PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : منزل هولناک برزخ



ملکوت
2014_11_06, 02:53 PM
و از منازله مهوله برزخ است که حق تعالى درباره آن در سوره مؤ منون مى فرماید: و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون (۱۱)
و حضرت صادق (ع) در جزء حدیثى فرمود... به خدا سوگند که بر شما از برزخ مى ترسم . راوى گفت : چیست برزخ ؟ فرمود: قبر است از زمان مردن تا روز قیامت .



*از لب اللباب قطب راوندى نقل شده که در خبر است که مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان مى آیند پس هر یک از ایشان به آواز گریان فریاد مى زند: اى فرزندان من اى خویشان ! با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند، ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید بر غربت ما رحم کنید ما در زندان تنگ و تاریک مانده ایم به ما رحم کنید و دعا و صدقه از ما دریغ نکنید شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید به شما رحم فرماید، اى بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید این ثروتى که در دست شما است روزى در دست ما بود، ما آنها را در راه خدا خرج نکردیم ، پس آنها براى ما وبال شد و منفعت براى دیگران . به ما مهربانى کنید ولو به یک درهم یا قرص نانى یا پاره اى از چیزى . پس فریاد مى کنند: چقدر نزدیک است که بر نفسهاى خود گریه کنید و به شما نفعى ندهد چنانکه ما گریه مى کنیم و سودى براى ما ندارد؛ پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید.

ملکوت
2014_11_06, 02:54 PM
*و در جامع الاخبار نقل شده که بعضى از صحابه پیامبر از آن حضرت نقل کرده که فرمودند: براى مردگان خود هدیه فرستید؛ ارواح مؤ منین هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ها و منزلهاى خود مى آیند و هر یک از ایشان به آواز حزین با گریه فریاد مى کند: اى اهل من و اى پدر من و مادر من و خویشان خود را صدا مى زنند که با خیرات و یا قرص نانى یا جامه اى بر ما مهربانى کنید که خداوند شما را از جامه بهشت بپوشاند پس رسول خدا گریست و ما هم گریه کردیم سپس فرمود اینها برادران دینى شمایند که زیر خاک پوسیده شده اند که همه آنها در ناز و نعمت بودند پس بر عذاب خود ندا مى کنند و مى گویند: واى بر ما؛ (http://www.nooreaseman.com) اگر به آنچه که در دست ما بود انفاق مى کردیم در رضاى خداوند، به شما محتاج نبودیم پس با حسرت و پشیمانى بر مى گردند و فریاد مى کنند: صدقه مردگان را زود بفرستید.

ملکوت
2014_11_06, 02:55 PM
*و نیز در آن کتاب از آن حضرت مروى است که فرمود: هر صدقه که براى میتى بدهى آنرا ملکى در طبقى از نور قرار مى دهد که شعاع آن درخشان است و مى رسد به هفت آسمان پس بر لب قبر، مى ایستد و فریاد مى کند: السلام علیکم یا اهل القبور، اهل شما این هدیه را به سوى شما فرستادند. پس میت مى گرید و آن را داخل در قبر خود مى کند و بدان خوابگاهش فراخ مى شود. پس فرمود: آگاه شوید هر کس با صدقه به مرده مهربانى کند براى او اجر و ثواب ((احد)) منظور شود.
و حکایت شده که امیر خراسان را در خواب دیدند که مى گفت : (http://www.nooreaseman.com) براى من آنچه را که نزد سگان خود مى اندازید برایم بفرستید چون به آن محتاجم .
علامه مجلسى (رحمه الله علیه ) در زادالمعاد فرمود: وارثان نباید مردگان را فراموش کنند زیرا که دست ایشان از اعمال خیر کوتاه گردیده و به فرزندان و خویشان و برادران مؤ من امیدوارند و به احسان ایشان چشم به راهند خصوصا در دعا کردن در نماز شب و بعد از نمازهاى فریضه و در مشاهد مشرفه پدر و مادر را زیاده از دیگران باید دعا کرد و اعمال خیر براى ایشان به عمل آورد.

