توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : درس اول از کتاب نحو روان با ایات و احادیث(جمله ی اسمیه و فعلیه)
هندیانی
2014_11_12, 12:25 PM
besm8
سلام بر شما عزیزان
در این درس میخوانید:
تعريف
فايده
موضوع
كلمه
كلام
تفاوت جمله با كلام
جمله اسميه و فعليه
سه تذکر
اقسام کلمه
علائم اسم
سئوال و تمرين
هندیانی
2014_11_12, 12:28 PM
تعريف: نحو علمى است كه با آن، حركات يا سكون حرف آخرِ معمول(1) (كلمه دوم) كه با عامل (كلمه اول) تركيب شده فهميده مى شود،
مثل رفعِ كلمه «اَللَّهُ» و جرِّ كلمه «قُلُوبِهِمْ» در «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»(2).
1. اعراب از تركيب دو كلمه به وجود مى آيد كلمه اول را عامل و دوم را معمول مى نامند و اعراب بر حرف آخر كلمه دوم كه معمول است ظاهر مى شود
چنان كه در آيه، فعلِ «خَتَمَ» با «اَللَّهُ» تركيب شده و اعراب بر كلمه «اَللَّهُ» ظاهر گرديده «
خَتَمَ» عامل و «اَللَّهُ» معمول است
و نيز «عَلى» با «قُلُوبِهِمْ» تركيب شده «عَلى» عامل و «قُلُوبِ» معمول است و اعرابِ «كسره» بر «قُلُوبِ» ظاهر گرديده است.
2. بقره (2) آيه 7: خداوند بر دلهاى آنان مهر زده.
هندیانی
2014_11_12, 12:30 PM
فايده:
فايده علم نحو، حفظ زبان از خطا است،
زيرا در زبان عربى حالات كلمه (فاعل، مفعول، مبتدا و...) از حركات آخر كلمه يعنى اعراب(3) دانسته شده و حركات آخر كلمه با قواعد علم نحو شناخته مى شود.
3. اعراب كه مجموع رفع، نصب، جرّ و جزم است بر حرفِ آخر كلمه كه محلِّ اعراب است ظاهر مى شود.
هندیانی
2014_11_12, 12:31 PM
موضوع:
موضوع علم نحو، كلمه و كلام است، زيرا اعراب (حركات و سكون) بر اين دو عارض مى شود.
هندیانی
2014_11_12, 12:33 PM
كلمه:
كلمه لفظى است كه براى فهماندنِ معنا قرار داده شده و بر سه قسم (اسم، فعل و حرف) است.
مثل «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»(4)
لفظ «ذَهَبَ» فعل،
«اَللَّهُ» اسم
و «باء» حرف است
و هر كدام يك كلمه اند.
4. بقره (2) آيه 17: خداوند روشنايى ايشان را برد.
هندیانی
2014_11_12, 12:38 PM
كلام:
كلام جمله اى است كه در برگيرنده دو كلمه يا بيشتر با نسبت اسنادى است مشروط به آن كه به ضميمه ديگرى محتاج نباشد(5)،
مثل «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»(6)
و مثل «وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»(7)
و اگر با وجود نسبتِ اسنادى نياز به ضميمه باشد به آن جمله مى گويند.
نسبت اسنادى عبارت است از نسبت دادن كلمه اى به كلمه ديگر به نحوى كه معنا كامل(8) شود،
مثل نسبت قيام به زيد در «زَيْدٌ قامَ»
يا در «قامَ زَيْدٌ» به خلاف نسبت اضافى(9) مثل نسبت غلام به زيد در «غُلامُ زَيْدٍ» كه كامل نيست.
5. كه اگر به ضميمه ديگرى غير از نسبتِ اسنادى نياز داشت جمله مىشود نه كلام.
6. تمام «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» كلام است ولى «ذَهَبَ اللَّهُ» به تنهايى با آن كه نسبت اسنادى دارد كلام نيست بلكه جمله مىباشد، زيرا باءِ «بِنُورِهِمْ» براى تعديه بوده و بدون آن «ذَهَبَ اللَّهُ» ناتمام است.
