PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سرشک خوبان در سوگ سالار شهيدان



گل مريم
2015_10_14, 11:50 AM
besm8

سرشک خوبان در سوگ سالار شهيدان

پیشگفتار:

ايران اسلامي‏ يگانه کشور شيعي است که رويدادهاي اجتماعي آن پيوسته از نهضت خونين حسيني تأثير پذيرفته است. فرهنگ مردم ايران با پيام عاشورا پيوندي ناگسستني خورده و سيماي حق گرا و ستم‏ ستيز سرور شهديان حسين بن علي عليه السلام بر لوح دل‏شان نقشي نازدودني دارد.
امام حسين عليه ‏السلام براي مردم اين سرزمين الگوي آزادگي است و در ديدگاه‏شان چنان جايگاهي دارد که زيات بارگاه آن حضرت آرزوي هميشگي آنان بوده و هست. انقلاب طاغوت ‏برانداز اسلامي ايران نيز ريشه در عاشورا دارد و در دروان مبارزه با رژيم سرسپرده‏ ي استکبار، سيدالشهدا و يارانش بزرگترين و پرجاذبه ‏ترين اسوه‏ هاي پايداري، ايثار و شهادت طلبي بوده ‏اند؛ و در اين ميان، سپاه پاسداران به عنوان حافظ دستاوردها و ارزش‏هاي انقلاب، پرچمدار راه خونين حسين عليه‏ السلام است و پاسداري از دين و جانبازي در راه خدا و سنگرباني از ارزش‏هاي ديني شعار جاويدان اين نهاد انقلابي است. تلاش اين نهاد در راستاي مأموريت خطيرش تنها به صحنه‏ هاي جبهه و جنگ محدود نيست. بلکه در عرصه ‏هاي فکر و فرهنگ نيز گسترش مي‏يابد. بخشي از تلاش‏هاي فرهنگي اين نهاد در مرکز تحقيقات اسلامي انجام مي‏پذيرد و اين مرکز نيز بخش عمده‏ اي از فعاليت‏هايش را به موضوع امام حسين عليه ‏السلام و عاشورا اختصاص داده [ صفحه 12] است

که محورهاي زير را شامل مي‏گردد:

1- کتابشناسي امام حسين عليه‏ السلام، شامل کتابنامه و کتابشناسي تاريخي.
2- تدوين مجموعه‏ ي موضوعي درباره‏ ي امام حسين عليه‏السلام و قيام آن حضرت (در حدود 20 موضوع)
3- احياي آثار ارزنده‏ ي مربوط به امام حسين عليه ‏السلام از طريق ترجمه، تصحيح و تحقيق.
4- تهيه‏ ي نرم افزارهاي علمي‏ درباره‏ ي امام حسين عليه‏السلام. ترجمه‏ ي کتاب «عبرات المصطفين في مقتل الحسين عليه‏السلام» که با عنوان «سرشک خوبان در سوگ سالار شهيدان» در اين مرکز انجام گرفته و اينک در پيش روي شماست، تلاشي است درباره‏ ي نگارش واقعه‏ي کربلا از منظر تاريخي.
بيشترين تلاش مؤلف محترم، «علامه محمد باقر محمودي»، گزارش رويدادهاي عاشورا با استناد به منابع کهن، به ويژه منابع اهل سنت بوده است؛ و چنان که خود وي در مقدمه‏ ي کتاب يادآور مي‏شود کوشيده است تا جزئيات وقايع را از آن طريق نقل کند، گرچه استثناهايي نيز در مشي وي ديده مي‏شود.

گفتني است که تلاش نويسنده براي نقل همه‏ ي موارد موجود در کتاب‏هاي تاريخي تکرار پاره ‏اي از متون را موجب شده است. گذشته از آن گزارش‏هاي بسياري وجود دارد که تنها با اندکي اختلاف در الفاظ و عبارات، هم در متن و هم در پانوشت‏ها آمده است. گرچه اين کار نشان تتبع فراگير نويسنده و براي پژوهشگران سودمند است، ولي براي خواننده ‏ي فارسي زباني که در پي مطالعه‏ ي جمعبندي شده ‏ي وقايع است، ملال آور مي‏نمايد. از اين‏رو «مديريت تحقيقات عاشوراي مرکز تحقيقات اسلامي» ترجمه ‏ي فارسي کتاب را در دستور کار خود قرار داد، و موارد زير را در آن اعمال کرد:
1- ازترجمه‏ ي روايت‏هاي تکراري متن پرهيز گرديد، به اين ترتيب يکي از آن ميان [ صفحه 13] برگزيده و ترجمه شده و درباره‏ ي ديگر روايت‏ها به ذکر مأخذ بسنده گشت.
2- از ترجمه روايت‏هايي که در پي‏نوشت‏ها آمده و همانند آن‏ها در متن کتاب نيز نقل شده است پرهيز گرديد.
3- از آنجا که مطلب سوم کتاب بسيار گسترده بود، به سه عنوان «مطلب سوم: به سوي کوفه»، «مطلب چهارم: در کربلا» و «مطلب پنجم: پس از شهادت» تغيير يافت.

مرکز تحقيقات اسلامي سپاه مديريت تحقيقات عاشورا [ صفحه 15]



منبع سایت: http://www.alemoon.ir/index.php/maghtal110

گل مريم
2015_10_14, 11:56 AM
مقدمه:

سپاس خداي را - جل جلاله - که ما را از متمسکان به کتاب و سنت قرار داد؛ و به ما نعمت پيروي از اماماني را بخشيد که آن‏ها را از هرگونه پليدي پاک نمود و برگزيده‏ي جهانيان ساخت و پيشواي شايستگان کرد. همان بزرگواراني که خداوند بزرگ مزد پيامبري جدشان، محمد مصطفي صلي الله عليه و آله، را دوستي با ايشان قرار داد و فرمود: «قل لا أسألکم عليه أجرا الا المودة في القربي» [1] . بگو به خاطر آن (سالت) از شما مزدي نمي‏خواهم، مگر دوستي خويشاوندان. اماماني که از تقديم جانشان به پيشگاه خداي متعال در هيچ شرايطي دريغ نورزيدند و آنچنان که شايسته است در راه او جهاد کردند و سرزنش هيچ ملامتگري آنان را از راه خدا بازنداشت.

ستايش خداي را که ما را به شرف پيروي از ايشان سرافراز کرد؛ تا پيوسته با آنان همراه باشيم و در اختيار سکوت يا اقدام به قيام از آن پيشوايان پيروي کنيم. در شادي آنان شاد و در اندوهشان اندوهگين باشيم. درود خدا بر پيامبر بزرگ اسلام که برانگيخته شد تا مردم را هدايت کند و خوي‏ها و منش‏هاي پسنديده را به آنان بياموزد. همو که بار سنگين رسالت را چنان که شايسته [ صفحه 16] است به دوش کشيد و در اين راه رنج فراوان برد، چنان که او خود فرمود: «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت» [2] . هيچ پيامبري چونان من آزار نديد.

درود خدا بر خاندان پاکش، مشعل‏هاي هدايت و اسوه‏ هاي بزرگواري که مورد ستم قرار گرفتند و در راه خدا، آواره و سرگردان شدند. به گواهي تاريخ شهادت حسين بن علي عليه ‏السلام يکي از دردناک‏ترين فاجعه‏ هايي است که در جهان روي داده است؛ و چشم روزگار همانندش را نديده و هرگز نخواهد ديد. به همين سبب از همان نخستين روزهاي شهادت آن حضرت تاکنون، دانشوران مسلمان و علاقمندان به ثبت رويدادهاي شگفت و مصايب بزرگ و دردناک، به نگارش شهادتنامه و مقتل آن بزرگوار پرداخته‏ اند و ماجراي شهادت او و اسارت خاندانش را شرح و بسط داده ‏اند. [3] اما از آن‏جا که ملل اسلامي پيوسته زير سلطه ‏ي امويان و پيروان‏شان قرار داشته‏ اند، دوستان خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و ديگر آزادانديشان، چنان که بايد نتوانسته ‏اند، گزارش‏هاي خود را درباره‏ ي اين فاجعه‏ ي عظيم تدوين کنند. زيرا حکمرانان و زمامداران [ صفحه 17] ستم ‏پيشه، با تمام توان مي‏کوشيدند که اين موضوع به فراموشي سپرده شود و تا آن جا پيش رفتند که عالمان درباري را وادار کردند تا به حرمت يادآوري اين فاجعه فتوا دهند.

