (ع)، ابن عساکر، علي 93؛ سبل الهدي و الرشادة، محمد بن يوسف صالحي شامي، 187/7؛ معجم الشيوخ محمد بن جميع صيداوي، 266. [6] المعجم الکبير، 50/3.
[7] الطرائف، سيد بن طاووس، 91؛ فرائد السمطين، ابراهيم بن محمد جويني، 91/2؛ ابن عساکر، 135، 112؛ کفاية الطالب، گنجي محمد بن يوسف، 419؛ طبراني، 67/3؛ ثمرات الأسفار، اميني، 32/2، خطي؛ مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، 27/4؛ ذخائر العقبي، احمد بن عبدالله طبري، 130؛ کنز العمال، متقي هندي، علي بن حسام 118/12؛ تذکرة الخواص، ابنجوزي، يوسف، 234؛ تهذيب تاريخ دمشق الکبير، ابن عساکر، علي بن حسين، 320/4.
گل مريم
2015_10_19, 09:39 PM
درباره ي گريستن بر حسين
مستحب بودن گريه بر گذشتگان
در جايز بودن گريه بر مؤمن هيچ ترديدي نيست زيرا اين امر در موارد متعددي از سيره ي پيامبر ديده ميشود و در اين جا فهرست وار به آنها اشاره ميگردد:
1- هنگام فوت عمو و سرپرستش، حضرت ابوطالب. [1] .
2- هنگام شهادت عمويش، حضرت حمزه، در جنگ احد. [2] .
3- هنگام شهادت پسرعمويش جعفر و شهادت زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه در جنگ موته. [3] .
4- هنگام وفات پسرش، ابراهيم. نقل است که عبدالرحمان بن عوف با مشاهده ي گريه پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: اي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شما هم؟! حضرت فرمود: «اي پسر عوف! اين اشک مهر است.» سپس به گريستن ادامه داد و فرمود: «چشم ميگريد و دل ميسوزد، اما آنچه پروردگار [ صفحه 47] نميپسندد، بر زبان نميآوريم. اي ابراهيم! از جدايي تو بسيار اندوهناکيم.» [4] .
5- آن حضرت در زيارت قبر مادرش، آمنه، به اندازه اي گريست که اطرافيان را به گريه انداخت. [5] .
6- در وفات يکي از دخترانش چشمانش غرق اشک شد. [6] .
7- آن حضرت در وفات يکي از نوادگان دختريش ميگريست. سعد که چنين ديد. گفت: «اي پيامبر خدا! اين چه اشکي است؟» حضرت فرمود: «مهري است که خدا در دل بندگان قرار داده است. همانا خداوند از ميان بندگان خود، به مهرورزان مهر ميورزد.» [7] .
8- در بيماري سعد بن عباده، آن حضرت با شماري از صحابيان به عيادت وي رفت. حضرت گريست و ياران نيز گريستند. آن گاه فرمود: «خدا کسي را به خاطر اشک چشم و سوز دل عذاب نميکند.» [8] .
9- هنگاميکه رقيه دختر پيامبر درگذشت، زنان بر وي ميگريستند و عمر آنها را با تازيانه ميزد و منع ميکرد. پيامبر صلي الله عليه و آله که خود به آنان اجازه ي گريستن داده بود، فرمود: «بگذار تا بگريند.» سپس فرود: «هر چه از دل و چشم باشد از خدا و از مهر است.» سپس کنار قبر نشست. حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز در کنارش بود و ميگريست و پدر اشکهاي وي را از سر مهر با جامه خويش پاک ميکرد. [9] . [ صفحه 48]
10- هنگامي که عثمان بن مظعون درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله چنان گريست که اشک بر گونه هاي آن حضرت جاري شد. [10] .
11- هنگام درگذشت دخترش امکلثوم، بر قبرش نشسته بود و ميگريست. [11] .
12- هنگامي که فاطمه دختر اسد بن هاشم، مادر حضرت علي عليه السلام درگذشت، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، با پيراهن خود وي را کفن کرد و بر او نماز گزارد و بر وي هفتاد تکبير گفت و درون قبر رفت و به اطراف آن به گونه اي اشاره ميکرد که گويا آن را فراخ و صاف ميکند؛ و چون از قبر بيرون آمد چشمانش اشکبار بود. [12] .