7. نور (24) آيه 59: و خداوند دارنده علم و حكمت است.
8. نسبت كامل يعنى نسبتى كه با وجود مسنداليه و مسند معناى آن نسبت، تمام است و اين ملازم با كامل بودن معناى كلام نيست پس نسبت اسنادى ممكن است با جمله باشد.
9. نسبت اضافى را ناقصه مىگويند، زيرا با وجود نسبتِ مضاف به مضاف اليه، معنا ناقص است.
هندیانی
2014_11_12, 12:39 PM
تفاوت جمله با كلام
بين كلام و جمله عام و خاص مطلق است، زيرا به هر كلامى مى توان جمله گفت ولى به هر جمله اى نمى توان كلام گفت چون ممكن است جمله اى با وجودِ نسبت اسنادى، محتاج به ضميمه باشد
مثل جمله صله در «اَلَّذى يَأْتينى فَلَهُ دِرْهَمٌ»(10) كه «يَأْتينى» صله است و نسبت اسنادى دارد و در عين حال به موصول يعنى «اَلَّذّى» نيازمند است.
هندیانی
2014_11_12, 12:44 PM
جمله اسميه و فعليه
هرگاه كلمه اولِ جمله اى اسم باشد آن جمله را اسميّه مى گويند
مثل «اَللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»(11)
و اگر فعل باشد فعليّه مى گويند مثل
«يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ»(12)
و اگر حرف باشد كلمه بعد از آن را منظور مى كنند، زيرا حرف به حساب نمى آيد.
كلمه بعد از حرف اگر اسم باشد اسميّه است
مثل «ءَاِلهٌ مَعَ اللَّهِ»(13)
و اگر فعل باشد فعليّه است
مثل «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكىَّ»(14).
و نيز منظور از «اولِ جمله» كلمه اى است كه در اصل اول بوده پس «كَيْفَ جاءَ زَيْدٌ» فعليه است، زيرا كلمه «كَيْفَ» در اصل مؤخر بوده و چون صدارت طلب است مقدّم شده
و نيز «يا عَبْدَاللَّهِ» جمله فعليّه است، زيرا كلمه «يا» به جاى «اَدْعُو» مىباشد و در اصل «اَدْعُو عَبْدَاللَّهِ» بوده است.
11. نور (24) آيه 38: خداوند هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد.
12. همان، آيه 45: خداوند هرچه را بخواهد مى آفريند.
13. نمل (27) آيه 60: آيا معبودى با خداى يگانه هست؟
14. اعلى (87) آيه 14: به تحقيق رستگار شد هركس كه پاك شد (از شرك و كفر دورى كرد و ايمان آورد).
هندیانی
2014_11_12, 12:49 PM
سه تذكر
1- كلام فقط از دو اسم مثل «زَيْدٌ قائِمٌ» يا از فعل و اسم مثل «زَيْدٌ قامَ» و «قامَ زَيْدٌ» تشكيل مى شود پس از دو فعل يا از دو حرف يا از حرف وفعل يا از حرف واسم تشكيل نمى شود
و مثل «يا عَبْدَاللَّهِ» از فعل و اسم تركيب شده زيرا به تقديرِ «اَدْعُو عَبْدَاللَّهِ» است.
2- جمله ، غير از اسميّه و فعليّه نيست
پس جمله ظرفيّه كه اولِ آن جار و مجرور مثل «اَفِى الدَّارِ زَيْدٌ» يا ظرف مثل «اَعِنْدَكَ عَمْرٌو» است به اسميّه يا فعليّه رجوع مى كند، زيرا اگر عاملِ ظرف و جار و مجرور، فعل مثل «اِسْتَقَرَّ» باشد فعليّه و اگر اسم مثل «كائِنٌ» باشد اسميّه مى شود.
هم چنين «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»(15) در صورتى كه عامل، اسم باشد مثل كلمه «اِبْتِدائى» اسمّيه است و تقديرش «اِبْتِدائى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» است و اگر عامل، فعل باشد مثل كلمه «اَبْدَءُ»(16) فعليّه و تقديرش «اَبْدَأُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» است.
