PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : درس 22 نحو روان با حدیث و قرآن(مواردی که دانستنش لازمه)



هندیانی
2014_12_14, 07:39 PM
besm8


سلام دوستان گل
عزاداری هاتون قبول
در این درس موارد زیر را مشاهده می کنید:






موارد وجوب آمدن فاء (http://www.shahrequran.ir/thread3320.html#post21560)



دو قاعده (http://www.shahrequran.ir/thread3320.html#post21562)



جواز حذف فعل شرط (http://www.shahrequran.ir/thread3320.html#post21563)
جواز حذف جواب شرط (http://www.shahrequran.ir/thread3320.html#post21567)



وجوب حذف جواب شرط (http://www.shahrequran.ir/thread3320.html#post21564)



تذكر (http://www.shahrequran.ir/thread3320.html#post21565)



سوال و تمرين (http://www.shahrequran.ir/thread3320.html#post21566)

هندیانی
2014_12_14, 07:50 PM
موارد وجوب آمدن فاء در جواب شرط

از درس قبل، معلوم شد كه هفت گونه كلمات براى فعل شرط شدن، صلاحيت ندارند:
1- ماضى معنوى‏(1)
2- فعلِ طلبى‏(2)
3- فعل جامد
4- فعل مقرون به حرفِ تنفيس
5- فعل مقرون به قد(3)
6- فعل مقرون به حروف نافيه «ما، لَنْ، اِنْ» نه دو حرف «لَمْ» و «لا»
7- جمله اسميّه.

اينك گفته مى‏شود اگر يكى از موارد هفت‏گانه جوابِ شرط شوند، واجب است با فاء بيايند.

پس هر جمله جوابِ شرطى كه شرط شدن آن جايز نباشد جواب شدنِ آن جايز است. مشروط به آن كه با «فاء» بيايد؛ به عبارت ديگر مى‏ توان گفت: جمله ‏هاى جزا اگر صلاحيّت شرط شدن نداشته باشند، واجب است با فاء بيايند.

جمله‏ هاى هفت‏گانه فاقد صلاحيّت به سه گروه تقسيم مى‏ شوند:

الف: آن كه ذاتاً فاقد صلاحيّت است و آن جمله اسميّه، جمله طلبيّه، ماضى معنوى و جمله‏ اى است كه فعلش جامد است.

ب: آن كه به خاطر وجود سه حرفِ نفى (ما، لَنْ، اِنْ) در اوّلِ فعلِ جواب، فاقد صلاحيت است.

ج: آن كه به خاطر وجود سه حرفِ اثبات (قَدْ، سينْ، سَوْفَ) در اوّلِ فعلِ جواب، فاقد صلاحيت است.

جمله اسميّه مثل «اِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ»(4)

جمله «هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ» اسميّه است و با فاء آمده زيرا «هُوَ» مبتدا «قَديرٌ» خبرش «عَلى‏ كُلِّ» متعلّق به «قديرٌ» است.

جمله طلبيّه‏(5) مثل «اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونى‏»(6). «اِتَّبِعُونى‏» جوابِ شرط و فعل امر است با فاء آمده.(7)

ماضى معنوى مثل «اِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ»(8) و بعضى مثل شاطبى گفته‏ اند جمله جواب (صَدَقَتْ) به اضمارِ «قَدْ» است.(9)

فعل جامد مثل «اِنْ تَرَنِ اَنَا اَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَوَلَداً فَعَسى‏ رَبّى‏...»(10) كلمه «عَسى‏» فعل جامد است و جوابِ شرط شده.




1. «ماضى معنوى» در ص 257 توضيح داده شد.
2. فعل‏ طلبى شامل امر، نهى، دعا (اگر چه به صيغه خبر باشد) استفهام، عرض، تحضيض، تمنّى‏ و ترجّى‏ مى‏ باشد.
3. «قد» چه لفظى يا تقديرى باشد، حكمش يك سان است.
4. انعام (6) آيه 17: اگر نيكى به تو برساند پس او بر هر چيزى توانا است.
5. ازجمله طلبيّه مثالِ امر ذكر شد، بقيّه مثال‏هاى طلب مانند امر است وذكر همه سبب طول كلام مى‏ شود.
6. آل عمران (3) آيه 31: اگر شما خدا را دوست مى‏ داريد، پس مرا پيروى كنيد.
7. گاهى طلب با جمله اسميّه جمع مى‏شود مثل «وَاِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَاالَّذى‏ يَنْصُرْكُمْ مِنْ بَعْدِهِ» آل عمران (3) آيه 160 كه جمله «مَنْ ذَاالَّذى‏ يَنْصُرْكُمْ» اسميّه و طلبيّه است.
اسميّه به خاطر آن كه «مَنْ» اسم است و مبتدا و طلبيّه به خاطر معناى استفهام. «ذا» اسم اشاره خبرش، «اَلَّذى‏» صفت يا عطفِ بيان براى «ذا» و جمله، جوابِ شرط مى‏ باشد.