گل مريم
2015_10_19, 09:50 PM
درباره ي اين که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بر گذشتگان گريسته اند، روايات بسياري وجود دارد که در بيشتر آنها ديگران نيز به گريستن تشويق شده اند. از اين روايتها چنين نتيجه ميگيريم که گريه سنت آن حضرت بوده است؛ و بدين لحاظ در جاي جاي سيره ي امامان عليهم السلام به چشم ميخورد. آن بزرگواران به ويژه در سوگواري حضرت امام حسين عليه السلام سفارش کرده اند که دوستانشان نسل بعد از نسل، به عزاداري بپردازند. ميان صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله نيز حالت طبيعي گريستن بر اموات، يک سنت جاري بود.
مرثيه سرايي و خواندن شعرهاي حزن انگيز براي گذشتگان نيز مانند آنان رايج بوده است. در اين جا به برخي از آنها اشاره ميشود. هنگام وفات پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بزرگان صحابه در سوگ آن حضرت مرثيه هايي سرودند که در کتابهاي تاريخ ثبت است. از جمله پاره ي تن وي يعني حضرت زهرا عليهاالسلام، سرور زنان جهان در سوگ پدر، اشعار و مرثيه هاي اندوهباري دارد که دو بيت آن را در اين جا نقل ميکنيم:
ماذا علي من شم تربة أحمد أن لا يشم مدي الزمان غواليا [ صفحه 49] صبت علي مصائب لو أنها صبت علي الايام صرن لياليا [13] .
بر آنان که تربت احمد صلي الله عليه و آله را بوييده اند، چه رفته است که ديگر در دور روزگار هيچ گونه مشکي را نميبويند؟ بر من چنان مصيبتي وارد آمد که اگر بر سر روزها وارد ميآمد شب ميگرديد.
همچنين آن حضرت سروده هاي ديگري در سوگ پدر بزرگوارشان دارند که ابن عبدربه و ديگران ابياتي از آن نقل کرده اند. [14] .
از ديگر کساني که در سوگ پيامبر مرثيه سروده اند عمه آن حضرت صفيه، پسرعمويش ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، ابوذؤيب هذلي، ابوالهيثم بن تيهان، امرملهي قشيريه و عامر بن طفيل را ميتوان نام برد. پس از آن مرثيه سرايي و سوگنامه خواني در ميان مسلمانان همه ي دوره ها و همه ي شهرها امري متداول بوده است و نه تنها آن را زشت نميشمرده اند، بلکه نيکو هم ميدانسته اند و به مرثيه سرايي به ديده ي يک امر مستحب مينگريسته اند. در اين باره شواهد فراواني وجود دارد.
زيد شحام گويد: با جماعتي از کوفيان نزد امام صادق عليه السلام بوديم که جعفر بن عفان وارد شد. حضرت او را به خود نزديک و نزديکتر ساخت و فرمود: «اي جعفر! به من خبر رسيده است که تو درباره ي امام حسين عليه السلام شعر ميسرايي و نيکو هم ميسرايي؟» عرض کرد: «بله قربانت گردم.» فرمود: «پاره اي بخوان»
و او خواند: ليبک علي الاسلام من کان باکيا فقد ضيعت أحکامه و استحلت... [15] . همه ي گريه کنندگان بايد بر اسلام بگريند که احکامش ضايع و حرامش حلال گرديده است... چون شعر وي پايان رسيد امام صادق عليه السلام و اطرافيانش به اندازه اي گريستند که اشک بر چهره هاشان جاري گشت.
سپس حضرت فرمود: «اي جعفر! به خدا سوگند! که فرشتگان مقرب تو را ديدند. بدان که ايشان در اين جا حاضرند و گفتار تو را درباره ي [ صفحه 50] حضرت امام حسين عليه السلام ميشنوند و آنان نيز مثل ما و بلکه بيشتر از ما گريستند. اي جعفر هم اينک خدا بهشت را بر تو واجب ساخت و تو را آمرزيد.» سپس فرمود: «آيا باز هم بگويم؟» گفت: «آري سرورم!» فرمود: «هيچ کس در مورد حسين عليه السلام شعري نميگويد و نميگريد و نميگرياند، مگر اين که خداوند بهشت را بر او واجب ميسازد و او را ميآمرزد.»
