PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نامهاى قرآن



گل مريم
2013_05_25, 12:43 PM
besm22

سيرى در علوم قـرآن
تأليف: يعقوب جعفرى




نامهاى قرآن



هركدام از كتابهاى آسمانى براى خود نام خاصى داشته است،قرآن نيز كه مجموعه آياتى است كه از طريق وحى به جان ودل پيامبر گرامى اسلام نازل شده، داراى نام ويا نام هايى است كه در خود قرآن آمده است.

البته درست روشن نيست كه درزمان حيات پيامبر از قرآن به چه نام مشخصى ياد مى شد، اما تكرار كلمه قرآن در جاى جاى مجموعه وحى الهى، اين گمان را تقويت مى كند كه اين مجموعه به همان نام قرآن خوانده مى شد.

همچنين در رواياتى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه(عليهم السلام) درباره فضل قرآن نقل شده نام "قرآن" و "مصحف" و "كتاب الله" تكرار شده است.

به هرحال براى قرآن اين كتاب آسمانى مسلمانان، نام هاى گوناگونى در خود قرآن اطلاق شده است كه هركدام بيانگر بعد خاصى از قرآن وداراى بار ويژه اى است.

درمورد تعداد نام هاى قرآن بعضى ها افراط كرده و هر صفتى را كه در قرآن براى قرآن ذكر شده است،به عنوان "نام" تلقى كرده اند مثلاً از قاضى شيظله نقل شده كه قرآن پنجاه و پنج اسم دارد( زركشى، البرهان فى علوم القرآن ج 1 ص 272.) در مقابل بعضى ها هم گفته اند قرآن فقط يك اسم دارد و آن قرآن است و بقيه همه صفات قرآن مى باشد.

ما تصور مى كنيم همانگونه كه قول اول نمى تواند قابل قبول باشد و مثلاً نمى توانيم يكى از اسامى قرآن را عربى و يكى را امر و يا حبل بدانيم، همچنين قول دوم نيز با واقع تطبيق نمى كند زيرا نام هائى مانند فرقان و ذكر و كتاب اگر هم در قرآن به عنوان صفت ذكر شده باشد لااقل در عرف مسلمين به عنوان نام تلقى شده است و مى توان آنها را "علم منقول" دانست همانگونه كه خود كلمه "قرآن" نيز همين حكم را دارد.

اينك صفاتى را كه ميتوان از آنها به عنوان نام هاى قرآن ياد كرد، مورد بحث قرار مى دهيم:

گل مريم
2013_05_25, 12:47 PM
1ـ قـرآن

معروفترين نام مجموعه وحى محمدى همان قرآن است واين نام بيشتر از همه نام هاى ديگر، در خود قرآن آمده و در طول قرن ها و نسل ها كاملاً جا افتاده است اين كلمه شصت و هشت بار در قرآن تكرار شده كه در همه جا به معنى همين كتاب آسمانى است جز در دو مورد كه به صورت قرآن الفجر ذكر شده منظوراز آن نماز صبح مى باشد(سوره الاسراء آيه 78).

كلمه قرآن بيشتر به صورت تنها ذكر شده و گاهى هم با صفت هائى چون حكيم، مبين، مجيد، كريم، عظيم، ذى الذكر، عربى و در مواردى به صورت هذاالقرآن آمده است كه در بخش هاى آينده به آنها خواهيم پرداخت.

بحث مهمى كه در اينجا وجود دارد بحث در اشتقاق واژه قرآن است و اينكه آيا اساساً كلمه قرآن يك واژه عربى اصيل است و يا از واژه هاى دخيل مى باشد؟ و به فرض اول ماده اشتقاق آن چيست؟

بعضى از نويسندگان معاصر به پيروى از برخى مستشرقان غربى احتمال داده اند كه واژه قرآن يك واژه غير عربى است كه مانند بسيارى از واژه هاى سريانى و آرامى و عبرى در اثر مجاورت عرب ها با اين زبانها وارد زبان عربى شده است. «بلاشر» و«كرنكو» گفته اند كه قرآن از كلمه "قريانا" كه يك واژه سريانى يا عبرانى است و به معنى خواندنى و خوانده شده، آمده; گرفته شده است.(2 ـ دكتر محمود راميار، تاريخ قرآن; ص 25.) بعضى از نويسندگان معاصر عربى اين احتمال را بعيد ندانسته و آن را پذيرفته اند.(دكتر صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن ص 20.)