8. يوسف (12) آيه 26: اگر پيراهن او (يوسف«ع») از جلو شكافته شده پس زليخا راست مى‏ گويد.
9. اگر به اضمار «قد» باشد از دو جهت به فاء نياز دارد: از جهت ماضى معنوى بودن و از جهت تقديرِ «قد».
10. كهف (18) آيه 39 و 40: اگر ببينى كه من از نظر مال و فرزند، كمتر از تو هستم پس اميد است پروردگارم ... .

هندیانی
2014_12_14, 07:53 PM
مقرون به «قَدْ» مثل «اِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَهُ»(11).
مقرون به «سين» مثل «وَاِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ اُخْرى‏»(12).
مقرون به «سوف» مثل «وَاِنْ خِفْتُم عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(13).
منفىّ به «لَنْ» مثل «وَما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ»(14).
منفىّ به «ما» مثل «فَاِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ»(15).
منفىّ به «اِنْ» مثل «اِنْ تَقُمْ فَاِنْ اَقُمْ»(16).

حذف فاء در اقسامِ مذكوره در غير شعر اندك و در شعر به خاطر ضرورت جايز است، مثل بيت «حسّان بن ثابت»:

مَنْ يَفْعَلِ الْحَسَناتِ اللَّهُ يَشْكُرُها
وَالشَّرُّ بِالشَّرِّ عِنْدَاللَّهِ مِثْلانِ‏(17)

كه جمله اسميه (اللَّهُ يَشْكُرُها) جوابِ شرط شده وفاء از آن ساقط گرديده است.

گاهى به جاى فاء، رابطِ جوابِ شرط «اذاى فجائيّه» است. مشروط به آن كه اوّلاً اداتِ شرط، «اِنْ» يا «اذاى شرطيّه» باشد و ثانياً جواب، جمله اسميّه موجبه غيرطلبى باشد.

«اِنْ» مثل «اِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ اَيْديهِمْ اِذا هُمْ يَقْنَطُونَ»(18). جمله «هُمْ يَقْنَطُونَ» جواب شرط است و رابط آن «اِذاى فجائيه» است. «اِذا» مثل «اِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْاَرْضِ اِذا اَنْتُمْ تَخْرُجُونَ»(19).

«اَنْتُمْ تَخْرُجُونَ» جواب شرط است، رابط آن «اِذاى» مفاجاة مى‏ باشد.

گاهى «فاء» و «اِذا» با هم رابط اند مثل «حَتّى‏ اِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَاِذا هِىَ شاخِصَةٌ اَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا»(20) جمله «هِىَ شاخِصَةٌ» كه اسميّه است، جوابِ شرط شده و با «فاء» و «اِذا» آمده.


11. يوسف (12) آيه 77: اگر (بنيامين) دزدى كند پس به تحقيق برادرش (يوسف) قبل از او دزدى نموده.
12. طلاق (65) آيه 6: و اگر سخت‏گيرى كنيد (مادر براى شير دادن مزد زيادى بخواهد) پس زود باشد كه زن ديگر آن فرزند را شير دهد (پدر بايد براى فرزندش دايه بگيرد).
13. توبه (9) آيه 28: و اگر از درويشى (تنگ‏دستى) بترسيد، پس زود باشد كه خداوند، شما را از فضل خود بى‏ نياز گرداند.
14. آل عمران (3) آيه 115: و آن چه نيكى كنند مورد انكار نخواهد بود (يعنى مورد رضايت خدا است).
15. يونس (10) آيه 72: پس اگر برگرديد از شما هيچ مزدى نمى ‏خواهم.
16. اگر تو بايستى پس من نمى‏ ايستم.
17. هر كس نيكى‏ها را انجام بدهد خداوند جزاى آن‏ها را مى‏ دهد و بدى نزد خداوند با بدى يك سان است (كسى كه بدى كند بدى مى‏ بيند).
18. روم (30) آيه 36: اگر رنج و بلايى به خاطر آن چه انجام داده‏ اند به ايشان برسد ناگهان (از رحمت من) نااميد مى‏ شوند.
19. همان، آيه 25: هنگامى كه (اسرافيل) شما را از زمين (قبر) بخواند خواندنى، ناگهان بيرون مى‏ آييد.
20. انبياء (21) آيه 97: تا آن گاه كه (سدّ) يأجوج و مأجوج گشوده شود در حالى كه قبيله يأجوج و مأجوج از هر مكان مرتفعى بشتابند و وعده ‏اى كه حق است (قيامت) نزديك شود، پس ناگهان قصّه اين است كه چشمان كسانى كه كافرند، متحيّر و بى‏حركت مى‏ ماند.