جعفر بن عفان هنگام عبور از کربلا و مشاهده ي قتلگاه حضرت امام حسين عليه السلام و ياران باوفايش، مرثيه اي بر وزن و قافيه ي مرثيه سليمان بن قتهي عدوي، سروده است که با اين بيت آغاز ميشود:
مررت علي أبيات آل محمد فلم أرها أمثالها حين حلت از خانه هاي خاندان محمد صلي الله عليه و آله گذر کردم، ولي آنها را چنان که هنگام فرود آمدن بودند، نديدم. حسين بن ضحاک نيز بر همين وزن و قافيه مرثيه اي سروده که مطلع آن چنين است:
و مما شجي قلبي و أسبل عبرتي محارم من آل النبي صلي الله عليه و آله استحلت... [16] . و از چيزهايي که دلم را شکست و اشکم را روان ساخت، محارم خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله است که مورد بيحرمتي قرار گرفتند. محمد بن ادريس شافعي نيز در سوگ حضرت امام حسين عليه السلام اشعاري سروده است که از جمله ي آنها شعر زير است: تزلزلت الدنيا لأل محمد و کادت لهم صم الجبال تذوب فمن مبلغ عني الحسين رسالة و ان کرهتها أنفس و قلوب قتيل بلا جرم کأن قميصه صبيغ بماء الأرجوان خضيب جهان به خاطر خاندان محمد صلي الله عليه و آله به لرزه درآمد و نزديک بود که کوههاي استوار نيز بر آنان آب شود. پس چه کسي پيام مرا به امام حسين عليه السلام ميرساند؟ هر چند جانها و دلهايي آن را نميپسندد. [ صفحه 51] حسين عليه السلام همان شهيد بيگناهي است که گويا پيراهنش با آب ارغوان، رنگ و خضاب شده است!
[1] السيرة الحلبيه، حلبي، علي بن برهان الدين، 382/1؛ السيرة، دحلاني، سيد احمد زيني، 97/1. [2] همان، 268/2؛ السيرة، دحلاني، 71/2؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، 395/3؛ مسند، ابن حنبل، 40/2؛ الطبقات الکبري، ابنسعد، 11/3؛ المستدرک، حاکم، 159/3، مجمع الزوائد، هيثمي، 118/6، ذخائر العقبي، 180.
[3] مغازي، واقدي، 766/2؛ تاريخ الاسلام، 884، 496، 488/2؛ مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، 357/9، 73/12، 73/6؛ صحيح، بخاري، 92/2؛ الاستيعاب، ابن عبدالبر، 546/2.
[4] المنتخب من مسند، عبد بن حميد، 309؛ مسند، ابويعلي، 42/6؛ مسند، ابنحنبل، 147، 194/3، 273/2؛ سنن، ابوداوود، 193/3، تحقيق: محمد محيي الدين، عبدالحميد؛ صحيح، بخاري، 155/1؛ الطبقات الکبري، 137/1؛ فتح الباري، ابنحجر، 173/3، اشراف: عبدالعزيز بن عبدالله.
[5] صحيح، مسلم، 671/2، 359/1؛ مسند، ابنحنبل، 359؛ الطبقات الکبري، ابنسعد، 116/1؛ دلائل النبوة، بيهقي، 188/1؛ مختصر تاريخ دمشق، 31/15؛ سنن النسائي، سيوطي، 90/4؛ السنن الکبري، نسائي 654/1.
[6] صحيح، بخاري، 100/2؛ مسند، ابن حنبل، 204، 41/5، 157، 132/45؛ السنن، ابن ماجه، 506، 505/1؛ السنن الکبري، نسائي، 605/1؛ صحيح، مسلم، 635/2، مجمع الزوائد، هيثمي، 18 - 17/3. [7] صحيح، بخاري، 100/2؛ صحيح، مسلم، 340/1.