ما تصور مى كنيم به مجرد مشابهت واژه اى با واژه اى نبايد آنها را هم ريشه و يكى را متخذ از ديگرى دانست مگر اينكه دليلى در دست باشد زيرا اگر اين باب باز شود ادبيات دچار هرج و مرج خواهد شد و كسانى از آن سوء استفاده خواهند نمود همانگونه كه اخيراً چنين چيزى اتفاق افتاده و كسانى گفته اند قريش از "كورش" و مكه از "مهكه" و ابراهيم از "بهرام" و چاه زمزم از "زمزمه" گرفته شده است.(يوسف فضائى جامعه شناسى دينى جاهليت قبل از اسلام (قسمت يادداشتها ص 140).)

شك نيست كه در زبان عربى و حتى قرآن واژه هاى دخيل و بيگانه وجود دارد اما بايد در اين موضوع دقت و احتياط لازم را به عمل آورد و به قدر متيقن بسنده كرد.

گل مريم
2013_05_25, 12:53 PM
به هرحال ادباء و دانشمندان اسلامى واژه قرآن را يك واژه اصيل عربى مى دانند ولى در ريشه اشتقاق آن اختلاف دارند، اكنون ما گفتار چند تن از صاحبنظران را در اين باره نقل مى كنيم و سپس به جمع بندى آن مى پردازيم.

ابن اثير مى گويد:

معنى اصلى واژه «قرآن» جمع كردن است. قرآن را قرآن گفتند به اين جهت كه آن، قصه ها و امر و نهى و وعده و وعيد را جمع كرده و نيز آيات و سوره ها را به يكديگر پيوسته است و قرآن مصدر است مانند غفران وكفران...(ابن اثير، النهايه ج 4 ص 30.)

ابن منظور مى گويد:

ابواسحق نحوى گفته است كه كلام خداوند را كه به پيامبرش نازل كرده، كتاب و قرآن و فرقان مى نامند. اين كتاب را از آن جهت قرآن مى نامند كه سوره ها را جمع كرده و آنها رابه هم پيوسته است... و از شافعى نقل شده كه قرآن اسم است و همزه ندارد و از ماده "قرئت" اخذ نشده است بلكه قرآن اسم كتاب خداست مانند تورات وانجيل.

طبرسى مى گويد:

قرآن در اصل به معنى خواندن است وآن مصدر قرئت به معنى تلاوت كردم مى باشد اين معنى از ابن عباس نقل شده وبعضى ها گفته اند كه قرآن به معنى مقروء آمده از باب استعمال مصدر به معنى مفعول مانند كتاب وحساب كه به معنى مكتوب و محسوب آمده است.

راغب اصفهانى مى گويد:

قرائت به معنى پيوند دادن حروف و كلمات به يكديگر در مقام ترتيل مى باشد كلمه قرآن به كتابى كه بر محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده اختصاص يافته است، همچنانكه تورات بر كتاب موسى و انجيل بر كتاب عيسى اطلاق مى شود. بعضى از علماء گفته اند كه در ميان كتب آسمانى به اين كتاب قرآن گفته شده از آن جهت كه قرآن ثمره همه آن كتابها بلكه ثمره همه علوم را جمع كرده است(راغب اصفهانى، المفردات ص 414.)

گل مريم
2013_05_25, 12:57 PM
دكتر صبحى صالح مى گويد:

فراء گفته است كه قرآن از قرينه مشتق شده زيرا آيات آن شبيه يكديگر و گويا كه قرينه هم هستند و اشعرى گفته است قرآن از "قرن" مشتق شده كه به معنى ضميمه كردن چيزى به چيزى است زيرا كه سوره ها و آيات قرآن ضميمه يكديگرند... و لحيانى گفته است قرآن مصدر مهموز بروزن غفران مى باشد و از قرء به معنى تلاوت كردن مشتق شده و مصدر به معنى مفعول است.(صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 18ـ19.)