کساني که چيزي در اين باره مي‏نوشتند مواجبشان قطع مي‏شد و به زندان و تبعيد محکوم مي‏گشتند. به هر حال براي نابود ساختن آن آثار از هيچ کوششي دريغ نورزيدند: بسياري از اين آثار سوزانده يا پاره شده ‏اند و يا در خاک مدفون گشته يا به آب افکنده شده ‏اند؛ به طوري که امروزه از آن کتاب‏ها، جز نامي باقي نمانده است.
اينک که اوضاع زمانه دگرگون شده فشار امويان و اموي‏صفتان از سر مسلمانان کم شده است و مردم مي‏توانند بيشتر بخوانند و بينديشند و دوست دارند که از ماجراي شهادت سيدالشهداء عليه ‏السلام براساس منابع کهن و مورد اعتماد آگاه شوند، اين بنده‏ ي ناتوان، شيخ محمدباقر محمودي نيز تصميم گرفت مقتلي بنويسد که دربردارنده ‏ي نوشته‏ هاي مورخان بزرگ باشد و شواهد و قراين قوي آن را تاييد کند.

زيرا اين کار براي خوانندگان دل‏نشين‏تر است و آنان را شايق مي‏سازد و ترديد و گمان را مي‏زدايد. اين کتاب که «عبرت المصطفين» نام گرفته است شامل چند مقدمه، چند فصل و يک خاتمه است. بيش‏تر مطالب کتاب عينا از چهار مأخذ زير که از کهن‏ترين منابع تاريخي به شمار مي‏آيند و به دست مورخاني چيره ‏دست نگاشته شده ‏اند برگرفته شده است:

1- «مقتل الحسين»، تأليف مورخ نامدار، ابومخنف لوط بن يحيي ازدي، متوفاي سال 175 ق. البته اصل اين کتاب در دست نيست و آنچه در اختيار داريم، گزارش‏هاي شاگرد وي، هشام بن محمد بن کلبي، متوفاي سال 204 ق است. کتاب کلبي نيز مقتل الحسين نام گرفته است. علاوه بر اين، گزارش‏هاي ابومخنف به وسيله طبري نيز در ذيل شرح حال حضرت امام حسين در کتاب «تاريخ الرسل و الملوک» نقل شده است.

2- «أنساب الاشراف» تأليف احمد بن يحيي بلاذري متوفاي حدود سال 250 ق. وي شرح حال و مقتل حضرت امام حسين را همراه مطالبي سودمند که در ديگر منابع کم‏تر يافت مي‏شوند آورده است. [ صفحه 18]

3- «الطبقات الکبري» تأليف محمد بن سعد، متوفاي سال 235. اين کتاب در زمره ‏ي منابع اصيل و کهني است که زندگي نامه امام حسين عليه‏السلام را آورده است؛ و ما از آن بهره‏ ي بسيار برده ‏ايم.

4- «الاخبار الطوال» تأليف دينوري متوفاي سال 285 ق. [4] . [ صفحه 19]




[1] شوري (40)، آيه‏ ي 23.
[2] مسند ابن‏حنبل، 120/3 اصول کافي، کليني، محمد بن يعقوب، 196/2؛ بحارالانوار، مجلسي، محمد باقر 56/39.
[3] از بزرگاني که به ويژه تأليف خود را «مقتل الحسين» نام نهاده ‏اند، به دانشوران زير مي‏توان اشاره کرد: اصبغ بن نباته مجاشعي، از ياران امام علي (ع) (وفات: 64 ق) به نظر مي‏رسد که وي نخستين عالمي باشد که تاريخ واقعه ‏ي کربلا را تدوين کرده و آن را مقتل الحسين ناميده است؛ جابر بن يزيد جعفي از ياران امام باقر (ع) (وفات: 128 ق)؛ عمار الدهني (وفات: 133 ق) که طبري در ذيل حواث سال 61 ق تاريخش، مقتل الحسين وي را گنجانده است، ابومخنف لوط بن يحيي ازدي (وفات: 170 ق)؛ هشام بن محمد کلبي (متوفاي 205 ق)؛ معمر بن مثني (متوفاي 207 يا 211 ق)؛ نصر بن مزاحم منقري (متوفاي 212 ق)؛ علي بن محمد مدائني (متوفاي 224) واقدي (متوفاي 270)؛ ابن ابي‏الدنيا (متوفاي 274 ق)؛ ابواسحاق ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفي (متوفاي 283)؛ محمد بن زکريا غلابي (متوفاي 298)؛ حافظ بغوي (متوفاي 317)؛ ابواحمد عبدالعزيز بن يحيي جلودي (متوفاي 332)؛ زياد شستري (متوفاي 290 ق)؛ شيخ صدوق محمد بن علي بن حسين فقيه (متوفاي 381)؛ ابوجعفر محمد بن احمد بن يحيي اشعري قمي، نويسنده‏ ي کتاب «نوادرالحکمة»؛ محمد بن علي بن فضل بن تمام بن مسکين از فرزندان شهريار اصغر و معاصران شيخ صدوق؛ ابوالحسن محمد بن ابراهيم بن يوسف کاتب؛ سلمة بن خطاب براوستاني ازدورقاني؛ ابوزيد، عروة بن زيد خيواني همداني؛ شيخ الطائفه محمد بن محمد بن حسن طوسي (متوفاي 460). براي آگاهي بيش‏تر در اين زمينه ر. ک: الذريعه ذيل عنوان مقتل.
[4] البته منابع ديگري نيز در اختيار داريم که از آن‏ها نيز گهگاه براي استدلال و يا تأييد مطالب استفاده شده است و عبارتند از: «مقتل الامام الحسين (ع)» به روايت عمار دهني (متوفاي 133 ق) از حضرت امام باقر (ع)، «مقتل الامام الحسين (ع)»، تأليف شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين فقيه؛ «مقتل الحسين» تأليف معلم الامة - محمد بن محمد بن نعمان عکبري - که در ضمن شرح حال امام حسين (ع) در کتاب «الارشاد» وي آمده است؛ و بسيار نزديک به گزارش‏هاي تاريخ طبري و اخبار الطوال دينوري و أنساب الاشراف بلاذري مي‏باشد. با وجود اين، منابع ياد شده را در سلسله‏ ي منابع اصلي خود قرار نداده‏ ايم. زيرا هدف ما ثبت اين واقعه‏ ي مصيبت‏بار از راه‏هاي ديگر است و نه از طريق دانشوران و عالمان شيعه. «مقتل الحسين» ابن عساکر (وفات: 571 ق) که در ضمن شرح حال امام حسين (ع) در کتاب «تاريخ دمشق» وي آمده و خود آن را مقتل نناميده، بلکه در معنا مقتل است. «مقتل الامام الحسين» از ابن‏عديم (متوفاي 606 ق) نيز در کتاب «بغية الطالب» ج 1، ص 570 آمده است. او نيز گزارش‏هايش را مقتل نناميده است ولي در معنا مقتل است. همچنين «مقتل الحسين»، تأليف اخطب خوارزم، موفق بن احمد بن ابي‏سعيد، اسحاق بن مؤيد مکي حنفي) 586 - 484 ق) که در دو مجلد به چاپ رسيده است، و ما در تأليف اين کتاب از آن استفاده کرده ايم.