3- حقيقت جمله ها اسميّه يا فعليّه است و جمله هايى كه به غير اين دو ناميده شدند به مناسبت ديگرى غير از اصل آنها است مثل جمله وصفيّه، شرطيّه، ظرفيّه، استفهاميّه، خبريّه و انشائيه كه به ترتيب به اعتبار معناى وصف، شرط، ظرف، استفهام و دلالت بر إخبار يا دلالت بر معناى انشا به اين اسامى ناميده شده اند.
15. حمد (1) آيه 1: به نام خداوند بخشنده مهربان شروع مى كنم.
هندیانی
2014_11_12, 12:54 PM
اقسام كلمه
كلمه سه قسم است:
اسم، فعل و حرف.
اگر به تنهايى بر معناى مُفيد(17) دلالت نكند حرف است(18) مثل كلمات «مِنْ» و «اِلى» در «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَقْصى»(19)
و اگر به تنهايى بر معناى مفيد دلالت كند و زمان را نفهماند اسم است، مثل كلمه «اَللَّهُ» در «اَللَّهُ الصَّمَدُ»(20)
و اگر به تنهايى معناى مفيد داشته باشد و بر يكى از زمانهاى گذشته، حال يا آينده دلالت كند فعل است مثل كلمه «يَقُومُ» در «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ»(21)
از ضمن اين تقسيم، تعريف هركدام دانسته شد(22) واينك علائم هريك از آنها بيان مى شود.
19. اسراء (17) آيه 1: از مسجدالحرام به سوى مسجد الاقصى.
20. توحيد (112) آيه 2: خداوند بى نياز است.
21. مطفّفين (83) آيه 6: روزى كه مردم براى امر پروردگار عالَم (به خاطر حساب و جزا) مى ايستند.
22. پس اسم كلمه اى است كه به تنهايى بر معناى مفيد دلالت مىكند ولى زمان را نمى فهماند و فعل كلمه اى است كه به تنهايى بر معناى مفيد دلالت مى كند و يكى از زمانها را نيز مى فهماند و حرف كلمه اى است كه به تنهايى بر معناى مفيد دلالت ندارد.
هندیانی
2014_11_12, 01:02 PM
علائم اسم
اسم پنج علامت دارد:
الف: پذيرش جرّ يعنى كسره اى كه از حرف جر يا اضافه به وجود مى آيد. اول مثل كلمه «نُورِ» در «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»(23)
و مثل كلمه «اِسْمِ» در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»(24).
دوم مثل «زَيْدٍ» در «هذا غُلامُ زَيْدٍ»(25)
و مثل «اَللَّهِ» در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ».
ب: پذيرش تنوين(26) مثل «رَجْلٌ» در «جائَنى رَجُلٌ»
و مثل «تُرابٍ، نُطْفَةٍ، عَلَقَةٍ» در «هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ»(27).
ج: منادا(28) واقع مى شود مثل كلمه «مَرْيَمُ» در «يا مَرْيَمُ اَنَّى لَكِ هذا»(29)
و مثل «أَهْلَ الْكِتابِ» در «يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحاجُّونَ فى اِبْراهيمَ»(30)
و مثل «اَلنَّفْسُ» در «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»(31).
د: دخول «ال» غير از موصوله(32) مثل كلمه «اَلذِّئْبُ» در «وَاَخافُ اَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ»(33)
و مثل كلمه «اَلرِّجالُ» در «اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ»(34).
ه: كلمه اى به آن اسناد داده شود، مثل اسنادِ «قامَ» به زَيْدٌ در «زَيْدٌ قامَ» و در «قامَ زَيْدٌ»(35)
و مثل كلمه «اَلرِّجالُ» كه «قَوّامُونَ» به آن نسبت داده شده(36)
و نيز كلمه «اَلذِّئْبُ» كه «اَنْ يَأْكُلَهُ» به آن اسناد داده شده است.(37)
23. بقره (2) آيه 17: قبلاً معنا شد. حرف جر در اين آيه «باء» است كه بر «نُورِ» داخل شده.
24. حمد (1) آيه 1: به نام خداوند بخشنده مهربان.
25. اين غلامِ زيد است.