ملکوت
2014_11_06, 02:55 PM
*و در خبر است که بسا فرزندى که در حال حیات پدر و مادر عاق ایشان باشد و بعد از فوت ایشان نیکوکار گردد به سبب اعمال خیرى که براى ایشان به عمل آورد و مورد عفو خداوند قرار خواهد گرفت . و در حدیث صحیح منقولست که حضرت صادق (ع) در هر شب از براى فرزند خود و در هر روز براى پدر و مادر خود دو رکعت نماز مى کردند و در رکعت اول ((انا انزلناه )) و در رکعت دوم ((انا اعطیناک )) مى خواندند.



*و به سند صحیح از حضرت صادق (ع) منقول است که بسا باشد که میت در تنگى و شدتى بوده باشد و حق تعالى به او وسعت دهد و تنگى را از او بردارد، پس به او مى گویند که این خوشحالى که به تو روى آورد به سبب نمازیست که فلان برادر مؤ من براى تو خواند راوى پرسید: دو میت را در دو رکعت نماز شریک مى توانم کرد؟ فرمود: بلى . و فرمود که میت به خاطر دعا و استغفارى که براى او مى کنند شاد مى شود چنانچه زنده به خاطر هدیه اى که براى او مى برند شاد مى شود و فرمود: که در قبر میت ، نماز و روزه و حج و تصدق و سایر اعمال خیر و دعا داخل مى شود، و ثواب آن اعمال براى کسى که کرده و براى مرده هر دو نوشته مى شود

ملکوت
2014_11_06, 02:56 PM
*و در حدیث دیگر فرمود: که هر که از مسلمانان براى میتى عمل صالحى انجام دهد خدا ثواب او را چند برابر گرداند و میت از آن عمل سود برد. و در روایتى وارد شده است که هر گاه شخصى به نیت میتى تصدقى بکند حق تعالى جبرائیل را امر مى فرماید که با هفتاد هزار ملک به نزد قبر او روند و هر یک طبقى از نعمتهاى الهیه در دست دارند و به او مى گویند: السلام علیک اى دوست خدا، این هدیه فلان مؤ من است براى تو پس قبر او روشن مى شود و حق تعالى هزار شهر در بهشت به او کرامت فرماید و هزار حورى به او تزویج فرماید و هزار حله به او پوشاند و هزار حاجت او را روا کند.



*مؤ لف مى گوید: شایسته است که چند حکایت سودمند از خوابهاى صادقانه در اینجا نقل کنم ، حکایت نافعه از منامات صادقه و مبادا که اعتنایى ننمایى به آنها و مبادا به آنها توجهى نکنى و خیال کنى که آنها خوابى از خوابهاى پریشان یا افسانه اى است که براى کودکان نقل مى کنند، بلکه خوب در آنها بنگر که هوش از سر رباید و خار از چشمان .