گل مريم
2015_10_14, 12:04 PM
آبرومندي و منزلت الهي امام حسين

شرافت تبار

روايت‏هايي که در ذيل آمده، حکايت از بلندي مقام و منزلت امام حسين عليه السلام دارد و نشان مي‏دهد که طاغوتيان و نيروهاي تبليغاتي بني‏اميه چه اندازه تلاش کردند تا با وجود اين منزلت بلند الهي فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله، ميان او و مردم جدايي بيندازند و موجبات شهادتش را فراهم سازند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «همانا خدا از ميان فرزندان اسماعيل، کنانه را و از کنانه، قرش را و از قريش، بني ‏هاشم را و از بني‏ هاشم، مرا برگزيد.» [1] .

همچنين فرموده است: خدا زمين را دو نيمه کرد و مرا در بهترين نيمه آن قرار داد. سپس آن نيمه را سه قسمت کرد و مرا در بهترين ثلث آن قرار داد. آن گاه از ميان مردم، عرب را برگزيد و از عرب، قريش را و از [ صفحه 20] قريش، تيره‏ ي بني ‏هاشم را و از بني‏ هاشم فرزندان عبدالمطلب را و از فرزندان عبدالمطلب مرا برگزيد. [2] .

نيز آن حضرت فرموده است که جبريل به وي گفت: «شرق و غرب زمين را زير و رو کردم و فرزندان هيچ پدري را بهتر از فرزندان هاشم نيافتم.» [3] . از نشانه‏ هاي منزلت والاي امام حسن عليه‏ السلام و امام حسين عليه‏ السلام اين است که بهترين جد و جده؛ و پدر و مادر؛ و عمو و عمه؛ و دايي و خاله را دارند و همگي اهل بهشت ‏اند.

ابوسعيد خدري گويد: «در محضر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سرگرم گفت ‏وگو بوديم. در اين حال متوجه شديم که حضرت پيوسته به چپ و راست نظر مي‏افکند. ما که چنين ديديم برخاستيم. به در خانه که رسيديم، ناگهان حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شد. علي عليه ‏السلام خطاب به وي گفت: چرا در اين ساعت روز بيرون آمده‏ اي؟ گفت: حسن و حسين را از بامداد گم کرده ‏ام و گمان مي‏کردم، نزد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله باشند. گفت: برگرد و اجازه ورود مخواه که اين ساعت، هنگام رفتن نزد ايشان نيست.

پيامبر با شنيدن گفت ‏وگوي علي و فاطمه با لباس عادي بيرون آمد و گفت: اي فاطمه! در اين ساعت روز چرا بيرون آمده ‏اي؟ گفت: يا رسول الله پسرانت، حسن و حسين، بيرون رفته‏ اند و تا اين ساعت آن‏ها را نديده ‏ام. گمان مي‏کردم که نزد شما باشند و اينک سخت هراسانم.
فرمود: اي فاطمه! خداي - عزوجل - نگهدارشان است و سرپرست و نگهبان آن دو است و جاي ترس نيست. دخترکم! برگرد. ما خود به جست ‏وجوي ايشان مي‏رويم. فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه ‏السلام هر کدام از سويي آغاز به جست‏ وجو کردند، تا اينکه درون حصاري آنان را يافتند، در حالي که گرماي آفتاب چهره ‏شان را سوزانده بود و هر کدام سعي مي‏کرد ديگري را از تابش آفتاب حفظ کند. با ديدن [ صفحه 21] آنان، بغض گلوي پيامبر صلي الله عليه و آله را گرفت و در آغوش‏شان گرفت و بر روهاشان بوسه زد، سپس حسن را بر شانه‏ ي راست و حسين را بر شانه چپ نهاد در حالي که از شدت داغي شن‏ها به سختي گام برمي‏داشت، راضي نشد فرزندانش پياده بروند و بدين گونه از آنان حفاظت نمود. [4] .

سلمان (فارسي) گفته است: نيمروزي در حضور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نشسته بوديم که ام‏ ايمن آمد و گفت: يا رسول الله! حسن و حسين گم شده ‏اند. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «برخيزيد و فرزندانم را جست‏ وجو کنيد» پس هر يک از ما به سويي رفت و من به همان سويي روانه شدم که پيامبر صلي الله عليه و آله رفت. رفتيم تا به پاي کوهي رسيديم و ناگهان حسن عليه ‏السلام و حسين عليه ‏السلام را ديديم که يکديگر را در آغوش گرفته ‏اند و ماري که گويي از دهانش آتش بيرون مي‏آمد، در کنار آن دو بر روي دمش ايستاده بود. پيامبر صلي الله عليه و آله سوي مار رفت. حيوان با ديدن پيامبر صلي الله عليه و آله تعظيم کرد و به سرعت در لانه ‏اش خزيد. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله نزد آن دو رفت و جداشان کرد و دست بر سر و روشان کشيد و گفت: «پدر و مادرم فداتان اي عزيزان درگاه خداوند.» سپس يکي را بر دوش راست و ديگري را بر دوش چپ نهاد و راه افتاد.
گفتم: «خوشا به حالتان، چه مرکب خوبي داريد!» پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «ايشان هم سواران خوبي هستند و پدرشان از اين دو نيز بهتر است.» [5] .

گل مريم
2015_10_14, 12:05 PM
اسحاق بن ابوحبيبه، خدمتگزار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله گويد که مروان بن حکم در بيماري قبل از مرگ ابوهريره، به عيادت وي رفت و گفت: در تمام دوران دوستي‏مان، هيچ عيبي در تو نيافته‏ ام،مگر اين که حسن و حسين عليه ‏السلام را دوست مي‏داري! ابوهريره نشست و گفت: روزي با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بيرون رفته بوديم. ميان راه، صداي حسن و حسين عليهما السلام را [ صفحه 22] شنيد که همراه مادرشان بودند و مي‏گريستند و حضرت با شتاب رفت، تا به آنان رسيد. آن گاه رو به سوي مادرشان کرد و گفت: «فرزندانم را چه شده است؟ گفت: تشنه ‏اند. پس حضرت در طلب آب دست به مشکي برد. اما در آن روز آب کمياب بود و مردم نيز به دنبال آب بودند. حضرت بانگ زد: آيا هيچ کدام از شما آبي همراه دارد؟ همه دست بردند و آب مشک‏ها را امتحان کردند، اما قطره ‏اي از آن يافت نشد. آن گاه پيامبر صلي الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام گفت: يکي‏شان را به من بده و او چنان کرد. حضرت کودک را گرفت و بر سينه فشرد، در حالي که او همچنان ناآرام بود و مي‏گريست. آن گاه زبانش را در دهان او قرار داد و او شروع به مکيدن کرد تا آرام گرفت، و ديگر هيچ گريه ‏اي از او نشنيدم. ولي ديگري همچنان مي‏گريست. حضرت فرمود: ديگري را نيز به من بده! و او چنان کرد. پيامبر صلي الله عليه و آله با وي نيز همان رفتار را کرد. با اين کار هر دو ساکت شدند و ديگر هيچ صدايي از آنان شنيده نشد. آيا با آنچه من از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ديده ‏ام، نبايد آن دو را دوست بدارم؟ [6] .