[8] همان، 106/2؛ صحيح، مسلم، 636/2، 341/1.
[9] مسند، ابن حنبل، 41/5، 335/1؛ الطبقات الکبري، ابن سعد، 290/3؛ مجمع الزوائد، 302/9، 17/3، سنن، ابوداود، 192/3.
[10] مسند، ابن حنبل، 206، 55، 43/6؛ المعجم الکبير، 146 /25، 405 / 10؛ سير اعلام النبلاء، 481/5.
[11] الطبقات الکبري، 38/8، الغدير، علامه اميني، 231/8، مکتبة الامام اميرالمؤمنين (ع)؛ مسند، ابن حنبل، 126/3؛ المستدرک، حاکم، 47/4؛ السنن الکبري، 53/4.
[12] مستدرک، حاکم، 108/3؛ المعجم الأوسط، 151/1، مجمع الزوائد، 256/9؛ مختصر تاريخ دمشق، 73/12، تاريخ المدينة المنورة، ابن شبه، عمر، 123/1، وفاء الوفاء، سمهودي، علي بن احمد، 797/3؛ مغازي واقدي، 766/2؛ تاريخ الاسلام، ذهبي، 488 - 489 /2.
[13] ارشاد الساري، قسطلاني، احمد بن محمد، 314/3.
[14] عقد الفريد، ابنعبدربه، 236/3؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، 94/4.
[15] منتهي المقال، ابوعلي، حائري، 254/2. [16] در مورد اين مرثيه ها، رک؛ الحماسة، ابوتمام؛ الکامل، مبرد؛ الکامل في التاريخ، ذيل «وقعة الطف.».
گل مريم
2015_10_21, 09:22 PM
شهادت حضرت امام حسين عليه السلام و سوگواري بر آن بزرگوار نزد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و خاندان گرامي اش معروف، مرسوم و معمول بوده است و آن بزرگواران در دوران زندگيشان بر آن حضرت ميگريستند و مجلس عزا برپا ميکردند.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده است: «پسرم حسين پشت کوفه کشته خواهد شد. واي بر کشنده اش و واگذارنده اش و هر کسي که از ياري او دست بردارد.» [1] . ابن عباس گفته است: ما و همه ي خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله هيچ شکي در اين نداشتيم که حسين عليه السلام فرزند علي عليه السلام در «طف» کشته خواهد شد. [2] .
در روز رستاخيز، خدا همه ي گذشتگان و آيندگان را در دشتي گرد ميآورد و ندا ميدهد که چشمانتان را فرو ببنديد و سرهاتان را به زير افکنيد، تا فاطمه عليهاالسلام، دختر [ صفحه 58] محمد صلي الله عليه و آله از صراط بگذرد. پس چشمانشان را ميپوشانند و فاطمه عليهاالسلام بر مرکبي از مرکب هاي رهوار بهشت ميآيد و در آن حال هفتاد هزار فرشته او را همراهي ميکنند و در جايي بلند از جايگاه رستاخيز ميايستد. سپس از مرکب پياده ميشود و ميگويد:
«پروردگارا! اين پيراهن فرزند من است. که تو ميداني چه بر سرش آورده اند.» پس، از سوي خداي - عزوجل - خطاب ميرسد که اي فاطمه! من تو را خشنود ميسازم. ميگويد: «پروردگارا! از قاتلش انتقام مرا بگير.»
خداي متعال به شعله اي از آتش امر ميفرمايد و آن شعله از دوزخ زبانه ميکشد و چنان که پرنده دانه برميچيند قاتلان حسين بن علي را برميچيند و سپس آنها را با خود به دوزخ بازميگرداند تا به انواع عذاب شکنجه شوند. سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام بر مرکبش سوار ميشود، تا به بهشت ميرسد.
دراين حال فرشتگان و فرزندان و دوستانش از چپ و راست او را همراهي ميکنند. [3] .