هندیانی
2014_12_14, 07:58 PM
دو قاعده

1- هرگاه بعد از جوابِ شرط، فعل مضارعِ مقرون به فاء يا واو قرار بگيرد مثل كلمه «يَغْفِرُ» در آيه «اِنْ تُبْدُوا ما فى‏ اَنْفُسِكُمْ اَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ»(21). در چنين مضارعى سه گونه اعراب، صحيح است.
الف: جزم، بنابر عطف شدن بر لفظِ جوابِ شرط اگر آن جواب، مضارع باشد و بر محلّ جواب شرط اگر آن جواب، ماضى يا جمله اسميّه باشد.

ب: رفع، بنابراين كه فعل مضارع، جمله ‏اى مستأنفه و مستقلّ باشد.

ج: نصب به وسيله «اَنْ»، وجه نصب، قليل و ضعيف است و به همين جهت فعلِ «يَغْفِرُ» را در آيه مذكور كه بعد از فاء قرار گرفته «عاصم» و «ابن عامر» به رفع خواندند بنابر استيناف و بقيّه قرّاء به جزم خواندند بنابر عطف بر «يُحاسِبْكُمْ» و «ابن عبّاس» كه از قرّاء سبع نيست به نصب قرائت كرده به تقدير «اَنْ».

2- هرگاه فعل مضارعِ مقرون به فاء يا واو بين جمله شرط و جزا قرار بگيرد، در آن دو نوع اعراب صحيح است:

الف: جزم بنابر عطف شدن بر لفظ فعل شرط، اگر شرط، فعل مضارع باشد و بر محلّ آن اگر شرط، فعل ماضى باشد و اين وجه (جزم فعل مضارع) كثير و قوى است. عطف بر لفظِ فعلِ شرط، مثل «اِنْ تَأْتِنى‏ فَتُحَدِّثْنى‏ اُحَدِّثْكَ»(22) و عطف بر محلّ فعل شرط، مثل «اِنْ جِئْتَنى‏ فَتُحَدِّثْنى‏ اُحَدِّثْكَ».

ب: نصب به «اَنْ» مضمره بعد از واو يا فاء و اين وجه ضعيف است. بعد از واو، مثل «اِنْ تَأْتِنى‏ وتُحَدِّثَنى‏ اُحَدِّثْكَ».

اعراب رفع بنابر استيناف، جايز نيست به دليل اين كه قبل از آمدن جوابِ شرط، وقوع استيناف صحيح نيست.


21. بقره (2) آيه 284: اگر آن چه را در دل داريد آشكار كنيد يا آن را پنهان نماييد خداوند شما را به آن محاسبه مى‏ كند، پس هر كه را بخواهد مى‏ آمرزد.
22. اگر پيش من بيايى پس سخن بگويى مرا من نيز سخن مى‏ گويم تو را. دو مثال بعدى نيز به همين معنا است.

هندیانی
2014_12_14, 08:00 PM
جواز حذف فعل شرط

حذف فعل شرط با دو قيد(23) جايز است:

اول اين كه ادات شرط، «اِنْ» باشد.

دوم آن كه «اِنْ» مقرون به لاء نافيه باشد، مثل:

«فَطَلِّقْها فَلَسْتَ لَها بِكُفْوٍ
وَاِلّا يَعْلُ مَفْرَقَكَ الْحُسامُ‏(24)

به تقدير «اِنْ لاتُطَلِّقْ».



23. وجود اين دو قيد اغلبى است نه لازم و واجب.
24. آن زن را طلاق بده پس نيستى تو براى او نظير و مساوى و اگر طلاق ندهى شمشير برّان بر بالاى سرت مستقر مى‏ باشد.