اسحاق بن سليمان هاشمي گفته است: روزي از پدرم شنيدم که مي‏گفت: نزد هارون الرشيد بوديم. سخن از علي بن ابي طالب عليه ‏السلام به ميان آمد. هارون گفت: عامه ‏ي مردم مي‏پندارند که من علي و فرزندانش را دشمن مي‏دارم. به خدا سوگند! نه چنان است که مي‏پندارند و خدا از شدت دوستي من نسبت به علي و حسن و حسين عليهم ‏السلام آگاه است. آن گاه به نقل از نياکانش اين سخن را از ابن ‏عباس براي ما نقل کرد: روزي در محضر پيامبر خدا بوديم که حضرت فاطمه گريان از راه رسيد. پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: پدر به فدايت، از چه مي‏گريي؟ گفت: حسن و حسين عليهماالسلام بيرون رفته ‏اند و نمي‏دانم کجايند. گفت: دخترکم! گريه مکن، زيرا آفريدگارشان از من و تو به آنان مهربان‏تر است. سپس دست‏ها را بلند کرد و گفت: «بارخدايا! چه در خشکي باشند و چه در دريا، به سلامت بدارشان!»
در اين هنگام جبريل عليه ‏السلام فرود آمد وگفت: «اي محمد، اندوه به دل راه مده که آن دو در دنيا و آخرت اهل فضيلت ‏اند، و پدرشان از آن دو نيز بهتر است؛ ايشان در کوي بني‏ نجار [ صفحه 23] خوابيده ‏اند و خدا فرشته ‏اي را نگهبان‏شان کرده است.» پيامبر صلي الله عليه و آله و ياران برخاستند و رفتند تا به آن کوي رسيدند و حسن و حسين را دست در آغوش يکديگر در خواب ديدند و فرشته ‏اي را مأمور آن دو يافتند که بالي را در زير بدن‏شان نهاده و بال ديگر را سايبان‏شان کرده بود. پس پيامبر صلي الله عليه وآله خم شد و آن دو را بوسيد تا بيدار شدند. آن گاه حسن را بر شانه ‏ي راست و حسين را بر شانه ‏ي چپ نشاند. سپس در حالي که جبرئيل هم با ايشان بود از کوي بيرون آمدند. در اين هنگام رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «من شما را حرمت مي‏نهم همان طور که خداي متعال شما را حرمت نهاده است.» در راه، ابوبکر به حضرت رسيد و گفت: «يا رسول الله! افتخار بردن يکي از کودکان را به من بدهيد.» فرمود: «سواراني نيکويند و بر مرکبي نيکو سوارند.» پيامبر صلي الله عليه و آله به همان حال رفت تا به مسجد رسيد و به بلال فرمود تا مردم را فرا بخواند. مردم در مسجد گرد آمدند و پيامبر صلي الله عليه و آله در حالي که آن دو را بر دوش داشت ايستاد و گفت: «اي گروه مسلمانان! آيا شما را به بهترين مردم از نظر جد و جده رهنمون شوم؟» گفتند «بلي يا رسول الله.» فرمود: «ايشانند: حسن و حسين که جدشان پيامبر خدا صلي الله عليه و آله سرور پيغمبران و جده‏ شان حضرت خديجه سرور زنان جهان است.»
باز فرمود: «آيا شما را به بهترين مردم از لحاظ پدر و مادر رهنمون شوم؟» گفتند: «بلي يا رسول الله» فرمود: «حسن و حسين‏ اند که پدرشان علي بن ابي‏طالب و مادرشان فاطمه، دختر خديجه، سرور زنان جهان است.» و فرمود: «آيا بهترين مردم از لحاظ عمو و عمه را به شما نشان ندهم؟» گفتند: «بلي يا رسول الله» فرمود: «حسن و حسين ‏اند که عموشان، جعفر بن ابي‏طالب و عمه ‏شان ام ‏هاني، دختر ابوطالب است. اي مردم آيا بهترين مردم از نظر دايي و خاله را به شما نشان ندهم؟» گفتند: «بلي يا رسول الله» فرمود: «حسن و حسين ‏اند که دايي‏شان ابراهيم، فرزند پيامبر خدا و خاله ‏شان زينب، دختر پيغمبر خدا است.» سپس گفت: «بارخدايا! تو مي‏داني که حسن و حسين بهشتي‏ اند و پدرشان بهشتي است و مادرشان بهشتي است و عموشان بهشتي است و عمه‏ شان بهشتي است و دايي‏شان بهشتي است و خاله‏ شان بهشتي است و هر کس آن دو را دوست بدارد، بهشتي است و هر کس دشمنشان بدارد، دوزخي است.» [ صفحه 24] پدرم سليمان ادامه داد: هارون الرشيد حديث را در حالي براي ما نقل مي‏کرد که اشک در چشمانش حلقه زده و بغض گلويش را گرفته بود. [7] .




[1] مسند ابويعلي موصلي، احمد بن علي 472، 469/13؛ مسنداحمد بن حنبل، 107/4؛ دلائل النبوة، احمد بن حسين بيهقي، 166، 165/1 شرح السنة، بغوي، حسين بن مسعود 194/13؛ صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري، 1782/4.
[2] الطبقات الکبري، ابن‏سعد، محمد، 20/1؛ بيهقي، 165/1؛ مسلم، 1782/4.
[3] الذرية الطاهرة، دولابي، محمد بن احمد، 169؛ الفضائل، ابن ‏حنبل 132، تحقيق سيد عزيز طباطبايي، کتاب السنة، عمرو ابن ابي‏عاصم، 618؛ بيهقي، 176/1. [4] مناقب الامام علي بن ابي‏طالب، ابن‏مغازلي، علي، 301.
[5] المعجم الکبير، سليمان بن احمد طبراني، 65/3؛ ترجمة الامام الحسين (ع)، ابن ‏عساکر، علي 110؛ ترجمة الامام الحسن (ع)، ابن‏ عساکر، علي 93؛ سبل الهدي و الرشادة، محمد بن يوسف صالحي شامي، 187/7؛ معجم الشيوخ محمد بن جميع صيداوي، 266. [6] المعجم الکبير، 50/3.
[7] الطرائف، سيد بن طاووس، 91؛ فرائد السمطين، ابراهيم بن محمد جويني، 91/2؛ ابن ‏عساکر، 135، 112؛ کفاية الطالب، گنجي محمد بن يوسف، 419؛ طبراني، 67/3؛ ثمرات الأسفار، اميني، 32/2، خطي؛ مناقب آل ابي‏طالب، ابن‏ شهرآشوب، 27/4؛ ذخائر العقبي، احمد بن عبدالله طبري، 130؛ کنز العمال، متقي هندي، علي بن حسام 118/12؛ تذکرة الخواص، ابن‏جوزي، يوسف، 234؛ تهذيب تاريخ دمشق الکبير، ابن‏ عساکر، علي بن حسين، 320/4.

گل مريم
2015_10_19, 09:39 PM
درباره ‏ي گريستن بر حسين


مستحب بودن گريه بر گذشتگان





در جايز بودن گريه بر مؤمن هيچ ترديدي نيست زيرا اين امر در موارد متعددي از سيره‏ ي پيامبر ديده مي‏شود و در اين جا فهرست‏ وار به آن‏ها اشاره مي‏گردد:
1- هنگام فوت عمو و سرپرستش، حضرت ابوطالب. [1] .
2- هنگام شهادت عمويش، حضرت حمزه، در جنگ احد. [2] .
3- هنگام شهادت پسرعمويش جعفر و شهادت زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه در جنگ موته. [3] .
4- هنگام وفات پسرش، ابراهيم. نقل است که عبدالرحمان بن عوف با مشاهده‏ ي گريه پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: اي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شما هم؟! حضرت فرمود: «اي پسر عوف! اين اشک مهر است.» سپس به گريستن ادامه داد و فرمود: «چشم مي‏گريد و دل مي‏سوزد، اما آنچه پروردگار [ صفحه 47] نمي‏پسندد، بر زبان نمي‏آوريم. اي ابراهيم! از جدايي تو بسيار اندوهناکيم.» [4] .
5- آن حضرت در زيارت قبر مادرش، آمنه، به اندازه ‏اي گريست که اطرافيان را به گريه انداخت. [5] .
6- در وفات يکي از دخترانش چشمانش غرق اشک شد. [6] .
7- آن حضرت در وفات يکي از نوادگان دختريش مي‏گريست. سعد که چنين ديد. گفت: «اي پيامبر خدا! اين چه اشکي است؟» حضرت فرمود: «مهري است که خدا در دل بندگان قرار داده است. همانا خداوند از ميان بندگان خود، به مهرورزان مهر مي‏ورزد.» [7] .
8- در بيماري سعد بن عباده، آن حضرت با شماري از صحابيان به عيادت وي رفت. حضرت گريست و ياران نيز گريستند. آن گاه فرمود: «خدا کسي را به خاطر اشک چشم و سوز دل عذاب نمي‏کند.» [8] .
9- هنگامي‏که رقيه دختر پيامبر درگذشت، زنان بر وي مي‏گريستند و عمر آن‏ها را با تازيانه مي‏زد و منع مي‏کرد. پيامبر صلي الله عليه و آله که خود به آنان اجازه‏ ي گريستن داده بود، فرمود: «بگذار تا بگريند.» سپس فرود: «هر چه از دل و چشم باشد از خدا و از مهر است.» سپس کنار قبر نشست. حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز در کنارش بود و مي‏گريست و پدر اشک‏هاي وي را از سر مهر با جامه خويش پاک مي‏کرد. [9] . [ صفحه 48]
10- هنگامي که عثمان بن مظعون درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله چنان گريست که اشک بر گونه ‏هاي آن حضرت جاري شد. [10] .
11- هنگام درگذشت دخترش ام‏کلثوم، بر قبرش نشسته بود و مي‏گريست. [11] .
12- هنگامي که فاطمه دختر اسد بن هاشم، مادر حضرت علي عليه‏ السلام درگذشت، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، با پيراهن خود وي را کفن کرد و بر او نماز گزارد و بر وي هفتاد تکبير گفت و درون قبر رفت و به اطراف آن به گونه ‏اي اشاره مي‏کرد که گويا آن را فراخ و صاف مي‏کند؛ و چون از قبر بيرون آمد چشمانش اشکبار بود. [12] .