ابوحبره گفته است: هنگام آمدن علي عليه السلام به کوفه با وي همراه بودم. حضرت به منبر رفت و پس از حمد و ستايش خداوند، فرمود: «هنگامي که تبار پيامبرتان ميان شما فرود آيند، چگونه رفتار خواهيد کرد؟» گفتند: «از آزمون خداوند درباره ي ايشان به خوبي بيرون خواهيم آمد. فرمود: «سوگند بدان کسي که جانم در دست اوست، به يقين آنان ميان شما فرود خواهند آمد و شما هم به سوي آنان خواهيد شتافت.» سپس شعر زير را زمزمه کرد: هم أوردوهم بالغرور و عردوا أحبوا نجاة لا نجاة و لاعذر [4] . آنان با فريب واردشان ساختند و گريختند. نجاتي را دوست داشتند که نه نجاتي باقي ماند و نه پوزشي.
عبدالله حضرمي از پدرش که در جنگ صفين پيشکار حضرت علي عليه السلام بوده، چنين [ صفحه 59] نقل ميکند: چون علي عليه السلام در راه صفين به نينوا رسيد، فرياد برآورد:«اي ابوعبدالله! در ساحل فرات شکيبا باش.» گفتم: «منظور شما از ابوعبدالله کيست؟» فرمود: «روزي به خدمت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله رسيدم و ديدم که چشمانش اشکبار است. گفتم: «يا رسول الله! آيا کسي شما را به خشم آورده است؟» فرمود: «نه! بلکه جبرئيل اندکي پيش، از نزدم برخاست. او به من خبر داد که حسين عليهالسلام در ساحل فرات کشته خواهد شد.» و گفت: «آيا ميخواهي که بوي تربتش را به مشامت برسانم؟» گفتم: «بله.» پس دست دراز کرد و مشتي خاک برگرفت و به من بخشيد. از اين رو است که توان خودداري از ريختن اشکم را ندارم.» [5] . همچنين حضرت علي عليه السلام در دوره ي حضور در کوفه به دخترش زينب فرمود: «دخترکم! سخن همان است که ام ايمن به تو گفته است. گويي تو و زنان خاندانم را در همين شهر اسير و خوار و سرگردان و از بيم ربوده شدن در هراس ميبينم. پس بسيار بسيار شکيبا باشيد.» [6] . نقل شده است که روزي امام حسين عليهالسلام به ملاقات بردارش امام حسن عليهالسلام رفت. چون به وي نگريست، شروع به گريستن کرد. امام حسن عليهالسلام گفت: «اي ابوعبدالله! چرا ميگريي؟» پاسخ داد: «به خاطر بلايي که بر سر تو ميآورند.»
امام حسن عليه السلام فرمود: «بلايي که بر سر من ميآورند، اين است که مرا با خوراندن زهر ميکشند. ولي اي اباعبدالله هيچ روزي همچون روز تو نيست! سي هزار تن که خود را از امت جدمان محمد صلي الله عليه و آله ميخوانند و به اسلام منسوب ميدانند گروه گروه سوي تو ميشتابند و براي کشتن و ريختن خونت و بي احترامي به حرمت و اسارت زن و فرزندت و چپاول اموال ارزشمندت اجتماع ميکنند. آن هنگام است که فرزندان اميه به لعنت خدا گرفتار ميشوند و از آسمان خاکستر و خون فرو ميبارد و همه چيز، حتي حيوانات بيابان [ صفحه 60] و ماهيان دريا بر تو ميگريند.» [7] همچنين به گزارش مسعودي [8] و ديگران [9] امام حسين عليهالسلام پس از نامهنگاريهاي اهل کوفه و پيشاپيش فرستادن ابنعقيل و منتهي شدن کارش به آن جا که ميدانيم، تصميم گرفت به عراق برود و هنگامي که عازم حرکت شد، ام سلمه به آن حضرت گفت: «سرورم به خاطر خدا از تو ميخواهم که نروي.» حضرت پرسيد: «چرا نروم؟» گفت: «چون از پيامبر خدا شنيدم که فرمود: «فرزندم حسين در عراق کشته خواهد شد و شيشه اي خاک به من داد و از من خواست که آن را نگهداري کنم.»