26. تنوين كه به اسم اختصاص دارد چهار نوع است:
الف: «تمكّن» كه علامت معرب بودن اسم است و بر معرفه و نكره داخل مى شود. مثل زيدٌ و رجالٌ.
ب: «تنكير» بر اسمهاى مبنّى داخل مى شود و نشانه نكره بودن آنها است و بيشتر بر «اسمِ فعلِ» مختوم به هاء داخل مىشود مثل «صَهٍ» و «مَهٍ» و «اَيْهٍ».
ج: «مقابله» بر اسمهايى كه به الف و تاء زايده جمع مى شوند داخل مى شود، مثل «مُسْلِماتٍ» كه تنوين آن مقابل نون «مُسْلِمُونَ» است.
د: «عوض» بر اسمهاى معتلّ كه بر وزن فواعل جمع بسته مى شوند داخل مى شود مثل «غَواشٍ» جمع «غاشِيَةٌ» و «جَوارٍ» جمع «جارِيَةٌ».
تنوين، عوض از ياء است كه در حالت رفعى و جرى حذف شده و تنوينِ عوض نيز بر كلمه «اِذْ» كه مضاف اليه آن حذف گرديده داخل مى شود، مثل «يَوْمَئِذٍ» و «حينَئِذٍ» كه در اصل «يَوْمَ اِذْ كانَ وحينَ اِذْ كانَ كَذا» بوده است.
بعضى بر اين چهار، تنوين ديگرى به نام ترنّم يا غالى افزوده اند و چنين گفته اند:
تنوين، تمكّن است و تنكير
وآنگه عوض و مقابله گير
بعد از دو و دو ترنّم آيد
اى صاحب عقل و هوش و تدبير
ولى نزد اهل تحقيق، تنوين نيست بلكه نونى است كه در وقف و كتابت مى آيد و خواص تنوين را ندارد، زيرا با «ال» در يك كلمه جمع شده و نيز بر فعل و حرف داخل مى گردد.
27. غافر (40) آيه67: اوست آنچنان خداوندى كه شما را از خاك سپس از نطفه و سپس از خون بسته آفريد.
28. دخول حرف ندا بر كلمه، دليل بر اسم بودن نيست بلكه منادا شدن دليل اسم بودن است، زيرا حرف ندا گاهى بر حرف و گاهى بر فعل داخل شده.
اوّل مثل «يا لَيْتَ قَوْمى» يس (36) آيه 26 و دوم مثل «اَلاَّ يَسْجُدُوا» نمل (27) آيه 25 در قرائت كسائى «اَلا» به تخفيف لام و «يا اُسْجُدُوا» ياء بر فعل امر داخل شده و الف آن در كتابت افتاده.
نحوييّن مىگويند در اين دو مورد منادا محذوف است اوّلى به تقديرِ «يا قَوْمُ لَيْتَ قَوْمى» و دومى به تقديرِ «يا هؤُلاءِ اُسْجُدُوا» است.
29. آل عمران (3) آيه 37: اى مريم اين (روزيت) از كجا است؟
30. همان، آيه 65: اى يهود و نصارى چرا در (دين) ابراهيم«ع» دشمنى مى كنيد؟
31. فجر (89) آيه 27: اى نفس آرام شده.
32. زيرا موصول گاهى بر فعل مضارع داخل مى شود.
33. يوسف (12) آيه 13: و مى ترسم از اين كه گرگ او را بخورد.
34. نساء (4) آيه 34: مردان بر زنان استيلا دارند.
35. در هر دو مثال «قامَ» به زيد اسناد داده شده تفاوت به اين است كه در مثال اول «زيد» مبتدا است و در مثال دوم، فاعل؛ و مبتدا و فاعل هر يك مسنداليه اند.
36. در هر دو آيه «اَلرِّجالُ» و «اَلذِّئْبُ» مسنداليه مى باشند و «قَوّامُونَ» و «اَنْ يَأْكُلَهُ» مسند، با اين فرق كه در تركيب نحوى «اَلرِّجالُ» مبتدا است ولى «اَلذِّئْبُ» فاعل است.
37. پس، از اين مثالها معلوم شده فرقى بين تقدّم و تأخر مسنداليه يا فاعل و مبتدا بودن مسنداليه نيست.