هندیانی
2014_12_14, 08:08 PM
وجوب حذف جواب شرط

حذف جوابِ شرط در دو صورت واجب‏(27) است:

الف: قبل از ادات و فعل شرط، جمله‏ اى كه دلالت بر جواب كند، باشد و جمله مذكور را نمى ‏توان جواب شرط قرارداد چون ادات شرط، صدارت طلب است‏(28) و جواب، بر آن مقدم نمى‏ شود. پس ناگزير بايد جواب را محذوف دانست،

مثل «اَنْتَ ظالِمٌ اِنْ فَعَلْتَ»(29)

و «اَقُومُ اِنْ قُمْتَ»(30) كه «اَنْتَ ظالِمٌ» و جمله «اَقُومُ» بر جواب شرط دلالت دارند و تقدير، «اِنْ فَعَلْتَ اَنْتَ ظالِمٌ»
و «اِنْ قُمْتَ اَقُومُ» مى‏ باشد.

ب: قبل از ادات شرط، قسَم ذكر شود كه در اين صورت آن چه در جمله آمده جوابِ قسَم مى ‏باشد(31) و جوابِ شرط به قرينه جواب قسَم حذف شده، مثل «وَاللَّهِ اِنْ يَقُمْ زَيْدٌ لَيَقُومَنَّ عَمْروٌ»(32).

كه «لَيَقُومَنَّ» جوابِ قسَم است و جواب شرط به قرينه آن حذف شده.


و مثل «لَئِنْ اِجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَالْجِنُّ عَلى اَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ لايَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»(33). لامِ «لَئِنْ» لام مُوَطّئه قسَم است. يعنى دلالت بر وجودِ قَسَم (وَاللَّهِ) مى‏ نمايد و بعد از آن كلمه شرط (اِنْ) ذكر شده.

«لايَأْتُونَ» جوابِ قسم است و به قرينه آن جواب شرط به طور وجوب حذف گرديده.





27. بعضى مثل ابن عقيل حذف جواب شرط را جايز دانسته‏ اند نه واجب.
28. در دو بيت ذيل كلمات صدارت طلب ذكر شده:

شش چيز بود مقتضى صدر كلام
كه از نظم لطيفش شده دل‏ها به نظام
شرط و قسَم و تعجّب و استفهام
نفى آمد و لام ابتدا گشت تمام

29. اگر انجام بدهى ظالمى.
30. اگر بايستى مى‏ ايستم.

31. قاعده كلى اين است كه اگر در كلام، قسَم و شرط باشد هر دو نياز به جواب دارند ولى به دو جواب نياز نيست بلكه فقط يك جواب به عنوان آن چه اوّل آمده ذكر مى‏ شود و جواب ديگر را حذف مى‏ كنند.
پس اگر قسَم مقدّم شود آن چه ذكر شده جواب قسم است و جواب شرط را به قرينه آن حذف مى‏ كنند، چنان كه در فوق مثالش ذكر شد
و اگر شرط، مقدم شود آن چه ذكر شده جواب شرط است و جواب قسَم را حذف مى‏ كنند، مثل «اِنْ قامَ زَيْدٌ وَاللَّهِ يَقُمْ عَمْروٌ».

32. قسَم به خداوند هر آينه عمرو مى ‏ايستد اگر زيد بايستد.
33. اسراء (17) آيه 88: هر آينه (به خداوند قسم) نمى‏ توانند مثل قرآن را بياورند، اگر جنّ و انس دست به دست هم بدهند بر اين كه مثل قرآن را بياورند.

هندیانی
2014_12_14, 08:11 PM
تذكر

هرگاه قبل از شرط و قسَم مبتدايى ذكر گردد جوابى كه در جمله ذكر شده جواب شرط مى‏ شود و به قرينه آن، جوابِ قسم را بايد در تقدير گرفت. چه قسم بر شرط مقدم باشد يا شرط بر قسم مقدم باشد و تمام كلام، خبرِ مبتدا مى‏شود،
مثل «زَيْدٌ وَاللَّهِ اِنْ قامَ اَكْرِمْهُ».

جمله «اَكْرِمْهُ» جوابِ شرط شده اگر چه قسَم مقدّم است و جوابِ قسَم به قرينه جواب شرط در تقدير مى ‏باشد و جمله، خبر مبتدا گرديده و همين طور است «زَيْدٌ اِنْ قامَ وَاللَّهِ اَكْرِمْهُ» كه در آن، شرط بر قسَم مقدّم مى‏ باشد.