امام عليه السلام فرمود: «اي مادر! به خدا سوگند! که من ناگزير کشته خواهم شد. از سرنوشت حتمي خدا کجا ميتوان گريخت؟ از مرگ هيچ چاره اي نيست! و من حتي روز، ساعت و جايي را که در آن کشته خواهم شد، ميدانم؛ و قتلگاه و زميني را که در آن به خاک سپرده خواهم شد، ميشناسم. بلي، آنها را همان طوري ميشناسم که تو را! و اگر بخواهي آرامگاه خود و کساني را که با من کشته خواهند شد، نشانت بدهم، اين کار را ميکنم.» ام سلمه خود گويد: البته که ميخواهم. من آماده شدم. امام عليه السلام اسم اعظم خداي - عزوجل - را بر زبان آورد و زمين، فرو افتاد، چنان که آرامگاه او و يارانش را ديدم. مقداري از خاک آن جا را نيز به من داد تا با خاکي که از پيش داشتم در هم بياميزم. سپس فرمود:«به يقين من در روز دهم محرم پس از نماز ظهر کشته خواهم شد. درود بر تو باد اي مادر! ما از تو خشنوديم. خدا از تو خشنود باد.»
گل مريم
2015_10_21, 09:25 PM
همچنين نقل کرده اند که امام حسين عليهالسلام در مسير کوفه شبي را در منزل «ثعلبيه» ماند. بامدادان چشمش به مردي از اهل کوفه افتاد که کنيه اش ابوهره (ازدي) بود. او نزد حضرت آمد و بر وي سلام کرد و گفت:«اي پسر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله چه شد که از حرم خدا و حرم جدت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بيرون آمدي؟» فرمود: «واي بر تو اي ابوهره! بني اميه اموالم را گرفتند، شکيبايي پيشه کردم. به ناموسم ناسزا گفتند، باز هم شکيبايي پيشه کردم. [ صفحه 61] سرانجام قصد ريختن خونم را کردند که گريختم. به خدا قسم که گروه ستم پيشه مرا خواهند کشت، البته خدا جامه ي خواري را بر ايشان خواهد پوشانيد و شمشير برنده را بر آنان مسلط خواهد کرد و کساني را بر ايشان چيره خواهد کرد که آنان را از قوم سبأ، که زني بر آنان پادشاهي و بر مال و خونشان حکومت ميکرد، خوارتر کنند.» [10] .
نيز نقل کرده اند که عمر سعد به امام حسين عليه السلام گفت:«گروهي نابخرد ميپندارند که من شما را خواهم کشت.» حضرت فرمود:«به خدا سوگند! چشمم به اين روشن است که تو از گندم عراق جز اندکي نخواهي خورد.» [11] . حارث بن جارود تميمي گويد: در سفري به مدينه چشمم به زين العابدين، علي بن حسين عليه السلام افتاد که با گروهي از خاندانش حلقه وار نشسته بودند. نزد ايشان رفتم و گفتم:«درود بر شما اي خاندان مهرباني و پيامبري و اي جايگاه آمد و شد فرشتگان! خدا شما را رحمت کند! چگونه ايد؟»
امام عليه السلام رو به من کرد و فرمود:«آيا نميداني که ما چگونه شبها را به صبح ميبريم؟ ما ميان قوم خود، همانند بني اسرائيل ميان فرعونيان هستيم که پسران را ميکشتند و زنان را زنده ميگذاشتند! به بهترين فرد اين امت بر فراز منبرها ناسزا ميگويند و به آنان که نسبت به ما دشمني ميورزند، مال ميبخشند و حق دوستان ما را پايمال ميکنند. قريش به قريشي بودن محمد صلي الله عليه و آله بر عرب ميبالد و عرب به عرب بودنش نزد ديگران به خود مينازد. اينان از قبل ما به جايي رسيده اند، ولي براي خود ما هيچ حقي قائل نيستند! اي ابوعمران! بنشين که بامداد و شامگاه ما اين چنين است.» [12] .