فسانه ها همه خواب آورد فسانه من
ز چشم ، خواب رباید فسانه عجبى است

ملکوت
2014_11_06, 02:58 PM
(حکایت ))
شیخ ما ثقه الاسلام نورى در دارالسلام نقل فرموده که برایم نقل کرد عالم جلیل و فقیه نبیل سید حسن الحسینى الاصفهانى که : چون پدرم وفات کرد من در نجف اشرف مقیم و مشغول تحصیل بودم و کارهاى آن مرحوم به دست بعضى از برادران من بود، و من به تفصیل ، علم به آن نداشتم ، و چون هفتم ماه از وفات آن بزرگوار گذشت والده ام به رحمت الهى پیوست . جنازه آن مرحوم را به نجف آوردند و دفن کردند.
در یکى از روزها در خواب دیدم که گویا در اطاق خود نشسته ام که ناگاه مرحوم والدم وارد شد. من برخاستم و سلام کردم پس در صدر مجلس ‍ نشست و مرا نوازش کرد و در آن وقت بر من معلوم شد که مرده است ؛ پس ‍ استدلال نموده و به او گفتم که شما در اصفهان وفات کردید چگونه شد که شما را در اینجا مى بینم ؟ فرمود: بلى ، لکن بعد از وفات ، ما را در نجف منزل دادند مکان ما الآن در نجف است . گفتم : که والده نزد شما است ؟ فرمود: نه . وحشت کردم از آنکه گفت نه . فرمود: او در نجف است لکن در مکان دیگر است ؛ آنوقت فهمیدم که پدرم عالم است و محل عالم بالاتر است از محل جاهل ؛ پس سؤ ال کردم از حال آن مرحوم ؛ فرمود: (http://www.nooreaseman.com) من در ضیق و تنگى بودم و الآن الحمد لله حالم خوب است ، و از آن شدت و تنگى گشایش و فرجى براى من حاصل شد.
من از روى تعجب گفتم که آیا شما هم در ضیق و شدت واقع شدید؟ فرمود: بلى ؛ حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند، از من طلبى داشت ، از جهت طلب او حال من بد بود که اصلاح شد پس تعجب من زیاد شد و از خواب بیدار شدم با حال ترس و تعجب ، صورت خواب را براى برادرم که وصى آن مرحوم بود نوشتم و از او درخواست نمودم که براى من بنویسد که آیا حاج رضاى مذکور از مرحوم والد طلب دارد یا نه ؟ برادرم براى من نوشت که من در دفترى که اسامى طلبکاران بود مراجعه کردم هر چه تفحص کردم اسم این مرد در آنجا نبود. من دوباره نوشتم که از خود آن شخص سؤ ال کند. برادرم بعد از آن براى من نوشت که من از او سئوال کردم گفت : بلى من هیجده تومان از آن مرحوم طلبکارم و غیر از خدا هیچکس بر آن آگاه نیست ، و بعد از فوت ایشان از شما پرسیدم که اسم من در دفتر طلبکاران آن مرحوم هست ؟ شما گفتید: نه . پس من با خود گفتم که اگر ادعاى طلب خود کنم قدرت بر اثبات ندارم ؛ چون حجت و بینه نداشتم و اعتماد به آن مرحوم بود که در دفتر خود ثبت مى کند. معلوم شد که مسامحه نموده ؛ پس ‍ من از وصول طلب خود ماءیوس شدم و اظهار نکردم . پس من صورت خواب شما را براى او نقل کردم و خواستم که وجه او را بدهم ، گفت : من ذمّه او را برى نمودم و طلب خود را بخشیدم .

ملکوت
2014_11_06, 03:02 PM
(حکایت ))

و نیز محدث متبحر، ثقه الاسلام نورى در دارالسلام از عالم فاضل ، حاج ملا ابوالحسن مازندرانى نقل کرده که گفت : من دوستى داشتم از اهل فضل و تقوا، مسمى به ملا جعفر فرزند عالم صالح ملا محمد حسین طبرستانى از اهل قریه اى که آنرا ((تیلک )) مى گویند، وقتیکه طاعون آمد و تمام بلاد را گرفت ، جماعت بسیارى پیش از او وفات کردند در حالى که او را وصى خود قرار داده بودند و او بر حسب وصیت آنها اموال ایشان را جمع نموده و هنوز به محل و مصرف نرسانده ، او نیز به طاعون هلاک شد و آن مالها ضایع شد و به مصارفى که باید برسد نرسید و چون حق تعالى بر من منت نهاد زیارت عتبات عالیات روزیم کرد و سعادت مجاورت قبر امام حسین یافتم ، شبى در کربلا در خواب دیدم که مردى در گردنش زنجیرى است که آتش از آن شعله مى کشد و دو طرف آن به دست دو نفر است و آن شخصى که زنجیر به گردنش است زبانش بلند است و تا سینه اش آویخته شده ؛ چون مرا دید به سوى من آمد و چون نزدیک شد دیدم رفیقم ملا جعفر است . از حال او تعجب کردم خواست با من سخن گوید که آن دو شخص زنجیرش را کشیدند و او را از عقب برگرداندند و نگذاشتند که سخن گوید دوباره ملا جعفر نزدیک من آمد و خواست حرف بزند، باز او را کشیدند و نگذاشتند، تا سه دفعه .


من از مشاهده آن حال و آن صورت هولناک سخت ترسیدم و صیحه بزرگى کشیدم و بیدار شدم و از فریاد من یک نفر از علماء که در نزدیک من خوابیده بود بیدار شد پس من قصه خواب را براى او نقل کردم ، و اتفاقا این وقتى که من از خواب برخاستم وقت باز کردن درهاى صحن مطهر و حرم شریف بود پس من به رفیقم گفتم خوب است به حرم مشرف شویم و زیارت کنیم و براى ملا جعفر استغفار کنیم شاید حق تعالى بر او ترحم فرماید.