هندیانی
2014_11_12, 01:06 PM
سئوال و تمرين
1 - علم نحو را تعريف كرده و موضوع و فايده آن را بيان كنيد.
2 - كلمه و كلام را تعريف كنيد.
3 - تفاوت نسبت اسنادى با اضافى در چيست؟
4 - تفاوت كلام با جمله در چيست؟
5 - تشخيص جمله اسميه و فعليه چگونه است؟
6 - كلام از چه كلماتى تشكيل مى شود؟
7 - جمله هاى ظرفيه، شرطيه، وصفيّه، استفهاميّه و... آيا اسميه و فعليه اند يا غير آنها مى باشند؟
8 - اقسام كلمه را بشماريد.
9 - اسم، فعل و حرف را تعريف كنيد.
10 - علائم اسم را بشماريد.
11 - در مثالهاى ذيل اسم، فعل و حرف را تعيين كنيد و اسميه يا فعليه بودن جمله ها را متذكر شويد:
الف: «اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذى اَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ».(38)
ب: «اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ».(39)
ج: «اَلْفِكْرُ مِرْآةٌ صافِيَةٌ».(40)
د: «ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ».(41)
38. فاطر (35) آيه 34: ستايش براى خداوندى است كه اندوه (دوزخ) را از ما زدود.
39. همان، آيه 34: همانا پروردگار ما آمرزنده (گناهان) و بسيار جزادهنده (طاعات) است.
40. نهج البلاغة، حكمت 4، ص 1080: فكر آينه اى است بسيار روشن و پاك.
41. يس (36) آيه 78: براى ما مثلى زد و آفرينش خود را فراموش كرد.
منبع کتاب نحو روان با آیات قرآن و حدیث
دوستان اگر در فهم هر مبحثی مشکلی وجود داشت بفرمایید تا به زبانی ساده بیان شود.
لاله مرداب
2014_11_16, 08:45 AM
با سلام خدمت استاد عزیزم..gol......
- كلام فقط از دو اسم مثل «زَيْدٌ قائِمٌ» يا از فعل و اسم مثل «زَيْدٌ قامَ» و «قامَ زَيْدٌ» تشكيل مى شود پس از دو فعل يا از دو حرف يا از حرف وفعل يا از حرف واسم تشكيل نمى شود
و مثل «يا عَبْدَاللَّهِ» از فعل و اسم تركيب شده زيرا به تقديرِ «اَدْعُو عَبْدَاللَّهِ» است.
مثل «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»(6)
و مثل «وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»(7)
سوال: این مثالها برای کلام گفته شدند و دارای حرف و اسم و ...هستند.بیشتر توضیح می فرمایید؟ متشکرم.
اگر عاملِ ظرف و جار و مجرور، اسم مثل «كائِنٌ» باشد اسميّه مى شود. مثال میزنید بی زحمت....3gol....
11 - در مثالهاى ذيل اسم، فعل و حرف را تعيين كنيد و اسميه يا فعليه بودن جمله ها را متذكر شويد:
الف: «اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذى اَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ».(38)
ب: «اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ».(39)
ج: «اَلْفِكْرُ مِرْآةٌ صافِيَةٌ».(40)
د: «ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ».(41)
حروف=ال-لُ-عن-لَ-ان-و
اسم=الله-رب-حمد-حزن-غفور-شکور-مثلا-خلق-ه-نا-مراه-صافیه-
فعل=اذهب-ضرب-نسی
جمله 38-الحمدلله اسمیه و اذهب فعلیه
جمله 39-اسمیه
جمله40-اسمیه
جمله 41-ضرب و نسی فعلیه
عزیزانی
2014_11_16, 11:55 AM
besm9
سئوال و تمرين
1 - علم نحو را تعريف كرده و موضوع و فايده آن را بيان كنيد.
علم نحو علمی است که با آن حرکات یا سکون حرف آخر معمول که با عامل ترکیب شده فهمیده میشود
موضوع علم نحو کلمه وکلام است زیرا اعراب بر این دو عاض میشود
فایده علم نحو حفظ زبان از خطا ست مثل شناخت فعل -مفعول-مبتدا........از روی اعراب وحرکت آخر کلمه.