گل مريم
2015_10_19, 09:50 PM
درباره ‏ي اين که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بر گذشتگان گريسته‏ اند، روايات بسياري وجود دارد که در بيش‏تر آن‏ها ديگران نيز به گريستن تشويق شده ‏اند. از اين روايت‏ها چنين نتيجه مي‏گيريم که گريه سنت آن حضرت بوده است؛ و بدين لحاظ در جاي جاي سيره ‏ي امامان عليهم‏ السلام به چشم مي‏خورد. آن بزرگواران به ويژه در سوگواري حضرت امام حسين عليه ‏السلام سفارش کرده‏ اند که دوستانشان نسل بعد از نسل، به عزاداري بپردازند. ميان صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله نيز حالت طبيعي گريستن بر اموات، يک سنت جاري بود.
مرثيه سرايي و خواندن شعرهاي حزن انگيز براي گذشتگان نيز مانند آنان رايج بوده است. در اين جا به برخي از آن‏ها اشاره مي‏شود. هنگام وفات پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بزرگان صحابه در سوگ آن حضرت مرثيه ‏هايي سرودند که در کتاب‏هاي تاريخ ثبت است. از جمله پاره ‏ي تن وي يعني حضرت زهرا عليهاالسلام، سرور زنان جهان در سوگ پدر، اشعار و مرثيه‏ هاي اندوه‏باري دارد که دو بيت آن را در اين جا نقل مي‏کنيم:
ماذا علي من شم تربة أحمد أن لا يشم مدي الزمان غواليا [ صفحه 49] صبت علي مصائب لو أنها صبت علي الايام صرن لياليا [13] .
بر آنان که تربت احمد صلي الله عليه و آله را بوييده‏ اند، چه رفته است که ديگر در دور روزگار هيچ گونه مشکي را نمي‏بويند؟ بر من چنان مصيبتي وارد آمد که اگر بر سر روزها وارد مي‏آمد شب مي‏گرديد.
همچنين آن حضرت سروده‏ هاي ديگري در سوگ پدر بزرگوارشان دارند که ابن‏ عبدربه و ديگران ابياتي از آن نقل کرده‏ اند. [14] .
از ديگر کساني که در سوگ پيامبر مرثيه سروده‏ اند عمه آن حضرت صفيه، پسرعمويش ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، ابوذؤيب هذلي، ابوالهيثم بن تيهان، ام‏رمله‏ي قشيريه و عامر بن طفيل را مي‏توان نام برد. پس از آن مرثيه سرايي و سوگنامه خواني در ميان مسلمانان همه‏ ي دوره ‏ها و همه ‏ي شهرها امري متداول بوده است و نه تنها آن را زشت نمي‏شمرده‏ اند، بلکه نيکو هم مي‏دانسته ‏اند و به مرثيه سرايي به ديده ‏ي يک امر مستحب مي‏نگريسته ‏اند. در اين باره شواهد فراواني وجود دارد.
زيد شحام گويد: با جماعتي از کوفيان نزد امام صادق عليه ‏السلام بوديم که جعفر بن عفان وارد شد. حضرت او را به خود نزديک و نزديک‏تر ساخت و فرمود: «اي جعفر! به من خبر رسيده است که تو درباره ‏ي امام حسين عليه ‏السلام شعر مي‏سرايي و نيکو هم مي‏سرايي؟» عرض کرد: «بله قربانت گردم.» فرمود: «پاره‏ اي بخوان»
و او خواند: ليبک علي الاسلام من کان باکيا فقد ضيعت أحکامه و استحلت... [15] . همه‏ ي گريه کنندگان بايد بر اسلام بگريند که احکامش ضايع و حرامش حلال گرديده است... چون شعر وي پايان رسيد امام صادق عليه ‏السلام و اطرافيانش به اندازه ‏اي گريستند که اشک بر چهره‏ هاشان جاري گشت.
سپس حضرت فرمود: «اي جعفر! به خدا سوگند! که فرشتگان مقرب تو را ديدند. بدان که ايشان در اين جا حاضرند و گفتار تو را درباره ‏ي [ صفحه 50] حضرت امام حسين عليه‏ السلام مي‏شنوند و آنان نيز مثل ما و بلکه بيش‏تر از ما گريستند. اي جعفر هم اينک خدا بهشت را بر تو واجب ساخت و تو را آمرزيد.» سپس فرمود: «آيا باز هم بگويم؟» گفت: «آري سرورم!» فرمود: «هيچ کس در مورد حسين عليه‏ السلام شعري نمي‏گويد و نمي‏گريد و نمي‏گرياند، مگر اين که خداوند بهشت را بر او واجب مي‏سازد و او را مي‏آمرزد.»
جعفر بن عفان هنگام عبور از کربلا و مشاهده‏ ي قتلگاه حضرت امام حسين عليه ‏السلام و ياران باوفايش، مرثيه ‏اي بر وزن و قافيه ‏ي مرثيه سليمان بن قته‏ي عدوي، سروده است که با اين بيت آغاز مي‏شود:

مررت علي أبيات آل محمد فلم أرها أمثالها حين حلت‏ از خانه ‏هاي خاندان محمد صلي الله عليه و آله گذر کردم، ولي آن‏ها را چنان که هنگام فرود آمدن بودند، نديدم. حسين بن ضحاک نيز بر همين وزن و قافيه مرثيه‏ اي سروده که مطلع آن چنين است:
و مما شجي قلبي و أسبل عبرتي محارم من آل النبي صلي الله عليه و آله استحلت... [16] . و از چيزهايي که دلم را شکست و اشکم را روان ساخت، محارم خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله است که مورد بي‏حرمتي قرار گرفتند. محمد بن ادريس شافعي نيز در سوگ حضرت امام حسين عليه‏ السلام اشعاري سروده است که از جمله‏ ي آن‏ها شعر زير است: تزلزلت الدنيا لأل محمد و کادت لهم صم الجبال تذوب‏ فمن مبلغ عني الحسين رسالة و ان کرهتها أنفس و قلوب‏ قتيل بلا جرم کأن قميصه صبيغ بماء الأرجوان خضيب‏ جهان به خاطر خاندان محمد صلي الله عليه و آله به لرزه درآمد و نزديک بود که کوه‏هاي استوار نيز بر آنان آب شود. پس چه کسي پيام مرا به امام حسين عليه ‏السلام مي‏رساند؟ هر چند جان‏ها و دل‏هايي آن را نمي‏پسندد. [ صفحه 51] حسين عليه ‏السلام همان شهيد بي‏گناهي است که گويا پيراهنش با آب ارغوان، رنگ و خضاب شده است!