پس به حرم مشرف شدیم و آنچه را قصد داشتیم به عمل آوردیم و از این جریان قریب بیست سال گذشت و از حال او چیزى به دستم نیامد، (http://www.nooreaseman.com) و من به گمان خود فهمیدم که این عذاب براى او به سبب تقصیر او در اموال مردم باشد و بالجمله چون حق تعالى بر من به زیارت خانه اش منت گذاشت و از اعمال حج فارغ شدیم ، و به مدینه رفتم دچار بیمارى سخت شدم و از حرکت باز ماندم پس من به رفقاى خود التماس کردم که مرا شست و شو دهید و لباسهایم را عوض کنید و مرا دوش گیرید و به روضه مطهره حضرت رسول صلى الله علیه و آله ببرید پیش از آنکه مرگ مرا دریابد؛ پس رفقا آنچه را که گفته بودم انجام دادند و چون داخل روضه مطهره شدم بیهوش ‍ افتادم و رفقا مرا گذاشتند و پى شغل خود رفتند؛

چون به هوش آمدم مرا دوش گرفتند و بردند نزدیک شبکه ضریح مقدس تا زیارت کردم ، آنگاه مرا بردند به طرف پشت نزدیک بیت حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها که محل زیارت آن مظلومه است ، پس نشستم و زیارت کردم آن حضرت را و طلب شفا براى خود نمودم و به آن بى بى خطاب کردم که به ما رسیده از اخبار، کثرت محبت شما به فرزندت امام حسین (ع) و من همسایه قبر شریف آن حضرتم پس به حق آن بزرگوار که شفاى مرا از خداوند تعالى بخواهید؛

پس به جانب رسول صلى الله علیه و آله توجه کردم و آنچه حاجت داشتم عرض کردم ، از جمله طلب شفاعت آن حضرت را براى جماعتى از رفقایم که وفات کرده اند و اسمهاى آنها را یک یک ذکر کردم تا رسیدم به اسم ملا جعفر، در این حال یادم آمد خوابى که از او دیده بودم ، حالم منقلب شد، پس الحاح کردم در طلب مغفرت و سؤ ال شفاعت براى او و عرض کردم که من بیست سال پیش از این ، او را به حال بد دیدم و نمى دانم خوابم راست بوده یا از خوابهاى پریشان به هر جهت آنچه ممکنم بود از تضرع و دعا در حق او به جا آوردم ، پس در حال خود خفتى دیدم ، برخاستم تنها بدون اعانت رفیق به منزل آمدم و مرضم به برکت حضرت زهراء صلوات الله علیها بر طرف شد و چون خواستم از مدینه حرکت کنیم در احد منزل کردیم ، و چون وارد احد شدم و شهداء آنجا را زیارت کردم خوابیدم ،

در خواب ملا جعفر رفیق خود را به هیئت خوبى دیدم جامه هاى سفید در تن دارد و عمامه با حنک بر سر دارد و عصائى در دست گرفته نزد من آمد و بر من سلام کرد و گفت : مرحبا بالاخوه و الصداقه ؛ شایسته است که رفیق با رفیق خود چنین کند که تو با من کردى .
من در این مدت در تنگى و بلا و شدت و محنت بودم پس تو از روضه مطهره بیرون نیامدى مگر آنکه مرا از آن گرفتاریها خلاص کردى و الآن دو روز یا سه روز است که مرا به حمام فرستادند و از قذارت و کثافات ، پاکیزه ام کردند، و حضرت رسول صلى الله علیه و آله این جامه ها را براى من فرستاده و حضرت صدیقه صلوات الله علیها این عبا را براى من مرحمت فرموده و امر من به حمد الله به خوبى و عافیت منجر شد، و من براى مشایعت تو آمدم تا آن که تو را بشارت دهم ، پس خوشحال باش که به سوى اهل خود سلامت برمى گردى و آنها هم سالم مى باشند. پس بیدار شدم شکر گویان و خوشحال .

شیخ مرحوم فرموده که شایسته است براى شخص زیرک خبیر که تاءمل کند در دقائق این رؤ یا؛ زیرا که آن مشتمل است بر چیزهایى که برطرف مى کند کورى دل و خاشاک در چشم را.