2 - كلمه و كلام را تعريف كنيد.
لفظی که برای فهماندن معنا قرار داده شده است وبر سه قسم است
اسم -فعل -حرف
ذهب الله بنورهم { لفظ ذهب فعل-الله اسم- ب حرف -} هر کدام بک کلمه است
کلام جمله ایست که در برگیرنده دو کلمه یا بیشتر باشد بانسبت اسنادی مشروط به اینکه به ضمیمه دیگری محتاج نباشد
اگر به ضمیمه دیگری غیر از نسبت اسنادی نیاز داشته باشد جمله میشود نه کلام
3 - تفاوت نسبت اسنادى با اضافى در چيست؟
عبارت است از نسبت دادنکلمه ای به کلمه ی دیگر به نحوی که جمله کامل شود
مثل نسبت قیام به زید در زید قام یادر قام زید
به خلاف نسبت اضافی
چون نسبت اضافی را ناقصه گویند زیرا با وجودنسبت مضاف به مضاف الیه معنا ناقص است. غلام زید نسبت غلام به زید که کامل نیست.
4 - تفاوت كلام با جمله در چيست؟
بین کلام وجمله عام وخاص مطلق است ,
زیرا به هر کلامی میتوان جمله گفت ولی به هرجمله ای نمی توان کلام گفت
چون ممکن است جمله ای با وجود نسبت اسنادی محتاج ضمیمه باشد
مثل: جمله صله در الذی یاتینی فله درهم که یاتینی صله است ونسبت اسنادی دارد ودر عین حال به موصول الذی نیاز دارد
5 - تشخيص جمله اسميه و فعليه چگونه است؟
هرگاه اول جمله ای اسم باشد جمله را اسمیه میگویند : الله یرزق من یشاء بغیر حساب
واگر با فعل شروع شود جمله فعلیه گویند : یخلق الله ما یشاء
واگر حرف باشد کلمه بعد از آن منظور میکنند
6 - كلام از چه كلماتى تشكيل مى شود؟
کلام فقط از دو اسم یا از فعل واسم تشکیل میشود
پس از فعل وحرف -دو فعل -دو حرف تشکیل نمی شود
7 - جمله هاى ظرفيه، شرطيه، وصفيّه، استفهاميّه و... آيا اسميه و فعليه اند يا غير آنها مى باشند؟
8 - اقسام كلمه را بشماريد.
اسم -فعل-حرف
9 - اسم، فعل و حرف را تعريف كنيد.
اسم:اگر به تنهایی بر معنای مفید دلالت کندوزمان رانفهماند اسم است
فعل:اگر به تنهایی معنای مفید داشته باشد وبر یکی از زمانهای حال آینده وگذشته دلالت کند فعل است
حرف:اگر به تنهایی بر معنای مفید دلالت نکند حرف است
10 - علائم اسم را بشماريد.
پذیرش جرّ
پذیرش تنوین
منادی واقع میشود
ال برسرش می اید
کلمه ای که به ان اسناد میشود
11 - در مثالهاى ذيل اسم، فعل و حرف را تعيين كنيد و اسميه يا فعليه بودن جمله ها را متذكر شويد:
الف: «اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذى اَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ».(38)
جمله اسمیه
ال :حرف
حمد:اسم
ل:حرف
الله:اسم
الذی:اسم
اذهب:فعل
عن:حرف
نا:اسم
ال:حرف
حزن:اسم
ب: «اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ».(39)
جمله اسمیه
انّ:حرف
ربّ:اسم
نا:اسم
ل:حرف
غفور :اسم
شکور:اسم
ج: «اَلْفِكْرُ مِرْآةٌ صافِيَةٌ».(40)
جمله اسمیه
ال :حرف
فکر:اسم
مراه:اسم
صافیه:اسم
د: «ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ».(41)
جمله فعلیه
ضرب:فعل
ل:حرف
نا: اسم
مثلا:اسم
و:حرف
نسی:فعل
خلق:اسم
ه:اسم
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
هندیانی
2014_11_19, 10:04 AM
- كلام فقط از دو اسم مثل «زَيْدٌ قائِمٌ» يا از فعل و اسم مثل «زَيْدٌ قامَ» و «قامَ زَيْدٌ» تشكيل مى شود پس از دو فعل يا از دو حرف يا از حرف وفعل يا از حرف واسم تشكيل نمى شود
و مثل «يا عَبْدَاللَّهِ» از فعل و اسم تركيب شده زيرا به تقديرِ «اَدْعُو عَبْدَاللَّهِ» است.