از اين گونه تعبيرات در كتب لغت و تفسير و علوم قرآن بسيار است و ما نمونه هائى از آن را نقل كرديم بقيه تكرار همين مطالب است از جمع بندى اين گفته ها، نظريات و اقوال زير بدست مى آيد:

1 ـ قرآن اسم خاص كتاب خداست و نه مشتق است و نه مهموز (شافعى)
2 ـ قرآن از قرن به معنى ضميمه كردن آمده (اشعرى)
3 ـ قرآن از قرء به معنى جمع كردن آمده است (ابن اثير و ابواسحق)
4 ـ قرآن از قرء به معنى خواندن و قرائت كردن آمده است (طبرسى و لحيانى)

به اين اقوال دو قول هم از مستشرقين اضافه مى كنيم:

1 ـ قرآن به معنى تبليغ كردن است (بلاشر)(رژى بلاشر، در آستانه قرآن ص 133.)
2 ـ قرآن به معنى باصداى بلند وخوش خواندن است (پطروفشسكى)(پطروفشسكى، اسلام در ايران ص 111.)

ما تصور مى كنيم كه قرآن اسم خاص كتاب آسمانى اسلام است و همه معانى ذكر شده را مى توان در آن لحاظ كرد. وقتى كسى قرآن مى خواند هم كلمات و آيات آن را به يكديگر ضميمه كرده و جمع نموده و هم مى خواند و هم تبليغ مى كند و هم با صداى بلند و خوش مى خواند. (چون مطالعه بى صدا را نمى توان قرائت ناميد)

گل مريم
2013_05_25, 01:00 PM
2 ـ فرقـان:


يكى ديگر از نام هاى قرآن «فرقان» است كه در چندين آيه از قرآن كريم اين اسم آمده است پيش از آنكه به بحث هاى ادبى و لغوى درباره فرقان بپردازيم، دو نكته را خاطر نشان مى كنيم:

1 ـ فرقان اسم خاص قرآن نيست و به كتب آسمانى ديگر نيز اطلاق مى شود بطوريكه در خود قرآن به كتاب آسمانى موسى فرقان اطلاق شده است.

ولقد آتينا موسى وهارون الفرقان(سوره انبياء، آيه 48.)
همانا به موسى و هارون فرقان را داديم.

2 ـ بعضى از روايات ائمه معصومين عليهم السلام استفاده مى شود كه فرقان به همه قرآن اطلاق نمى شود بلكه به محكمات آن اختصاص دارد.

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

القرآن جملة الكتاب والفرقان المحكم الواجب العمل به (اصول كافى، ج 2 ص 630.)
قرآن همه كتاب است و فرقان محكماتى است كه عمل به آن واجب است.

واژه «فرقان» بدون شك از ماده (فرق) مشتق شده كه به معنى جدا كردن و فاصله انداختن ميان دو چيز است و قرآن از آن نظر فرقان ناميده مى شود كه ميان حق و باطل و درست و نادرست فرق مى گذارد و تمييز مى دهد. در اينجا نيز مصدر به معنى فاعل آمده است.

گل مريم
2013_05_25, 01:05 PM
بعضى از نويسندگان معاصر درباره واژه فرقان نيز (مانند قرآن) احتمال داده اند كه مأخوذ از ريشه آرامى و يا سريانى بوده باشد(صبحى صالح; مباحث فى علوم القرآن، ص 20.)، اما همانگونه كه پيش از اين گفتيم چنين امرى دليل مى خواهد و مجرد تشابه كافى نيست. گستردگى اشتقاقات اين ماده در زبان عربى، اصل عربى بودن آن را تأييد مى كند.( رجوع كنيد به زمخشرى، اساس البلاغه ص 472 واگر اشتقاق اكبر اين دريد را بپذيريم و«فلق» را هم از ريشه فرق بدانيم اشتقاقات بيشترى خواهيم داشت.)