گل مريم
2015_10_21, 09:31 PM
ورد به نقل از پدرش کميت گويد: خدمت سرورم، امام محمدباقر عليه السلام رسيدم و گفتم: «اي فرزند پيامبر خدا صلي الله عليه و آله! من [ صفحه 62] درباره ي شما اشعاري سروده ام! آيا اجازه ميدهيد که بخوانم؟» فرمود: «روزهاي برات [13] چه وقت شعر خواندن است؟» گفتم: «شعر در خصوص شماست.»
فرمود: «بخوان» و من چنين خواندم: اضحکني الدهر و ابکائي و الدهر ذو صرف و ألوان لتسعة بالطف قد غودروا صاروا جميعا رهن أکفان
روزگار مرا خندانيد و گريانيد، روزگار پيوسته دگرگون و رنگارنگ ميشود. مرا بر نه تن شهيدي گريانيد که در طف به شهادت رسيدند و در کفن پيچيده شدند.
آن گاه امام گريست. امام صادق عليه السلام نيز گريست و ميشنيدم که بانويي هم در پس پرده ميگريد. و چون به اين ابيات رسيدم: و ستة لا يتجاري بهم بنو عقيل، خير فرسان ثم علي الخير، مولاهم ذکرهم هيج احزاني
و شش تن شهيدي که کس به گرد آنان نميرسيد؛ يعني فرزندان عقيل، آن بهترين سوارکاران. سپس سرور آنان علي نيکومنش که يادشان اندوهم را برانگيخته است.
حضرت گريه کرد و سپس فرمود: «هيچ کس، از ما ياد نميکند و نزد او از ما ياد نميشود که به اندازه بال پشه اي اشک بريزد، مگر اين که خدا برايش در بهشت خانه اي ميسازد و آن اشک را ميان او و آتش حايل ميکند.» کميت گويد: چون بدين بيتها رسيدم:
من کان مسرورا بما مسکم أو شامتا يوما من الان فقد ذللتم بعد عز فما أدفع ضيما حين يغشاني
آن کيست که در مصيبتي که به شما رسيده شادمان باشد و يا روزي از روزها شما را شماتت کند. شما عزيزاني هستيد که اينک خوار شده ايد، و من هم در برابر ستمي که بر من شود، دفاع نميکنم. [ صفحه 63]
پس حضرت دستم را گرفت و فرمود: «بارخدايا! همه ي گناهان گذشته و حال کميت را بيامرز» و چون اين بيت را خواندم:
متي يقوم الحق فيکم متي يقوم مهديکم الثاني؟
کي حق ميان شما برپا ميشود و کي مهدي دوم شما قيام خواهد کرد؟
امام باقر عليهالسلام فرمود: «به زودي به خواست خدا قيام خواهد کرد.» سپس فرمود: «اي ابومستهل! قيام کننده مان نهمين نفر از نسل امام حسين عليه السلام است؛ زيرا امامان پس از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله دوازده نفرند که دوازدهمينشان حضرت قائم است.»
گفتم: «اي سرورم، اين دوازده امام عليهم السلام کيان هستند؟» فرمود: «نخست ايشان علي فرزند ابوطالب عليهم االسلام است. پس از او حسن و حسين عليهم االسلام اند و پس از حسين عليه السلام، علي بن الحسين عليهم االسلام، است و پس از او من هستم و پس از من اين هست و دستش را بر شانه ي امام جعفر صادق عليه السلام نهاد.»
گفتم: «پس از او کيست؟» فرمود: «فرزندش موسي عليه السلام و پس از موسي عليه السلام فرزندش علي عليه السلام و پس از علي عليه السلام فرزندش محمد عليه السلام و پس از محمد عليه السلام فرزندش علي عليه السلام و پس از علي عليه السلام فرزندش حسن عليه السلام و پس از او فرزندش محمد عليه السلام خواهد بود. او ابوالقاسم است که ظهور خواهد کرد و دنيا را از عدل و داد پر خواهد ساخت، همان گونه که از جور و ستم پر شده باشد و او دل شيعيان را آرام خواهد کرد.»
گفتم: «اي پسر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله! او کي ظهور ميکند؟» فرمود: «اين سؤال از پيامبر صلي الله عليه و آله نيز پرسيده شد و او پاسخ داد: «همانا مثال وي بسان قيامت است که ناگهان فرا ميرسد.» [14] .