مثل «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ»(6)
و مثل «وَاللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»(7)
سوال: این مثالها برای کلام گفته شدند و دارای حرف و اسم و ...هستند.بیشتر توضیح می فرمایید؟ متشکرم.
سلام بر شما لاله ی عزیز
ببینید در واقع کلام یک جمله ی کامل هست که کلمات نیز با هم اسناد دارند یعنی به هم نسبت دارند.
در دو مثال فوق نسبت اسنادی وجود دارد و معنا هم کامل هست.
ولی ذهب الله جمله هست. با این که بین ذهب و الله نسبت اسنادی وجود داره اما معنا کامل نیست. چرا؟
چون ذهب با ب متعدی میشه و هنوز احتیاج داره تا جمله کامل بشه. درسته ؟!
رفت خدا معنا نداره
اما در توضیح بالا از کلمه ی فقط استفاده شده منظور این نیست که فقط دو اسم یا یک اسم . یک فعل در جمله وجود داشته باشه.
منظور اینه که هم اسم باشه و هم فعل
مثلا در ذهب الله بنورهم هم اسم هست هم فعل و جمله ی کاملی هست با معنای کامل و نسبت اسنادی هم داره پس کلام میشه.
و در والله علیم حکیم دو اسم وجود داره و باز هم رابطه اسنادی و معنای کامل پس کلام هست.
ولی در کتب قام که دو فعل وجود داره جمله معنا نداره و نسبت اسنادی هم وجود نداره نوشت ایستاد
در اضافه بودن اسم و یا حرف در کلام ایرادی وجود نداره به شرطی که دو اسم یا اسم و فعل در آن کلام وجود داشته باشه و رابطه ی اسنادی بر قرار باشه.
هندیانی
2014_11_19, 10:24 AM
اگر عاملِ ظرف و جار و مجرور، اسم مثل «كائِنٌ» باشد اسميّه مى شود. مثال میزنید بی زحمت
مثلا در ایه لله ما فی السماوات و ...
لله جارو مجرو متعلِّق به ...؟
در ترجمه میگیم برای خداست آن چه در آسمانها و ..
درسته!
یعنی خودمون یه فعل ربظی گذاشتیم تا جمله زیبا بشه این فعل از کجا اومده؟
یعنی بوده کائن یا موجود لله ما فی السماوات
یعنی موجود است برای خدا ....
پس جمله اسمیه میشود.
و اگر متعلَّق جارو مجرور فعل، در تقدیر داشته باشه جمله فعلیه می شود.
در ایات داشتیم الی فرعون و ملائه
یادتونه در متوسطه!
در این جمله می گوییم بسوی فرعون و بزرگانش
این جمله کامل نیست و معنا نداره
بسوی بزرگانش چی؟
اینجا فعل إذهب در تقدیر داره
إذهب الی فرعون و ملائه
برو بسوی فرعون و بزرگانش
پس چون متعلَّق در اینجا فعل محذوف هست. شبه جمله ی ما که جارو مجروره جمله ی فعلیه می شود.
هندیانی
2014_11_19, 10:29 AM
حروف=ال-لُ-عن-لَ-ان-و
ممنونم پاسختون صحیحه آفرین بر شما
فقط کاش در هر ایه مشخص میکردید نوع کلمه ها رو.
-4-11-
ممنونم مسافر عزیز
خیلی خوب بود آفرین بر شما
-4-11-
لاله مرداب
2014_11_19, 09:49 PM
با سلام استاد گرامی ممنون از مثالهای خوبتون-4-11-
vBulletin® v4.2.2, Copyright ©2000-2023, Jelsoft Enterprises Ltd.