ملکوت
2014_11_06, 03:03 PM
((حکایت ))

و نیز در دارالسلام است که شیخ اجل جناب حاج ملا على از والد ماجدش ‍ جناب حاج میرزا خلیل تهرانى (رحمه الله علیه ) نقل فرموده که من در کربلاى معلى بودم و مادرم در طهران ؛ پس شبى در خواب دیدم که مادرم به نزد من آمد و گفت اى پسر! پس از مرگ مرا با بینى شکسته به سوى تو آوردند پس من ترسان از خواب بیدار شدم و از این خواب چندى نگذشت که کاغذى از بعضى برادران رسید که نوشته بود: والده ات وفات کرد، جنازه اش را به نزد شما فرستادیم . چون جنازه کشها آمدند گفتند جنازه والده شما را در کاروانسراى نزدیک ذى الکفل گذاشتیم چون گمان کردیم که شما در نجف مى باشید.

پس من صدق خواب را فهمیدم ولکن متحیر ماندم در معناى کلام آن مرحومه که گفته بود: بینیم را شکستند، تا اینکه جنازه اش را آوردند. کفن را از روى او گشودم دیدم بینى او شکسته شده سبب آن را از حاملین آن پرسیدم گفتند ما سببش را نمى دانیم جز آنکه در یکى از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روى تابوتهاى دیگر گذاشته بودیم مالها با هم لگدکارى کردند و جنازه را به زمین افکندند شاید، در آن وقت این آسیب به آن مرحومه رسیده ، دیگر غیر از این ما سببى براى آن نمى دانیم .

پس من جنازه مادرم را آوردم حرم حضرت اباالفضل (ع) و مقابل آن جناب گذاشتم و عرض کردم : اى اباالفضل ! مادر من نماز و روزه اش را نیکو بجا نیاورده ، الحال دخیل تو است پس از او اذیت و عذاب را برطرف کن و بر من است که پنجاه سال براى او روزه و نماز بدهم . پس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه براى او مسامحه شد. مدتى گذشت که شبى در خواب دیدم که شور و غوغائى بر در خانه من است . از خانه بیرون شدم ببینم چیست ؟ دیدم مادرم را بر درختى بسته اند و به او تازیانه مى زنند. گفتم : براى چه او را مى زنید، چه گناهى کرده ؟ گفتند: ما از جانب حضرت ابوالفضل ماءموریم که او را بزنیم تا فلان مبلغ پول بدهد. من داخل خانه شدم و پول را آوردم و به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کردم و به منزل بردم و مشغول به خدمت او شدم .

پس چون بیدار شدم حساب کردم آن مقدار پولى را که در خواب از من گرفتند موافق بود با پول پنجاه سال عبادت ؛ پس من آن مبلغ را برداشتم و بردم خدمت سید اجل میرزا سید على ، صاحب کتاب ((ریاض )) و گفتم : این پول پنجاه سال عبادت است ، مستدعیم لطف فرموده براى مادرم بدهید.
قال شیخنا الاجل صاحب دارالسلام ((احله الله دارالسلام )): و فى هذا الرؤ یا من عظم الامر و خطر العاقبه و عدم جواز التهاون بما عاهد الله على نفسه و علو مقام اولیائه المخبتین ما لا یخفى على من تاءملها بعین البصیره و نظر الاعتبار.

ملکوت
2014_11_06, 03:06 PM
(حکایت ))

از ((اربعینیات )) عالم فاضل و عارف کامل ، قاضى سعید قمى رحمه الله علیه نقل شده که فرمود: از کسى که ثقه و محل اعتماد است از استاد ما شیخ بهائى چنین رسیده که روزى به زیارت شخصى از ارباب حال رفت که در مقبره اى از مقابر اصفهان ماءوى گزیده بود. آن شخص عارف به شیخ گفت : من در این قبرستان قبل از این روز امر غریبى مشاهده کردم و آن امر این است که دیدم جماعتى جنازه اى را در این قبرستان آوردند و در فلان جا دفن کردند و رفتند؛ پس چون ساعتى گذشت بوى خوشى شنیدم که از بوهاى این نشاءه نبود؛ متحیر ماندم ؛ به راست و چپ خود نظر کردم تا بدانم که این بوى خوش از کجا آمد که ناگاه دیدم جوان خوش صورتى در لباس ‍ پادشاهان به نزد آن قبر رفت پس چون نزد آن قبر نشست دیدم مفقود شد، گویا داخل در قبر شد پس بسیار تعجب کردم .

