PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : درس سی و چهار تکمیلی( بررسی آیه 89 سوره بقره)



هندیانی
2015_06_20, 12:37 PM
besm18


سلام بر شما قرآن دوستان عزیز

امروز به بررسی آیه 89 سوره بقره می پردازیم ان شاءالله




وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ ۚ فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿٨٩﴾


نگرشی بر واژه ها
«مصدّق»: تصديق كننده، گواهى ‏دهنده بر درستى چيزى.
«يستفتحون»: پيروزى مى جستند.
در معناى واژه «استفتاح»، ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد:
1. عدّه ‏اى معتقدند كه منظور از آن، يارى ‏خواستن و طلب پيروزى از خداست، به گونه‏ اى كه آنان در پيكارهاى خويش مى‏ گفتند:
بار خدايا: به مقام والاى پيامبر امّى كه نويد برانگيخته‏ شدن او را داده‏ اى، ما را يارى فرما.
و بدينسان، از خدا يارى مى‏ خواستند.
2. گروهى بر اين اعتقادند كه منظور آن است كه يهود به شرك گرايان مى ‏گفتند: سرانجام آخرين پيام ‏آور خدا خواهد آمد و ما را بر شما مشركان پيروز خواهد ساخت.
3. و پاره ‏اى از دانشمندان نيز گفته‏ اند: منظور اين است كه جماعت يهود از بزرگان خويش درمورد ويژگيها و نشانه‏ هاى آخرين پيامبر پرس و جو مى‏ كردند. و آنان نيز آنچه را درباره آن حضرت در تورات يافته بودند، براى مردم بيان مى ‏كردند.
4. دسته ‏اى نيز واژه «استفتاح» را به‏ معناى «محاكمه» گرفته و گفته‏ اند : منظور اين است كه يهوديان از خدا مى‏ خواستند آنان و شرك‏ گرايان عرب را محاكمه كند تا روشن شود كه آنها در گفتار خويش بر آمدن پيامبر راستگو هستند.
شايان ذكر است كه اين واژه در برخى از اشعار عرب به ‏مفهوم «محاكمه» آمده است؛ ازجمله:
«اَلاَ اَبْلِغْ بَنى‏ عُصْمٍ رَسُولَاً
فَاِنّى‏ عَنْ فُتَاَحْتِكُمْ غَنِىٌّ» (مجمع البیان)

هندیانی
2015_06_20, 12:42 PM
شأن نزول اين آيه شريفه‏

در شأن نزول اين آيه شريفه، از ابن عبّاس نقل كرد ه ‏اند كه:

پيش از درخشيدن خورشيد جهان‏ افروز اسلام و بعثت پيامبر(صلی الله علیه و اله و سلم)، يهود براى شرك‏ گرايان اوس و خزرج، پيوسته از آمدن آن حضرت سخن مى ‏گفتند و ضمن بيان ويژگيهاى آخرين پيامبر از كتاب آسمانى خويش، نويدِ آمدنش را كه از تورات دريافت كرده بودند، به همه مى‏ دادند؛ امّا پس از آمدن پيامبر (صلی الله علیه و اله و سلم)، ازسر رشك و جاه‏ طلبى، راه حق ‏ستيزى را برگزيدند.
دو تن از سران اوس و خزرج كه ايمان آورده بودند، به آنان گفتند: اى گروه يهود! از خدا بترسيد و به محمّد(صلی الله علیه و اله و سلم) ايمان آوريد؛ شما كه در گذشته آمدن آن حضرت را مايه پيروزى خود دربرابر جناح شرك اعلان مى‏كرديد و ما مشرك بوديم، اينك چگونه در جبهه شرك درغلطيده ‏ايد؟!
عدّه ‏اى از آنان مى‏ گفتند: اين پيامبر چيزى كه ما را قانع كند همان آخرين پيامبر خداست، با خود نياورده است.
و درست در همين هنگام بود كه اين آيه شريفه فرود آمد.