[1] السيرة الحلبيه، حلبي، علي بن برهان‏ الدين، 382/1؛ السيرة، دحلاني، سيد احمد زيني، 97/1. [2] همان، 268/2؛ السيرة، دحلاني، 71/2؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن ‏ابي‏ الحديد، 395/3؛ مسند، ابن‏ حنبل، 40/2؛ الطبقات الکبري، ابن‏سعد، 11/3؛ المستدرک، حاکم، 159/3، مجمع الزوائد، هيثمي، 118/6، ذخائر العقبي، 180.
[3] مغازي، واقدي، 766/2؛ تاريخ الاسلام، 884، 496، 488/2؛ مختصر تاريخ دمشق، ابن‏ منظور، 357/9، 73/12، 73/6؛ صحيح، بخاري، 92/2؛ الاستيعاب، ابن‏ عبدالبر، 546/2.
[4] المنتخب من مسند، عبد بن حميد، 309؛ مسند، ابويعلي، 42/6؛ مسند، ابن‏حنبل، 147، 194/3، 273/2؛ سنن، ابوداوود، 193/3، تحقيق: محمد محيي‏ الدين، عبدالحميد؛ صحيح، بخاري، 155/1؛ الطبقات الکبري، 137/1؛ فتح الباري، ابن‏حجر، 173/3، اشراف: عبدالعزيز بن عبدالله.
[5] صحيح، مسلم، 671/2، 359/1؛ مسند، ابن‏حنبل، 359؛ الطبقات الکبري، ابن‏سعد، 116/1؛ دلائل النبوة، بيهقي، 188/1؛ مختصر تاريخ دمشق، 31/15؛ سنن النسائي، سيوطي، 90/4؛ السنن الکبري، نسائي 654/1.
[6] صحيح، بخاري، 100/2؛ مسند، ابن‏ حنبل، 204، 41/5، 157، 132/45؛ السنن، ابن‏ ماجه، 506، 505/1؛ السنن الکبري، نسائي، 605/1؛ صحيح، مسلم، 635/2، مجمع الزوائد، هيثمي، 18 - 17/3. [7] صحيح، بخاري، 100/2؛ صحيح، مسلم، 340/1.
[8] همان، 106/2؛ صحيح، مسلم، 636/2، 341/1.
[9] مسند، ابن‏ حنبل، 41/5، 335/1؛ الطبقات الکبري، ابن‏ سعد، 290/3؛ مجمع الزوائد، 302/9، 17/3، سنن، ابوداود، 192/3.
[10] مسند، ابن‏ حنبل، 206، 55، 43/6؛ المعجم الکبير، 146 /25، 405 / 10؛ سير اعلام النبلاء، 481/5.
[11] الطبقات الکبري، 38/8، الغدير، علامه اميني، 231/8، مکتبة الامام اميرالمؤمنين (ع)؛ مسند، ابن‏ حنبل، 126/3؛ المستدرک، حاکم، 47/4؛ السنن الکبري، 53/4.
[12] مستدرک، حاکم، 108/3؛ المعجم الأوسط، 151/1، مجمع الزوائد، 256/9؛ مختصر تاريخ دمشق، 73/12، تاريخ المدينة المنورة، ابن ‏شبه، عمر، 123/1، وفاء الوفاء، سمهودي، علي بن احمد، 797/3؛ مغازي واقدي، 766/2؛ تاريخ الاسلام، ذهبي، 488 - 489 /2.
[13] ارشاد الساري، قسطلاني، احمد بن محمد، 314/3.
[14] عقد الفريد، ابن‏عبدربه، 236/3؛ شرح نهج‏ البلاغه، ابن‏ ابي‏ الحديد، 94/4.
[15] منتهي المقال، ابوعلي، حائري، 254/2. [16] در مورد اين مرثيه ‏ها، رک؛ الحماسة، ابوتمام؛ الکامل، مبرد؛ الکامل في التاريخ، ذيل «وقعة الطف.».

گل مريم
2015_10_21, 09:22 PM
شهادت حضرت امام حسين عليه‏ السلام و سوگواري بر آن بزرگوار نزد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و خاندان گرامي‏ اش معروف، مرسوم و معمول بوده است و آن بزرگواران در دوران زندگي‏شان بر آن حضرت مي‏گريستند و مجلس عزا برپا مي‏کردند.

پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده است: «پسرم حسين پشت کوفه کشته خواهد شد. واي بر کشنده ‏اش و واگذارنده‏ اش و هر کسي که از ياري او دست بردارد.» [1] . ابن‏ عباس گفته است: ما و همه‏ ي خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله هيچ شکي در اين نداشتيم که حسين عليه‏ السلام فرزند علي عليه‏ السلام در «طف» کشته خواهد شد. [2] .
در روز رستاخيز، خدا همه‏ ي گذشتگان و آيندگان را در دشتي گرد مي‏آورد و ندا مي‏دهد که چشمانتان را فرو ببنديد و سرهاتان را به زير افکنيد، تا فاطمه عليهاالسلام، دختر [ صفحه 58] محمد صلي الله عليه و آله از صراط بگذرد. پس چشمان‏شان را مي‏پوشانند و فاطمه عليهاالسلام بر مرکبي از مرکب‏ هاي رهوار بهشت مي‏آيد و در آن حال هفتاد هزار فرشته او را همراهي مي‏کنند و در جايي بلند از جايگاه رستاخيز مي‏ايستد. سپس از مرکب پياده مي‏شود و مي‏گويد:

«پروردگارا! اين پيراهن فرزند من است. که تو مي‏داني چه بر سرش آورده ‏اند.» پس، از سوي خداي - عزوجل - خطاب مي‏رسد که اي فاطمه! من تو را خشنود مي‏سازم. مي‏گويد: «پروردگارا! از قاتلش انتقام مرا بگير.»

خداي متعال به شعله ‏اي از آتش امر مي‏فرمايد و آن شعله از دوزخ زبانه مي‏کشد و چنان که پرنده دانه برمي‏چيند قاتلان حسين بن علي را برمي‏چيند و سپس آن‏ها را با خود به دوزخ بازمي‏گرداند تا به انواع عذاب شکنجه شوند. سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام بر مرکبش سوار مي‏شود، تا به بهشت مي‏رسد.

دراين حال فرشتگان و فرزندان و دوستانش از چپ و راست او را همراهي مي‏کنند. [3] .

ابوحبره گفته است: هنگام آمدن علي عليه ‏السلام به کوفه با وي همراه بودم. حضرت به منبر رفت و پس از حمد و ستايش خداوند، فرمود: «هنگامي که تبار پيامبرتان ميان شما فرود آيند، چگونه رفتار خواهيد کرد؟» گفتند: «از آزمون خداوند درباره ‏ي ايشان به خوبي بيرون خواهيم آمد. فرمود: «سوگند بدان کسي که جانم در دست اوست، به يقين آنان ميان شما فرود خواهند آمد و شما هم به سوي آنان خواهيد شتافت.» سپس شعر زير را زمزمه کرد: هم أوردوهم بالغرور و عردوا أحبوا نجاة لا نجاة و لاعذر [4] . آنان با فريب واردشان ساختند و گريختند. نجاتي را دوست داشتند که نه نجاتي باقي ماند و نه پوزشي.