پس از این واقعه زمانى نگذشت که ناگاه بوى بدى به دماغم رسید که از هر بوى بدى پلیدتر بود پس نگاه کردم سگى را دیدم که بدنبال او مى رود، تا رسید به آن قبر و پنهان شد؛ پس من تعجب کردم و در آن حال بودم که ناگاه آن جوان بدحال و بد هیئت با بدن مجروح بیرون آمد و از همان راهى که آمده بود برگشت . من عقب او رفتم و از او خواهش کردم که حقیقت حال را براى من بگوید، گفت : من عمل صالح این میت بودم و ماءمور بودم که در قبر با او باشم . که ناگاه این سگى که دیدى آمد و او عمل غیر صالح او بود. من خواستم او را از قبر (http://www.nooreaseman.com) بیرون کنم تا در کنار او باشم ، آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا کند و مرا مجروح کرد چنانچه مى بینى و مرا نگذاشت که با او باشم ، دیگر نتوانستم در قبر با او بمانم بیرون آمدم و او را وا گذاشتم . چون عارف مکاشف این حکایت را براى شیخ نقل کرد شیخ فرمود راست گفتى فنحن قائلون بتجسد الاعمال و تصورها بالصوره المناسبه بحسب الاحوال (۱۲)


مؤ لف گوید این حکایت را این خبر که شیخ صدوق در اول امالى روایت کرده تصدیق مى کند و خلاصه اش آن است که ((قیص بن عاصم منقرى )) با جماعتى از ((بنى تمیم )) خدمت حضرت رسول رسیدند و از آن حضرت نصیحتهاى سودمند خواستند آن حضرت ایشان را به کلمات خویش موعظه فرمود از جمله فرمود: اى قیس چاره اى نیست که باید همنشینى در قبر داشته باشى تو مرده اى و او زنده است .

پس اگر او کریم باشد تو را گرامى خواهد داشت و اگر لئیم و پست باشد تو را رها خواهد کرد و محشور نخواهى شد مگر با او، مبعوث نشوى مگر با او، و سؤ ال نخواهى شد مگر از او؛ پس قرار مده آن را مگر صالح ، زیرا که اگر صالح باشد با او انس خواهى گرفت و اگر فاسد باشد وحشت نخواهى نمود مگر از او و او عمل تست . قیس عرض کرد: یا نبى الله ! دوست داشتم که این موعظه به نظم آورده شود تا ما بر آن افتخار کنیم و بصورت یک سند براى ما بماند. آن جناب نزد حسان بن ثابت شاعر فرستاد تا این جریان را به شعر در آورد ولى چون ((صلصال بن دلهمس )) در مجلس حاضر بود پیش از آنکه حسان بیاید آن را به نظم کشید:
تخیر خلیطا من فعالک انما***قرین الفتى فى القبر ما کان یفعل
و لابد بعد الموت من ان تعده***لیوم ینادى المرء فیه فیقبل
فان کنت مشغولا بشیى ء فلا تکن***بغیر الذى یرضى به الله تشغل
فلن یصحب الانسان من بعد موته***و من قبله الا الذى کان یعمل
الا انما الانسان ضیف لاهله***یقیم قلیلا بینهم ثم یرحل



شیخ صدوق رحمه الله علیه از حضرت صادق (ع) روایت کرده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: روزى حضرت عیسى بن مریم (ع) بر قبرى گذشت که صاحب آن را عذاب مى کردند پس از یکسال بار دیگر حضرت عیسى از آن جا عبور کرد، دید عذاب از صاحب آن قبر برداشته شده ؛ پس گفت اى پروردگار من ؛ من بر این قبر در سال گذشته عبور کردم دیدم صاحب آن در عذاب بود و امسال که بر او گذشتم مى بینم عذاب از او برداشته شده است ؟ پس وحى رسید به عیسى (ع) که یا روح الله ، از براى صاحب این قبر فرزند صالحى بود که به حد بلوغ رسید، پس راهى را اصلاح و درست کرد و یتیمى را پناه و جاى داد پس من او را به خاطر این عمل که فرزندش بجا آورد بخشیدم .
__________________________________________________
۱۱- به دنبال مرگ آنها تا روزى که برانگیخته مى شوند برزخ است . سوره ۲۳، آیه ۱۰۳.
۱۲- یعنى ما به تجسم اعمال و صورت یافتن مناسب با حالات مختلف معتقدیم . ۱۳- سوره اعراف (۷)، آیه ۱۸۷.