گل مريم
2015_10_21, 09:39 PM
امام رضا عليه السلام ضمن حديثي فرموده اند: «گريه کنندگان، بايد بر مثل حسين عليه السلام بگريند، زيرا گريه بر او گناهان بزرگ را ميشويد.»
نيز آن حضرت فرموده است: «هرگاه ماه محرم فراميرسيد، پدرم موسي بن جعفر عليه السلام، خندان ديده نميشد و پيوسته اندوهناک بود، تا ده روز سپري ميگشت و روز دهم، روز مصيبت و اندوه و گريه اش بود و ميگفت: «عاشورا روز شهادت حسين عليه السلام است.» [17] .
همچنين آن حضرت فرموده است: «محرم ماهي است که مردم دوران جاهليت هم جنگ را در آن حرام ميشمردند، ولي (برخي از) اين امت، در اين ماه، ريختن خون ما را حلال شمردند و احترام ما را هتک کردند و زن و فرزندان ما را به اسارت بردند و چادرهامان را آتش زدند و اشياي قيمتي ما را به غارت بردند و احترام پيامبر خدا صلي الله عليه و آله را درباره ي ما نديده گرفتند.
روز شهادت حسين عليه السلام، پلکهامان را خست و اشک ما را روان ساخت و عزتمان را در سرزمين کرب و بلا (اندوه و گرفتاري) به خواري مبدل ساخت و براي هميشه، روزگار اندوه و گرفتاري را براي ما به ارث گذارد؛ بنابراين گريه کنندگان، بايد بر مثل حسين عليه السلام بگريند؛ زيرا گريستن بر آن حضرت گناهان بزرگ را ميشويد». [18] . [ صفحه 67]
[1] ترتيب الأمالي المرشد بالله، 184، 183، 177.
[2] المستدرک، حاکم نيشابوري، 179/3؛ مقتل الحسين، خوارزمي، فصل 8؛ الخصائص الکبري، سيوطي، عبدالرحمن بن ابيبکر، 126/2.
[3] المعجم الکبير، 117/3؛ ترتيب الأمالي، 82/2؛ مجمع الزوائد، 191/9.
[4] همان.
[5] المسند، ابوبکر البزار، 101/3؛ کشف الاستار، 231/3؛ ترتيب الأمالي، 184/1، المصنف، 97/15؛ المسند، ابن حنبل، 85/1، الملاحم و الفتن، ابن طاووس، علي بن موسي، 93؛ مجمع الزوائد، 187/9.
[6] بحارالانوار، علامه ي مجلسي، 383/45.
[7] الامالي، شيخ صدوق، 101.
[8] اثبات الوصية، مسعودي، علي بن حسين، 135.
[9] بحارالانوار، 331/44؛ اللهوف، 21.
[10] مقتل الحسين، خوارزمي، 226/1؛ اللهوف، 42.
[11] تاريخ دمشق، 48/45؛ الارشاد، 251، 235؛ تاريخ الاسلام، ذهبي (متوفاي: 195،)66؛ کشف الغمه، اربلي، علي بن عيسي، 178/2، بحارالانوار، 263/44؛ مناقب اميرالمؤمنين علي 265/2،7.
[12] التفسير، علي بن ابراهيم، 134/2؛ فرات الکوفي، 149، فرات بن ابراهيم؛ مناقب اميرالمؤمنين (ع)، محمد بن سليمان، 108/2؛ مقتل الحسين، خوارزمي، 72/2.
[13] سيزدهم تا پانزدهم هر ماه قمري را روزهاي برات گويند.
[14] مناقب آل ابيطالب، 262/3؛ مقتل الحسين خوارزمي، 152/2؛ بحارالانوار، 390/36؛ الغدير، علامه اميني، 202/2.
[15] رجال، کشي، طوسي، محمد بن حسن، 289؛ وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، 464/10.
[16] علل الشرائع، 225/2.
[17] وسائل الشيعه، 394/5؛ علل الشرائع، 225/2.
[18] همان، 392/5؛ أمالي، صدوق، 64.
vBulletin® v4.2.2, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.