صدرالمتألهين شيرازى در مورد قرآن و فرقان و فرق ميان اين دو و مرتبه وجودى هركدام از آنها بيانى دارد كه خلاصه آن چنين است:

قرآن در لغت به معنى جمع كردن و فرقان به معنى جداكردن است، قران اشاره به علم اجمالى است كه به عقل بسيط معروف است كه عبارت است از علم به همه موجودات به نحو بسيط و اجمالى. و فرقان اشاره است به علم نفسانى كه در نفوس فاضله تكثر پيدا كرده است ونفس گرامى پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)در يك مقام، عقل بسيط قرآنى است كه با همه معقولات متحد است و در يك مقام، لوح نفسانى است كه در آن تفاصيل همه علوم وصور حقايق قرار گرفته است و اين مصحفى كه هم اكنون در دست ماست از جهتى قرآن و از جهتى فرقان است.(ملاصدرا; اسرار الايات، ص 13.)

شايد بتوان گفت كه حقايق آيات الهى در مقام جمع الجمعى قرآن و در مقام شهود و عينيت فرقان است و يا بگوئيم در نسبت به حق تعالى قرآن در نسبت به بندگان فرقان و يا بگوئيم در مقام اعتقاد قرآن و در مقام عمل فرقان است...

تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا(سوره الفرقان، آيه 1.)
مبارك است كسى كه فرقان را بر بنده خود نازل كرد تا به همه جهانيان نذير و بيم دهنده باشد.

گل مريم
2013_05_25, 01:07 PM
3 ـ صحف ـ مصحف:

يكى ديگر از نام هائى كه در قرآن براى قرآن ذكر شده «صحف» مى باشد كه بعدها به صورت مصحف رواج يافت، البته در قرآن كريم به همه كتاب هاى آسمانى «صحف» اطلاق شده مانند صحف ابراهيم و موسى، اين واژه در هشت مورد در قرآن استعمال شده كه از جمله آنها اين آيه است:

رسول من الله يتلوا صحفاً مطهره(سوره بينه، آيه 2.)
پيامبرى از خدا كه صحف پاك را تلاوت مى كند.

مصحف به مجموعه صحيفه هاى نوشته شده اطلاق مى شد و لذا پس از رحلت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به نسخه هايى از قرآن كه مربوط به شخص خاصى مى شد گفته مى شد مانند: مصحف ابن مسعود، مصحف عثمان و مصحف معاذ; بنابراين مصحف وجود كتبى قرآن است و لذا رواياتى در فضيلت خواندن قرآن از روى مصحف وارد شده و اينكه نور چشم را زياد مى كند( اصول كافى ج 2 ص 613.)

به نظر مى رسد كه مصحف به مجموعه اوراقى گفته مى شود كه در آن متون مذهبى و مقدسى نوشته شده باشد اگر چه كتاب آسمانى پيامبران هم نباشد و لذا مى بينيم كه به كتاب حضرت فاطمه(عليها السلام) دختر گرامى پيامبر، مصحف فاطمه گفته مى شود كتابى كه در آن علوم اولين و آخرين آمده و در اختيار ائمه معصومين(عليهم السلام) بوده و بدون شك منظور از آن قرآن نيست(رجوع شود به علامه مجلسى، مرآة العقول ج 3 ص 55 شرح آيات مربوط به مصحف فاطمه.).

گل مريم
2013_05_25, 01:09 PM
4 ـ ذكـر:

اين نام نيز در قرآن به قرآن اطلاق شده است. با ملاحظه بعضى از آياتى كه در آنها ذكر به معناى قرآن آمده چنين استنباط مى شود كه ذكر به معنى رابطه پيامبر با خداست و منظور ثبت شدن حقايق غيبى در خاطره و ذهن پيامبر است حقايقى كه از طريق وحى الهى دريافت مى كند همانگونه كه وجود لفظى اين حقايق كلام و وجود كتبى آنها كتاب است، وجود ذهنى و عقلى آنها هم ذكر است با اين تفاوت كه كلام و كتاب هر دو كار خداست و لذا كلام الله و كتاب الله گفته مى شود ولى ذكر كار پيامبر است و بهمين جهت به قرآن ذكرالله گفته نمى شود.

البته اين برداشتى كه ما از ذكر كرديم منافات و مغايرتى با اين ندارد كه بگوئيم ذكر بودن قرآن به معناى يادآورى و تذكر احكام و معارف الهى به مردم است و يا بگوئيم قرآن از آن جهت ذكر است كه علو و شرف دارد. همچنانكه در لغت به اين معانى آمده است.(فيومى، المصباح المنير ص 253.)