هندیانی
2014_12_14, 08:21 PM
سوال و تمرين

1 - فاءِ جواب شرط در چه مواردى واجب است؟
2 - جمله‏ هايى كه صلاحيتِ فعل شرط شدن را ندارند، بيان كنيد.
3 - شرطِ رابط بودنِ اذاى مفاجات چيست؟
4 - در كدام آيه «اِنْ» و «اِذا» با هم رابط شده ‏اند؟
5 - اعرابِ فعل مضارعى كه بعد از جوابِ شرط آمده چيست؟
6 - فعل مضارعِ مقرون به واو يا فاء در صورتى كه بين شرط و جواب قرار بگيرد اعرابش چگونه است؟
7 - حذفِ فعل شرط در كدام مورد صحيح است؟
8 - آيا جوابِ شرط را مى‏ توان حذف كرد؟ و چنين حذفى واجب يا جايز است؟
9 - در صورتى كه در جمله، قسَم و شرط بيايد آيا به دو جواب نياز است يا به يك جواب؟ و اگر قبل از آن‏ها مبتدا ذكر گردد، تركيبِ كلام چگونه است؟

10 - علّت وجود يا عدمِ وجودِ فاء را در مثال‏هاى ذيل بيان كنيد:

الف: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها»(34).
ب: «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»(35).
ج: «فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلاتَرْجِعُوهُنَّ اِلىَ الْكُفّارِ»(36).
د: «وَمَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النّارِ»(37).
ه: «مَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلايَخافُ»(38).
و: «وَإِنْ كُنْتُمْ فى رَيْبٍ مَمّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ»(39).
ز: «وَاِذا سَئَلَكَ عِبادى‏ عَنّى‏ فَإِنّى‏ قَريبٌ»(40).




34. انعام (6) آيه 160: هر كس كار نيكى بياورد پس براى او (جزاى) ده برابر آن است.
35. آل عمران (3) آيه 85: و هر كس، غير از اسلام، دينى را طلب كند، پس هرگز از او قبول نشود.
36. ممتحنه (60) آيه 10: بنابراين اگر گمان كرديد آن‏ها (زنها) مؤمن‏اند، پس آن‏ها را به كفّار برنگردانيد.
37. نمل (27) آيه 90: و هر كس كار بدى (شرك يا گناه كبيره) بياورد پس صورت‏هايشان در آتش افكنده شود. (با صورت به آتش بيافتند).
38. جن (72) آيه 13: هر كس به پروردگار خود ايمان بياورد، پس نترسد ... .
39. بقره (2) آيه 23: اگر شما در آن چه ما بر بنده خود فرستاديم، شك داريد پس سوره‏ اى بياوريد.
40. همان، آيه 186: و هنگامى كه بندگانم در رابطه با من از تو سئوال كنند پس همانا من (به سبب علم و قدرت) به آن‏ها نزديك هستم.

















خب تمرین ها رو انجام دهید و اگر اشکالی در مطالب دارید در همین تاپیک ذکر بفرمایید تا بررسی شود.

allahom

هندیانی
2014_12_14, 08:43 PM
با عرض پوزش این مبحث قبل این مطلب خوانده شود. لطفا
وجوب حذف جواب شرط (http://www.shahrequran.ir/thread3320.html#post21564)



حذف جواب شرط جایز است مشروط بر این که از قرینه ی کلام دانسته شود،
مثل
"فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْ‌ضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ ۚ"(25) جواب "إِنِ اسْتَطَعْتَ" جمله ی " إفعل" بوده که حذف شده است.

در حدیث ذیل نیز در یک مورد فعل شرط و در مورد دیگر جواب شرط حذف شده:

"فإن جاء صاحبها و إلّآ إستمتع بها" (26)
که تقدیرش " فإن جاء صاحبها فردها إلیه و إن لم یجیء فاستمتع بها"



25. انعام (6) آيه 35: پس اگر مى‏ توانى كه سوراخى را در زمين يا نردبانى را در آسمان بجويى تا براى ايشان معجزه ‏اى بياورى، پس انجام بده.
26. خالد بن عبداللَّه الازهرى، شرح التصريح على التوضيح، ج 2، ص 252: پس اگر صاحب آن خانه بيايد، برگردان آن را به صاحبش و اگر نيامد استفاده ببر از آن خانه.