از حضرت صادق (علیه السلام) نيز در اين مورد آورده ‏اند كه:

يهود با تلاوت كتاب آسمانى خويش دريافته بودند كه موقعيت و جايگاه هجرت محمّد(صلی الله علیه و اله و سلم) - آخرين و برترين پيام‏ آور خدا - در ميان كوه «احد» و «عير» است، از اين رو، از سرزمين خود كوچ كردند و در آنجا فرود آمدند و بصورت سه گروه در «خيبر»، «فدك» و «تيما»، بساط زندگى پهن كردند، بدان اميد كه با ظهور اسلام و پيامبر، به او ايمان آورند. گروهى به نمايندگى از آنان باز هم به جستجو پرداختند، تا اينكه با يارى‏ گرفتن از شترداران عرب، نقطه مورد نظر را در مدينه يافتند؛ آنگاه طى نامه‏ هايى به سه گروه نوشتند كه ما با پيدا كردن مكان دقيق هجرت پيامبر، به رستگارى بزرگى نائل آمده‏ ايم؛ شما نيز به‏ سوى مدينه بياييد تا دست در دست هم به انتظار بعثت و هجرت پيامبرى كه نويدش را دريافت داشته ‏ايم، بنشينيم. امّا هم دينانشان پاسخ دادند كه ما در اين نقاطى كه فرود آمده ‏ايم، ديگر بساط زندگى گسترده ‏ايم و كوچ دوباره ما مشكل است؛ علاوه بر اين، فاصله بسيارى هم با شما نداريم و با آمدن آن حضرت، بسرعت به‏سوى شما خواهيم شتافت. و بدينسان، گروهى ديگر در مدينه اقامت گزيدند.
كارگزاران حكومت «يمن» بعد از آگاهى از استقرار يهود در مدينه و اطراف آن، آنان را محاصره كردند. يهود پس از آنكه از پادشاه يمن شكست خوردند، از او امان خواستند؛ سپس دليل هجرت خود را شرح دادند و گفتند كه اينجا جايگاه هجرت برترين و آخرين پيام ‏آور خداست. پادشاه يمن پس از شنيدن اين مطلب، گروهى از اسيران يهود را آزاد ساخت به اين شرط كه با آمدن پيامبر اسلام(صلی الله علیه و اله و سلم)، به يارى او برخيزند.
بعد از آنكه يهود در مدينه مستقر شدند، دو گروه «اوس» و «خزرج» كه شرك گرا و بت‏ پرست بودند، گاه و بيگاه به اموال و امكانات آنان دست‏ درازى مى‏كردند؛ و يهوديان چون دربرابر آنان قدرت دفاع نداشتند، مى‏ گفتند: به خواست خدا و با ظهور محمّد(صلی الله علیه و اله و سلم)، ما بر شما پيروز خواهيم شد و دست شما را از مال و اموال و شهر و ديار خويش كوتاه خواهيم كرد. امّا شگفتا كه پس از آمدن پيامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) به مدينه، شرك‏ گرايان به او ايمان آوردند و گروه بزرگ انصار را تشكيل دادند، امّا يهوديان راه حق‏ ستيزى را درپيش گرفتند. و اين همان چيزى است كه آيه شريفه آن را ترسيم مى‏ كند.

درمورد تأييدشدن كتابهاى آسمانى پيشين ازطريق آخرين كتاب آسمانى، چند نظر قابل ذكر است:
1. ممكن است منظور اين باشد كه قرآن شريف نويد آمدن آخرين پيامبر را كه در تورات و انجيل آمده است، و نيز نشانه‏ هاى آن حضرت در آنها را تأييد مى‏ كند.
2. همچنين ممكن است منظور اين باشد كه قرآن، آسمانى بودن اصل تورات و انجيل را گواهى مى ‏كند.
3. و ممكن است هر دو نظر و هر دو احتمال، مورد نظر قرآن باشد. ( مجمع البیان)

هندیانی
2015_06_20, 01:37 PM
اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم


وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ


خب رسیدیم به نکته های آیه شریفه

لمّا ظرف است و معنای شرط رو نیز در بردارد و چون با فعل ماضی آمده به معنای زمانی که و چون که ترجمه می شود، فعل شرط: جاء و جواب شرط محذوف است

در مورد جاء نکته ای را باید به عرض برسونم

جاء فعل لازم است یعمی معنای فعل با فاعل کامل می شود وقتی می گوییم جاء علیٌ: علی آمد و ما منتظر مفعول نیستیم.
برای متعدی کردن فعل جاء حرف جر باء لازم است که معنای فعل رو نیز عوض می کند، یعنی امدن تبدیل به آوردن می شود

جاءهم بالبینات: آوردند ایشان را دلایل روشن

حال، وقتی جاء با مفعول بیایید. فعل جاء معنای آمدن دارد، چون متعدی نمیشود که معنایش عوض شود، در آمدنِ مفعول برای فعل لازم جاء اختلاف است. و می گویند قاعده ی منصوب به نزع خافض اجرا شده است(یعنی اسمی مجروری که حرف جرش کنده و برداشته شده است و منصوب شده است) مثل جاءهم: آمد ایشان را. یعنی هم مفعول نیست و منصوب به نزع خافض است و در معنا، حرف جر مناسبی برایش می آوریم. حرف جر الی یا لَ که میشود: آمد به سوی ایشان یا آمد برای ایشان

و نکته ی بعد این که چون لمّا معنای شرط دارد فعل ماضی را نیز مضارع می کند.

مصدقٌ صفت برای کتابٌ است و می توانیم موصوف و صفت را در کنار هم ترجمه کنیم كِتَابٌ مُصَدِّقٌ: کتابی تصدیق کننده

مصدقٌ اسم فاعل از صدّق است و مفرد مذکر از باب تفعیل

جمله ی جَاءَهُمْ كِتَابٌ در محل جر، مضاف الیه است.

هندیانی
2015_06_20, 02:04 PM
اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم

وَكَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا


فعل ناقص كَانُوا با فعل مضارع يَسْتَفْتِحُونَ معنای ماضی استمراری را دارند يَسْتَفْتِحُونَ معنای یستنصرون در این آیه دارد

جمله ی يَسْتَفْتِحُونَ خبر کانوا میباشد

و نکته مِن قَبْلُ رو که قبلا هم گفته ام

قَبْلُ مبنی بر ضم است
و بجای این که با حرف جر مِن آمده مجرور شود مضموم شده
علت چیست؟

قبل و بعد دو کلمه ای هستند که با اضافه همراهند و هرگاه اضافه اشان حذف شود علامت جر تبدیل به رفع و مبنی بر ضم می شوند

و در هنگام ترجمه از کلمه هایی چون آن و این استفاده می کنیم

الَّذِينَ كَفَرُوا اسم موصول و صله و عاید هم واو

هندیانی
2015_06_20, 02:14 PM
اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم

فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ ۚ فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿٨٩﴾


فاء حرف عطف
و لَمَّا جَاءَهُم که نکاتش گفته شد

مَّا عَرَفُوا اسم موصول و صله و عایدش ه محذوف: آن چه شناختند آن را، مَّا اسم موصول و نقش فاعل رو داره
ولی عَرَفُوا چون صله است محلی از اعراب نداره و نقش نمی پذیرد


كَفَرُوا جواب شرط و محلی از اعراب ندارد. جواب شرط را مضارع اخباری معنا می کنیم

فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَى الْكَافِرِينَ جمله اسمیه است که فاء رابطه برای جواب شرط بر سرش آمده و جواب شرط مقدر است در محل جزم.

یعنی اگر بودند اینچنین، پس نفرین خدا بر کافران است



لَعْنَةُ مصدر به معنی نفرین کردن است



شبه جملات را در این آیه بنویسید همراه با متعلَّق هایشان؟