از جمله مواردى كه از قرآن به عنوان ذكر ياد شده است آيات زير مى باشد:

انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون(سوره الحجر، آيه 9.)
ما ذكر (قرآن) را نازل كرديم و ما نيز نگهبان آن هستيم.

وهذا ذكر مبارك انزلناه(سوره الانبياء، آيه 50.)
و اين ذكر مباركى است كه نازل كرديم.

در قرآن كريم حدود بيست بار واژه ذكر به معنى قرآن آمده است.

گل مريم
2013_05_25, 01:13 PM
5 ـ كتـاب:

شايد بتوان گفت در قرآن كريم پس از واژه قرآن بيشتر از هر واژه اى كلمه كتاب در مورد قرآن بكار رفته است. اين كلمه گاهى به صورت مفرد و گاهى با اضافه و به صورت كتاب الله و گاهى همراه با صفاتى مانند مبين و حكيم و منير و مسطور و متشابه و غير اينها ذكر شده است.

دانشمندان علم لغت واژه كتاب را به معناى جمع كردن چيزى بر چيزى دانسته اند(ابن فارس، مقائيس اللغة ج 5 ص 158.) و علت اينكه به نوشتار كتاب گفته مى شود اين است كه حروف و كلمات با يكديگر ضميمه مى شوند.

البته مى دانيم كه كتاب به معناى مكتوب است. اطلاق كتاب بر قرآن نيز از آن نظر است كه قرآن كلمات و حروف را در سطرها جمع كرده و يا سوره ها و آيه ها را جمع كرده است.

در قرآن كريم به همه كتاب هاى آسمانى كه بر پيامبران نازل شده كلمه كتاب اطلاق گرديده است ولى بيشتر در مورد قرآن بكار رفته كه براى نمونه به دو آيه اشاره مى كنيم:

الحمدلله الذى انزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا(سوره كهف، آيه 1.)
سپاس خداوندى راكه بر بنده خود كتاب را نازل كرد و در آن كجى قرارنداد.

ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء وهدى ورحمه(سوره نحل، آيه 64.)
و بر تو نازل كرديم كتاب را كه بيان كننده همه چيز و مايه هدايت و رحمت است.

گل مريم
2013_05_25, 01:15 PM
در عرف دانشمندان اسلامى و فقهاء و اصوليين و متكلمين منظور از كتاب الله همان قرآن است و اصطلاح كتاب و سنت ناظر به همين است و گاهى هم كتاب الله گفته مى شود همانطور كه اين تعبير در حديث معروف ثقلين آمده است.

آيا كتاب خدا با كلام خدا تفاوت دارد؟

مرحوم صدرالمتألهين مى گويد:

فرق ميان كلام خدا و كتاب خدا مانند فرق ميان بسيط و مركب است و گفته شده است كه كلام از عالم امر و كتاب از عالم خلق است و كلام وقتى تشخص يافت كتاب مى شود.(25)

طبق اين نظر كلام اصل و ريشه كتاب است و طبعاً از حيث رتبه مقدم بر آن مى شود اما ما تصور مى كنيم كه عكس اين مطلب درست است و ريشه و اساس و مادر كلام خدا كتاب خداست زيرا كه اين كتابى كه بر جان و دل پيامبر نازل شده و هم اكنون در اختيار ماست صورتى است از حقيقت والائى كه نزد خداست و از آن حقيقت به لوح محفوظ و كتاب مكنون و كتاب مبين و رقّ منشور و ام الكتاب تعبير مى شود.

جايگاه علوم و دفتر علم ازلى خداوند، رمز اصلى و كليد فهم اينكه چگونه قرآن بيان كننده همه چيز (تبيان كل شىء) است نيز در همين است

حال مى گوئيم وقتى كتاب تشخص پيدا مى كند و تنزل مى يابد، به صورت كلام به گوش رسول مى رسد و كتاب خدا كلام خدا مى شود مگر اينكه كتاب را به معناى كاغذ و مركبى بگيريم كه كلمات خدا در آن و با آن نوشته شده است.

منبع: سایت تبیان