عبدالله حضرمي از پدرش که در جنگ صفين پيشکار حضرت علي عليه‏ السلام بوده، چنين [ صفحه 59] نقل مي‏کند: چون علي عليه‏ السلام در راه صفين به نينوا رسيد، فرياد برآورد:«اي ابوعبدالله! در ساحل فرات شکيبا باش.» گفتم: «منظور شما از ابوعبدالله کيست؟» فرمود: «روزي به خدمت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله رسيدم و ديدم که چشمانش اشکبار است. گفتم: «يا رسول الله! آيا کسي شما را به خشم آورده است؟» فرمود: «نه! بلکه جبرئيل اندکي پيش، از نزدم برخاست. او به من خبر داد که حسين عليه‏السلام در ساحل فرات کشته خواهد شد.» و گفت: «آيا مي‏خواهي که بوي تربتش را به مشامت برسانم؟» گفتم: «بله.» پس دست دراز کرد و مشتي خاک برگرفت و به من بخشيد. از اين رو است که توان خودداري از ريختن اشکم را ندارم.» [5] . همچنين حضرت علي عليه‏ السلام در دوره‏ ي حضور در کوفه به دخترش زينب فرمود: «دخترکم! سخن همان است که ام ‏ايمن به تو گفته است. گويي تو و زنان خاندانم را در همين شهر اسير و خوار و سرگردان و از بيم ربوده شدن در هراس مي‏بينم. پس بسيار بسيار شکيبا باشيد.» [6] . نقل شده است که روزي امام حسين عليه‏السلام به ملاقات بردارش امام حسن عليه‏السلام رفت. چون به وي نگريست، شروع به گريستن کرد. امام حسن عليه‏السلام گفت: «اي ابوعبدالله! چرا مي‏گريي؟» پاسخ داد: «به خاطر بلايي که بر سر تو مي‏آورند.»

امام حسن عليه ‏السلام فرمود: «بلايي که بر سر من مي‏آورند، اين است که مرا با خوراندن زهر مي‏کشند. ولي اي اباعبدالله هيچ روزي همچون روز تو نيست! سي هزار تن که خود را از امت جدمان محمد صلي الله عليه و آله مي‏خوانند و به اسلام منسوب مي‏دانند گروه گروه سوي تو مي‏شتابند و براي کشتن و ريختن خونت و بي ‏احترامي به حرمت و اسارت زن و فرزندت و چپاول اموال ارزشمندت اجتماع مي‏کنند. آن هنگام است که فرزندان اميه به لعنت خدا گرفتار مي‏شوند و از آسمان خاکستر و خون فرو مي‏بارد و همه چيز، حتي حيوانات بيابان [ صفحه 60] و ماهيان دريا بر تو مي‏گريند.» [7] همچنين به گزارش مسعودي [8] و ديگران [9] امام حسين عليه‏السلام پس از نامه‏نگاري‏هاي اهل کوفه و پيشاپيش فرستادن ابن‏عقيل و منتهي شدن کارش به آن جا که مي‏دانيم، تصميم گرفت به عراق برود و هنگامي که عازم حرکت شد، ام‏ سلمه به آن حضرت گفت: «سرورم به خاطر خدا از تو مي‏خواهم که نروي.» حضرت پرسيد: «چرا نروم؟» گفت: «چون از پيامبر خدا شنيدم که فرمود: «فرزندم حسين در عراق کشته خواهد شد و شيشه ‏اي خاک به من داد و از من خواست که آن را نگهداري کنم.»

امام عليه ‏السلام فرمود: «اي مادر! به خدا سوگند! که من ناگزير کشته خواهم شد. از سرنوشت حتمي خدا کجا مي‏توان گريخت؟ از مرگ هيچ چاره ‏اي نيست! و من حتي روز، ساعت و جايي را که در آن کشته خواهم شد، مي‏دانم؛ و قتلگاه و زميني را که در آن به خاک سپرده خواهم شد، مي‏شناسم. بلي، آن‏ها را همان طوري مي‏شناسم که تو را! و اگر بخواهي آرامگاه خود و کساني را که با من کشته خواهند شد، نشانت بدهم، اين کار را مي‏کنم.» ام‏ سلمه خود گويد: البته که مي‏خواهم. من آماده شدم. امام عليه‏ السلام اسم اعظم خداي - عزوجل - را بر زبان آورد و زمين، فرو افتاد، چنان که آرامگاه او و يارانش را ديدم. مقداري از خاک آن جا را نيز به من داد تا با خاکي که از پيش داشتم در هم بياميزم. سپس فرمود:«به يقين من در روز دهم محرم پس از نماز ظهر کشته خواهم شد. درود بر تو باد اي مادر! ما از تو خشنوديم. خدا از تو خشنود باد.»

گل مريم
2015_10_21, 09:25 PM
همچنين نقل کرده ‏اند که امام حسين عليه‏السلام در مسير کوفه شبي را در منزل «ثعلبيه» ماند. بامدادان چشمش به مردي از اهل کوفه افتاد که کنيه ‏اش ابوهره (ازدي) بود. او نزد حضرت آمد و بر وي سلام کرد و گفت:«اي پسر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله چه شد که از حرم خدا و حرم جدت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بيرون آمدي؟» فرمود: «واي بر تو اي ابوهره! بني ‏اميه اموالم را گرفتند، شکيبايي پيشه کردم. به ناموسم ناسزا گفتند، باز هم شکيبايي پيشه کردم. [ صفحه 61] سرانجام قصد ريختن خونم را کردند که گريختم. به خدا قسم که گروه ستم ‏پيشه مرا خواهند کشت، البته خدا جامه‏ ي خواري را بر ايشان خواهد پوشانيد و شمشير برنده را بر آنان مسلط خواهد کرد و کساني را بر ايشان چيره خواهد کرد که آنان را از قوم سبأ، که زني بر آنان پادشاهي و بر مال و خون‏شان حکومت مي‏کرد، خوارتر کنند.» [10] .

نيز نقل کرده ‏اند که عمر سعد به امام حسين عليه ‏السلام گفت:«گروهي نابخرد مي‏پندارند که من شما را خواهم کشت.» حضرت فرمود:«به خدا سوگند! چشمم به اين روشن است که تو از گندم عراق جز اندکي نخواهي خورد.» [11] . حارث بن جارود تميمي گويد: در سفري به مدينه چشمم به زين ‏العابدين، علي بن حسين عليه ‏السلام افتاد که با گروهي از خاندانش حلقه ‏وار نشسته بودند. نزد ايشان رفتم و گفتم:«درود بر شما اي خاندان مهرباني و پيامبري و اي جايگاه آمد و شد فرشتگان! خدا شما را رحمت کند! چگونه ‏ايد؟»

امام عليه‏ السلام رو به من کرد و فرمود:«آيا نمي‏داني که ما چگونه شب‏ها را به صبح مي‏بريم؟ ما ميان قوم خود، همانند بني‏ اسرائيل ميان فرعونيان هستيم که پسران را مي‏کشتند و زنان را زنده مي‏گذاشتند! به بهترين فرد اين امت بر فراز منبرها ناسزا مي‏گويند و به آنان که نسبت به ما دشمني مي‏ورزند، مال مي‏بخشند و حق دوستان ما را پايمال مي‏کنند. قريش به قريشي بودن محمد صلي الله عليه و آله بر عرب مي‏بالد و عرب به عرب بودنش نزد ديگران به خود مي‏نازد. اينان از قبل ما به جايي رسيده ‏اند، ولي براي خود ما هيچ حقي قائل نيستند! اي ابوعمران! بنشين که بامداد و شامگاه ما اين چنين است.» [12] .

گل مريم
2015_10_21, 09:31 PM
ورد به نقل از پدرش کميت گويد: خدمت سرورم، امام محمدباقر عليه ‏السلام رسيدم و گفتم: «اي فرزند پيامبر خدا صلي الله عليه و آله! من [ صفحه 62] درباره‏ ي شما اشعاري سروده ‏ام! آيا اجازه مي‏دهيد که بخوانم؟» فرمود: «روزهاي برات [13] چه وقت شعر خواندن است؟» گفتم: «شعر در خصوص شماست.»
فرمود: «بخوان» و من چنين خواندم: اضحکني الدهر و ابکائي و الدهر ذو صرف و ألوان‏ لتسعة بالطف قد غودروا صاروا جميعا رهن أکفان‏
روزگار مرا خندانيد و گريانيد، روزگار پيوسته دگرگون و رنگارنگ مي‏شود. مرا بر نه تن شهيدي گريانيد که در طف به شهادت رسيدند و در کفن پيچيده شدند.

آن گاه امام گريست. امام صادق عليه ‏السلام نيز گريست و مي‏شنيدم که بانويي هم در پس پرده مي‏گريد. و چون به اين ابيات رسيدم: و ستة لا يتجاري بهم بنو عقيل، خير فرسان‏ ثم علي الخير، مولاهم ذکرهم هيج احزاني
‏ و شش تن شهيدي که کس به گرد آنان نمي‏رسيد؛ يعني فرزندان عقيل، آن بهترين سوارکاران. سپس سرور آنان علي نيکومنش که يادشان اندوهم را برانگيخته است.
حضرت گريه کرد و سپس فرمود: «هيچ کس، از ما ياد نمي‏کند و نزد او از ما ياد نمي‏شود که به اندازه بال پشه ‏اي اشک بريزد، مگر اين که خدا برايش در بهشت خانه ‏اي مي‏سازد و آن اشک را ميان او و آتش حايل مي‏کند.» کميت گويد: چون بدين بيت‏ها رسيدم:
من کان مسرورا بما مسکم أو شامتا يوما من الان‏ فقد ذللتم بعد عز فما أدفع ضيما حين يغشاني
‏ آن کيست که در مصيبتي که به شما رسيده شادمان باشد و يا روزي از روزها شما را شماتت کند. شما عزيزاني هستيد که اينک خوار شده ‏ايد، و من هم در برابر ستمي که بر من شود، دفاع نمي‏کنم. [ صفحه 63]
پس حضرت دستم را گرفت و فرمود: «بارخدايا! همه‏ ي گناهان گذشته و حال کميت را بيامرز» و چون اين بيت را خواندم:
متي يقوم الحق فيکم متي يقوم مهديکم الثاني؟
کي حق ميان شما برپا مي‏شود و کي مهدي دوم شما قيام خواهد کرد؟

امام باقر عليه‏السلام فرمود: «به زودي به خواست خدا قيام خواهد کرد.» سپس فرمود: «اي ابومستهل! قيام کننده ‏مان نهمين نفر از نسل امام حسين عليه ‏السلام است؛ زيرا امامان پس از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله دوازده نفرند که دوازدهمين‏شان حضرت قائم است.»
گفتم: «اي سرورم، اين دوازده امام عليهم ‏السلام کيان هستند؟» فرمود: «نخست ايشان علي فرزند ابوطالب عليهم االسلام است. پس از او حسن و حسين عليهم االسلام ‏اند و پس از حسين عليه ‏السلام، علي بن الحسين عليهم االسلام، است و پس از او من هستم و پس از من اين هست و دستش را بر شانه ‏ي امام جعفر صادق عليه ‏السلام نهاد.»

گفتم: «پس از او کيست؟» فرمود: «فرزندش موسي عليه ‏السلام و پس از موسي عليه‏ السلام فرزندش علي عليه ‏السلام و پس از علي عليه‏ السلام فرزندش محمد عليه ‏السلام و پس از محمد عليه ‏السلام فرزندش علي عليه‏ السلام و پس از علي عليه ‏السلام فرزندش حسن عليه ‏السلام و پس از او فرزندش محمد عليه ‏السلام خواهد بود. او ابوالقاسم است که ظهور خواهد کرد و دنيا را از عدل و داد پر خواهد ساخت، همان گونه که از جور و ستم پر شده باشد و او دل شيعيان را آرام خواهد کرد.»

گفتم: «اي پسر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله! او کي ظهور مي‏کند؟» فرمود: «اين سؤال از پيامبر صلي الله عليه و آله نيز پرسيده شد و او پاسخ داد: «همانا مثال وي بسان قيامت است که ناگهان فرا مي‏رسد.» [14] .

گل مريم
2015_10_21, 09:39 PM
امام رضا عليه‏ السلام ضمن حديثي فرموده ‏اند: «گريه کنندگان، بايد بر مثل حسين عليه ‏السلام بگريند، زيرا گريه بر او گناهان بزرگ را مي‏شويد.»

نيز آن حضرت فرموده است: «هرگاه ماه محرم فرامي‏رسيد، پدرم موسي بن جعفر عليه‏ السلام، خندان ديده نمي‏شد و پيوسته اندوهناک بود، تا ده روز سپري مي‏گشت و روز دهم، روز مصيبت و اندوه و گريه ‏اش بود و مي‏گفت: «عاشورا روز شهادت حسين عليه‏ السلام است.» [17] .

همچنين آن حضرت فرموده است: «محرم ماهي است که مردم دوران جاهليت هم جنگ را در آن حرام مي‏شمردند، ولي (برخي از) اين امت، در اين ماه، ريختن خون ما را حلال شمردند و احترام ما را هتک کردند و زن و فرزندان ما را به اسارت بردند و چادرهامان را آتش زدند و اشياي قيمتي ما را به غارت بردند و احترام پيامبر خدا صلي الله عليه و آله را درباره‏ ي ما نديده گرفتند.

روز شهادت حسين عليه ‏السلام، پلک‏هامان را خست و اشک ما را روان ساخت و عزت‏مان را در سرزمين کرب و بلا (اندوه و گرفتاري) به خواري مبدل ساخت و براي هميشه، روزگار اندوه و گرفتاري را براي ما به ارث گذارد؛ بنابراين گريه کنندگان، بايد بر مثل حسين عليه ‏السلام بگريند؛ زيرا گريستن بر آن حضرت گناهان بزرگ را مي‏شويد». [18] . [ صفحه 67]


[1] ترتيب الأمالي المرشد بالله، 184، 183، 177.
[2] المستدرک، حاکم نيشابوري، 179/3؛ مقتل الحسين، خوارزمي، فصل 8؛ الخصائص الکبري، سيوطي، عبدالرحمن بن ابي‏بکر، 126/2.
[3] المعجم الکبير، 117/3؛ ترتيب الأمالي، 82/2؛ مجمع الزوائد، 191/9.
[4] همان.
[5] المسند، ابوبکر البزار، 101/3؛ کشف الاستار، 231/3؛ ترتيب الأمالي، 184/1، المصنف، 97/15؛ المسند، ابن‏ حنبل، 85/1، الملاحم و الفتن، ابن‏ طاووس، علي بن موسي، 93؛ مجمع الزوائد، 187/9.
[6] بحارالانوار، علامه‏ ي مجلسي، 383/45.
[7] الامالي، شيخ صدوق، 101.
[8] اثبات الوصية، مسعودي، علي بن حسين، 135.
[9] بحارالانوار، 331/44؛ اللهوف، 21.
[10] مقتل الحسين، خوارزمي، 226/1؛ اللهوف، 42.
[11] تاريخ دمشق، 48/45؛ الارشاد، 251، 235؛ تاريخ الاسلام، ذهبي (متوفاي: 195،)66؛ کشف الغمه، اربلي، علي بن عيسي، 178/2، بحارالانوار، 263/44؛ مناقب اميرالمؤمنين علي 265/2،7.
[12] التفسير، علي بن ابراهيم، 134/2؛ فرات الکوفي، 149، فرات بن ابراهيم؛ مناقب اميرالمؤمنين (ع)، محمد بن سليمان، 108/2؛ مقتل الحسين، خوارزمي، 72/2.
[13] سيزدهم تا پانزدهم هر ماه قمري را روزهاي برات گويند.
[14] مناقب آل ابي‏طالب، 262/3؛ مقتل الحسين خوارزمي، 152/2؛ بحارالانوار، 390/36؛ الغدير، علامه اميني، 202/2.
[15] رجال، کشي، طوسي، محمد بن حسن، 289؛ وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، 464/10.
[16] علل ‏الشرائع، 225/2.
[17] وسائل الشيعه، 394/5؛ علل‏ الشرائع، 225/2.
[18] همان، 392/5؛ أمالي، صدوق، 64.